پرش به محتوا

اخلاق ناصری: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'براى' به 'برای'
جز (جایگزینی متن - 'وي' به 'وی')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'براى' به 'برای')
خط ۳۳: خط ۳۳:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
در اخلاق ناصرى مسائل بنيادينى وجود دارد كه مهم‌ترين آنها مورد پژوهش قرار مى‌گيرد: 1- معرفت نفس ناطقه: يكى از مسائل بسيار مهم کتاب، بحث پيرامون معرفت نفس است، چون پژوهش در كيفيت اكتساب فضايل و نيل به كمال و سعادت، بدون بررسى نفس انسانى، ميسّر نيست، خواجه شش فصل از هفت فصل قسم اول از مقاله اول را به نفس انسانى اختصاص داده است. وى بعد از بيان مقدمه‌اى، بساطت، جوهريّت و تجرّد را مورد بررسى قرار داده و بقاى نفس ناطقه پس از ترك بدن را به تأكيد تبيين مى‌سازد، آن‌گاه براى نفس حيوانى، دو قوّه ادراك آلى و تحريك ارادى را نام برده و سه قوه، براى انسان برمى‌شمارد كه عبارتند از: نخست، قوه ادراك معقولات و تميز ميان مصالح و مفاسد اعمال كه آن را قوه نطق مى‌خوانند؛ دوم، قوه شهوى كه مبدأ جذب منافع و... است؛ سوم، قوه غضبى كه مبدأ دفع مضار و اقدام بر اهوال و شوق تسلط و ترفع مى‌باشد.
در اخلاق ناصرى مسائل بنيادينى وجود دارد كه مهم‌ترين آنها مورد پژوهش قرار مى‌گيرد: 1- معرفت نفس ناطقه: يكى از مسائل بسيار مهم کتاب، بحث پيرامون معرفت نفس است، چون پژوهش در كيفيت اكتساب فضايل و نيل به كمال و سعادت، بدون بررسى نفس انسانى، ميسّر نيست، خواجه شش فصل از هفت فصل قسم اول از مقاله اول را به نفس انسانى اختصاص داده است. وى بعد از بيان مقدمه‌اى، بساطت، جوهريّت و تجرّد را مورد بررسى قرار داده و بقاى نفس ناطقه پس از ترك بدن را به تأكيد تبيين مى‌سازد، آن‌گاه برای نفس حيوانى، دو قوّه ادراك آلى و تحريك ارادى را نام برده و سه قوه، برای انسان برمى‌شمارد كه عبارتند از: نخست، قوه ادراك معقولات و تميز ميان مصالح و مفاسد اعمال كه آن را قوه نطق مى‌خوانند؛ دوم، قوه شهوى كه مبدأ جذب منافع و... است؛ سوم، قوه غضبى كه مبدأ دفع مضار و اقدام بر اهوال و شوق تسلط و ترفع مى‌باشد.


خواجه، سه قوه را به سه نفس بازگردانده و نفس اول را نفس ملكى و دوم را نفس سبعى و بالاخره آخرى را نفس بهيمى مى‌نامد. وى با تشريح گفتار فوق، مراتب صعود موجودات و خاصّه آدمى را مورد توجه قرار داده و گذار از درجه نقصان به كمال را توسّط آلات و قواى نفس ناطقه، موجب دست‌يابى به فضيلت و شرف افزون‌تر مى‌داند.
خواجه، سه قوه را به سه نفس بازگردانده و نفس اول را نفس ملكى و دوم را نفس سبعى و بالاخره آخرى را نفس بهيمى مى‌نامد. وى با تشريح گفتار فوق، مراتب صعود موجودات و خاصّه آدمى را مورد توجه قرار داده و گذار از درجه نقصان به كمال را توسّط آلات و قواى نفس ناطقه، موجب دست‌يابى به فضيلت و شرف افزون‌تر مى‌داند.
خط ۴۱: خط ۴۱:
2- مفهوم خير و سعادت:[[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، به پيروى از [[ارسطو]]، خير را چيزى مى‌داند كه همه چيز به سوى آن حركت مى‌كند. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، مى‌گوید: آنچه در رسيدن به اين هدف سودمند باشد، ممكن است خير تلقى شود؛ يعنى افزار، مانند غايت، ممكن است خير محسوب گردد، اما سعادت يا رفاه، خير نسبى است...
2- مفهوم خير و سعادت:[[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، به پيروى از [[ارسطو]]، خير را چيزى مى‌داند كه همه چيز به سوى آن حركت مى‌كند. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، مى‌گوید: آنچه در رسيدن به اين هدف سودمند باشد، ممكن است خير تلقى شود؛ يعنى افزار، مانند غايت، ممكن است خير محسوب گردد، اما سعادت يا رفاه، خير نسبى است...


به نظر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] هدف اصلى از اخلاق، تحصيل سعادت است و چنين روى‌كردى، مخالف نظريه [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] است كه خواجه، به روشنى، انديشه‌اش را در اخلاق از معلم ثانى اقتباس مى‌نمايد. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گوید: سعادت، آخرين هدفى است كه آدمى براى وصول به آن مى‌كوشد و آنچه آدمى براى وصول به آن مى‌كوشد، خير و غايت كمال است و سعادت بالاترين خيرهاست. هر چه آدمى براى رسيدن به اين خير، كوشش كند، سعادت او كامل‌تر خواهد بود.
به نظر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] هدف اصلى از اخلاق، تحصيل سعادت است و چنين روى‌كردى، مخالف نظريه [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] است كه خواجه، به روشنى، انديشه‌اش را در اخلاق از معلم ثانى اقتباس مى‌نمايد. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گوید: سعادت، آخرين هدفى است كه آدمى برای وصول به آن مى‌كوشد و آنچه آدمى برای وصول به آن مى‌كوشد، خير و غايت كمال است و سعادت بالاترين خيرهاست. هر چه آدمى برای رسيدن به اين خير، كوشش كند، سعادت او كامل‌تر خواهد بود.


خواجه، تصريح مى‌كند كه خير بر دو نوع است: يكى، مطلق و يكى، نسبى؛ خير مطلق، آن معنى است كه مقصود از وجود موجودات، آن است و غايت همه غايت‌ها اوست و خير نسبى، چيزهايى است كه در وصول بدان غايت نافع باشد و اما سعادت هم از قبيل خير است ولى به اضافه با هر شخصى؛ سعادت هر شخصى، غير از سعادت شخصى ديگر بوده، ولى خير در همه اشخاص يك‌سان مى‌باشد. خواجه، پس از تبيين معناى خير و اقسام آن، درباره سعادت سخن گفته و آن را مشتمل بر چهار جنس مى‌داند و آنها عبارتند از: حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت.
خواجه، تصريح مى‌كند كه خير بر دو نوع است: يكى، مطلق و يكى، نسبى؛ خير مطلق، آن معنى است كه مقصود از وجود موجودات، آن است و غايت همه غايت‌ها اوست و خير نسبى، چيزهايى است كه در وصول بدان غايت نافع باشد و اما سعادت هم از قبيل خير است ولى به اضافه با هر شخصى؛ سعادت هر شخصى، غير از سعادت شخصى ديگر بوده، ولى خير در همه اشخاص يك‌سان مى‌باشد. خواجه، پس از تبيين معناى خير و اقسام آن، درباره سعادت سخن گفته و آن را مشتمل بر چهار جنس مى‌داند و آنها عبارتند از: حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش