۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فارسي' به 'فارسی') |
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
'''تذکره خواجه محمد بن صدیق کججانی'''، کتابی یک جلدی است، در شرح حال و سخنان معرفتآمیز عارف بزرگ خواجه محمد بن صدیق کججانی، که توسط [[پلاسي شيرازي، حسن بن حمزه|حسن بن حمزه پلاسی شیرازی]]، به رشته تألیف درآمده است. | '''تذکره خواجه محمد بن صدیق کججانی'''، کتابی یک جلدی است، در شرح حال و سخنان معرفتآمیز عارف بزرگ خواجه محمد بن صدیق کججانی، که توسط [[پلاسي شيرازي، حسن بن حمزه|حسن بن حمزه پلاسی شیرازی]]، به رشته تألیف درآمده است. | ||
این کتاب ابتدا به زبان تازی بوده و بعدا [[طارمی، نجمالدین|نجمالدین طارمی]] در سال 811 هجری با اشاره شیخالاسلام مغیثای کججی آن را از زبان تازی به زبان فارسی ترجمه کرده است<ref>ر.ک: مقدمه احمد خوشنویس، صفحه ب - ج</ref>. | این کتاب ابتدا به زبان تازی بوده و بعدا [[طارمی، نجمالدین|نجمالدین طارمی]] در سال 811 هجری با اشاره شیخالاسلام مغیثای کججی آن را از زبان تازی به زبان فارسی ترجمه کرده است.<ref>ر.ک: مقدمه احمد خوشنویس، صفحه ب - ج</ref>. | ||
== ساختار == | == ساختار == | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
مقدمه اول کتاب که توسط احمد خوشنویس نگاشته شده است، در مورد شخصیت و اهمیت جایگاه و زندگینامه خواجه محمد بن صدیق کججانی است. سلسله نسب خواجه محمّد بن صدّیق کججانى با قطع نظر از مقام عرفانى و نسبت معنوى با یازده واسطه به خاندان ولایت و [[امام سجاد(ع)|امام چهارم حضرت سجّاد(ع)]] مىپیوندد. | مقدمه اول کتاب که توسط احمد خوشنویس نگاشته شده است، در مورد شخصیت و اهمیت جایگاه و زندگینامه خواجه محمد بن صدیق کججانی است. سلسله نسب خواجه محمّد بن صدّیق کججانى با قطع نظر از مقام عرفانى و نسبت معنوى با یازده واسطه به خاندان ولایت و [[امام سجاد(ع)|امام چهارم حضرت سجّاد(ع)]] مىپیوندد. | ||
وى در دوره سلطنت آباقاخان بن هلاکو از پادشاهان مغول در تبریز مىزیسته و در ذىحجّه سال ۶۷۷ هجرى در سن ۶۶ سالگى درگذشته است. مزارش در روستاى کججان نزدیک روستاى لاله از دهات تبریز که مدفن گروهى از مشایخ کججان است، زیر قبّه محقّرى واقع گردیده است و اکنون هم آثارش باقى است و بر سنگ مزارش چنین نوشته شده: «هذا روضة الفقير إلى اللّه الكبير محمّد بن الحاج صدّیق بن محمّد». وی در میان عرفاى معاصر خود به دقّت اشارت و لطف معانى و قوّت سخن معروف بوده است<ref>ر.ک: همان، صفحه الف - ک</ref>. | وى در دوره سلطنت آباقاخان بن هلاکو از پادشاهان مغول در تبریز مىزیسته و در ذىحجّه سال ۶۷۷ هجرى در سن ۶۶ سالگى درگذشته است. مزارش در روستاى کججان نزدیک روستاى لاله از دهات تبریز که مدفن گروهى از مشایخ کججان است، زیر قبّه محقّرى واقع گردیده است و اکنون هم آثارش باقى است و بر سنگ مزارش چنین نوشته شده: «هذا روضة الفقير إلى اللّه الكبير محمّد بن الحاج صدّیق بن محمّد». وی در میان عرفاى معاصر خود به دقّت اشارت و لطف معانى و قوّت سخن معروف بوده است.<ref>ر.ک: همان، صفحه الف - ک</ref>. | ||
مقدمه مترجم، درباره سرگذشت این کتاب و ترجمه آن به درخواست مغیثای کججی است<ref>ر.ک: مقدمه مترجم، ص1-5</ref>. | مقدمه مترجم، درباره سرگذشت این کتاب و ترجمه آن به درخواست مغیثای کججی است.<ref>ر.ک: مقدمه مترجم، ص1-5</ref>. | ||
بخش اول کتاب، در باب شرح حال مؤلف رساله و عزیمت او از دارالعلم شیراز به دارالملک تبریز و رسیدن او به حضرت خواجه و تصرّف خواجه در باطن وی است، که پس از عزیمت به تبریز و نائل شدن به خدمت خواجه از فیض وجود وی کسب فضایل فراوان کرده است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص7-10</ref>. | بخش اول کتاب، در باب شرح حال مؤلف رساله و عزیمت او از دارالعلم شیراز به دارالملک تبریز و رسیدن او به حضرت خواجه و تصرّف خواجه در باطن وی است، که پس از عزیمت به تبریز و نائل شدن به خدمت خواجه از فیض وجود وی کسب فضایل فراوان کرده است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص7-10</ref>. | ||
بخش دوم کتاب در حکایت مجلس دوم نویسنده کتاب با خواجه و تصرّف کردن خواجه در او و مقید شدن وی به قید ارادت و اعتقاد است. | بخش دوم کتاب در حکایت مجلس دوم نویسنده کتاب با خواجه و تصرّف کردن خواجه در او و مقید شدن وی به قید ارادت و اعتقاد است. | ||
وی بیان میدارد که سه روز در صحبت خواجه بودم و چیزى نخوردم، نه شب و نه روز. چون خادم طعام میآورد، خواجه دو سه لقمه کوچک میخورد و به خادم میگفت: طعام را بردار که او نمىخورد. در این سه روز، سؤالهاى عجیب و غریب مىفرمود از معانى مشکلات و متشابهات قرآن و احادیث نبوى(ص) که متعلق بود به حقیقت که باطن شریعت است و این ضعیف از آن جواب مىگفتم برحسب آنچه حق تعالى در آن وقت بر من مىگشود و جوابها که هرگز ندانسته بودم و بر خاطرم نگذشته بود و از هیچ آفریده نشنیده بودم و در هیچ کتابى نخوانده بودم، تا غایتى از آن کلمات که در آن زمان از من صادر مىشد ذوقى و صفائى و طربى به باطن من راه مىیافت و تعجّب مىکردم که این اسرار الهى از من چگونه ظاهر مىشود؟ پس به حقیقت دانستم که صدور این کلمات و ظهور این اسرار و اشارات از برکات نظر و انفاس متبرّکه و علوّ همّت حضرت خواجه است<ref>ر.ک: همان، ص11-17</ref>. | وی بیان میدارد که سه روز در صحبت خواجه بودم و چیزى نخوردم، نه شب و نه روز. چون خادم طعام میآورد، خواجه دو سه لقمه کوچک میخورد و به خادم میگفت: طعام را بردار که او نمىخورد. در این سه روز، سؤالهاى عجیب و غریب مىفرمود از معانى مشکلات و متشابهات قرآن و احادیث نبوى(ص) که متعلق بود به حقیقت که باطن شریعت است و این ضعیف از آن جواب مىگفتم برحسب آنچه حق تعالى در آن وقت بر من مىگشود و جوابها که هرگز ندانسته بودم و بر خاطرم نگذشته بود و از هیچ آفریده نشنیده بودم و در هیچ کتابى نخوانده بودم، تا غایتى از آن کلمات که در آن زمان از من صادر مىشد ذوقى و صفائى و طربى به باطن من راه مىیافت و تعجّب مىکردم که این اسرار الهى از من چگونه ظاهر مىشود؟ پس به حقیقت دانستم که صدور این کلمات و ظهور این اسرار و اشارات از برکات نظر و انفاس متبرّکه و علوّ همّت حضرت خواجه است.<ref>ر.ک: همان، ص11-17</ref>. | ||
پس از این سه روز خواجه به من گفت: از تو در این روزها علوم و معارف غریبه، به عبارتهاى لطیف و اشارتهاى شریف شنیدم که اگر صفات و اخلاق و افعال و احوال تو مناسب آن مىبود تو لایق آن مىبودى که امام و مقتداى عصر خود باشى؛ لیکن چون به دیده بصیرت در تو نظر مىکنم، اقوال و افعال و حرکات و سکنات و احوال تو را مخالف کلمات و علم تو مىبینم. پس پیش من روشن شد که حکمت، غیر حقیقت حکیم است و معرفت، غیر حقیقت عارف و علم، غیر حقیقت عالم؛ مگر نسبت با حضرت عزّت تعالى شأنه که علم او در حضرت احدیت ذات، مغایر ذات او نیست و از او جدا نیست؛ زیراکه آنجا تعدّد بههیچوجه تصوّر نتوان کرد. پس گاه باشد که شخصى مسائل حکمت نقل کند و او به حقیقت سفیه باشد و گاه باشد که معرفت نقل کند و او در واقع عالم باشد و عارف نباشد و گاه باشد که مسائل علوم نقل کند و او به حقیقت جاهل باشد<ref>ر.ک: همان، ص23-24</ref>. | پس از این سه روز خواجه به من گفت: از تو در این روزها علوم و معارف غریبه، به عبارتهاى لطیف و اشارتهاى شریف شنیدم که اگر صفات و اخلاق و افعال و احوال تو مناسب آن مىبود تو لایق آن مىبودى که امام و مقتداى عصر خود باشى؛ لیکن چون به دیده بصیرت در تو نظر مىکنم، اقوال و افعال و حرکات و سکنات و احوال تو را مخالف کلمات و علم تو مىبینم. پس پیش من روشن شد که حکمت، غیر حقیقت حکیم است و معرفت، غیر حقیقت عارف و علم، غیر حقیقت عالم؛ مگر نسبت با حضرت عزّت تعالى شأنه که علم او در حضرت احدیت ذات، مغایر ذات او نیست و از او جدا نیست؛ زیراکه آنجا تعدّد بههیچوجه تصوّر نتوان کرد. پس گاه باشد که شخصى مسائل حکمت نقل کند و او به حقیقت سفیه باشد و گاه باشد که معرفت نقل کند و او در واقع عالم باشد و عارف نباشد و گاه باشد که مسائل علوم نقل کند و او به حقیقت جاهل باشد<ref>ر.ک: همان، ص23-24</ref>. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
{{شعر}}{{ب|''بس بگردید و بگردد روزگار ''|2=''دل به دنیا درنبندد هوشیار''}}{{ب|''اى که دستت مىرسد کارى بکن''|2='' پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار''}}{{ب|''اینکه در شهنامهها آوردهاند ''|2=''رستم و روئینهتن اسفندیار''}}{{ب|''تا بدانند این خداوندان ملک ''|2=''هیچ نگرفتیم ز ایشان اعتبار''}}{{پایان شعر}}...<ref>ر.ک: همان، ص105</ref>. | {{شعر}}{{ب|''بس بگردید و بگردد روزگار ''|2=''دل به دنیا درنبندد هوشیار''}}{{ب|''اى که دستت مىرسد کارى بکن''|2='' پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار''}}{{ب|''اینکه در شهنامهها آوردهاند ''|2=''رستم و روئینهتن اسفندیار''}}{{ب|''تا بدانند این خداوندان ملک ''|2=''هیچ نگرفتیم ز ایشان اعتبار''}}{{پایان شعر}}...<ref>ر.ک: همان، ص105</ref>. | ||
در خاتمه کتاب، نویسنده از باب تیمن و تبرک به بیان اسامی اقطاب و ارکان سلسله علیه، ذهبیه، رضویه، کبرویه و احمدیه پرداخته است<ref>ر.ک: همان، ص109-110</ref>. | در خاتمه کتاب، نویسنده از باب تیمن و تبرک به بیان اسامی اقطاب و ارکان سلسله علیه، ذهبیه، رضویه، کبرویه و احمدیه پرداخته است.<ref>ر.ک: همان، ص109-110</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش