پرش به محتوا

دیوان وثوقی: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۵۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ اوت ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۱: خط ۸۱:


او مانند همه نازک‎طبعان و شکسته‎دلان، از جور روزگار می‎نالد و می‎گوید:
او مانند همه نازک‎طبعان و شکسته‎دلان، از جور روزگار می‎نالد و می‎گوید:
 
{{شعر}}
'''مرغ جان‎ها را کند دلتنگ، تنگی‎های دهر             روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا'''<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>.
{{ب|''مرغ جان‎ها را کند دلتنگ، تنگی‎های دهر   ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>.


وثوقی در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت می‎ستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی می‎کند:
وثوقی در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت می‎ستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی می‎کند:
'''ای برگ یاسمن که سراسر لطافتی             ای شاخ نسترن که سراپا طراوتی'''
{{شعر}}
'''در شام عمر من تو سحرگاه روشنی           بر بام بخت من تو همای سعادتی'''<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{ب|''ای برگ یاسمن که سراسر لطافتی   ''|2=''ای شاخ نسترن که سراپا طراوتی''}}
{{ب|''در شام عمر من تو سحرگاه روشنی     ''|2='' بر بام بخت من تو همای سعادتی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.


وثوقی معشوق را آمرانه می‎ستاید؛ تا جایی که او را وادار می‎کند حرمت عاشق دل‎سوخته را نگاه دارد. این معشوق که غالبا دختر یا همسر اوست، در بادی نظر، هیچ اشاره مستقیمی به او نشده است:
وثوقی معشوق را آمرانه می‎ستاید؛ تا جایی که او را وادار می‎کند حرمت عاشق دل‎سوخته را نگاه دارد. این معشوق که غالبا دختر یا همسر اوست، در بادی نظر، هیچ اشاره مستقیمی به او نشده است:
'''برگیر از آن بنفشه‎ی مو، شانه           بر یاس شانه، مشک‎ تر افشان کن'''
{{شعر}}
'''در چشمه‎سار، سرمه بشوی از چشم           در جویبار، موی پریشان کن'''<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{ب|''برگیر از آن بنفشه‎ی مو، شانه ''|2=''بر یاس شانه، مشک‎ تر افشان کن''}}
{{ب|''در چشمه‎سار، سرمه بشوی از چشم''|2=''  در جویبار، موی پریشان کن''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.


وثوقی آنجا که دلش از نامردمی‎های دوست‎نمایان به تنگ می‎آید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمی‎آورد:
وثوقی آنجا که دلش از نامردمی‎های دوست‎نمایان به تنگ می‎آید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمی‎آورد:
'''در گوشه صفا ز وفا توشه‎ای بساز           با دوستان، کناره ز نادوستان گزین'''
{{شعر}}
'''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح             از شام آخرین دمدت صبح اولین'''<ref>ر.ک: همان، ص13-‎14</ref>.
{{ب|''در گوشه صفا ز وفا توشه‎ای بساز ''|2='' با دوستان، کناره ز نادوستان گزین''}}
{{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2=''  از شام آخرین دمدت صبح اولین''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص13-‎14</ref>.


شاعرانی که وصف طبیعت و زیبایی‎های آن را کرده‎اند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را به‎گونه‎ای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. وثوقی بی آنکه کوچک‎ترین نمونه‎برداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته می‎گوید:
شاعرانی که وصف طبیعت و زیبایی‎های آن را کرده‎اند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را به‎گونه‎ای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. وثوقی بی آنکه کوچک‎ترین نمونه‎برداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته می‎گوید:
'''ای ساقی شوخ‎چشم شورانگیز           برخیز دوباره، گویمت برخیز'''
{{شعر}}
'''زان لعل مذاب در مذاقم ریز               کآمد به صلای می‎کشان پاییز'''
{{ب|''ای ساقی شوخ‎چشم شورانگیز ''|2=''برخیز دوباره، گویمت برخیز''}}
'''ما را ببر ای وزان پاییزی                     با خویش به سرزمین نار و نور'''
{{ب|''زان لعل مذاب در مذاقم ریز ''|2=''کآمد به صلای می‎کشان پاییز''}}
'''تا با تن و جان ما درآمیزی                     ای پیک خجسته دیار دور'''
{{ب|''ما را ببر ای وزان پاییزی   ''|2=''با خویش به سرزمین نار و نور''}}
{{ب|''تا با تن و جان ما درآمیزی''|2=''ای پیک خجسته دیار دور''}}
{{پایان شعر}}
و بنگرید که تا چه پایه زیبا بهار و خزان عمر را می‎نمایاند:
و بنگرید که تا چه پایه زیبا بهار و خزان عمر را می‎نمایاند:
'''خزان سال جوان را بود بهار بهار             بهار سال بود پیر را خزان خزان'''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''خزان سال جوان را بود بهار بهار''|2=''بهار سال بود پیر را خزان خزان''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>.


ازآنجاکه شاعر، حساس‎ترین و رقیق‎ترین مردم روزگاران است، وثوقی هم که به معنای دقیق کلمه، از این قاعده برکنار نیست، دردهای مردم را می‎شناسد و نیازمندان را درک می‎کند. رنج دیگران آزارش می‎دهد و شادی آنان او را به وجد می‎آورد. آزادی و آزادمنشی و آزادگی را موجب آرامش روح و جان شاعر می‎داند؛ حتی اگر معشوق باعث سلب آن شود، می‎گوید:
ازآنجاکه شاعر، حساس‎ترین و رقیق‎ترین مردم روزگاران است، وثوقی هم که به معنای دقیق کلمه، از این قاعده برکنار نیست، دردهای مردم را می‎شناسد و نیازمندان را درک می‎کند. رنج دیگران آزارش می‎دهد و شادی آنان او را به وجد می‎آورد. آزادی و آزادمنشی و آزادگی را موجب آرامش روح و جان شاعر می‎داند؛ حتی اگر معشوق باعث سلب آن شود، می‎گوید:
'''گهی بازیچه دست نگار است               گهی پامال دلبر قلب شاعر'''
{{شعر}}
'''در اقلیمی که آزادی نباشد                   ندارد یار و یاور قلب شاعر'''<ref>ر.ک: همان، ص14-‎15</ref>.
{{ب|''گهی بازیچه دست نگار است ''|2='' گهی پامال دلبر قلب شاعر''}}
{{ب|''در اقلیمی که آزادی نباشد   ''|2='' ندارد یار و یاور قلب شاعر''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص14-‎15</ref>.


وثوقی، مردی متدین، معتقد و مسلمانی باایمان است. در جای‎جای سخن او، این شیفتگی دینی و زلالی مذهبی بودنش، نمایان است:
وثوقی، مردی متدین، معتقد و مسلمانی باایمان است. در جای‎جای سخن او، این شیفتگی دینی و زلالی مذهبی بودنش، نمایان است:
'''یارب به جهان روسیهی نیست چو من           سرگشته و گم‎کرده‎رهی نیست چو من'''
{{شعر}}
'''ای بحر کرم عنایتی کن، کامروز             مستغرق بحر گنهی نیست چو من'''<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{ب|''یارب به جهان روسیهی نیست چو من''|2=''سرگشته و گم‎کرده‎رهی نیست چو من''}}
{{ب|''ای بحر کرم عنایتی کن، کامروز ''|2=''مستغرق بحر گنهی نیست چو من''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.


در آثار وثوقی، مدح ائمه اطهار(ع) فراوان است، ولی ارادت او به ساحت مقدس ولی‎عصر(عج)، بیش از همه قابل درک است که یکی دو نمونه آن در این دفتر، آورده شده است، از جمله قصیده:
در آثار وثوقی، مدح ائمه اطهار(ع) فراوان است، ولی ارادت او به ساحت مقدس ولی‎عصر(عج)، بیش از همه قابل درک است که یکی دو نمونه آن در این دفتر، آورده شده است، از جمله قصیده:
'''ای طوطی شکرشکن آوا کن           پروا مکن ز توفان، پر، وا کن'''
{{شعر}}
'''تا چشم جان و دل شودت روشن           کحل بصر ز نرگس شهلا کن'''
{{ب|''ای طوطی شکرشکن آوا کن     ''|2=''پروا مکن ز توفان، پر، وا کن''}}
'''مدحت‎سرای زاده نرگس باش             وصف گهر، ز طبع گهرزا گن'''
{{ب|''تا چشم جان و دل شودت روشن ''|2=''کحل بصر ز نرگس شهلا کن''}}
{{ب|''مدحت‎سرای زاده نرگس باش ''|2=''وصف گهر، ز طبع گهرزا کن''}}
{{پایان شعر}}
 
و یا در قصیده ظهور که بسیار ملتمسانه از حضرت بقیة‎الله(عج) استدعای ظهور می‎کند:
و یا در قصیده ظهور که بسیار ملتمسانه از حضرت بقیة‎الله(عج) استدعای ظهور می‎کند:
'''ای بهشت جاودان در گلخن دنیا ظهورت         ای بهار بی‎خزان در گلشن عقبا ظهورت'''
{{شعر}}
'''نوبهار هر خزانی ای گل گلزار نرگس           خرمی‎بخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت'''
{{ب|''ای بهشت جاودان در گلخن دنیا ظهورت ''|2=''ای بهار بی‎خزان در گلشن عقبا ظهورت''}}
'''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی                 بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت'''
{{ب|''نوبهار هر خزانی ای گل گلزار نرگس''|2='' خرمی‎بخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت''}}
'''عرشیان تا حشر تسبیح تو می‎گویند و «روشن»           جز به نعت تو نخواهد لب گشودن تا ظهورت'''<ref>ر.ک: همان، ص15-‎16</ref>.
{{ب|''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی   ''|2='' بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت''}}
{{ب|''عرشیان تا حشر تسبیح تو می‎گویند و «روشن» ''|2=''جز به نعت تو نخواهد لب گشودن تا ظهورت''}}
{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص15-‎16</ref>.


همین دلبستگی و ارادت قلبی که سالیان سال با شیر اندرون‎شده اوست، بی آنکه بخواهد خودنمایی کند و یا خدای ناکرده قصد سودجویی و بهره‎برداری از موقعیت داشته باشد، خودجوش و صمیمی، بعد از پیروزی انقلاب، در اوایل سال 1358، در وصف امام خمینی(ره) می‎سراید:
همین دلبستگی و ارادت قلبی که سالیان سال با شیر اندرون‎شده اوست، بی آنکه بخواهد خودنمایی کند و یا خدای ناکرده قصد سودجویی و بهره‎برداری از موقعیت داشته باشد، خودجوش و صمیمی، بعد از پیروزی انقلاب، در اوایل سال 1358، در وصف امام خمینی(ره) می‎سراید:
'''بر سرو قامت تو ز سرو چمن درود           بر یاس عارضت ز گل یاسمن درود'''
{{شعر}}
'''در این بهار سرخ که خون می‎دمد ز خاک           از ارغوان به لاله خونین‎کفن درود'''
{{ب|''بر سرو قامت تو ز سرو چمن درود''|2=''بر یاس عارضت ز گل یاسمن درود''}}
'''زین خار ره به گلبن باغ ارم ثنا                 از این خزف به قلزم در عدن درود'''
{{ب|''در این بهار سرخ که خون می‎دمد ز خاک ''|2=''از ارغوان به لاله خونین‎کفن درود''}}
'''یعنی که با تمامت اخلاص و احترام               زی ساحت امام خمینی ز من درود'''<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{ب|''زین خار ره به گلبن باغ ارم ثنا''|2='' از این خزف به قلزم در عدن درود''}}
{{ب|''یعنی که با تمامت اخلاص و احترام ''|2=''زی ساحت امام خمینی ز من درود''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش