پرش به محتوا

خسی در میقات: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۱ مهٔ ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'خاك' به 'خاک'
جز (جایگزینی متن - 'ر.ك:' به 'ر.ک:')
جز (جایگزینی متن - 'خاك' به 'خاک')
خط ۶۱: خط ۶۱:
به‌راستى نويسنده همه چيز را به‌دقت مى‌بيند؛ هم رفتار و گفتار زائران و هم ابزار سفر و هم شهر و كوه و صحرا و باغ‌هاى خرما را.
به‌راستى نويسنده همه چيز را به‌دقت مى‌بيند؛ هم رفتار و گفتار زائران و هم ابزار سفر و هم شهر و كوه و صحرا و باغ‌هاى خرما را.


جلال در خسى در ميقات، چشم‌اندازهاى تازه‌اى در برابر چشم خواننده مى‌گشايد. با نگاهى تازه مى‌نگرد و خواننده را در سفر درونى و برونى با خود همراه مى‌سازد. در جاى‌جاى سفرنامه، انتقادهايى به وضع كاروان، رفتار همراهان و بى‌دقتى سازمان‌هاى سعودى به چشم مى‌خورد. نويسنده مى‌خواهد همه كارها به‌سامان باشد و نيست و همچنين به‌دشوارى در چهارچوب مناسك جا مى‌افتد. او پس از سال‌ها مبارزه در جناح‌هاى متفاوت سياسى، اكنون به‌سوى باور دينى آمده، اما نه به‌سوى باور عوام، بلكه بازگشت به باور عقلانى و بيدادستيز. در مثل در نماز تحولى مى‌بيند از تاريكى به روشنايى، از خواب به بيدارى و از سكون به حركت. دو روز پيش از اين حتى باورش نمى‌شده كه مانند ديگران مناسك دينى را به‌جاى مى‌آورد و امروز نيايش‌هايى مى‌خواند كه معانى آن‌ها بار سنگينى بر دوش وجدان آدمى مى‌نهند. سپس به بقيع مى‌رود تا نشانه‌هايى از رفتگان خاك، به‌ويژه نشانى از برادر ساليان‌پيش درگذشته‌اش پيدا كند.
جلال در خسى در ميقات، چشم‌اندازهاى تازه‌اى در برابر چشم خواننده مى‌گشايد. با نگاهى تازه مى‌نگرد و خواننده را در سفر درونى و برونى با خود همراه مى‌سازد. در جاى‌جاى سفرنامه، انتقادهايى به وضع كاروان، رفتار همراهان و بى‌دقتى سازمان‌هاى سعودى به چشم مى‌خورد. نويسنده مى‌خواهد همه كارها به‌سامان باشد و نيست و همچنين به‌دشوارى در چهارچوب مناسك جا مى‌افتد. او پس از سال‌ها مبارزه در جناح‌هاى متفاوت سياسى، اكنون به‌سوى باور دينى آمده، اما نه به‌سوى باور عوام، بلكه بازگشت به باور عقلانى و بيدادستيز. در مثل در نماز تحولى مى‌بيند از تاريكى به روشنايى، از خواب به بيدارى و از سكون به حركت. دو روز پيش از اين حتى باورش نمى‌شده كه مانند ديگران مناسك دينى را به‌جاى مى‌آورد و امروز نيايش‌هايى مى‌خواند كه معانى آن‌ها بار سنگينى بر دوش وجدان آدمى مى‌نهند. سپس به بقيع مى‌رود تا نشانه‌هايى از رفتگان خاک، به‌ويژه نشانى از برادر ساليان‌پيش درگذشته‌اش پيدا كند.


در بين راه مكه و مدينه، در اتوبوسى بدون سقف مى‌نشيند و با نمودهاى طبيعت و آسمان پرستاره، مانند كودك يا شاعرى درگير مى‌شود... «مراسم مسجد و بعد سوار شدن و آمدن و آمدن. سقف آسمان بر سر و ستاره‌ها چه پايين و آسمان عجب نزديك... و من هيچ شبى چنان بيدار نبوده‌ام و چنان هشيار به هيچى. زير سقف آن آسمان و ابديت، هرچه شعر از بر داشتم، خواندم - به‌زمزمه‌اى براى خويش - و... ديدم تنها «خسى» است كه به ميقات آمده است نه «كسى» و نه ميعادى و ديدم وقت ابديت است؛ يعنى اقيانوس زمان و «ميقات» در هر لحظه‌اى و هر جا، زمان همان ديدار است و تنها با خويش؛ چراكه «ميعاد» جاى ديدار توست با ديگرى، اما ميقات زمان همان ديدار است و تنها با خويشتن»<ref>همان</ref>
در بين راه مكه و مدينه، در اتوبوسى بدون سقف مى‌نشيند و با نمودهاى طبيعت و آسمان پرستاره، مانند كودك يا شاعرى درگير مى‌شود... «مراسم مسجد و بعد سوار شدن و آمدن و آمدن. سقف آسمان بر سر و ستاره‌ها چه پايين و آسمان عجب نزديك... و من هيچ شبى چنان بيدار نبوده‌ام و چنان هشيار به هيچى. زير سقف آن آسمان و ابديت، هرچه شعر از بر داشتم، خواندم - به‌زمزمه‌اى براى خويش - و... ديدم تنها «خسى» است كه به ميقات آمده است نه «كسى» و نه ميعادى و ديدم وقت ابديت است؛ يعنى اقيانوس زمان و «ميقات» در هر لحظه‌اى و هر جا، زمان همان ديدار است و تنها با خويش؛ چراكه «ميعاد» جاى ديدار توست با ديگرى، اما ميقات زمان همان ديدار است و تنها با خويشتن»<ref>همان</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش