دیوان انوری: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۳ اکتبر ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۲: خط ۴۲:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''هزار‎ مدح شکرطعم وصف‎ تو‎ گـفتم‎''|2=''کـز او نـگشت مرا تازه یک صبوح فتوح''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص43</ref>‏.  
{{ب|''هزار‎ مدح شکرطعم وصف‎ تو‎ گـفتم‎''|2=''کـز او نـگشت مرا تازه یک صبوح فتوح''<ref>ر.ک: همان، ص43</ref>‏}}{{پایان شعر}}.  


و در قطعه دیـگر مـی‎گوید:
و در قطعه دیـگر مـی‎گوید:
خط ۴۸: خط ۴۸:
{{ب|''اندرین‎ عصر‎ هرکه شعر برد''|2=''به امید صلت بر‎ ممدوح''}}
{{ب|''اندرین‎ عصر‎ هرکه شعر برد''|2=''به امید صلت بر‎ ممدوح''}}
{{ب|''چار آلت‎ ببایدش‎ ورنـه‎‎''|2='' گـردد از رنج و غم‎ دلش مجروح''}}
{{ب|''چار آلت‎ ببایدش‎ ورنـه‎‎''|2='' گـردد از رنج و غم‎ دلش مجروح''}}
{{ب|''دانش خـضر و نـعمت قارون‎''|2='' صـبر ایـوب و زنـدگانی نوح''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>‏.  
{{ب|''دانش خـضر و نـعمت قارون‎''|2='' صـبر ایـوب و زنـدگانی نوح''<ref>ر.ک: همان</ref>‏}}{{پایان شعر}}.  


و هنگامی که از ممدوح صلتی‎ دریـافت‎ نـمی‎کند، می‎گوید:
و هنگامی که از ممدوح صلتی‎ دریـافت‎ نـمی‎کند، می‎گوید:
خط ۵۴: خط ۵۴:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''چو آبروی نیفزایدم ز مدح‎ و غزل‎‎ ''|2='' چرا‎ به‎ آتش‎ فکرت همی بـکاهم‎ روح''}}
{{ب|''چو آبروی نیفزایدم ز مدح‎ و غزل‎‎ ''|2='' چرا‎ به‎ آتش‎ فکرت همی بـکاهم‎ روح''}}
{{ب|''عنان طبع از این پس کشیده خواهم داشـت‎ ''|2=''اگر گشاده نبـینم در قـبول و فتوح''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص44-43</ref>‏.  
{{ب|''عنان طبع از این پس کشیده خواهم داشـت‎ ''|2=''اگر گشاده نبـینم در قـبول و فتوح''<ref>ر.ک: همان، ص44-43</ref>}}{{پایان شعر}}‏.  


و از‎ اینکه‎ حرفت‎ خود و هـمکاران خـویش را گدایی نام نهد‎ شرمسار‎ نیست‎:
و از‎ اینکه‎ حرفت‎ خود و هـمکاران خـویش را گدایی نام نهد‎ شرمسار‎ نیست‎:
خط ۶۱: خط ۶۱:
{{ب|''سؤالکی‎ است‎ در‎ این حالتم به‎ غایت لطف ''|2='' گـمان بـنده چنان است کان نه نازیباست''}}
{{ب|''سؤالکی‎ است‎ در‎ این حالتم به‎ غایت لطف ''|2='' گـمان بـنده چنان است کان نه نازیباست''}}
{{ب|''ز غـایت کـرم تـو است یا ز خـامی مـن''|2='' که با گناه چـنین مـنکرم امید عطاست''}}
{{ب|''ز غـایت کـرم تـو است یا ز خـامی مـن''|2='' که با گناه چـنین مـنکرم امید عطاست''}}
{{ب|''بدین دقیقه‎ که گفتم گمان کدیه مبر ''|2='' به بنده گرچه گدایی شـریعت شـعراست''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص44</ref>‏.  
{{ب|''بدین دقیقه‎ که گفتم گمان کدیه مبر ''|2='' به بنده گرچه گدایی شـریعت شـعراست''<ref>ر.ک: همان، ص44</ref>‏}}{{پایان شعر}}.  


همین طمع صلت است کـه انـوری را به آفـریدن مـضمون‎هایی نـو و یا بهتر بگویم مـبالغت‎های آمیخته به اغراق وامی‎دارد و ممدوح‎ خود را به صفاتی می‎ستاید که مدیحه‎سرایان پیشین نگفته‎اند:
همین طمع صلت است کـه انـوری را به آفـریدن مـضمون‎هایی نـو و یا بهتر بگویم مـبالغت‎های آمیخته به اغراق وامی‎دارد و ممدوح‎ خود را به صفاتی می‎ستاید که مدیحه‎سرایان پیشین نگفته‎اند:
خط ۶۸: خط ۶۸:
{{ب|''وجود بی‎کف تـو تـنگ عیش بود چنان‎''|2='' که امن و سـلوت مـی‎خواند مـن و سـلوی را''}}
{{ب|''وجود بی‎کف تـو تـنگ عیش بود چنان‎''|2='' که امن و سـلوت مـی‎خواند مـن و سـلوی را''}}
{{ب|''وجـوه جود تو رایـج فـتاد اگرنه‎ وجود‎''|2=''به نیمه بازِ قضا می‎فروخت اجری را''}}
{{ب|''وجـوه جود تو رایـج فـتاد اگرنه‎ وجود‎''|2=''به نیمه بازِ قضا می‎فروخت اجری را''}}
{{ب|''زهی روایح جودت ز راه استعداد ''|2=''امید شرکت احیا فـکنده مـوتی را''}}{{پایان شعر}} <ref>ر.ک: همان</ref>‏.  
{{ب|''زهی روایح جودت ز راه استعداد ''|2=''امید شرکت احیا فـکنده مـوتی را''<ref>ر.ک: همان</ref>‏}}{{پایان شعر}} .  


وی شاعری متفاضل و مداح است که‎ خصیصه‎ مشترک‎ بیشتر شاعران هم‎عصر اوست. بـا تـوجه‎ به‎ سلیقه حاکمان آن روزگار که علاقه داشتند شاعران آنها را مدح و ستایش کنند‎ و به‎ سبب بی‎توجهی به فضل و دانش‎ و وضعیت‎ اقتصادی نابسامان‎، شاعران‎ ناگزیر‎ بودند با مداحی امرار معاش کـنند<ref>ر.ک: محسنی‎نیا، ناصر؛ حکیما، فاطمه، ص46</ref>‏.  
وی شاعری متفاضل و مداح است که‎ خصیصه‎ مشترک‎ بیشتر شاعران هم‎عصر اوست. بـا تـوجه‎ به‎ سلیقه حاکمان آن روزگار که علاقه داشتند شاعران آنها را مدح و ستایش کنند‎ و به‎ سبب بی‎توجهی به فضل و دانش‎ و وضعیت‎ اقتصادی نابسامان‎، شاعران‎ ناگزیر‎ بودند با مداحی امرار معاش کـنند<ref>ر.ک: محسنی‎نیا، ناصر؛ حکیما، فاطمه، ص46</ref>‏.  
خط ۷۷: خط ۷۷:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''ز شعر باطل هرکس زبانم ''|2=''نمی‎گفته است حقی تا به اکنون''}}
{{ب|''ز شعر باطل هرکس زبانم ''|2=''نمی‎گفته است حقی تا به اکنون''}}
{{ب|''کسی که مدت‎ سی‎ سـال‎ شعر باطل گفت ''|2=''خدای‎ بر همه کامیش داد پیــــــروزی''}}{{پایان شعر}}‎<ref>ر.ک: همان، ص52-51</ref>‏.  
{{ب|''کسی که مدت‎ سی‎ سـال‎ شعر باطل گفت ''|2=''خدای‎ بر همه کامیش داد پیــــــروزی''‎<ref>ر.ک: همان، ص52-51</ref>}}{{پایان شعر}}‏.  


انوری خود را شاعری روان‎طبع و باریک دانسته و شعر خـود‎ را‎ شعری بی‎خلل و خاطر خود را چون‎ آتش‎ و زبان خود‎ را‎ چون‎ آب روان دانسته است‎ و از اینکه ممدوح درخور قصاید مدحی و معشوقی در شأن غزل‎های عاشقانه او نیست، دریغ‎ و افسوس‎ می‎خورد و می‎گوید:
انوری خود را شاعری روان‎طبع و باریک دانسته و شعر خـود‎ را‎ شعری بی‎خلل و خاطر خود را چون‎ آتش‎ و زبان خود‎ را‎ چون‎ آب روان دانسته است‎ و از اینکه ممدوح درخور قصاید مدحی و معشوقی در شأن غزل‎های عاشقانه او نیست، دریغ‎ و افسوس‎ می‎خورد و می‎گوید:
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش