پرش به محتوا

نهادها و تغییرات نهادی در چین: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۸ دسامبر ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - 'مى‏توان' به 'می‌توان'
جز (جایگزینی متن - 'ه‏اى' به 'ه‏‌اى')
جز (جایگزینی متن - 'مى‏توان' به 'می‌توان')
خط ۵۴: خط ۵۴:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
نویسنده مقدمه، محمدجواد ایروانی، ابتدا با توضیحی درباره دسته‌بندی کلی توسعه و نوسازی به دو مکتب فراگیر نوسازی و وابستگی آغاز می‌کند. وی سپس درباره محتوای این کتاب چنین گزارش می‌دهد؛ «نوگرایى در کشور چین را مى‏توان در تقابل با رویکرد اولیه مکتب نوسازى و در قرابت با رویکرد جدید مکتب نوسازى دانست که «توسعه تک‏‌خطى» و «تقابل سنت و تجدد» را مردود شمرده است. کتاب حاضر نیز بر این اساس و با تفاوت‏‌گذارى بین توسعه و نوگرایى مؤید همین نتیجه‌‏گیرى در کشور چین است. توسعه در مفهوم فوق‌الذکر به معناى فرایند گسترش، بهبود، بسط یا رشد رفتار انسانى تلقى شده است و نوین‏‌سازى به معناى تغییراتى نهادى که موجب بهینه‏‌سازى نهاد انسانى مى‏‌شود. توسعه، فرآیندى مستمر و پایان‏‌ناپذیر است که نوین‏‌سازى در زیرمجموعه آن داراى پایان نهادى مشخص و شناخته شده است و قالبى است که به‌عنوان هدف بارز توسعه قابل‌شناسایی است. چین با تعریف منحصر به خود از مفاهیم مذکور، بر نهاد انسانى به‌عنوان محور نوین‌‏سازى تأکید نمود و توانست الگوى بومى توسعه را در محدوده‏‌اى زمانى حداکثر به وسعت حدود نیم قرن تبیین نماید. چین حداقل تا دهه 1980 اصولاً کشورى ماقبل نوگرا، با یک مجموعه درهم‌تنیده دیرمان، بسیار پایدار و غیر متمایز اجتماعى- سیاسى- اقتصادى بود که بر پایه ساختار خانوادگى استوار شده بود. نقش قدرتمند فرهنگ چین، انزواى بین‌المللی خودخواسته، فقدان سازمان‏هاى اجتماعى مستقل یا جامعه مدنى و مشروع بودن قدرت سیاسى به شیوه دیکتاتورى- که در زمان رژیم «حزب کمونیست چین، جمهورى خلق چین» به نقطه اوج خود رسید- همگى حکایت از منحصربه‌فرد بودن مسیر نوین‏‌سازى چین دارد.»<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص2</ref>
نویسنده مقدمه، محمدجواد ایروانی، ابتدا با توضیحی درباره دسته‌بندی کلی توسعه و نوسازی به دو مکتب فراگیر نوسازی و وابستگی آغاز می‌کند. وی سپس درباره محتوای این کتاب چنین گزارش می‌دهد؛ «نوگرایى در کشور چین را می‌توان در تقابل با رویکرد اولیه مکتب نوسازى و در قرابت با رویکرد جدید مکتب نوسازى دانست که «توسعه تک‏‌خطى» و «تقابل سنت و تجدد» را مردود شمرده است. کتاب حاضر نیز بر این اساس و با تفاوت‏‌گذارى بین توسعه و نوگرایى مؤید همین نتیجه‌‏گیرى در کشور چین است. توسعه در مفهوم فوق‌الذکر به معناى فرایند گسترش، بهبود، بسط یا رشد رفتار انسانى تلقى شده است و نوین‏‌سازى به معناى تغییراتى نهادى که موجب بهینه‏‌سازى نهاد انسانى مى‏‌شود. توسعه، فرآیندى مستمر و پایان‏‌ناپذیر است که نوین‏‌سازى در زیرمجموعه آن داراى پایان نهادى مشخص و شناخته شده است و قالبى است که به‌عنوان هدف بارز توسعه قابل‌شناسایی است. چین با تعریف منحصر به خود از مفاهیم مذکور، بر نهاد انسانى به‌عنوان محور نوین‌‏سازى تأکید نمود و توانست الگوى بومى توسعه را در محدوده‏‌اى زمانى حداکثر به وسعت حدود نیم قرن تبیین نماید. چین حداقل تا دهه 1980 اصولاً کشورى ماقبل نوگرا، با یک مجموعه درهم‌تنیده دیرمان، بسیار پایدار و غیر متمایز اجتماعى- سیاسى- اقتصادى بود که بر پایه ساختار خانوادگى استوار شده بود. نقش قدرتمند فرهنگ چین، انزواى بین‌المللی خودخواسته، فقدان سازمان‏هاى اجتماعى مستقل یا جامعه مدنى و مشروع بودن قدرت سیاسى به شیوه دیکتاتورى- که در زمان رژیم «حزب کمونیست چین، جمهورى خلق چین» به نقطه اوج خود رسید- همگى حکایت از منحصربه‌فرد بودن مسیر نوین‏‌سازى چین دارد.»<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص2</ref>


نویسنده، ویژگی‌های ذیل را در توصیف الگوی چینی توسعه برای آن قائل می‌شود؛ محوریت نهاد انسانى‏، ترویج الگوى تخصیص کار مبتنى بر خانواده‏ و ناپایدارى فرهنگ و ارزش‏....<ref>ر.ک: همان، ص3-7</ref> وی درباره اولین ویژگی معتقد است: «در الگوى نوین‌‏سازى چین، دولت به‌عنوان موتور محرکه دو نهاد دیگر است که نهاد اقتصاد به معناى عام و بازار به مفهوم خاص و نیز نهاد حیات اجتماعى به مفهوم عام و خانواده به مفهوم خاص را کنترل و هدایت مى‏‌نماید، لکن به لحاظ ساختارى این الگو بر محور حیات اجتماعى بنا شده است... اصول بنیادین نوین‌‏سازى در چین را نهاد حیات اجتماعى و در رأس آن خانواده شکل مى‌‏دهد.»<ref>ر.ک: همان، ص3-4</ref> او درباره دومین ویژگی هم معتقد است که دولت چین توانست مشکل حجم انبوه جمعیت بیکارش را با بها دادن به ارزش‌های خانوادگی و خانواده، سامان دهد. وی در ویژگی سوم از تأثیر آئین کنفوسیوسی و اهمیت خانواده در آن و تغییر این نوع نگاه و تسلط نگاه مستبدانه دولتی با ظهور مائو و احساس نیاز به اصلاح این نوع نگاه و بازگشت به مسائل سنتی در چین، صحبت می‌کند.<ref>ر.ک: همان، ص5-7</ref>
نویسنده، ویژگی‌های ذیل را در توصیف الگوی چینی توسعه برای آن قائل می‌شود؛ محوریت نهاد انسانى‏، ترویج الگوى تخصیص کار مبتنى بر خانواده‏ و ناپایدارى فرهنگ و ارزش‏....<ref>ر.ک: همان، ص3-7</ref> وی درباره اولین ویژگی معتقد است: «در الگوى نوین‌‏سازى چین، دولت به‌عنوان موتور محرکه دو نهاد دیگر است که نهاد اقتصاد به معناى عام و بازار به مفهوم خاص و نیز نهاد حیات اجتماعى به مفهوم عام و خانواده به مفهوم خاص را کنترل و هدایت مى‏‌نماید، لکن به لحاظ ساختارى این الگو بر محور حیات اجتماعى بنا شده است... اصول بنیادین نوین‌‏سازى در چین را نهاد حیات اجتماعى و در رأس آن خانواده شکل مى‌‏دهد.»<ref>ر.ک: همان، ص3-4</ref> او درباره دومین ویژگی هم معتقد است که دولت چین توانست مشکل حجم انبوه جمعیت بیکارش را با بها دادن به ارزش‌های خانوادگی و خانواده، سامان دهد. وی در ویژگی سوم از تأثیر آئین کنفوسیوسی و اهمیت خانواده در آن و تغییر این نوع نگاه و تسلط نگاه مستبدانه دولتی با ظهور مائو و احساس نیاز به اصلاح این نوع نگاه و بازگشت به مسائل سنتی در چین، صحبت می‌کند.<ref>ر.ک: همان، ص5-7</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش