پرش به محتوا

تذکره خواجه محمد بن صدیق کججانی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>'
جز (جایگزینی متن - 'فارسي' به 'فارسی')
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۲۸: خط ۲۸:
'''تذکره خواجه محمد بن صدیق کججانی'''، کتابی یک جلدی است، در شرح حال و سخنان معرفت‎آمیز عارف بزرگ خواجه محمد بن صدیق کججانی، که توسط [[پلاسي شيرازي، حسن بن حمزه|حسن بن حمزه پلاسی شیرازی]]، به رشته تألیف درآمده است.
'''تذکره خواجه محمد بن صدیق کججانی'''، کتابی یک جلدی است، در شرح حال و سخنان معرفت‎آمیز عارف بزرگ خواجه محمد بن صدیق کججانی، که توسط [[پلاسي شيرازي، حسن بن حمزه|حسن بن حمزه پلاسی شیرازی]]، به رشته تألیف درآمده است.


این کتاب ابتدا به زبان تازی بوده و بعدا [[طارمی، نجم‌الدین|نجم‎الدین طارمی]] در سال 811 هجری با اشاره شیخ‎الاسلام مغیثای کججی آن را از زبان تازی به زبان فارسی ترجمه کرده است<ref>ر.ک: مقدمه احمد خوش‎نویس، صفحه ب - ج</ref>.
این کتاب ابتدا به زبان تازی بوده و بعدا [[طارمی، نجم‌الدین|نجم‎الدین طارمی]] در سال 811 هجری با اشاره شیخ‎الاسلام مغیثای کججی آن را از زبان تازی به زبان فارسی ترجمه کرده است.<ref>ر.ک: مقدمه احمد خوش‎نویس، صفحه ب - ج</ref>.


== ساختار ==
== ساختار ==
خط ۳۶: خط ۳۶:
مقدمه اول کتاب که توسط احمد خوش‎نویس نگاشته شده است، در مورد شخصیت و اهمیت جایگاه و زندگی‎نامه خواجه محمد بن صدیق کججانی است. سلسله نسب خواجه محمّد بن صدّیق کججانى با قطع نظر از مقام عرفانى و نسبت معنوى با یازده واسطه به خاندان ولایت و [[امام سجاد(ع)|امام چهارم حضرت سجّاد(ع)]] مى‎پیوندد.
مقدمه اول کتاب که توسط احمد خوش‎نویس نگاشته شده است، در مورد شخصیت و اهمیت جایگاه و زندگی‎نامه خواجه محمد بن صدیق کججانی است. سلسله نسب خواجه محمّد بن صدّیق کججانى با قطع نظر از مقام عرفانى و نسبت معنوى با یازده واسطه به خاندان ولایت و [[امام سجاد(ع)|امام چهارم حضرت سجّاد(ع)]] مى‎پیوندد.


وى در دوره سلطنت آباقاخان بن هلاکو از پادشاهان مغول در تبریز مى‎زیسته و در ذى‎حجّه سال ۶۷۷ هجرى در سن ۶۶ سالگى درگذشته است. مزارش در روستاى کججان نزدیک روستاى لاله از دهات تبریز که مدفن گروهى از مشایخ کججان است، زیر قبّه محقّرى واقع گردیده است و اکنون هم آثارش باقى است و بر سنگ مزارش چنین نوشته شده: «هذا روضة الفقير إلى اللّه الكبير محمّد بن الحاج صدّیق بن محمّد». وی در میان عرفاى معاصر خود به دقّت اشارت و لطف معانى و قوّت سخن معروف بوده است<ref>ر.ک: همان، صفحه الف - ک</ref>.
وى در دوره سلطنت آباقاخان بن هلاکو از پادشاهان مغول در تبریز مى‎زیسته و در ذى‎حجّه سال ۶۷۷ هجرى در سن ۶۶ سالگى درگذشته است. مزارش در روستاى کججان نزدیک روستاى لاله از دهات تبریز که مدفن گروهى از مشایخ کججان است، زیر قبّه محقّرى واقع گردیده است و اکنون هم آثارش باقى است و بر سنگ مزارش چنین نوشته شده: «هذا روضة الفقير إلى اللّه الكبير محمّد بن الحاج صدّیق بن محمّد». وی در میان عرفاى معاصر خود به دقّت اشارت و لطف معانى و قوّت سخن معروف بوده است.<ref>ر.ک: همان، صفحه الف - ک</ref>.
   
   
مقدمه مترجم، درباره سرگذشت این کتاب و ترجمه آن به درخواست مغیثای کججی است<ref>ر.ک: مقدمه مترجم، ص1-5</ref>.
مقدمه مترجم، درباره سرگذشت این کتاب و ترجمه آن به درخواست مغیثای کججی است.<ref>ر.ک: مقدمه مترجم، ص1-5</ref>.


بخش اول کتاب، در باب شرح حال مؤلف رساله و عزیمت او از دارالعلم شیراز به دارالملک تبریز و رسیدن او به حضرت خواجه و تصرّف خواجه در باطن وی است، که پس از عزیمت به تبریز و نائل شدن به خدمت خواجه از فیض وجود وی کسب فضایل فراوان کرده است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص‎7-10</ref>.
بخش اول کتاب، در باب شرح حال مؤلف رساله و عزیمت او از دارالعلم شیراز به دارالملک تبریز و رسیدن او به حضرت خواجه و تصرّف خواجه در باطن وی است، که پس از عزیمت به تبریز و نائل شدن به خدمت خواجه از فیض وجود وی کسب فضایل فراوان کرده است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص‎7-10</ref>.


بخش دوم کتاب در حکایت مجلس دوم نویسنده کتاب با خواجه و تصرّف کردن خواجه در او و مقید شدن وی به قید ارادت و اعتقاد است.
بخش دوم کتاب در حکایت مجلس دوم نویسنده کتاب با خواجه و تصرّف کردن خواجه در او و مقید شدن وی به قید ارادت و اعتقاد است.
وی بیان می‎دارد که سه روز در صحبت خواجه بودم و چیزى نخوردم، نه شب و نه روز. چون خادم طعام می‎آورد، خواجه دو سه لقمه کوچک می‎خورد و به خادم می‎گفت: طعام را بردار که او نمى‎خورد. در این سه روز، سؤال‎هاى عجیب و غریب مى‎فرمود از معانى مشکلات و متشابهات قرآن و احادیث نبوى(ص) که متعلق بود به حقیقت که باطن شریعت است و این ضعیف از آن جواب مى‎گفتم برحسب آنچه حق تعالى در آن وقت بر من مى‎گشود و جواب‎ها که هرگز ندانسته بودم و بر خاطرم نگذشته بود و از هیچ آفریده نشنیده بودم و در هیچ کتابى نخوانده بودم، تا غایتى از آن کلمات که در آن زمان از من صادر مى‎شد ذوقى و صفائى و طربى به باطن من راه مى‎یافت و تعجّب مى‎کردم که این اسرار الهى از من چگونه ظاهر مى‎شود؟ پس به حقیقت دانستم که صدور این کلمات و ظهور این اسرار و اشارات از برکات نظر و انفاس متبرّکه و علوّ همّت حضرت خواجه است<ref>ر.ک: همان، ص‎11-17</ref>.
وی بیان می‎دارد که سه روز در صحبت خواجه بودم و چیزى نخوردم، نه شب و نه روز. چون خادم طعام می‎آورد، خواجه دو سه لقمه کوچک می‎خورد و به خادم می‎گفت: طعام را بردار که او نمى‎خورد. در این سه روز، سؤال‎هاى عجیب و غریب مى‎فرمود از معانى مشکلات و متشابهات قرآن و احادیث نبوى(ص) که متعلق بود به حقیقت که باطن شریعت است و این ضعیف از آن جواب مى‎گفتم برحسب آنچه حق تعالى در آن وقت بر من مى‎گشود و جواب‎ها که هرگز ندانسته بودم و بر خاطرم نگذشته بود و از هیچ آفریده نشنیده بودم و در هیچ کتابى نخوانده بودم، تا غایتى از آن کلمات که در آن زمان از من صادر مى‎شد ذوقى و صفائى و طربى به باطن من راه مى‎یافت و تعجّب مى‎کردم که این اسرار الهى از من چگونه ظاهر مى‎شود؟ پس به حقیقت دانستم که صدور این کلمات و ظهور این اسرار و اشارات از برکات نظر و انفاس متبرّکه و علوّ همّت حضرت خواجه است.<ref>ر.ک: همان، ص‎11-17</ref>.


پس از این سه روز خواجه به من گفت: از تو در این روزها علوم و معارف غریبه، به عبارت‎هاى لطیف و اشارت‎هاى شریف شنیدم که اگر صفات و اخلاق و افعال و احوال تو مناسب آن مى‎بود تو لایق آن مى‎بودى که امام و مقتداى عصر خود باشى؛ لیکن چون به دیده بصیرت در تو نظر مى‎کنم، اقوال و افعال و حرکات و سکنات و احوال تو را مخالف کلمات و علم تو مى‎بینم. پس پیش من روشن شد که حکمت، غیر حقیقت حکیم است و معرفت، غیر حقیقت عارف و علم، غیر حقیقت عالم؛ مگر نسبت با حضرت عزّت تعالى شأنه که علم او در حضرت احدیت ذات، مغایر ذات او نیست و از او جدا نیست؛ زیراکه آنجا تعدّد به‎هیچ‎وجه تصوّر نتوان کرد. پس گاه باشد که شخصى مسائل حکمت نقل کند و او به حقیقت سفیه باشد و گاه باشد که معرفت نقل کند و او در واقع عالم باشد و عارف نباشد و گاه باشد که مسائل علوم نقل کند و او به حقیقت جاهل باشد<ref>ر.ک: همان، ص23-24</ref>.
پس از این سه روز خواجه به من گفت: از تو در این روزها علوم و معارف غریبه، به عبارت‎هاى لطیف و اشارت‎هاى شریف شنیدم که اگر صفات و اخلاق و افعال و احوال تو مناسب آن مى‎بود تو لایق آن مى‎بودى که امام و مقتداى عصر خود باشى؛ لیکن چون به دیده بصیرت در تو نظر مى‎کنم، اقوال و افعال و حرکات و سکنات و احوال تو را مخالف کلمات و علم تو مى‎بینم. پس پیش من روشن شد که حکمت، غیر حقیقت حکیم است و معرفت، غیر حقیقت عارف و علم، غیر حقیقت عالم؛ مگر نسبت با حضرت عزّت تعالى شأنه که علم او در حضرت احدیت ذات، مغایر ذات او نیست و از او جدا نیست؛ زیراکه آنجا تعدّد به‎هیچ‎وجه تصوّر نتوان کرد. پس گاه باشد که شخصى مسائل حکمت نقل کند و او به حقیقت سفیه باشد و گاه باشد که معرفت نقل کند و او در واقع عالم باشد و عارف نباشد و گاه باشد که مسائل علوم نقل کند و او به حقیقت جاهل باشد<ref>ر.ک: همان، ص23-24</ref>.
خط ۵۴: خط ۵۴:
{{شعر}}{{ب|''بس بگردید و بگردد روزگار ''|2=''دل به دنیا درنبندد هوشیار''}}{{ب|''اى که دستت مى‎رسد کارى بکن''|2='' پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار''}}{{ب|''اینکه در شهنامه‎ها آورده‎اند ''|2=''رستم و روئینه‎تن اسفندیار''}}{{ب|''تا بدانند این خداوندان ملک ''|2=''هیچ نگرفتیم ز ایشان اعتبار''}}{{پایان شعر}}...<ref>ر.ک: همان، ص105</ref>.
{{شعر}}{{ب|''بس بگردید و بگردد روزگار ''|2=''دل به دنیا درنبندد هوشیار''}}{{ب|''اى که دستت مى‎رسد کارى بکن''|2='' پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار''}}{{ب|''اینکه در شهنامه‎ها آورده‎اند ''|2=''رستم و روئینه‎تن اسفندیار''}}{{ب|''تا بدانند این خداوندان ملک ''|2=''هیچ نگرفتیم ز ایشان اعتبار''}}{{پایان شعر}}...<ref>ر.ک: همان، ص105</ref>.


در خاتمه کتاب، نویسنده از باب تیمن و تبرک به بیان اسامی اقطاب و ارکان سلسله علیه، ذهبیه، رضویه، کبرویه و احمدیه پرداخته است<ref>ر.ک: همان، ص109-110</ref>.
در خاتمه کتاب، نویسنده از باب تیمن و تبرک به بیان اسامی اقطاب و ارکان سلسله علیه، ذهبیه، رضویه، کبرویه و احمدیه پرداخته است.<ref>ر.ک: همان، ص109-110</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش