۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '== وابستهها ==' به '==وابستهها==') |
جز (جایگزینی متن - 'برخي' به 'برخی') |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
== ساختار== | == ساختار== | ||
در جلد اول، تاريخ و تحولات هند از 600ق.م تا 1526م به سيزده فصل تقسيم و مورد بررسی قرار گرفته است. در جلد دوم در بيست فصل ادامه تاريخ اين سرزمين تا عصر حاضر ذكر شده است. شيوه نگارش نويسنده بدين ترتيب است كه مطالب را بدون ذكر منبع و به قلم خود ارائه مىدهد و تنها به نام | در جلد اول، تاريخ و تحولات هند از 600ق.م تا 1526م به سيزده فصل تقسيم و مورد بررسی قرار گرفته است. در جلد دوم در بيست فصل ادامه تاريخ اين سرزمين تا عصر حاضر ذكر شده است. شيوه نگارش نويسنده بدين ترتيب است كه مطالب را بدون ذكر منبع و به قلم خود ارائه مىدهد و تنها به نام برخی متفكرين مشهور؛ مانند: شانكارا و [[ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد|ابوريحان بيروني]] اشاره كرده است. | ||
== گزارش محتوا== | == گزارش محتوا== | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
در قرن هفتم هجری/ سيزدهم ميلادي با ورود اسلام به هند بخش عمدهاي از جمعيت هند را مسلمانان تشكيل مىدادهاند كه به گفته نويسنده عمدتاًً پيشهور و بازرگان بودهاند. او در گزارش از اين عده مىنويسد: «اينان معمولاً ايرانىنژاد و يا عربتبار بوده و تجاري بودند مستقل؛ علاوه بر پيشهوران، غلامان درباري، كه در دربار و كارگاههاي درباري به كار اشتغال داشتند، چنان زياد بودند كه هم در پايتخت سلطان و هم در پايتختهاي ايالتي بخش عمدهاي از جامعه مسلمانان شهري را تشكيل دهند. در اواخر اين دوره بر تعداد مسلمانان در ميان قشر روستائيان افزوده شد. نحوه زندگاني روستائيان خواه هندو و يا مسلمان در اصل یکی بود». | در قرن هفتم هجری/ سيزدهم ميلادي با ورود اسلام به هند بخش عمدهاي از جمعيت هند را مسلمانان تشكيل مىدادهاند كه به گفته نويسنده عمدتاًً پيشهور و بازرگان بودهاند. او در گزارش از اين عده مىنويسد: «اينان معمولاً ايرانىنژاد و يا عربتبار بوده و تجاري بودند مستقل؛ علاوه بر پيشهوران، غلامان درباري، كه در دربار و كارگاههاي درباري به كار اشتغال داشتند، چنان زياد بودند كه هم در پايتخت سلطان و هم در پايتختهاي ايالتي بخش عمدهاي از جامعه مسلمانان شهري را تشكيل دهند. در اواخر اين دوره بر تعداد مسلمانان در ميان قشر روستائيان افزوده شد. نحوه زندگاني روستائيان خواه هندو و يا مسلمان در اصل یکی بود». | ||
با ورود اسلام به هند به تدريج تأثيرات فرهنگ غني اسلامی بر فرهنگ هندي آشكار گرديد و با اعتقاد نويسنده، اين جنبه در | با ورود اسلام به هند به تدريج تأثيرات فرهنگ غني اسلامی بر فرهنگ هندي آشكار گرديد و با اعتقاد نويسنده، اين جنبه در برخی از اقشار جامعه بروز بيشتري داشت. او در اين رابطه چنين مىنويسد: «مثبتترين اثر نفوذ فرهنگ اسلامی در فرهنگ هندي در قشرهاي پيشهوران شهري و كشاورزان روستایي بروز كرد. صدق اين مدعا را را در انديشههاي اجتماعي - مذهبی آن دوره و حاصل و يا فعاليت عمده پيشهوران آن عصر؛ مانند برپايي عمارات شكوهمند و معماري مىتوان مشارهده كرد. بر ارتباطهاي متقابل در الگوي زندگاني اين طبقات، به مراتب بيش از آنچه در ميان نجبا واقع بود، افزوده شد... مراسم نويني كه همراه با اسلام آمده بود و به نظر مسعود و خوشيمن مىآمد، به ميان آيينهاي هندوان رخنه كرد». | ||
اگر چه مسلمانان مباني نظري افكار و اعتقادات هندوها را نمىپذيرفتند؛ اما نوعي تعامل سازنده بين آنها ايجاد گرديد. نويسنده ارتباط مسلين به هندوان اين گونه سخن مىگويد: «از ديدگه نظري جامعه اسلامی نميتوانست نظام مبتني بر تقسيم جامعه به كاستها را بپذيرد؛ اما مسلمانان در عمل و در زندگی اجتماعي خود آن را رعايت مىكردند». | اگر چه مسلمانان مباني نظري افكار و اعتقادات هندوها را نمىپذيرفتند؛ اما نوعي تعامل سازنده بين آنها ايجاد گرديد. نويسنده ارتباط مسلين به هندوان اين گونه سخن مىگويد: «از ديدگه نظري جامعه اسلامی نميتوانست نظام مبتني بر تقسيم جامعه به كاستها را بپذيرد؛ اما مسلمانان در عمل و در زندگی اجتماعي خود آن را رعايت مىكردند». | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
كاست يا برترىنژادي از قوانين بنيادي آئين هندو به شمار مىرود. نويسنده معتقد است كه ارتباطات پيروان اين دو مكتب سبب شد كه نوعي كاست در زندگی مسلمانان نيز ايجاد گرديد؛ آن جا كه مىگويد: «كاستهاي مسلمانان با تفاوتهاي نژادي آغاز شد. خاندانهاي بيگانهتبار؛ از جمله بازماندگان اعراب، تركها، افغانها، ايرانيان عالىترين كاست را تشكيل مىدادند كه بعدها نام اشراف را بر خود گذاشتند». نويسنده تأكيد مىكند كه اگر چه آئين هندو به نوعي در اديان ديگر تأثير گذاشت؛ اما «بايد اذعان نمود كه مقررات و قواعد كاست در ميان هندوان به مراتب از آنچه در ميان مسلمانان، جينىها و مسيحيان و فرقههاي بدعتگذار مرسوم و عملي بود، شديدتر و غيرقابل انعطافتر بود». | كاست يا برترىنژادي از قوانين بنيادي آئين هندو به شمار مىرود. نويسنده معتقد است كه ارتباطات پيروان اين دو مكتب سبب شد كه نوعي كاست در زندگی مسلمانان نيز ايجاد گرديد؛ آن جا كه مىگويد: «كاستهاي مسلمانان با تفاوتهاي نژادي آغاز شد. خاندانهاي بيگانهتبار؛ از جمله بازماندگان اعراب، تركها، افغانها، ايرانيان عالىترين كاست را تشكيل مىدادند كه بعدها نام اشراف را بر خود گذاشتند». نويسنده تأكيد مىكند كه اگر چه آئين هندو به نوعي در اديان ديگر تأثير گذاشت؛ اما «بايد اذعان نمود كه مقررات و قواعد كاست در ميان هندوان به مراتب از آنچه در ميان مسلمانان، جينىها و مسيحيان و فرقههاي بدعتگذار مرسوم و عملي بود، شديدتر و غيرقابل انعطافتر بود». | ||
برخی اظهار نظرها حاكي از آگاهي اندك نويسنده، از اسلام و يا ناشي از غرضورزي است. در بخشي از كتاب آمده است: «بازي چوگان، مسابقه اسب دواني، قمار و شكار از سرگرمىهايي بود كه در اين دوره رواج يافت. پارهاي از اين گونه مشغوليات با اصول بنيادين اسلام ناسازگار بود؛ اما در اغلب اين موارد علما توانستند با بهانههاي شرعي مجاز بودن آنها را توجيه كنند». مسلم است كه اسلام با انجام مسابقه و سرگرمىهاي سازنده مخالف نيست و در صورتي كه منجر به قمار شود منع شرعي وجود دارد. نويسنده بدون فهم صحيح از مفهوم قمار تمامي موارد فوق را از مصاديق قمار تلقي كرده است. | |||
از مباحث قابل توجه اين دوران اختلافاتي بود كه بين علما و صوفيه ايجاد گرديد. هر يك از اين دو گروه يكديگر را نفي مىكرد. به باور صوفيان، علما تعاليم قرآن را به غلط تعبير و تفسير كرده و با مخلوط كردن دين با سياست و پشتيباني از سلاطين از اصول آزديخواهانه انحراف جسته، مردم را به راه خطا مىكشانند. علماي سنت نيز صوفيان را به علت عقايد آزاديخواهانه مرتد مىدانستند. در اين ميان گرايش مردم به مذهب صوفيان پررنگتر بود: «صوفيان به مراتب بيش از علما بر تأكيد اسلام بر تساوي حقوق تمامي افراد جامعه احترام مىگذاشتند. همين نكته سبب شد تا تودههاي پيشهوران و كشاورزان به مكتب صوفيه علاقهمند شده، با آنان مرتبط شوند». | از مباحث قابل توجه اين دوران اختلافاتي بود كه بين علما و صوفيه ايجاد گرديد. هر يك از اين دو گروه يكديگر را نفي مىكرد. به باور صوفيان، علما تعاليم قرآن را به غلط تعبير و تفسير كرده و با مخلوط كردن دين با سياست و پشتيباني از سلاطين از اصول آزديخواهانه انحراف جسته، مردم را به راه خطا مىكشانند. علماي سنت نيز صوفيان را به علت عقايد آزاديخواهانه مرتد مىدانستند. در اين ميان گرايش مردم به مذهب صوفيان پررنگتر بود: «صوفيان به مراتب بيش از علما بر تأكيد اسلام بر تساوي حقوق تمامي افراد جامعه احترام مىگذاشتند. همين نكته سبب شد تا تودههاي پيشهوران و كشاورزان به مكتب صوفيه علاقهمند شده، با آنان مرتبط شوند». |
ویرایش