۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'تاريخي' به 'تاریخی') |
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
#:همانطوركه ملاحظه مىشود روش و محتواى مطالب، قديمى است و در اينجا تأكيد نويسنده بر اين است كه آدم بن اسحاق، ثقه است و كتابى دارد و رواياتى از او نقل شده است و بس. روشن است كه خواننده امروزى انتظار دارد كه اطلاعاتى كامل و جامع و مانع و منظم و روشمند درباره شخصيتها و رجال حديث دريافت كند، ولى كتاب حاضر چنين توقعى را برآورده نمىكند و براى عموم مردم خستهكننده است و براى پژوهشگران رجال نوشته شده است. | #:همانطوركه ملاحظه مىشود روش و محتواى مطالب، قديمى است و در اينجا تأكيد نويسنده بر اين است كه آدم بن اسحاق، ثقه است و كتابى دارد و رواياتى از او نقل شده است و بس. روشن است كه خواننده امروزى انتظار دارد كه اطلاعاتى كامل و جامع و مانع و منظم و روشمند درباره شخصيتها و رجال حديث دريافت كند، ولى كتاب حاضر چنين توقعى را برآورده نمىكند و براى عموم مردم خستهكننده است و براى پژوهشگران رجال نوشته شده است. | ||
#نويسنده، بحثى طولانى در مورد زرارة بن اعين مطرح كرده و در آن چنين آورده است: «.... پس بهتر آن است كه براى خلاصى از روايات تضعيف، آن را حمل بر تقيه كنيم و از اين روايت بهره ببريم كه عبدالله بن زراره از [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] نقل كرده است كه امام(ع) فرمود از طرف من به پدرت سلام برسان و به او بگو من خودم براى دفاع از تو عيب تو را مىگويم؛ چون مردم و دشمنان بهسرعت بهسوى هر كسى مىشتابند كه ما مدحش كنيم تا آزارش كنند و... و همچنين از روايت حسين فرزندش كه گفته است: به [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] گفتم پدرم سلام مىرساند و مىگويد خدا مرا قربانت كند، مدام كسانى مىآيند و مىگويند كه شما مرا ياد كردهاى و چنين و چنان گفتهاى؟! پس امام(ع) فرمود: به پدرت سلام برسان و به او بگو من به خدا قسم خير دنيا و خير آخرت را براى تو مىخواهم و من از تو راضى هستم، پس بعد از اين ديگر چه اهميتى دارد كه مردم چه بگويند؟! يا از روايت حمزه كه گفت به [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] گفتم به گوشم رسيده كه شما از عمويم؛ يعنى زراره اعلام برائت كردهايد! امام(ع) فرمود: من از زراره برائت نجستهام، وليكن آنان مىآيند و ذكر مىكنند و درباره او نظر مىدهند و اگر من ساكت بمانم، از اين سكوت استفاده كرده و مرا با آن الزام مىكنند، پس من مىگويم: «من قال هذا فأنا إلى اللّه منه بريء»؛ يعنى «هركس كه چنين بگويد پس من از او برائت مىجويم». پس اين روايات دلالت مىكند كه هرچه در ذم و لعن و تكذيبش وارد شده براى تقيه بوده و ترس از گرفتارى و دشمنىهاى مخالفان جائر و فاجر و..<ref>ر.ک: همان، ج2، ص6-32</ref> | #نويسنده، بحثى طولانى در مورد زرارة بن اعين مطرح كرده و در آن چنين آورده است: «.... پس بهتر آن است كه براى خلاصى از روايات تضعيف، آن را حمل بر تقيه كنيم و از اين روايت بهره ببريم كه عبدالله بن زراره از [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] نقل كرده است كه امام(ع) فرمود از طرف من به پدرت سلام برسان و به او بگو من خودم براى دفاع از تو عيب تو را مىگويم؛ چون مردم و دشمنان بهسرعت بهسوى هر كسى مىشتابند كه ما مدحش كنيم تا آزارش كنند و... و همچنين از روايت حسين فرزندش كه گفته است: به [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] گفتم پدرم سلام مىرساند و مىگويد خدا مرا قربانت كند، مدام كسانى مىآيند و مىگويند كه شما مرا ياد كردهاى و چنين و چنان گفتهاى؟! پس امام(ع) فرمود: به پدرت سلام برسان و به او بگو من به خدا قسم خير دنيا و خير آخرت را براى تو مىخواهم و من از تو راضى هستم، پس بعد از اين ديگر چه اهميتى دارد كه مردم چه بگويند؟! يا از روايت حمزه كه گفت به [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] گفتم به گوشم رسيده كه شما از عمويم؛ يعنى زراره اعلام برائت كردهايد! امام(ع) فرمود: من از زراره برائت نجستهام، وليكن آنان مىآيند و ذكر مىكنند و درباره او نظر مىدهند و اگر من ساكت بمانم، از اين سكوت استفاده كرده و مرا با آن الزام مىكنند، پس من مىگويم: «من قال هذا فأنا إلى اللّه منه بريء»؛ يعنى «هركس كه چنين بگويد پس من از او برائت مىجويم». پس اين روايات دلالت مىكند كه هرچه در ذم و لعن و تكذيبش وارد شده براى تقيه بوده و ترس از گرفتارى و دشمنىهاى مخالفان جائر و فاجر و..<ref>ر.ک: همان، ج2، ص6-32</ref> | ||
#نويسنده در مورد ابوعبدالله معلّى بن خنيس چنين نوشته است: عادت و روش ما در مورد كسانى كه هم توثيق برایشان وارد شده و هم تضعيف، مانند اين مرد، اين است كه در شرح حالش به بيان تعارض اكتفا و اشاره مىكنيم، ولى چون اين مرد دربارهاش روايات مدح و ذمّ هر دو وارد شده، وليكن ترجيح با روايات مدحى است، چارهاى نيست جز اينكه شرح حالش را بهصورت كامل ذكر كنيم كه روش ما در اينگونه موارد چنين است. سپس نويسنده وارد بحث شده و توضيح كامل ارائه كرده است<ref>ر.ک: همان، ج3، ص346-354</ref> | #نويسنده در مورد ابوعبدالله معلّى بن خنيس چنين نوشته است: عادت و روش ما در مورد كسانى كه هم توثيق برایشان وارد شده و هم تضعيف، مانند اين مرد، اين است كه در شرح حالش به بيان تعارض اكتفا و اشاره مىكنيم، ولى چون اين مرد دربارهاش روايات مدح و ذمّ هر دو وارد شده، وليكن ترجيح با روايات مدحى است، چارهاى نيست جز اينكه شرح حالش را بهصورت كامل ذكر كنيم كه روش ما در اينگونه موارد چنين است. سپس نويسنده وارد بحث شده و توضيح كامل ارائه كرده است.<ref>ر.ک: همان، ج3، ص346-354</ref> | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
كتاب حاضر، مستند است و نويسنده ارجاعات و استنادات و توضيحاتش را بهصورت پاورقى آورده است. | كتاب حاضر، مستند است و نويسنده ارجاعات و استنادات و توضيحاتش را بهصورت پاورقى آورده است. | ||
نويسنده براى توليد اثر حاضر از منابع متعددى (51 كتاب عربى) استفاده كرده است<ref>ر.ک: همان، ج1، ص421-423</ref> | نويسنده براى توليد اثر حاضر از منابع متعددى (51 كتاب عربى) استفاده كرده است.<ref>ر.ک: همان، ج1، ص421-423</ref> | ||
نويسنده در آغاز اين اثر، تصاويرى از تقريظهايى به زبان عربى آورده است كه از سوى حضرات آيات [[خویی، ابوالقاسم|سيد ابوالقاسم خوئى]]، [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقابزرگ تهرانى]] و [[کوکبی تبریزی، ابوالقاسم|سيد ابوالقاسم كوكبى تبريزى]] صادر شده و حاوى تأييد توانايى علمى نويسنده در شناخت رجال و ارزشمندى كتاب حاضر است<ref>ر.ک: همان، ج1، ص2-4</ref> | نويسنده در آغاز اين اثر، تصاويرى از تقريظهايى به زبان عربى آورده است كه از سوى حضرات آيات [[خویی، ابوالقاسم|سيد ابوالقاسم خوئى]]، [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقابزرگ تهرانى]] و [[کوکبی تبریزی، ابوالقاسم|سيد ابوالقاسم كوكبى تبريزى]] صادر شده و حاوى تأييد توانايى علمى نويسنده در شناخت رجال و ارزشمندى كتاب حاضر است.<ref>ر.ک: همان، ج1، ص2-4</ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == |
ویرایش