۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'پايان' به 'پایان') |
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای') |
||
| خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
}} | }} | ||
'''الرسالة الثانية لأبيدلف'''، تأليف ابودلف جهانگرد و شاعر مشهور قرن چهارم هجرى است. با توجه به ذكر حوادث مربوط به شهرزور از سال 341ق، گمان مىرود تاريخ نگارش رساله، در همان سال و يا اندكي پس از آن باشد. وى هدف خود را از نگارش اين رساله چنين بيان مىكند كه: «نوشتهاش آموزنده و مفيد باشد تا بزرگان از آن برخوردار گردند و | '''الرسالة الثانية لأبيدلف'''، تأليف ابودلف جهانگرد و شاعر مشهور قرن چهارم هجرى است. با توجه به ذكر حوادث مربوط به شهرزور از سال 341ق، گمان مىرود تاريخ نگارش رساله، در همان سال و يا اندكي پس از آن باشد. وى هدف خود را از نگارش اين رساله چنين بيان مىكند كه: «نوشتهاش آموزنده و مفيد باشد تا بزرگان از آن برخوردار گردند و برای صاحبان عزت و شوكت وسيله آموزش شود و ديدگان كساني را كه از سياحت روي زمين باز ماندهاند، روشن سازد». | ||
== ساختار== | == ساختار== | ||
كتاب با مقدمه مفيدى و جامعى از محقق كتاب آغاز شده است. پس از آن متن كتاب در بالا و حواشى محقق در ذيل صفحات ذكر شده است. مطالب رساله بدون هيچگونه تبويب و ريزعنوانى به صورت سلسلهوار بيان شده است. | كتاب با مقدمه مفيدى و جامعى از محقق كتاب آغاز شده است. پس از آن متن كتاب در بالا و حواشى محقق در ذيل صفحات ذكر شده است. مطالب رساله بدون هيچگونه تبويب و ريزعنوانى به صورت سلسلهوار بيان شده است. | ||
== گزارش محتوا== | == گزارش محتوا== | ||
در ابتداى اين بحث لازم است، مطالبى درباره اولين رساله ابودلف ذكر شود. رساله نخست با سفر او به بخارا و از آن جا به چين آغاز مىشود. چنين مىنمايد كه در حدود 331ق942/م فرستادگاني از سوي «قالين بن الشخير» پادشاه چين | در ابتداى اين بحث لازم است، مطالبى درباره اولين رساله ابودلف ذكر شود. رساله نخست با سفر او به بخارا و از آن جا به چين آغاز مىشود. چنين مىنمايد كه در حدود 331ق942/م فرستادگاني از سوي «قالين بن الشخير» پادشاه چين برای وصلت ميان دو خاندان شاهي به بخارا آمده بودند. ابودلف به هنگام بازگشت هيأت از بخارا آنان را همراهي كرد. گروهي از محققان نسبت به صحت سفر ابودلف مندرج در رساله نخست نظر منفي ابراز داشتهاند؛ اما دليلي وجود ندارد كه بتوان رساله اول را تمام كمال خيال پردازانه ناميد. بعضي مطالب او درباره فرمانرواي سيستان مورد تأييد است. چهبسا بسياري از مسموعات بدون رعايت صحت و سقم آنها به مطالب مورد نظر مؤلف افزوده شده باشد. | ||
رساله حاضر كه مشتمل بر مشاهدات نويسنده از سرزمينهاى مختلف است، بايد ادامه و دنباله رساله نخست باشد. در رساله نخست شرح سفر به آسياي مركزي، تبت، چين، هندوستان و سيستان آمده است. اين رساله نيز شرح سفري است كه از شيز در آذربايجان آغاز شده است. متعاقب آن ابودلف راه شمال را در پيش گرفته و روانه باكو در شيروان و سپس تفليس شده و از آن جا دوباره به آذربايجان و نواحي اردبيل و شهرزور روي آورده و سپس از طريق کرمانشاهان راه همدان، ري، طبرستان، قومس، نيشابور، طوس و هرات را در پيش گرفته و پس از آن به شرح اصفهان و شهرهاي خوزستان پرداخته است. | رساله حاضر كه مشتمل بر مشاهدات نويسنده از سرزمينهاى مختلف است، بايد ادامه و دنباله رساله نخست باشد. در رساله نخست شرح سفر به آسياي مركزي، تبت، چين، هندوستان و سيستان آمده است. اين رساله نيز شرح سفري است كه از شيز در آذربايجان آغاز شده است. متعاقب آن ابودلف راه شمال را در پيش گرفته و روانه باكو در شيروان و سپس تفليس شده و از آن جا دوباره به آذربايجان و نواحي اردبيل و شهرزور روي آورده و سپس از طريق کرمانشاهان راه همدان، ري، طبرستان، قومس، نيشابور، طوس و هرات را در پيش گرفته و پس از آن به شرح اصفهان و شهرهاي خوزستان پرداخته است. | ||
| خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
ابودلف پيرامون آثار معماري عهد ساساني و نخستين سدههاي اسلامی در ايران، اشارههايي دارد كه درخور دقت است. وي به هنگام بحث از شهر «دزدان» واقع در شهرزور از ضخامت ديوار شهر ياد مىكند و مىنويسد چهارپایان بر بالاي آن رفت و آمد ميكنند. او بناي اين شهر را به دارا نسبت داده كه اسكندر بر آن دست نيافته است. نوشتههايش درباره قصرشيرين، طاقبستان، دروازههاي آهنين ري، پلهاي شوشتر، قلعه ديلم و جز آن شايان توجه است. وي يك رشته داستانها را كه بخش اعظم آنها سينه به سينه نقل مىشده و نيز پديدههاي جالب طبيعت و اطلاعات تاريخي، اقتصادي، فرهنگی و جغرافيايي را در رساله خود ذكر كره است. رساله سرشار از مطالب جالبي است كه بعضي از آنها در جايي نقل نشدهاند و از مطالب ارزشمند و صحيح به شمار مىآيند. | ابودلف پيرامون آثار معماري عهد ساساني و نخستين سدههاي اسلامی در ايران، اشارههايي دارد كه درخور دقت است. وي به هنگام بحث از شهر «دزدان» واقع در شهرزور از ضخامت ديوار شهر ياد مىكند و مىنويسد چهارپایان بر بالاي آن رفت و آمد ميكنند. او بناي اين شهر را به دارا نسبت داده كه اسكندر بر آن دست نيافته است. نوشتههايش درباره قصرشيرين، طاقبستان، دروازههاي آهنين ري، پلهاي شوشتر، قلعه ديلم و جز آن شايان توجه است. وي يك رشته داستانها را كه بخش اعظم آنها سينه به سينه نقل مىشده و نيز پديدههاي جالب طبيعت و اطلاعات تاريخي، اقتصادي، فرهنگی و جغرافيايي را در رساله خود ذكر كره است. رساله سرشار از مطالب جالبي است كه بعضي از آنها در جايي نقل نشدهاند و از مطالب ارزشمند و صحيح به شمار مىآيند. | ||
نوشتههاي او درباره ايران و قفقاز از ديدگاه جغرافيايي و نيز جغرافياي تاريخي واجد اهميتي بسزا است. مطالب او درباره آسيابها و حمامهاي تفليس، اطلاعات مردمشناسی او درباره ارمنستان و نوشتههاي او درباره گرگان و بعضي نواحي خراسان شايان دقت است. او به بناهاي عجيبي كه بعضي از آنها بر جاي نماندهاند، اشاره مىكند: «در جيلآباد ري زندان بزرگ و هولناكي وجود دارد كه اطراف آن را درياچه بسيار عميقي فراگرفته و بر بالاي آن دژي استوار بر روي ايواني خاکي پا برجا است. اين دژ به اندازهاي محكم است كه نقب زدن | نوشتههاي او درباره ايران و قفقاز از ديدگاه جغرافيايي و نيز جغرافياي تاريخي واجد اهميتي بسزا است. مطالب او درباره آسيابها و حمامهاي تفليس، اطلاعات مردمشناسی او درباره ارمنستان و نوشتههاي او درباره گرگان و بعضي نواحي خراسان شايان دقت است. او به بناهاي عجيبي كه بعضي از آنها بر جاي نماندهاند، اشاره مىكند: «در جيلآباد ري زندان بزرگ و هولناكي وجود دارد كه اطراف آن را درياچه بسيار عميقي فراگرفته و بر بالاي آن دژي استوار بر روي ايواني خاکي پا برجا است. اين دژ به اندازهاي محكم است كه نقب زدن برای خروج از آن ممكن نيست و هيچ گرفتاري نمىتواند با توسل به انواع حيل از آن جا رهايي يابد. من هيچ بنايي از اين گونه و مانند آن نديدهام». | ||
در نوشته وي دو خط مشي را به وضوح مىتوان مشاهده كرد. یکی توجه به آثار برجسته و شگفتىآور و ديگري شرح پديدههاي طبيعت. وي به معدنشناسی و گياهشناسی نيز توجهي وافر داشته است. در اين زمينه مىنويسد: «چون بر هنر شريف و تجارت سودمند تصفيه و تقطير و اقسام حل و تكليس احاطه يافتم، در باب سنگهاي معدني و گياهان طبي دچار ترديد و اشتباه شدم و لازم ديدم به دنبال سنگهاي خام معدني و منابع و چشمه سارها بروم». او از وجود معادن طلا، سيماب، نقره، زرنيخ زرد و لعل كبود در كوههاي اطراف شيز خبر داده است. | در نوشته وي دو خط مشي را به وضوح مىتوان مشاهده كرد. یکی توجه به آثار برجسته و شگفتىآور و ديگري شرح پديدههاي طبيعت. وي به معدنشناسی و گياهشناسی نيز توجهي وافر داشته است. در اين زمينه مىنويسد: «چون بر هنر شريف و تجارت سودمند تصفيه و تقطير و اقسام حل و تكليس احاطه يافتم، در باب سنگهاي معدني و گياهان طبي دچار ترديد و اشتباه شدم و لازم ديدم به دنبال سنگهاي خام معدني و منابع و چشمه سارها بروم». او از وجود معادن طلا، سيماب، نقره، زرنيخ زرد و لعل كبود در كوههاي اطراف شيز خبر داده است. | ||
موضوع رساله دوم و بيان فاخر و پرجذبه آن در شرح مقصود، آن را در رديف آثار ادبي قرار داده است و در اين نكته جاي شگفتي نيست، زيرا ابودلف در عين حال مردي اديب و شاعر بوده است. اشعار وى نه تنها از جنبه هنري، بلكه به عنوان مأخذي | موضوع رساله دوم و بيان فاخر و پرجذبه آن در شرح مقصود، آن را در رديف آثار ادبي قرار داده است و در اين نكته جاي شگفتي نيست، زيرا ابودلف در عين حال مردي اديب و شاعر بوده است. اشعار وى نه تنها از جنبه هنري، بلكه به عنوان مأخذي برای شناختن گوينده آنها نيز در خور توجه است. ابودلف خود را وابسته به گروه «بنىساسان» دانسته است. از قصيده وي كه به استقبال از قصيده احنف عُكبَري سروده شده است، مىتوان به وضع زندگی و حدود آوارگي و نيازمندي اين گروه پي برد. اينان مردمي فقير و محروم بودند كه عمدهترين كارشان عياري، داستان سرايي، مرثيهخواني، معركهگيري، فالگيري، فريبكاري، دزدي و گدايي بود. اينان به تجارت عطريات، طلسمها و داروهاي ويژه درمان انواع بيمارىها مىپرداختند و خود را بازگشته از اسارت در روم شرقي يا نواحي ديگر و نجات يافتگان از زندان مىناميدند و با در نظر گرفتن اوضاع و احوال، خود را يهودي، مسيحي، شيعي، سني، كور، كر، جذامي و غيره معرفي ميكردند. وى در قصيده مشهور ساسانيه خويش با مباهات خود را از گروه بنىساسان دانسته و به پيروي از گروه بنيساسان مراتب اعتراض خويش را نسبت به فساد اجتماعي عهد عباسيان ابراز نموده است. | ||
== وضعيت== | == وضعيت== | ||
ویرایش