پرش به محتوا

قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'برخي' به 'برخی'
جز (جایگزینی متن - '== گزارش محتوا == ' به '== گزارش محتوا == ')
جز (جایگزینی متن - 'برخي' به 'برخی')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۴: خط ۳۴:
در جواب، گوييم: آرى، همين‌طور است كه مى‌فرماييد، ولى شما نيز بايد بين فيلسوفى كه عقل گراست و مى‌خواهد بدون كمك وحى به حقايق و معارفى كه از دست‌رس عقل صرف دور است، دست يابد و فيلسوفى كه عقل را راه‌گشاى وحى و آن را بدون وحى در فهم بسيارى از معارف الهى، راجل مى‌داند، فرق بگذاريد و هم‌چنين بايد عارفى را كه بر مطلق كشف اتكا دارد و هر كشفى را با هر شرايطى حجت مى‌داند، از عارفى كه براى كشف، ميزانى قائل است و آن را با شرايط خاصى مى‌پذيرد و بر هر كشفى اعتماد نمى‌كند، تمييز دهيد و در همين‌جا بسيار به‌جاست خاطرنشان كنيم: ما در عين حالى كه معتقديم قرآن و عرفان و برهان از يك‌ديگر جدايى ندارند، اين را هم اضافه مى‌كنيم كه معناى اين سخن، نه آن است كه ما هر مطلبى را كه به نام قرآن يا عرفان يا برهان عرضه شد، به بهانه اينكه قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند، تصديق كنيم، بلكه بايد بين خود قرآن و عرفان و برهان و بين طرف‌داران قرآن و برهان و عرفان، فرق گذاشت؛ يعنى آنچه كه ما مدعى آنيم، عدم ترافع بين خود قرآن و عرفان و برهان است، نه عدم ترافع بين طرف‌داران و پيروان آنها، زيرا معتقديم: همان‌گونه كه براى برداشت از قرآن شرايطى است و مفسر، نمى‌تواند بدون توجه به آنها مدعى شود كه آنچه من از قرآن مى‌فهمم حق خالص است، عرفان را نيز آدابى است و عارف، نمى‌تواند بدون در نظر گرفتن آنها ادعا كند كه آنچه من با مكاشفه بدان دست يافته و مى‌يابم، واقعيت صرف است و برهان را نيز شرايط خاصى است و مبرهن، نمى‌تواند بدون اعتنا بدان‌ها بگويد: آنچه را كه من با برهان استنتاج كرده و مى‌كنم مطابق با واقع است.
در جواب، گوييم: آرى، همين‌طور است كه مى‌فرماييد، ولى شما نيز بايد بين فيلسوفى كه عقل گراست و مى‌خواهد بدون كمك وحى به حقايق و معارفى كه از دست‌رس عقل صرف دور است، دست يابد و فيلسوفى كه عقل را راه‌گشاى وحى و آن را بدون وحى در فهم بسيارى از معارف الهى، راجل مى‌داند، فرق بگذاريد و هم‌چنين بايد عارفى را كه بر مطلق كشف اتكا دارد و هر كشفى را با هر شرايطى حجت مى‌داند، از عارفى كه براى كشف، ميزانى قائل است و آن را با شرايط خاصى مى‌پذيرد و بر هر كشفى اعتماد نمى‌كند، تمييز دهيد و در همين‌جا بسيار به‌جاست خاطرنشان كنيم: ما در عين حالى كه معتقديم قرآن و عرفان و برهان از يك‌ديگر جدايى ندارند، اين را هم اضافه مى‌كنيم كه معناى اين سخن، نه آن است كه ما هر مطلبى را كه به نام قرآن يا عرفان يا برهان عرضه شد، به بهانه اينكه قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند، تصديق كنيم، بلكه بايد بين خود قرآن و عرفان و برهان و بين طرف‌داران قرآن و برهان و عرفان، فرق گذاشت؛ يعنى آنچه كه ما مدعى آنيم، عدم ترافع بين خود قرآن و عرفان و برهان است، نه عدم ترافع بين طرف‌داران و پيروان آنها، زيرا معتقديم: همان‌گونه كه براى برداشت از قرآن شرايطى است و مفسر، نمى‌تواند بدون توجه به آنها مدعى شود كه آنچه من از قرآن مى‌فهمم حق خالص است، عرفان را نيز آدابى است و عارف، نمى‌تواند بدون در نظر گرفتن آنها ادعا كند كه آنچه من با مكاشفه بدان دست يافته و مى‌يابم، واقعيت صرف است و برهان را نيز شرايط خاصى است و مبرهن، نمى‌تواند بدون اعتنا بدان‌ها بگويد: آنچه را كه من با برهان استنتاج كرده و مى‌كنم مطابق با واقع است.


بنا بر اين ممكن است بين طرف‌داران سه محور ياد شده، بر اثر عدم رعايت شرايط، ترافعى رخ دهد و با هم به معارضه برخيزند، ولى اين امر، ايجاب نمى‌كند كه اگر بين آنان به علت عدم رعايت شرايط يا به علت عدم درك يك‌ديگر و يا به هر علت ديگر، ترافع و تعارضى پيش آمد، بايد اين ترافع و تعارض براى هميشه باقى بماند، زيرا ممكن است افرادى پيدا شوند كه با زبان هر سه محور آشنايى داشته و حرف هر سه طايفه را بفهمند و مشكل آنها را كشف كرده و در نتيجه بينشان تصالح ايجاد كنند، چه اينكه پيدا شده و كرده‌اند.
بنا بر اين ممكن است بين طرف‌داران سه محور ياد شده، بر اثر عدم رعايت شرايط، ترافعى رخ دهد و با هم به معارضه برخیزند، ولى اين امر، ايجاب نمى‌كند كه اگر بين آنان به علت عدم رعايت شرايط يا به علت عدم درك يك‌ديگر و يا به هر علت ديگر، ترافع و تعارضى پيش آمد، بايد اين ترافع و تعارض براى هميشه باقى بماند، زيرا ممكن است افرادى پيدا شوند كه با زبان هر سه محور آشنايى داشته و حرف هر سه طايفه را بفهمند و مشكل آنها را كشف كرده و در نتيجه بينشان تصالح ايجاد كنند، چه اينكه پيدا شده و كرده‌اند.


گر چه اين عمل مقدس و بااهميت، از سوى همان كج‌فهمان، طورى ديگر تفسير شده و گفته‌اند: «به واسطه اينكه عرفا، صوفيه و پيروان فلسفه يونان در اقليت و از جامعه مسلمين، مخصوصا شيعه و فقها مطرود بودند، بناى تدليس و تلبيس و تأويل را گذاشتد و كلمات مقدسه انبيا(ص) و ائمه(ع) را با معتقدات فلسفه و عرفان تأويل كردند و اين تدليس، كاملا مؤثر افتاد، تا كار به جايى رسيد كه پيروان مكتب قرآن و شيعه و فقها، چنين معتقد شدند كه علوم قرآن مجيد و ائمه(ع) عين علوم فلسفه و عرفان است و علوم اسفار و اشارات؛ مثلاًعين قرآن و اسرار قرآن است كه بر فقها مخفى و مجهول مانده است...».
گر چه اين عمل مقدس و بااهميت، از سوى همان كج‌فهمان، طورى ديگر تفسير شده و گفته‌اند: «به واسطه اينكه عرفا، صوفيه و پيروان فلسفه يونان در اقليت و از جامعه مسلمين، مخصوصا شيعه و فقها مطرود بودند، بناى تدليس و تلبيس و تأويل را گذاشتد و كلمات مقدسه انبيا(ص) و ائمه(ع) را با معتقدات فلسفه و عرفان تأويل كردند و اين تدليس، كاملا مؤثر افتاد، تا كار به جايى رسيد كه پيروان مكتب قرآن و شيعه و فقها، چنين معتقد شدند كه علوم قرآن مجيد و ائمه(ع) عين علوم فلسفه و عرفان است و علوم اسفار و اشارات؛ مثلاًعين قرآن و اسرار قرآن است كه بر فقها مخفى و مجهول مانده است...».
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش