۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'سازي' به 'سازی') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
1. در اين اثر، تمامى مطالب كتاب ديگر نويسنده به نام «الإسلام و العقل» و همچنين كتاب سومش به نام «شبهات الملحدين و الإجابة عنها» آمده و مباحث ديگرى مانند: «امامت [[امام على(ع)]] بين عقل و قرآن»، «قرآن و فلسفه»، «حسين(ع) و عقل»، «شيعيان دوازدهامامى و اهلبيت(ع)»، «مفاهيم انسانى در كلمات [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]]» و «خدا و انسان» را بر آن افزوده است. | 1. در اين اثر، تمامى مطالب كتاب ديگر نويسنده به نام «الإسلام و العقل» و همچنين كتاب سومش به نام «شبهات الملحدين و الإجابة عنها» آمده و مباحث ديگرى مانند: «امامت [[امام على(ع)]] بين عقل و قرآن»، «قرآن و فلسفه»، «حسين(ع) و عقل»، «شيعيان دوازدهامامى و اهلبيت(ع)»، «مفاهيم انسانى در كلمات [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]]» و «خدا و انسان» را بر آن افزوده است. | ||
2. يكى از مطالب جالب نويسنده چنين است: در سال 1968م، در كتاب «من هنا و هناك» اشاره كردم كه صهيونيستها صدها هزار نسخه از قرآن كريم را چاپ كرده و در بين مسلمانان آسيا و آفريقا توزيع كردند، بعد از آنكه بسيارى از آياتش را تحريف نمودند... و در تاريخ 1970/1/6، در روزنامه «الجمهورية» مصر، مطلبى را خواندم كه متنش چنين است: «قال أحد زعماء الصهيونية: يجب أن نتخذ من القرآن سلاحا مشهورا ضد الإسلام لنقضي عليه، فيرى المسلمون أن الصحيح في القرآن ليس جديدا و أن الجديد فيه ليس صحيحا»؛ يعنى: «يكى از پيشوايان صهيونيسم گفته است كه بايد قرآن را بهعنوان سلاحى استفاده كنيم و آن را بر ضدّ اسلام به كار بريم تا آن را نابود | 2. يكى از مطالب جالب نويسنده چنين است: در سال 1968م، در كتاب «من هنا و هناك» اشاره كردم كه صهيونيستها صدها هزار نسخه از قرآن كريم را چاپ كرده و در بين مسلمانان آسيا و آفريقا توزيع كردند، بعد از آنكه بسيارى از آياتش را تحريف نمودند... و در تاريخ 1970/1/6، در روزنامه «الجمهورية» مصر، مطلبى را خواندم كه متنش چنين است: «قال أحد زعماء الصهيونية: يجب أن نتخذ من القرآن سلاحا مشهورا ضد الإسلام لنقضي عليه، فيرى المسلمون أن الصحيح في القرآن ليس جديدا و أن الجديد فيه ليس صحيحا»؛ يعنى: «يكى از پيشوايان صهيونيسم گفته است كه بايد قرآن را بهعنوان سلاحى استفاده كنيم و آن را بر ضدّ اسلام به كار بريم تا آن را نابود سازیم و مسلمانان ببينند كه آنچه در قرآن صحيح است، نو نيست و آنچه جديد است، درست نيست»!... سپس نويسنده به نقل از مقاله افشاگر دكتر محمد دياب، تحت عنوان «أخطر من القُنبُلة الذَّرّية»؛ يعنى: «خطرناكتر از بمب اتمى»، چنين آورده است: از روزها قبل در برنامه دوم راديو مصر، مردم مطالب همايشى را شنيدند كه درباره تفسير علمى قرآن بحث مىكرد و جمعى از استادان دانشگاه در آن، گرفتار لغزشهاى خطرناكى بر ضدّ قرآن شدند و پنداشتند كه قرآن با علم سازگار نيست و هدف از اين پندار، جداسازى قرآن از زندگى و تشكيك در علم تفسير است و آنچه از سازماندهى اين همايش و انتخاب شركتكنندگان پيداست، آن است كه قصد دشمنى با كتاب الهى داشتهاند؛ زيرا شركتكنندگان، هيچيك از متخصصان علم تفسير قرآن نيستند و هيچيك از دانشمندان صاحبنظر براى شركت در آن دعوت نشده است تا به اين افتراها پاسخ دهد... (متن كتاب، ج1، ص176). | ||
3. جالب است كه نويسنده در بحثى تحت عنوان «من كتاب [[الصلة مع التكملة و صلة الصلة|الصلة]] بين التصوف و التشيع»، نخست مىگويد: «... كتاب مفصل «[[الصلة مع التكملة و صلة الصلة|الصلة]] بين التصوف و التشيع»، نوشته دكتر كامل مصطفى شيبى را خواندم و اين كتاب، بهطور كلى ارزش خواندن دارد؛ هرچند اشتباهاتى هم در آن هست و كداميك از ما در گفتار و رفتار و دريافت و حكم كردنش معصوم است»؟! و بعد داورى كرده و نوشته: «تصوف در پندار من، به هيچ دينى از اديان ارتباطى ندارد؛ همانطوركه به هيچ علمى از علوم ارتباطى ندارد و فقط عاملى فردى و نفسانى و سلوكى است، مانند جهاد با نفس اماره و پايدارى در برابر فريبها و قدرتمندى اراده و...»، سپس چنين نوشته: «بههرحال، قصدم اين نيست كه معناى تصوف را مشخص كنم و آن را از ساير مفاهيم جدا سازم و من در اين زمينه، مطمئن و متخصص نيستم و قصد اولى من اين است كه از اين كتاب، مطالبى را عرضه كنم كه ارتباط و علاقهاى با اهلبيت(ع) دارد» (همان، ج2، ص560)؛ شگفتآور است كه نويسنده از سويى خودش را متخصص و داور نمىداند و از سوى ديگر به داورى منفى و بهطور كلى و با قاطعيت مىپردازد. | 3. جالب است كه نويسنده در بحثى تحت عنوان «من كتاب [[الصلة مع التكملة و صلة الصلة|الصلة]] بين التصوف و التشيع»، نخست مىگويد: «... كتاب مفصل «[[الصلة مع التكملة و صلة الصلة|الصلة]] بين التصوف و التشيع»، نوشته دكتر كامل مصطفى شيبى را خواندم و اين كتاب، بهطور كلى ارزش خواندن دارد؛ هرچند اشتباهاتى هم در آن هست و كداميك از ما در گفتار و رفتار و دريافت و حكم كردنش معصوم است»؟! و بعد داورى كرده و نوشته: «تصوف در پندار من، به هيچ دينى از اديان ارتباطى ندارد؛ همانطوركه به هيچ علمى از علوم ارتباطى ندارد و فقط عاملى فردى و نفسانى و سلوكى است، مانند جهاد با نفس اماره و پايدارى در برابر فريبها و قدرتمندى اراده و...»، سپس چنين نوشته: «بههرحال، قصدم اين نيست كه معناى تصوف را مشخص كنم و آن را از ساير مفاهيم جدا سازم و من در اين زمينه، مطمئن و متخصص نيستم و قصد اولى من اين است كه از اين كتاب، مطالبى را عرضه كنم كه ارتباط و علاقهاى با اهلبيت(ع) دارد» (همان، ج2، ص560)؛ شگفتآور است كه نويسنده از سويى خودش را متخصص و داور نمىداند و از سوى ديگر به داورى منفى و بهطور كلى و با قاطعيت مىپردازد. |
ویرایش