۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
| خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''مىستايم خالقى را كوست هست''|2=''اين دگرها نيستند و اوست هست''}} | {{ب|''مىستايم خالقى را كوست هست''|2=''اين دگرها نيستند و اوست هست''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
اين بيت به روشنى اشاره به نظريه اصالت وجود دارد و بلكه بيانگر مبحث وحدت وجود است و ظاهرش، همه كثرات و وجود ممكنات را نفى مىكند و فقط به اثبات وجود او مىپردازد. و هر چند گرايش به نظريه وحدت شخصى وجود در اين بيت آشكار است ولى البته مىتوان آن را بر نظريه «وحدت شهود» نيز حمل كرد همانطور كه سعدى گفته است: | اين بيت به روشنى اشاره به نظريه اصالت وجود دارد و بلكه بيانگر مبحث وحدت وجود است و ظاهرش، همه كثرات و وجود ممكنات را نفى مىكند و فقط به اثبات وجود او مىپردازد. و هر چند گرايش به نظريه وحدت شخصى وجود در اين بيت آشكار است ولى البته مىتوان آن را بر نظريه «وحدت شهود» نيز حمل كرد همانطور كه سعدى گفته است: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''«ره عقل جز پيچ بر پيچ نيست''|2=''بر عاشقان جز خدا هيچ نيست»''}} | {{ب|''«ره عقل جز پيچ بر پيچ نيست''|2=''بر عاشقان جز خدا هيچ نيست»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
ولى البته اين كلامى اختلافانگيز است و به گفته سعدى شيرين سخن: | ولى البته اين كلامى اختلافانگيز است و به گفته سعدى شيرين سخن: | ||
| خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
{{ب|''«توان گفتن اين با حقيقتشناس''|2=''ولى خورده گيرند اهل قياس''}} | {{ب|''«توان گفتن اين با حقيقتشناس''|2=''ولى خورده گيرند اهل قياس''}} | ||
{{ب|''كه پس آسمان و زمين چيستند؟!''|2=''بنى آدم و دام و دد كيستند؟!»''}} | {{ب|''كه پس آسمان و زمين چيستند؟!''|2=''بنى آدم و دام و دد كيستند؟!»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
و پاسخش همان است كه او سروده: | و پاسخش همان است كه او سروده: | ||
| خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
{{ب|''همه هر چه هستند از آن كمترند''|2=''كه با هستيش نام هستى برند''}} | {{ب|''همه هر چه هستند از آن كمترند''|2=''كه با هستيش نام هستى برند''}} | ||
{{ب|''چو سلطان عزّت علم بركشد''|2=''جهان سر به جيب عدم دركشد»''}} | {{ب|''چو سلطان عزّت علم بركشد''|2=''جهان سر به جيب عدم دركشد»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
و شايستهتر آن است كه بيت آغازين صدرالمتألهين را بيانگر نظر خاصّ ايشان در مبحث وحدت يا كثرت حقيقت وجود از مباحث حكمت متعاليه؛ يعنى (وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت) و نظريه «وحدت تشكيكى وجود» بدانيم. | و شايستهتر آن است كه بيت آغازين صدرالمتألهين را بيانگر نظر خاصّ ايشان در مبحث وحدت يا كثرت حقيقت وجود از مباحث حكمت متعاليه؛ يعنى (وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت) و نظريه «وحدت تشكيكى وجود» بدانيم. | ||
| خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
{{ب|''«زاهد ز بهشت، خان و مان مىسازد''|2=''عابد به عمل بدان جهان مىنازد''}} | {{ب|''«زاهد ز بهشت، خان و مان مىسازد''|2=''عابد به عمل بدان جهان مىنازد''}} | ||
{{ب|''عارف به معارف درون مىنازد''|2=''عاشق ز براى دوست جان مىبازد»''}} | {{ب|''عارف به معارف درون مىنازد''|2=''عاشق ز براى دوست جان مىبازد»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
برترى عشق را بر عرفان نظرى ذكر كرده است و هر چند در ارزشمندى دانايى ترديدى نيست ولى در بيت اخير اين رباعى، ترجيح جانبازى عاشقانه بر معرفت بدون ايثار، آشكارا اعلام مىشود. | برترى عشق را بر عرفان نظرى ذكر كرده است و هر چند در ارزشمندى دانايى ترديدى نيست ولى در بيت اخير اين رباعى، ترجيح جانبازى عاشقانه بر معرفت بدون ايثار، آشكارا اعلام مىشود. | ||
| خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
{{ب|''«زآنكه بس مشكل بود فهم معاد''|2=''عقلها اكثر در او كُند اوفتاد''}} | {{ب|''«زآنكه بس مشكل بود فهم معاد''|2=''عقلها اكثر در او كُند اوفتاد''}} | ||
{{ب|''فلسفى هر چند باشد تيز فهم''|2=''حشر اجسادش محال آيد به وهم»''}} | {{ب|''فلسفى هر چند باشد تيز فهم''|2=''حشر اجسادش محال آيد به وهم»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
در اين شعر، صعوبت فرجامشناسى مطرح شده است و به نظر مىرسد كه صدرالمتألهين درصدد اشاره و تعريض به نظر ابن سينا است كه اثبات معاد جسمانى با برهان عقلى مشكل است و بلكه عقل، دليلى بر آن ندارد ولى چون صادق مُصدَّق يعنى حضرت محمد مصطفى(ص) آن را تأييد كرده؛ پس ثابت و مقبول است. شاهد اين مطلب آن است كه ملاصدرا خودش در حكمت متعاليه، معاد جسمانى را با برهان عقلى اثبات كرده است. | در اين شعر، صعوبت فرجامشناسى مطرح شده است و به نظر مىرسد كه صدرالمتألهين درصدد اشاره و تعريض به نظر ابن سينا است كه اثبات معاد جسمانى با برهان عقلى مشكل است و بلكه عقل، دليلى بر آن ندارد ولى چون صادق مُصدَّق يعنى حضرت محمد مصطفى(ص) آن را تأييد كرده؛ پس ثابت و مقبول است. شاهد اين مطلب آن است كه ملاصدرا خودش در حكمت متعاليه، معاد جسمانى را با برهان عقلى اثبات كرده است. | ||
| خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
{{ب|''تا نسوزى در فراق روى يار''|2=''كى بود جاى تو در دارالقرار؟!''}} | {{ب|''تا نسوزى در فراق روى يار''|2=''كى بود جاى تو در دارالقرار؟!''}} | ||
{{ب|''تا نگردد منقلب جان با روان''|2=''كى بود ز ابليس و تلبيسش امان؟!»''}} | {{ب|''تا نگردد منقلب جان با روان''|2=''كى بود ز ابليس و تلبيسش امان؟!»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
و <ref>همان، ص 85</ref>. | و <ref>همان، ص 85</ref>. | ||
| خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
{{ب|''«هر كه او شد آشنا با روى دوست''|2=''مىنبيند يك نظر جز سوى دوست''}} | {{ب|''«هر كه او شد آشنا با روى دوست''|2=''مىنبيند يك نظر جز سوى دوست''}} | ||
{{ب|''كاملان را آرزو نى غير دوست''|2=''ناقصان را حور و غلمان بس نكوست»''}} | {{ب|''كاملان را آرزو نى غير دوست''|2=''ناقصان را حور و غلمان بس نكوست»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
8- صدرالمتألهين در چند مورد با تمثيلهايى جالب، مباحث معرفت نفس را شرح داده است؛ مانند: | 8- صدرالمتألهين در چند مورد با تمثيلهايى جالب، مباحث معرفت نفس را شرح داده است؛ مانند: | ||
| خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''«نفس باشد چون صراط مستقيم''|2=''گشته در متن جهنم زان مقيم»''}} | {{ب|''«نفس باشد چون صراط مستقيم''|2=''گشته در متن جهنم زان مقيم»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
كه بيانگر اين نكته است: همانطور كه پل صراط بر روى جهنم است و هر كس كه از پل بگذرد خندان بود؛ هر كسى كه از نفس خود بگذرد؛ نجات يابد. | كه بيانگر اين نكته است: همانطور كه پل صراط بر روى جهنم است و هر كس كه از پل بگذرد خندان بود؛ هر كسى كه از نفس خود بگذرد؛ نجات يابد. | ||
| خط ۱۲۸: | خط ۱۲۸: | ||
{{ب|''«نفس تو چون مرغ بوقلمون بود''|2=''كه به خود هر لحظه ديگرگون بود''}} | {{ب|''«نفس تو چون مرغ بوقلمون بود''|2=''كه به خود هر لحظه ديگرگون بود''}} | ||
{{ب|''هرگزش در يك مقام آرام نه''|2=''زين حياتش هيچ گه با كام نه»''}} | {{ب|''هرگزش در يك مقام آرام نه''|2=''زين حياتش هيچ گه با كام نه»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
| خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
{{ب|''«نفس را چون شاهبازى مىشناس''|2=''كآشيانش هست بس عالى اساس''}} | {{ب|''«نفس را چون شاهبازى مىشناس''|2=''كآشيانش هست بس عالى اساس''}} | ||
{{ب|''باز سلطانست و دهر پير زال''|2=''بند در پايش نهاد و بست بال»''}} | {{ب|''باز سلطانست و دهر پير زال''|2=''بند در پايش نهاد و بست بال»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
كه اشاره به قوس نزول و صعود دارد. | كه اشاره به قوس نزول و صعود دارد. | ||
| خط ۱۴۴: | خط ۱۴۴: | ||
{{ب|''كو سليمانى كه ديو نفس را''|2=''آرد اندر خدمت مُلك خدا؟''}} | {{ب|''كو سليمانى كه ديو نفس را''|2=''آرد اندر خدمت مُلك خدا؟''}} | ||
{{ب|''هر كه ديو نفس را تسخير كرد''|2=''مسجد اقصاى دين تعمير كرد»''}} | {{ب|''هر كه ديو نفس را تسخير كرد''|2=''مسجد اقصاى دين تعمير كرد»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
كه تأكيد بر ضرورت تهذيب نفس و برترى جهاد نفس بر جهاد اصغر كرده است. | كه تأكيد بر ضرورت تهذيب نفس و برترى جهاد نفس بر جهاد اصغر كرده است. | ||
| خط ۱۵۲: | خط ۱۵۲: | ||
{{ب|''«آنان كه ره دوست گزيدند همه''|2=''در كوى شهادت آرميدند همه''}} | {{ب|''«آنان كه ره دوست گزيدند همه''|2=''در كوى شهادت آرميدند همه''}} | ||
{{ب|''در معركه دو كون فتح از عشق است''|2=''هر چند سپاه او شهيدند همه»''}} | {{ب|''در معركه دو كون فتح از عشق است''|2=''هر چند سپاه او شهيدند همه»''}} | ||
{{ | {{پایان شعر}} | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == | ||
ویرایش