۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
تنها شعر حقیقتاً وطنپرستانه ایرج، همان اسـت کـه در رثـای کلنل محمدتقی خان پسیان سروده است. الفاظ و تعابیر، لحن و بیان و غـنای عـاطفی شـعر هم بیانگر تأثر عمیق شاعر از فقدان یک منادی آزادی و عدالت و مبارز راه میهن است و از خلال آن مـیتوان آرزوهـای مـیهنی شاعر و دلبستگی او را به آرمانهای وطنخواهانه بهوضوح تشخیص داد:{{شعر}} | تنها شعر حقیقتاً وطنپرستانه ایرج، همان اسـت کـه در رثـای کلنل محمدتقی خان پسیان سروده است. الفاظ و تعابیر، لحن و بیان و غـنای عـاطفی شـعر هم بیانگر تأثر عمیق شاعر از فقدان یک منادی آزادی و عدالت و مبارز راه میهن است و از خلال آن مـیتوان آرزوهـای مـیهنی شاعر و دلبستگی او را به آرمانهای وطنخواهانه بهوضوح تشخیص داد:{{شعر}} | ||
{{ب|'' دلم به حال تو ای دوستدار ایران سوخت | {{ب|'' دلم به حال تو ای دوستدار ایران سوخت''|2='' کـه چـون تـو شیر نری را در این کنام کنند''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: صدرینیا، باقر، ص34؛ متن کتاب، ص182</ref>. | ||
شعر ایرج، ویژگیهایی دارد که نظـام زبانی او را از نظامهـای زبـانی مـعاصرانش متمایز میکند. شعر او نه فقط از حیث تنـوع معنـایی، کـه از حیـث ساختار جمله، کاربرد دسـتور زبــان، کــنش و واکــنش واژههـا، تـصویرسـازی و گـاه نمـادپردازی و کـاربرد زیباییشناختی زبان در بین همعصرانش بـرجسته اسـت<ref>ر.ک: صارمی، سهیلا، ص84-83</ref>. | شعر ایرج، ویژگیهایی دارد که نظـام زبانی او را از نظامهـای زبـانی مـعاصرانش متمایز میکند. شعر او نه فقط از حیث تنـوع معنـایی، کـه از حیـث ساختار جمله، کاربرد دسـتور زبــان، کــنش و واکــنش واژههـا، تـصویرسـازی و گـاه نمـادپردازی و کـاربرد زیباییشناختی زبان در بین همعصرانش بـرجسته اسـت<ref>ر.ک: صارمی، سهیلا، ص84-83</ref>. | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
کـاربرد زبـان عامیانه در شعر ایرج در سطح وسیعی صورت میگیرد که غالباً آن را با نوعی طنز و شوخی درمیآمیزد: | کـاربرد زبـان عامیانه در شعر ایرج در سطح وسیعی صورت میگیرد که غالباً آن را با نوعی طنز و شوخی درمیآمیزد: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' هی بـتابد سـبیل و سازدُ پز | {{ب|'' هی بـتابد سـبیل و سازدُ پز''|2='' در کنـد پیش ایــن و آن قنپُز''}}{{پایان شعر}} | ||
ایـرج بـاایـنکه زبان محاوره او در اطراف طنز دور میزد، اما در درون آشفتگی خاطر و خیال دارد. در مقدمه عارفنامه مـیگوید: | ایـرج بـاایـنکه زبان محاوره او در اطراف طنز دور میزد، اما در درون آشفتگی خاطر و خیال دارد. در مقدمه عارفنامه مـیگوید: | ||
{{ب|'' دلم زیـن عمر بیحاصل سرآمد | {{ب|'' دلم زیـن عمر بیحاصل سرآمد''|2='' که ریش عمر هم کمکم درآمد''}} | ||
{{ب|'' گهی دندان به درد آید گهی چشم | {{ب|'' گهی دندان به درد آید گهی چشم''|2='' زمـانی مـعده میآید سر خشم''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: گلبن، محمد، ص514</ref>. | ||
گاه هنجارهای تربیتی عـصر و در نـتیجه، هـنجارهای کلام عادی را در هـم مـیشـکند و آن را بـا کلمـات رکـیک درمـیآمیزد. گاهی نیز این هنجارشکنی و دور شدن از ادب مرسوم، در سطح معنایی صورت میگیرد؛ مانند طعنهای که در این بـیتهـا به عارف قزوینی - موسیقیدان و شـاعر مـلی - میزند: | گاه هنجارهای تربیتی عـصر و در نـتیجه، هـنجارهای کلام عادی را در هـم مـیشـکند و آن را بـا کلمـات رکـیک درمـیآمیزد. گاهی نیز این هنجارشکنی و دور شدن از ادب مرسوم، در سطح معنایی صورت میگیرد؛ مانند طعنهای که در این بـیتهـا به عارف قزوینی - موسیقیدان و شـاعر مـلی - میزند: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' گـروهی بـچه ژانـدارمنــد در وی | {{ب|'' گـروهی بـچه ژانـدارمنــد در وی''|2='' کــه اللهـــم احفظهم مـن الغي''}} | ||
{{ب|'' همه شکردهن شیرینشمایل | {{ب|'' همه شکردهن شیرینشمایل''|2='' همان طوری که میخواهد تو را دل''}}{{پایان شعر}} | ||
کـاربرد زبــان عــادی و روزمره، ویـژه ایـرج نیـست و دیگـر شـاعران دوره مـشروطیت نیـز از آن فـراوان بهره گرفتهاند؛ اما شاید هیچیک از آنـان نـتوانسته باشد آن را به اندازه وی رام کند. نـمونه اعـلای این زبـانِ روان و بلیغ ، مثنوی زهـره و مـنوچهر است: | کـاربرد زبــان عــادی و روزمره، ویـژه ایـرج نیـست و دیگـر شـاعران دوره مـشروطیت نیـز از آن فـراوان بهره گرفتهاند؛ اما شاید هیچیک از آنـان نـتوانسته باشد آن را به اندازه وی رام کند. نـمونه اعـلای این زبـانِ روان و بلیغ ، مثنوی زهـره و مـنوچهر است: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' نیست در این گـفته مـــن سوسهای | {{ب|'' نیست در این گـفته مـــن سوسهای''|2='' گر تو به من قرض دهی بوسـهای''}} | ||
{{ب|'' بوسه دیگر ســــــر آن مینهـــم | {{ب|'' بوسه دیگر ســــــر آن مینهـــم''|2='' لحظه دیگـر بـه تــو پس میدهـم''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: صارمی، سهیلا، ص88؛ متن کتاب، ص103</ref>. | ||
ایـرج بـا هـمه علقههای عاطفی و دلبستگی به سرنوشت خاندان قاجار که منبع اشرافیت او نیز بود، هم بـه درجـه تباهی و فرسودگی آن آگاه بود و هم سقوط قریبالوقوع آن را بهروشنی میدید. فـساد و تـباهی نـظام استبدادی که خاندان او بر این کشور حاکم ساخته بود، چنان نبود که کسی با انـدک مـایه آگاهی اجتماعی و شرف انسانی بتواند از آن دفاع کند. از سوی دیگر این نـظام کـه نـهضت مشروطیت آن را بهشدت تضعیف کرد و در لبه پرتگاه سقوط قرار داد، درعینحال سقوط و اضمحلال اشرافیت و شـوکت و شـکوه شـاعر نیز بود. این وضعیت بحرانی، در روح شاعرانه او انعکاس مییافت و آن را با یأس و تـردید و تـناقض آکنده میساخت و حاصل و نتیجه این وضعیت بحرانی روحی از جهت فلسفی، نوعی نهیلیسم بود و از حیث اجتماعی، انـفعال و بـیعملی، بدبینی و در مواردی کینهجویی مستور. نهیلیسم او را به جبراندیشی، دمغنیمتشماری و لاقیدی میکشاند و انفعال، بـه کـنارهگیری از مهمترین حادثه روزگار خویش؛ گرچه این انـفعال نـیز در اصـل از همان نهیلیسم ریشه میگرفت. دمغنیمتشماری و عشرتجویی در جـاهای مـتعدد دیوان او انعکاس یافته است. ایرج معتقد است که: | ایـرج بـا هـمه علقههای عاطفی و دلبستگی به سرنوشت خاندان قاجار که منبع اشرافیت او نیز بود، هم بـه درجـه تباهی و فرسودگی آن آگاه بود و هم سقوط قریبالوقوع آن را بهروشنی میدید. فـساد و تـباهی نـظام استبدادی که خاندان او بر این کشور حاکم ساخته بود، چنان نبود که کسی با انـدک مـایه آگاهی اجتماعی و شرف انسانی بتواند از آن دفاع کند. از سوی دیگر این نـظام کـه نـهضت مشروطیت آن را بهشدت تضعیف کرد و در لبه پرتگاه سقوط قرار داد، درعینحال سقوط و اضمحلال اشرافیت و شـوکت و شـکوه شـاعر نیز بود. این وضعیت بحرانی، در روح شاعرانه او انعکاس مییافت و آن را با یأس و تـردید و تـناقض آکنده میساخت و حاصل و نتیجه این وضعیت بحرانی روحی از جهت فلسفی، نوعی نهیلیسم بود و از حیث اجتماعی، انـفعال و بـیعملی، بدبینی و در مواردی کینهجویی مستور. نهیلیسم او را به جبراندیشی، دمغنیمتشماری و لاقیدی میکشاند و انفعال، بـه کـنارهگیری از مهمترین حادثه روزگار خویش؛ گرچه این انـفعال نـیز در اصـل از همان نهیلیسم ریشه میگرفت. دمغنیمتشماری و عشرتجویی در جـاهای مـتعدد دیوان او انعکاس یافته است. ایرج معتقد است که: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' کار این چرخ فلک تـودرتوست | {{ب|'' کار این چرخ فلک تـودرتوست''|2='' کـس نداند که چه در باطن اوسـت''}} | ||
{{ب|'' نـقد این عـمر کـه بـسیار کم است | {{ب|'' نـقد این عـمر کـه بـسیار کم است''|2='' راستی بد گذراندن سـتم اسـت''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: صدرینیا، باقر، ص30-29</ref>. | ||
او پس از سی سال کار و تلاش و به قول خود، قلمفرسایی، نوکری، کیسهبری، حاکم و نـدیم شـاه شدن، هرچه را به کف آورده صرف عـیش و طرب و مستی کرده اسـت: | او پس از سی سال کار و تلاش و به قول خود، قلمفرسایی، نوکری، کیسهبری، حاکم و نـدیم شـاه شدن، هرچه را به کف آورده صرف عـیش و طرب و مستی کرده اسـت: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' هـرچه از مال جهان هستی بود | {{ب|'' هـرچه از مال جهان هستی بود''|2='' صـرف عـیش و طرب و مستی بود''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص30</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش