۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
ج)- ناگفته نماند كه عمده اين اشعار، پيشتر در كتابها و مجلات گوناگون بهصورت پراكنده چاپ شده است، اما گمان دارم كه روايت و تصحيح اين جانب، صحيحترين روايتها باشد. | ج)- ناگفته نماند كه عمده اين اشعار، پيشتر در كتابها و مجلات گوناگون بهصورت پراكنده چاپ شده است، اما گمان دارم كه روايت و تصحيح اين جانب، صحيحترين روايتها باشد. | ||
د)- گفتنى است كه مفصلترين زندگىنامه كه براى علامه نگاشته شده، كتابى با نام «جرعههاى جانبخش»، نوشته آقاى غلامرضا گلى زواره است. اينجانب نيز جملات و نكاتى از آن علامه فقيد سعيد، از چند تن از شاگردان و مريدانش، شنيده و خوانده بودم كه در كتاب يادشده نبود؛ آن مطالب را هم با توضيح و تذييل كوتاه و فشردهاى، بخش نخست اين كتاب قرار دادم و ضرورى است كه خوانندگان گرامى بدانند آنچه در اين قسمت، بدون سندى مكتوب نقل شده، بهطور عمده، يا پس از نگارش، به تأييد ناقلان آنها رسيده يا نوار صوت و عين دستخطشان نزد مؤلف موجود است | د)- گفتنى است كه مفصلترين زندگىنامه كه براى علامه نگاشته شده، كتابى با نام «جرعههاى جانبخش»، نوشته آقاى غلامرضا گلى زواره است. اينجانب نيز جملات و نكاتى از آن علامه فقيد سعيد، از چند تن از شاگردان و مريدانش، شنيده و خوانده بودم كه در كتاب يادشده نبود؛ آن مطالب را هم با توضيح و تذييل كوتاه و فشردهاى، بخش نخست اين كتاب قرار دادم و ضرورى است كه خوانندگان گرامى بدانند آنچه در اين قسمت، بدون سندى مكتوب نقل شده، بهطور عمده، يا پس از نگارش، به تأييد ناقلان آنها رسيده يا نوار صوت و عين دستخطشان نزد مؤلف موجود است <ref>ر.ك: مقدمه كتاب، ص2-4</ref>. | ||
2. نويسنده گاهى مطلبى را نقل كرده و بعد به انتقاد پرداخته است؛ مثلا نوشته است: «17. حجتالاسلام ضرابى: «از آنجا كه مىخواستند به اين فرموده حضرت امام صادق(ع) كه مىفرمايند: «إني لأكره للرجل أن يموت و قد بقيت عليه خلة من خلال رسولالله - صلى الله عليه و آله و سلم - و لم يأت بها»؛ «من براى مرد (و زن) نمىپسندم كه بميرد، درحالىكه تنها يك خوى و خصلت از رسولالله - درود و سلام خدا بر او و خاندانش - بهجا مانده و آن را بهجا نياورده است»، [گرچه يك بار در همه عمر خود] عمل كنند، ازاينرو غذاى خاصى را كه عربها [و مناطق گرمسير و جنوبى ايران] مىخورند و نقل شده است كه رسول اكرم(ص) هم از آن غذا خوردهاند، بههرصورتى بود تهيه و ميل كردند»؛ گرچه آقاى ضرابى حكايت را چنين نقل كردهاند و ما هم به نقل ايشان وفادار مانديم، اما به نظر مىرسد كه نبايد اين دست كارهاى رسول اكرم(ص) را از خوى، خصلت و سنت ايشان شمرد و پيروى مرحوم علامه در اين كار را بايد به پاى علاقه فراوان و عشق او به رسولالله(ص) گذاشت» | 2. نويسنده گاهى مطلبى را نقل كرده و بعد به انتقاد پرداخته است؛ مثلا نوشته است: «17. حجتالاسلام ضرابى: «از آنجا كه مىخواستند به اين فرموده حضرت امام صادق(ع) كه مىفرمايند: «إني لأكره للرجل أن يموت و قد بقيت عليه خلة من خلال رسولالله - صلى الله عليه و آله و سلم - و لم يأت بها»؛ «من براى مرد (و زن) نمىپسندم كه بميرد، درحالىكه تنها يك خوى و خصلت از رسولالله - درود و سلام خدا بر او و خاندانش - بهجا مانده و آن را بهجا نياورده است»، [گرچه يك بار در همه عمر خود] عمل كنند، ازاينرو غذاى خاصى را كه عربها [و مناطق گرمسير و جنوبى ايران] مىخورند و نقل شده است كه رسول اكرم(ص) هم از آن غذا خوردهاند، بههرصورتى بود تهيه و ميل كردند»؛ گرچه آقاى ضرابى حكايت را چنين نقل كردهاند و ما هم به نقل ايشان وفادار مانديم، اما به نظر مىرسد كه نبايد اين دست كارهاى رسول اكرم(ص) را از خوى، خصلت و سنت ايشان شمرد و پيروى مرحوم علامه در اين كار را بايد به پاى علاقه فراوان و عشق او به رسولالله(ص) گذاشت» <ref>متن كتاب، ص36</ref>. | ||
3. علامه طباطبايى نقل مىكرد كه مرحوم قاضى نمىپذيرفتند كه كسى از ايشان عكس بگيرد تا آنكه مجبور شدند براى دادوستدى از خود عكس بيندازند (زيرا مىبايست عكسى روى شناسنامه ايشان مىبود). روزى پس از درس مرحوم قاضى، شمارى از همان عكس را كه براى شناسنامه انداخته بودند، آوردند و شاگردان براى گرفتن عكسها از يكديگر پيشى مىگرفتند و هركس عكس را از ديگرى مىربود. شلوغ كه شد، آقا فرمود: «شما اصلا عقل نداريد! من خودم اينجا نشستهام، شما سر عكس من دعوا مىكنيد»؟! علامه طباطبايى پس از نقل اين خاطره، افزود: «ما هم يكى از آنان بوديم كه در آن جلسه عكس مىخواست» | 3. علامه طباطبايى نقل مىكرد كه مرحوم قاضى نمىپذيرفتند كه كسى از ايشان عكس بگيرد تا آنكه مجبور شدند براى دادوستدى از خود عكس بيندازند (زيرا مىبايست عكسى روى شناسنامه ايشان مىبود). روزى پس از درس مرحوم قاضى، شمارى از همان عكس را كه براى شناسنامه انداخته بودند، آوردند و شاگردان براى گرفتن عكسها از يكديگر پيشى مىگرفتند و هركس عكس را از ديگرى مىربود. شلوغ كه شد، آقا فرمود: «شما اصلا عقل نداريد! من خودم اينجا نشستهام، شما سر عكس من دعوا مىكنيد»؟! علامه طباطبايى پس از نقل اين خاطره، افزود: «ما هم يكى از آنان بوديم كه در آن جلسه عكس مىخواست» <ref>ر.ك: همان، ص49-50</ref>. | ||
4. يكى از شاگردان امام و علامه مىگويد: «دوست داشتم بدانم ميان حضرت امام خمينى (رضواناللهعليه) و علامه طباطبايى (رحمةاللهعليه)، كداميك در فلسفه قوىترند؛ به همين جهت، روزى آن دو استاد عزيز را براى صرف ناهار طلبگى به حجره دعوت كردم و مسئلهاى فلسفى پيش كشيدم؛ هر دو نفر خوب گوش دادند، اما ساكت ماندند؛ لحظاتى بعد، علامه نگاهى به امام كردند و امام تبسمى كرده و با لبخند، پاسخ را به علامه واگذاردند. استاد طباطبايى، جواب پرسش را فرمودند و امام كاملا گوش كردند و چيزى نفرمودند. پس از آن، پرسش فلسفى ديگرى از حضرت امام (قدسسره) كردم؛ ايشان نگاهى مؤدبانه به علامه كردند و سپس شروع به پاسخ كردند و اين بار، علامه سراسر گوش بودند و ساكت... بههرحال نتوانستم آن دو استاد را به بحث طلبگى و مناظره فلسفى بكشانم؛ گويا هر دو به هدف بنده پى برده بودند» | 4. يكى از شاگردان امام و علامه مىگويد: «دوست داشتم بدانم ميان حضرت امام خمينى (رضواناللهعليه) و علامه طباطبايى (رحمةاللهعليه)، كداميك در فلسفه قوىترند؛ به همين جهت، روزى آن دو استاد عزيز را براى صرف ناهار طلبگى به حجره دعوت كردم و مسئلهاى فلسفى پيش كشيدم؛ هر دو نفر خوب گوش دادند، اما ساكت ماندند؛ لحظاتى بعد، علامه نگاهى به امام كردند و امام تبسمى كرده و با لبخند، پاسخ را به علامه واگذاردند. استاد طباطبايى، جواب پرسش را فرمودند و امام كاملا گوش كردند و چيزى نفرمودند. پس از آن، پرسش فلسفى ديگرى از حضرت امام (قدسسره) كردم؛ ايشان نگاهى مؤدبانه به علامه كردند و سپس شروع به پاسخ كردند و اين بار، علامه سراسر گوش بودند و ساكت... بههرحال نتوانستم آن دو استاد را به بحث طلبگى و مناظره فلسفى بكشانم؛ گويا هر دو به هدف بنده پى برده بودند» <ref>ر.ك: همان، ص104</ref>. | ||
5. با تأسف، نويسنده گاهى عبارتى ناتمام آورده و نقطهچين گذاشته؛ بهطورىكه مقصودش مشخص نمىشود؛ مثلا چنين نوشته است: «و حضرت آيتالله كشميرى مىفرمودند: آيتالله قاضى درباره آقا طباطبايى مىفرمود: آقا سيد محمدحسين... اما فلسفه...» | 5. با تأسف، نويسنده گاهى عبارتى ناتمام آورده و نقطهچين گذاشته؛ بهطورىكه مقصودش مشخص نمىشود؛ مثلا چنين نوشته است: «و حضرت آيتالله كشميرى مىفرمودند: آيتالله قاضى درباره آقا طباطبايى مىفرمود: آقا سيد محمدحسين... اما فلسفه...» <ref>همان، ص45</ref>. | ||
6. از جمله اشعارى كه نويسنده در اين كتاب آورده، قطعه شعرى است با عنوان «پند درختان ورس». در زير عنوان مزبور، نوشته شده: «اين قصيده تقريبا در سال 1330ش، در روستاى «زان» (دهى از دهستان آبرود در حومه شهرستان دماوند)، زير درختان «ورس»، به فارسى سره سروده شد». پارهاى از ابيات اين قطعه شعر، چنين است: | 6. از جمله اشعارى كه نويسنده در اين كتاب آورده، قطعه شعرى است با عنوان «پند درختان ورس». در زير عنوان مزبور، نوشته شده: «اين قصيده تقريبا در سال 1330ش، در روستاى «زان» (دهى از دهستان آبرود در حومه شهرستان دماوند)، زير درختان «ورس»، به فارسى سره سروده شد». پارهاى از ابيات اين قطعه شعر، چنين است:<ref>همان، ص130-131</ref>. | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''گذر ز دانه و دام جهان و خويش مباز''|2=''كه مرغ با پر آزاد مىكند پرواز''}} | {{ب|''گذر ز دانه و دام جهان و خويش مباز''|2=''كه مرغ با پر آزاد مىكند پرواز''}} | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
براى كتاب حاضر، افزون بر فهرست تفصيلى موضوعات (مقدمه كتاب، ص الف - پ)، فقط فهرست منابع | براى كتاب حاضر، افزون بر فهرست تفصيلى موضوعات (مقدمه كتاب، ص الف - پ)، فقط فهرست منابع <ref>متن كتاب، ص173-178</ref> فراهم شده، ولى متأسفانه فهرستهاى فنى - آيات، روايات، اعلام و كتب و... - تنظيم نشده است. | ||
كتاب حاضر، مستند است و نويسنده ارجاعاتش را بهصورت پاورقى آورده؛ وى در اين پاورقىها، گاه نام و نشان آيات مورد استفاده را معين كرده (مثلاً همان، ص57، پاورقى 2 و...) و گاهى منابع را با ذكر نام كتاب و شماره جلد و صفحه يادآور شده (مثلاً همان، ص19، پاورقى 1-2 و...) و البته گاهى مطلبى توضيحى افزوده است (ر.ك: همان، ص20، پاورقى 2 و ص25، پاورقى 1 و ص28، پاورقى 3 و...) و همچنين گاهى مطالبى انتقادى نوشته است (ر.ك: همان، ص26، پاورقى 1). | كتاب حاضر، مستند است و نويسنده ارجاعاتش را بهصورت پاورقى آورده؛ وى در اين پاورقىها، گاه نام و نشان آيات مورد استفاده را معين كرده (مثلاً همان، ص57، پاورقى 2 و...) و گاهى منابع را با ذكر نام كتاب و شماره جلد و صفحه يادآور شده (مثلاً همان، ص19، پاورقى 1-2 و...) و البته گاهى مطلبى توضيحى افزوده است (ر.ك: همان، ص20، پاورقى 2 و ص25، پاورقى 1 و ص28، پاورقى 3 و...) و همچنين گاهى مطالبى انتقادى نوشته است (ر.ك: همان، ص26، پاورقى 1). | ||
همچنين نويسنده، برخى از لغات و اصطلاحات اشعار علامه طباطبايى را توضيح داده است | همچنين نويسنده، برخى از لغات و اصطلاحات اشعار علامه طباطبايى را توضيح داده است <ref>همان، ص154- 165</ref>. | ||
در پايان كتاب، چند پيوست به ترتيب ذيل آمده است: | در پايان كتاب، چند پيوست به ترتيب ذيل آمده است: | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
3. شاگردان؛ | 3. شاگردان؛ | ||
4. نيانامه علامه طباطبايى | 4. نيانامه علامه طباطبايى <ref>متن كتاب، ص166-171</ref>. | ||
همچنين در آغاز كتاب در تصويرى از دستنوشته تقريظگونه آقاى فاطمىنيا كه در تاريخ 5 تير 1381 نوشته شده، اثر حاضر تأييد شده است | همچنين در آغاز كتاب در تصويرى از دستنوشته تقريظگونه آقاى فاطمىنيا كه در تاريخ 5 تير 1381 نوشته شده، اثر حاضر تأييد شده است <ref>ر.ك: مقدمه كتاب، صفحه بىشماره، دو صفحه قبل از ص الف</ref>. | ||
==پانويس == | |||
<references /> | |||
== منابع مقاله == | == منابع مقاله == | ||
مقدمه و متن كتاب. | مقدمه و متن كتاب. |
ویرایش