پرش به محتوا

علوم قرآن در تفسیر المیزان و آثار علامه طباطبایی قدس‌سره: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'تفسير عياشى' به 'تفسير عياشى '
جز (جایگزینی متن - 'قرآن در اسلام' به 'قرآن در اسلام ')
جز (جایگزینی متن - 'تفسير عياشى' به 'تفسير عياشى ')
خط ۵۸: خط ۵۸:
#:ج)- ترتيب مباحث بر اساس پسند و رأى نگارنده اين سطور است؛ ازاين‌روى خواننده گرامى شايد با ترتيب بعضى از مباحث مخالف باشد؛ هرچند همان طور كه [[معرفت، محمد هادی|آيت‌الله معرفت]] گفته، در مسائل علوم قرآنى نوعا يك نظم طبيعى برقرار نيست تا رعايت ترتيب ميان آن‌ها ضرورى گردد. البته پسند ما در ترتيب اين مباحث، بر اساس نگرشى به ترتيب مباحث مطروحه در كتاب‌هاى گوناگون در اين زمينه است و سعيمان بر اين بوده كه چينش مباحث، چينشى خالى از نقص باشد.
#:ج)- ترتيب مباحث بر اساس پسند و رأى نگارنده اين سطور است؛ ازاين‌روى خواننده گرامى شايد با ترتيب بعضى از مباحث مخالف باشد؛ هرچند همان طور كه [[معرفت، محمد هادی|آيت‌الله معرفت]] گفته، در مسائل علوم قرآنى نوعا يك نظم طبيعى برقرار نيست تا رعايت ترتيب ميان آن‌ها ضرورى گردد. البته پسند ما در ترتيب اين مباحث، بر اساس نگرشى به ترتيب مباحث مطروحه در كتاب‌هاى گوناگون در اين زمينه است و سعيمان بر اين بوده كه چينش مباحث، چينشى خالى از نقص باشد.
#:د)- در ابتداى مباحث به جايگاه بحث در الميزان و يا مآخذ ديگر اشاره نموده‌ايم، تا اين مباحث در منبع اصلى هم قابل پيگيرى باشد<ref>ر.ك: مقدمه كتاب، ص16-17</ref>
#:د)- در ابتداى مباحث به جايگاه بحث در الميزان و يا مآخذ ديگر اشاره نموده‌ايم، تا اين مباحث در منبع اصلى هم قابل پيگيرى باشد<ref>ر.ك: مقدمه كتاب، ص16-17</ref>
#كلمه‌ى جَرى - يعنى تطبيق كلى بر مصداق - اصطلاحى است كه از كلمات ائمه اهل‌بيت(ع) گرفته شده است؛ مثلا در تفسير عياشى از فضيل بن يسار روايت شده، كه گفت: من از امام باقر(ع) درباره اين حديث: «هيچ آيه‌اى در قرآن نيست، مگر آنكه ظاهرى دارد و باطنى و هيچ حرفى در قرآن نيست، مگر آنكه براى او حدى و حسابى است و براى هر حدى، مطلعى است»، سؤال كردم كه منظورشان از اين ظاهر و باطن چيست؟ فرمود: ظاهر قرآن، تنزيل آن و باطنش تأويل آن است. بعضى از تأويل‌هاى آن گذشته و بعضى هنوز نيامده؛ «يجري كما يجري الشمس و القمر»؛ «مانند آفتاب و ماه در جريان است». هر وقت چيزى از آن تأويل‌ها آمد، آن تأويل واقع مى‌شود.
#كلمه‌ى جَرى - يعنى تطبيق كلى بر مصداق - اصطلاحى است كه از كلمات ائمه اهل‌بيت(ع) گرفته شده است؛ مثلا در [[التفسير (عیاشی)|تفسير عياشى]]  از فضيل بن يسار روايت شده، كه گفت: من از امام باقر(ع) درباره اين حديث: «هيچ آيه‌اى در قرآن نيست، مگر آنكه ظاهرى دارد و باطنى و هيچ حرفى در قرآن نيست، مگر آنكه براى او حدى و حسابى است و براى هر حدى، مطلعى است»، سؤال كردم كه منظورشان از اين ظاهر و باطن چيست؟ فرمود: ظاهر قرآن، تنزيل آن و باطنش تأويل آن است. بعضى از تأويل‌هاى آن گذشته و بعضى هنوز نيامده؛ «يجري كما يجري الشمس و القمر»؛ «مانند آفتاب و ماه در جريان است». هر وقت چيزى از آن تأويل‌ها آمد، آن تأويل واقع مى‌شود.
#:در اين معنا روايات ديگرى نيز هست و اين خود شيوه اهل‌بيت(ع) است كه همواره يك آيه از قرآن را بر هر موردى كه قابل انطباق با آن باشد تطبيق مى‌كنند، هرچند كه اصلا ربطى به مورد نزول آيه نداشته باشد. عقل هم همين سليقه و روش را صحيح مى‌داند... آنچه را قرآن فضيلت خوانده، در همه ادوار بشريت فضيلت است و آنچه را رذيلت و ناپسند شمرده، هميشه ناپسند و زشت است و آنچه را كه از احكام عملى تشريع نموده، نه مخصوص به عصر نزول است و نه به اشخاص آن عصر، بلكه تشريعى است عمومى و جهانى و ابدى. بنابراين هرگز مورد نزول آيه‌اى مخصص آن آيه نخواهد بود<ref>ر.ك: متن كتاب، ص215-216</ref>
#:در اين معنا روايات ديگرى نيز هست و اين خود شيوه اهل‌بيت(ع) است كه همواره يك آيه از قرآن را بر هر موردى كه قابل انطباق با آن باشد تطبيق مى‌كنند، هرچند كه اصلا ربطى به مورد نزول آيه نداشته باشد. عقل هم همين سليقه و روش را صحيح مى‌داند... آنچه را قرآن فضيلت خوانده، در همه ادوار بشريت فضيلت است و آنچه را رذيلت و ناپسند شمرده، هميشه ناپسند و زشت است و آنچه را كه از احكام عملى تشريع نموده، نه مخصوص به عصر نزول است و نه به اشخاص آن عصر، بلكه تشريعى است عمومى و جهانى و ابدى. بنابراين هرگز مورد نزول آيه‌اى مخصص آن آيه نخواهد بود<ref>ر.ك: متن كتاب، ص215-216</ref>
#نويسنده يادآور شده كه در قرن حاضر، جمعى كه خود را مسلمان مى‌دانند، در اثر فرورفتگى و غور در علوم طبيعى و امثال آن، كه اساسش حس و تجربه است و نيز غور در مسائل اجتماعى، كه اساسش تجربه و آمارگيرى است، روحيه حسى‌گرى پيدا كرده يا به طرف مذهب فلاسفه مادى و حسى سابق اروپايى تمايل پيدا كردند، و... ايشان سپس افزوده است: اشكالى كه اين گروه بر طريقه مفسرين گذشته كرده‌اند، كه تفسيرشان تفسير نيست، بلكه تطبيق است، عينا به خود آنان وارد است... اگر اين دسته مانند مفسرين سلف، معلومات خود را بر قرآن تحميل نكرده‌اند، پس چرا نظريه‌هاى علمى را اصل مسلم گرفته، تجاوز از آن را جايز نمى‌دانند؟!...<ref>ر.ك: همان، ص225-227</ref>
#نويسنده يادآور شده كه در قرن حاضر، جمعى كه خود را مسلمان مى‌دانند، در اثر فرورفتگى و غور در علوم طبيعى و امثال آن، كه اساسش حس و تجربه است و نيز غور در مسائل اجتماعى، كه اساسش تجربه و آمارگيرى است، روحيه حسى‌گرى پيدا كرده يا به طرف مذهب فلاسفه مادى و حسى سابق اروپايى تمايل پيدا كردند، و... ايشان سپس افزوده است: اشكالى كه اين گروه بر طريقه مفسرين گذشته كرده‌اند، كه تفسيرشان تفسير نيست، بلكه تطبيق است، عينا به خود آنان وارد است... اگر اين دسته مانند مفسرين سلف، معلومات خود را بر قرآن تحميل نكرده‌اند، پس چرا نظريه‌هاى علمى را اصل مسلم گرفته، تجاوز از آن را جايز نمى‌دانند؟!...<ref>ر.ك: همان، ص225-227</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش