پرش به محتوا

دیوان وثوقی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ' '
جز (جایگزینی متن - '==پانویس == <references />' به '==پانویس== <references/>')
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۰: خط ۱۰:
| موضوع =شعر فارسی - قرن 14  
| موضوع =شعر فارسی - قرن 14  


| ناشر =تالار کتاب
| ناشر =تالار کتاب  


| مکان نشر =ايران - تهران  
| مکان نشر =ايران - تهران  
خط ۳۶: خط ۳۶:
{{شعر}}{{ب|''من جز تو کسی ندارم ای دوست ''|2='' فریادرسی ندارم ای دوست''}}
{{شعر}}{{ب|''من جز تو کسی ندارم ای دوست ''|2='' فریادرسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''جز عشق تو کز هوس مبراست''|2='' در سر هوسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''جز عشق تو کز هوس مبراست''|2='' در سر هوسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''تو آتش سینه‎سوزی و من''|2='' سوز تو به سینه دارم ای دوست''}}
{{ب|''تو آتش سینه‎سوزی و من''|2='' سوز تو به سینه دارم ای دوست''}}
{{ب|''هرچند که با گل وجودت''|2='' مقدار خسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''هرچند که با گل وجودت''|2='' مقدار خسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''با من دو سه روز مهربان باش''|2=''کز عمر بسی ندارم ای دوست''}}
{{ب|''با من دو سه روز مهربان باش''|2=''کز عمر بسی ندارم ای دوست''}}
خط ۵۳: خط ۵۳:
و هم در عنفوان جوانی و پیش از شروع عشره دوم زندگی گفته است:
و هم در عنفوان جوانی و پیش از شروع عشره دوم زندگی گفته است:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''آن غنچه‎ام که رنگ خزان دامنم گرفت ''|2=''آن لاله‎ام که داغ نهان دامنم گرفت''}}
{{ب|''آن غنچه‎ام که رنگ خزان دامنم گرفت ''|2=''آن لاله‎ام که داغ نهان دامنم گرفت''}}
{{ب|''رفتم که دامن از سر کوی تو درکشم ''|2='' غلتید طفل اشک و دوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''رفتم که دامن از سر کوی تو درکشم ''|2='' غلتید طفل اشک و دوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''دامن‎کشان گذشت بر این ناتوان و گفت''|2='' باد صبا منم نتوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''دامن‎کشان گذشت بر این ناتوان و گفت''|2='' باد صبا منم نتوان دامنم گرفت''}}
{{ب|''روشن، غبار درگه روشندلان شدم ''|2=''بوی عبیر سوده از آن دامنم گرفت''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص6-‎7</ref>.
{{ب|''روشن، غبار درگه روشندلان شدم ''|2=''بوی عبیر سوده از آن دامنم گرفت''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص6-‎7</ref>.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مسلمانی خداترس و خدادوست است و این معنی، در اشعار و آثار او به‎چشم می‎خورد. طلیعه دفتر خود را با نام خدا و جای‎جای آن را به نعت رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)، زیب و زیور بخشیده است؛ به‎عنوان مثال:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مسلمانی خداترس و خدادوست است و این معنی، در اشعار و آثار او به‎چشم می‎خورد. طلیعه دفتر خود را با نام خدا و جای‎جای آن را به نعت رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)، زیب و زیور بخشیده است؛ به‎عنوان مثال:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''ای جان جهان روشنایی   ''|2=''ای ذات تو جان روشنایی''}}
{{ب|''ای جان جهان روشنایی ''|2=''ای ذات تو جان روشنایی''}}
{{ب|''دل اگر از خدا جدا ماند ''|2='' چشم بی نور و جسم بی جان است''}}
{{ب|''دل اگر از خدا جدا ماند ''|2='' چشم بی نور و جسم بی جان است''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
یا
یا
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مقتدایی مرتجائی ملجئی   ''|2=''مصطفایی راستین‎پیغمبری''}}
{{ب|''مقتدایی مرتجائی ملجئی ''|2=''مصطفایی راستین‎پیغمبری''}}
{{ب|''کهکشان‎افرازی و کیهان‎وشی ''|2='' آفتاب‎افروزی و انجم‎فری''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص7-‎8</ref>.
{{ب|''کهکشان‎افرازی و کیهان‎وشی ''|2='' آفتاب‎افروزی و انجم‎فری''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص7-‎8</ref>.


شاعر این دیوان ارزشمند، انسانی نازک‎خیال بوده که از هنگامی که قلم به دست گرفته و چامه‎سرایی را آغاز کرده، جز درباره دردها و آلام مردم، زیباشناسی، دوست‎یابی، محبت‎پروری و مشاعره با بزرگان ادب و هنر معاصر خود و اخوانیات و چامه‎های عاشقانه و چکامه‎های باارزش ادبی، سخنی نگفته و خلق اثری نکرده است. او در نهایت سادگی و روانی، زیباترین واژه‎ها را استخدام و قشنگ‎ترین مضمون‎ها را آفریده است:
شاعر این دیوان ارزشمند، انسانی نازک‎خیال بوده که از هنگامی که قلم به دست گرفته و چامه‎سرایی را آغاز کرده، جز درباره دردها و آلام مردم، زیباشناسی، دوست‎یابی، محبت‎پروری و مشاعره با بزرگان ادب و هنر معاصر خود و اخوانیات و چامه‎های عاشقانه و چکامه‎های باارزش ادبی، سخنی نگفته و خلق اثری نکرده است. او در نهایت سادگی و روانی، زیباترین واژه‎ها را استخدام و قشنگ‎ترین مضمون‎ها را آفریده است:
خط ۸۲: خط ۸۲:
او مانند همه نازک‎طبعان و شکسته‎دلان، از جور روزگار می‎نالد و می‎گوید:
او مانند همه نازک‎طبعان و شکسته‎دلان، از جور روزگار می‎نالد و می‎گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مرغ جان‎ها را کند دلتنگ، تنگی‎های دهر   ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>.
{{ب|''مرغ جان‎ها را کند دلتنگ، تنگی‎های دهر ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت می‎ستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی می‎کند:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت می‎ستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی می‎کند:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''ای برگ یاسمن که سراسر لطافتی   ''|2=''ای شاخ نسترن که سراپا طراوتی''}}
{{ب|''ای برگ یاسمن که سراسر لطافتی ''|2=''ای شاخ نسترن که سراپا طراوتی''}}
{{ب|''در شام عمر من تو سحرگاه روشنی     ''|2='' بر بام بخت من تو همای سعادتی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{ب|''در شام عمر من تو سحرگاه روشنی   ''|2='' بر بام بخت من تو همای سعادتی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] معشوق را آمرانه می‎ستاید؛ تا جایی که او را وادار می‎کند حرمت عاشق دل‎سوخته را نگاه دارد. این معشوق که غالبا دختر یا همسر اوست، در بادی نظر، هیچ اشاره مستقیمی به او نشده است:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] معشوق را آمرانه می‎ستاید؛ تا جایی که او را وادار می‎کند حرمت عاشق دل‎سوخته را نگاه دارد. این معشوق که غالبا دختر یا همسر اوست، در بادی نظر، هیچ اشاره مستقیمی به او نشده است:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''برگیر از آن بنفشه‎ی مو، شانه ''|2=''بر یاس شانه، مشک‎ تر افشان کن''}}
{{ب|''برگیر از آن بنفشه‎ی مو، شانه ''|2=''بر یاس شانه، مشک‎ تر افشان کن''}}
{{ب|''در چشمه‎سار، سرمه بشوی از چشم''|2='' در جویبار، موی پریشان کن''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{ب|''در چشمه‎سار، سرمه بشوی از چشم''|2='' در جویبار، موی پریشان کن''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] آنجا که دلش از نامردمی‎های دوست‎نمایان به تنگ می‎آید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمی‎آورد:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] آنجا که دلش از نامردمی‎های دوست‎نمایان به تنگ می‎آید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمی‎آورد:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''در گوشه صفا ز وفا توشه‎ای بساز ''|2='' با دوستان، کناره ز نادوستان گزین''}}
{{ب|''در گوشه صفا ز وفا توشه‎ای بساز ''|2='' با دوستان، کناره ز نادوستان گزین''}}
{{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص13-‎14</ref>.
{{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص13-‎14</ref>.


شاعرانی که وصف طبیعت و زیبایی‎های آن را کرده‎اند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را به‎گونه‎ای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] بی آنکه کوچک‎ترین نمونه‎برداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته می‎گوید:
شاعرانی که وصف طبیعت و زیبایی‎های آن را کرده‎اند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را به‎گونه‎ای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] بی آنکه کوچک‎ترین نمونه‎برداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته می‎گوید:
خط ۱۰۳: خط ۱۰۳:
{{ب|''ای ساقی شوخ‎چشم شورانگیز ''|2=''برخیز دوباره، گویمت برخیز''}}
{{ب|''ای ساقی شوخ‎چشم شورانگیز ''|2=''برخیز دوباره، گویمت برخیز''}}
{{ب|''زان لعل مذاب در مذاقم ریز ''|2=''کآمد به صلای می‎کشان پاییز''}}
{{ب|''زان لعل مذاب در مذاقم ریز ''|2=''کآمد به صلای می‎کشان پاییز''}}
{{ب|''ما را ببر ای وزان پاییزی   ''|2=''با خویش به سرزمین نار و نور''}}
{{ب|''ما را ببر ای وزان پاییزی ''|2=''با خویش به سرزمین نار و نور''}}
{{ب|''تا با تن و جان ما درآمیزی''|2=''ای پیک خجسته دیار دور''}}
{{ب|''تا با تن و جان ما درآمیزی''|2=''ای پیک خجسته دیار دور''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''گهی بازیچه دست نگار است ''|2='' گهی پامال دلبر قلب شاعر''}}
{{ب|''گهی بازیچه دست نگار است ''|2='' گهی پامال دلبر قلب شاعر''}}
{{ب|''در اقلیمی که آزادی نباشد   ''|2='' ندارد یار و یاور قلب شاعر''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص14-‎15</ref>.
{{ب|''در اقلیمی که آزادی نباشد ''|2='' ندارد یار و یاور قلب شاعر''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص14-‎15</ref>.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مردی متدین، معتقد و مسلمانی باایمان است. در جای‎جای سخن او، این شیفتگی دینی و زلالی مذهبی بودنش، نمایان است:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مردی متدین، معتقد و مسلمانی باایمان است. در جای‎جای سخن او، این شیفتگی دینی و زلالی مذهبی بودنش، نمایان است:
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
در آثار [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مدح ائمه اطهار(ع) فراوان است، ولی ارادت او به ساحت مقدس ولی‎عصر(عج)، بیش از همه قابل درک است که یکی دو نمونه آن در این دفتر، آورده شده است، از جمله قصیده:
در آثار [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]]، مدح ائمه اطهار(ع) فراوان است، ولی ارادت او به ساحت مقدس ولی‎عصر(عج)، بیش از همه قابل درک است که یکی دو نمونه آن در این دفتر، آورده شده است، از جمله قصیده:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''ای طوطی شکرشکن آوا کن     ''|2=''پروا مکن ز توفان، پر، وا کن''}}
{{ب|''ای طوطی شکرشکن آوا کن   ''|2=''پروا مکن ز توفان، پر، وا کن''}}
{{ب|''تا چشم جان و دل شودت روشن ''|2=''کحل بصر ز نرگس شهلا کن''}}
{{ب|''تا چشم جان و دل شودت روشن ''|2=''کحل بصر ز نرگس شهلا کن''}}
{{ب|''مدحت‎سرای زاده نرگس باش ''|2=''وصف گهر، ز طبع گهرزا کن''}}
{{ب|''مدحت‎سرای زاده نرگس باش ''|2=''وصف گهر، ز طبع گهرزا کن''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
خط ۱۳۱: خط ۱۳۱:
{{ب|''ای بهشت جاودان در گلخن دنیا ظهورت ''|2=''ای بهار بی‎خزان در گلشن عقبا ظهورت''}}
{{ب|''ای بهشت جاودان در گلخن دنیا ظهورت ''|2=''ای بهار بی‎خزان در گلشن عقبا ظهورت''}}
{{ب|''نوبهار هر خزانی ای گل گلزار نرگس''|2='' خرمی‎بخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت''}}
{{ب|''نوبهار هر خزانی ای گل گلزار نرگس''|2='' خرمی‎بخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت''}}
{{ب|''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی   ''|2='' بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت''}}
{{ب|''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی ''|2='' بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت''}}
{{ب|''عرشیان تا حشر تسبیح تو می‎گویند و «روشن» ''|2=''جز به نعت تو نخواهد لب گشودن تا ظهورت''}}
{{ب|''عرشیان تا حشر تسبیح تو می‎گویند و «روشن» ''|2=''جز به نعت تو نخواهد لب گشودن تا ظهورت''}}
{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص15-‎16</ref>.
{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص15-‎16</ref>.


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش