۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فارسي' به 'فارسی') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
{{ب|''هرچند که با گل وجودت''|2='' مقدار خسی ندارم ای دوست''}} | {{ب|''هرچند که با گل وجودت''|2='' مقدار خسی ندارم ای دوست''}} | ||
{{ب|''با من دو سه روز مهربان باش''|2=''کز عمر بسی ندارم ای دوست''}} | {{ب|''با من دو سه روز مهربان باش''|2=''کز عمر بسی ندارم ای دوست''}} | ||
{{ب|''آن روشن خامشم که بی تو''|2='' بر لب نفسی ندارم ای دوست'' | {{ب|''آن روشن خامشم که بی تو''|2='' بر لب نفسی ندارم ای دوست''<ref>ر.ک: مقدمه وحیدنیا، ص5-6</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در بلوغ زندگی، به بلوغ شاعری دست یافته و قبل از آنکه پای به دانشگاه بگذارد، در معهد عالی شعر و ادب، صدرنشین شده است و در همین دوران است که میسراید: | [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در بلوغ زندگی، به بلوغ شاعری دست یافته و قبل از آنکه پای به دانشگاه بگذارد، در معهد عالی شعر و ادب، صدرنشین شده است و در همین دوران است که میسراید: | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
{{ب|''رفتم که دامن از سر کوی تو درکشم ''|2='' غلتید طفل اشک و دوان دامنم گرفت''}} | {{ب|''رفتم که دامن از سر کوی تو درکشم ''|2='' غلتید طفل اشک و دوان دامنم گرفت''}} | ||
{{ب|''دامنکشان گذشت بر این ناتوان و گفت''|2='' باد صبا منم نتوان دامنم گرفت''}} | {{ب|''دامنکشان گذشت بر این ناتوان و گفت''|2='' باد صبا منم نتوان دامنم گرفت''}} | ||
{{ب|''روشن، غبار درگه روشندلان شدم ''|2=''بوی عبیر سوده از آن دامنم گرفت'' | {{ب|''روشن، غبار درگه روشندلان شدم ''|2=''بوی عبیر سوده از آن دامنم گرفت''<ref>ر.ک: همان، ص6-7</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مسلمانی خداترس و خدادوست است و این معنی، در اشعار و آثار او بهچشم میخورد. طلیعه دفتر خود را با نام خدا و جایجای آن را به نعت رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)، زیب و زیور بخشیده است؛ بهعنوان مثال: | [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مسلمانی خداترس و خدادوست است و این معنی، در اشعار و آثار او بهچشم میخورد. طلیعه دفتر خود را با نام خدا و جایجای آن را به نعت رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)، زیب و زیور بخشیده است؛ بهعنوان مثال: | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''مقتدایی مرتجائی ملجئی ''|2=''مصطفایی راستینپیغمبری''}} | {{ب|''مقتدایی مرتجائی ملجئی ''|2=''مصطفایی راستینپیغمبری''}} | ||
{{ب|''کهکشانافرازی و کیهانوشی ''|2='' آفتابافروزی و انجمفری'' | {{ب|''کهکشانافرازی و کیهانوشی ''|2='' آفتابافروزی و انجمفری''<ref>ر.ک: همان، ص7-8</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
شاعر این دیوان ارزشمند، انسانی نازکخیال بوده که از هنگامی که قلم به دست گرفته و چامهسرایی را آغاز کرده، جز درباره دردها و آلام مردم، زیباشناسی، دوستیابی، محبتپروری و مشاعره با بزرگان ادب و هنر معاصر خود و اخوانیات و چامههای عاشقانه و چکامههای باارزش ادبی، سخنی نگفته و خلق اثری نکرده است. او در نهایت سادگی و روانی، زیباترین واژهها را استخدام و قشنگترین مضمونها را آفریده است: | شاعر این دیوان ارزشمند، انسانی نازکخیال بوده که از هنگامی که قلم به دست گرفته و چامهسرایی را آغاز کرده، جز درباره دردها و آلام مردم، زیباشناسی، دوستیابی، محبتپروری و مشاعره با بزرگان ادب و هنر معاصر خود و اخوانیات و چامههای عاشقانه و چکامههای باارزش ادبی، سخنی نگفته و خلق اثری نکرده است. او در نهایت سادگی و روانی، زیباترین واژهها را استخدام و قشنگترین مضمونها را آفریده است: | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
او مانند همه نازکطبعان و شکستهدلان، از جور روزگار مینالد و میگوید: | او مانند همه نازکطبعان و شکستهدلان، از جور روزگار مینالد و میگوید: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''مرغ جانها را کند دلتنگ، تنگیهای دهر ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا'' | {{ب|''مرغ جانها را کند دلتنگ، تنگیهای دهر ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت میستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی میکند: | [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت میستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی میکند: | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''برگیر از آن بنفشهی مو، شانه ''|2=''بر یاس شانه، مشک تر افشان کن''}} | {{ب|''برگیر از آن بنفشهی مو، شانه ''|2=''بر یاس شانه، مشک تر افشان کن''}} | ||
{{ب|''در چشمهسار، سرمه بشوی از چشم''|2='' در جویبار، موی پریشان کن'' | {{ب|''در چشمهسار، سرمه بشوی از چشم''|2='' در جویبار، موی پریشان کن''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] آنجا که دلش از نامردمیهای دوستنمایان به تنگ میآید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمیآورد: | [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] آنجا که دلش از نامردمیهای دوستنمایان به تنگ میآید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمیآورد: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''در گوشه صفا ز وفا توشهای بساز ''|2='' با دوستان، کناره ز نادوستان گزین''}} | {{ب|''در گوشه صفا ز وفا توشهای بساز ''|2='' با دوستان، کناره ز نادوستان گزین''}} | ||
{{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین'' | {{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین''<ref>ر.ک: همان، ص13-14</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
شاعرانی که وصف طبیعت و زیباییهای آن را کردهاند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را بهگونهای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] بی آنکه کوچکترین نمونهبرداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته میگوید: | شاعرانی که وصف طبیعت و زیباییهای آن را کردهاند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را بهگونهای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] بی آنکه کوچکترین نمونهبرداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته میگوید: | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
و بنگرید که تا چه پایه زیبا بهار و خزان عمر را مینمایاند: | و بنگرید که تا چه پایه زیبا بهار و خزان عمر را مینمایاند: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''خزان سال جوان را بود بهار بهار''|2=''بهار سال بود پیر را خزان خزان'' | {{ب|''خزان سال جوان را بود بهار بهار''|2=''بهار سال بود پیر را خزان خزان''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
ازآنجاکه شاعر، حساسترین و رقیقترین مردم روزگاران است، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] هم که به معنای دقیق کلمه، از این قاعده برکنار نیست، دردهای مردم را میشناسد و نیازمندان را درک میکند. رنج دیگران آزارش میدهد و شادی آنان او را به وجد میآورد. آزادی و آزادمنشی و آزادگی را موجب آرامش روح و جان شاعر میداند؛ حتی اگر معشوق باعث سلب آن شود، میگوید: | ازآنجاکه شاعر، حساسترین و رقیقترین مردم روزگاران است، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] هم که به معنای دقیق کلمه، از این قاعده برکنار نیست، دردهای مردم را میشناسد و نیازمندان را درک میکند. رنج دیگران آزارش میدهد و شادی آنان او را به وجد میآورد. آزادی و آزادمنشی و آزادگی را موجب آرامش روح و جان شاعر میداند؛ حتی اگر معشوق باعث سلب آن شود، میگوید: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''گهی بازیچه دست نگار است ''|2='' گهی پامال دلبر قلب شاعر''}} | {{ب|''گهی بازیچه دست نگار است ''|2='' گهی پامال دلبر قلب شاعر''}} | ||
{{ب|''در اقلیمی که آزادی نباشد ''|2='' ندارد یار و یاور قلب شاعر'' | {{ب|''در اقلیمی که آزادی نباشد ''|2='' ندارد یار و یاور قلب شاعر''<ref>ر.ک: همان، ص14-15</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مردی متدین، معتقد و مسلمانی باایمان است. در جایجای سخن او، این شیفتگی دینی و زلالی مذهبی بودنش، نمایان است: | [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مردی متدین، معتقد و مسلمانی باایمان است. در جایجای سخن او، این شیفتگی دینی و زلالی مذهبی بودنش، نمایان است: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''یارب به جهان روسیهی نیست چو من''|2=''سرگشته و گمکردهرهی نیست چو من''}} | {{ب|''یارب به جهان روسیهی نیست چو من''|2=''سرگشته و گمکردهرهی نیست چو من''}} | ||
{{ب|''ای بحر کرم عنایتی کن، کامروز ''|2=''مستغرق بحر گنهی نیست چو من'' | {{ب|''ای بحر کرم عنایتی کن، کامروز ''|2=''مستغرق بحر گنهی نیست چو من''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
در آثار [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مدح ائمه اطهار(ع) فراوان است، ولی ارادت او به ساحت مقدس ولیعصر(عج)، بیش از همه قابل درک است که یکی دو نمونه آن در این دفتر، آورده شده است، از جمله قصیده: | در آثار [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مدح ائمه اطهار(ع) فراوان است، ولی ارادت او به ساحت مقدس ولیعصر(عج)، بیش از همه قابل درک است که یکی دو نمونه آن در این دفتر، آورده شده است، از جمله قصیده: | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
{{ب|''نوبهار هر خزانی ای گل گلزار نرگس''|2='' خرمیبخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت''}} | {{ب|''نوبهار هر خزانی ای گل گلزار نرگس''|2='' خرمیبخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت''}} | ||
{{ب|''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی ''|2='' بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت''}} | {{ب|''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی ''|2='' بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت''}} | ||
{{ب|''عرشیان تا حشر تسبیح تو میگویند و «روشن» ''|2=''جز به نعت تو نخواهد لب گشودن تا ظهورت'' | {{ب|''عرشیان تا حشر تسبیح تو میگویند و «روشن» ''|2=''جز به نعت تو نخواهد لب گشودن تا ظهورت''<ref>ر.ک: همان، ص15-16</ref>}} | ||
{{پایان شعر}}. | |||
همین دلبستگی و ارادت قلبی که سالیان سال با شیر اندرونشده اوست، بی آنکه بخواهد خودنمایی کند و یا خدای ناکرده قصد سودجویی و بهرهبرداری از موقعیت داشته باشد، خودجوش و صمیمی، بعد از پیروزی انقلاب، در اوایل سال 1358، در وصف امام خمینی(ره) میسراید: | همین دلبستگی و ارادت قلبی که سالیان سال با شیر اندرونشده اوست، بی آنکه بخواهد خودنمایی کند و یا خدای ناکرده قصد سودجویی و بهرهبرداری از موقعیت داشته باشد، خودجوش و صمیمی، بعد از پیروزی انقلاب، در اوایل سال 1358، در وصف امام خمینی(ره) میسراید: | ||
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۰: | ||
{{ب|''در این بهار سرخ که خون میدمد ز خاک ''|2=''از ارغوان به لاله خونینکفن درود''}} | {{ب|''در این بهار سرخ که خون میدمد ز خاک ''|2=''از ارغوان به لاله خونینکفن درود''}} | ||
{{ب|''زین خار ره به گلبن باغ ارم ثنا''|2='' از این خزف به قلزم در عدن درود''}} | {{ب|''زین خار ره به گلبن باغ ارم ثنا''|2='' از این خزف به قلزم در عدن درود''}} | ||
{{ب|''یعنی که با تمامت اخلاص و احترام ''|2=''زی ساحت امام خمینی ز من درود'' | {{ب|''یعنی که با تمامت اخلاص و احترام ''|2=''زی ساحت امام خمینی ز من درود''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش