۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - 'حضرت امام' به 'حضرت امام ') |
||
| خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
#اين خانه در دو جا از قرآن كريم، «بيت مخصوص خدا» معرفى شده و صاحب بلامنازع آن؛ يعنى خداوند متعال مىفرمايد: «بيتي»؛ «خانه من». در قرآن كريم هيچ كانونى را سراغ نداريم كه حضرت بارى تعالى با تعبير «بيتي» از آن ياد كرده باشد، جز كعبه كه علاوه بر عناوين ويژه ديگر، خانه منسوب به خود اوست. شايد تعبير «بيتي» اشاره به همان نكتهاى باشد كه در '''«إن أول بيت وضع للناس...»'''<ref>آل عمران: 96</ref>، بدان تصريح شده مبنى بر اينكه: چون خانه من است و من به همه مردم تعلق دارم، اين خانه نيز از آن همه مردم مىباشد؛ هرچند اضافه «بيت» به ياى متكلم - كه خداست - اضافهاى است تشريفى و خداوند در هيچ خانهاى نمىگنجد؛ ليكن اين وضع درباره هيچ بيت و خانهاى در قرآن وجود ندارد...<ref>متن كتاب، ص8-9</ref> | #اين خانه در دو جا از قرآن كريم، «بيت مخصوص خدا» معرفى شده و صاحب بلامنازع آن؛ يعنى خداوند متعال مىفرمايد: «بيتي»؛ «خانه من». در قرآن كريم هيچ كانونى را سراغ نداريم كه حضرت بارى تعالى با تعبير «بيتي» از آن ياد كرده باشد، جز كعبه كه علاوه بر عناوين ويژه ديگر، خانه منسوب به خود اوست. شايد تعبير «بيتي» اشاره به همان نكتهاى باشد كه در '''«إن أول بيت وضع للناس...»'''<ref>آل عمران: 96</ref>، بدان تصريح شده مبنى بر اينكه: چون خانه من است و من به همه مردم تعلق دارم، اين خانه نيز از آن همه مردم مىباشد؛ هرچند اضافه «بيت» به ياى متكلم - كه خداست - اضافهاى است تشريفى و خداوند در هيچ خانهاى نمىگنجد؛ ليكن اين وضع درباره هيچ بيت و خانهاى در قرآن وجود ندارد...<ref>متن كتاب، ص8-9</ref> | ||
#ابراهيم(ع) مدتى در «حران» اقامت گزيد و با دختر عمهاش ساره ازدواج كرد، اما جز حضرت لوط(ع) و شمارى اندك از مردم، به دعوت توحيدى او پاسخ مثبت ندادند. او به مهاجرت از اين ديار مصمم گشت. علت آن درگيرى شديد و فرسايندهاى بود كه ميان اين اقليت خداپرست پديد آمده بود؛ لذا از آنها روىگردان شد: '''«فآمن له لوط و قال إني مهاجر إلى ربي إنه هو العزيز الحكيم»'''<ref>عنكبوت: 26</ref>؛ «لوط(ع) به ابراهيم در (حران) ايمان آورد و گفت مسلما من بهسوى خداوندگار كارسازم از اين ديار مىكوچم؛ چراكه او فرازمند شكستناپذير فرزانه است»<ref>ر.ك: همان، ص44</ref> | #ابراهيم(ع) مدتى در «حران» اقامت گزيد و با دختر عمهاش ساره ازدواج كرد، اما جز حضرت لوط(ع) و شمارى اندك از مردم، به دعوت توحيدى او پاسخ مثبت ندادند. او به مهاجرت از اين ديار مصمم گشت. علت آن درگيرى شديد و فرسايندهاى بود كه ميان اين اقليت خداپرست پديد آمده بود؛ لذا از آنها روىگردان شد: '''«فآمن له لوط و قال إني مهاجر إلى ربي إنه هو العزيز الحكيم»'''<ref>عنكبوت: 26</ref>؛ «لوط(ع) به ابراهيم در (حران) ايمان آورد و گفت مسلما من بهسوى خداوندگار كارسازم از اين ديار مىكوچم؛ چراكه او فرازمند شكستناپذير فرزانه است»<ref>ر.ك: همان، ص44</ref> | ||
#حضرت [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] نخست به امت بزرگوار ايران فهماند قرآن كتاب زندگى و برنامه و دستورالعمل براى زندهها است كه بايد اوامر آن را در تمام زواياى زندگانى پياده كرد و فهماندند كه اين كار امكانپذير است و با بياناتى كه از قرآن كريم الهام مىگرفت، اين حقيقت را خاطرنشان ساخت كه براى رهايى از ظلم و ستم طواغيت - در ظل رهنمودهاى قرآن و اسلام - مىتوان گامهاى مؤثر و سازندهاى برداشت و اين باور را در قلوب امت اسلامى ايران و امتهاى جوامع اسلامى جهان بارور ساخت كه اسلام و قرآن عملا مىتواند با نفوذ در همه نواحى زندگانى، عزت و سربلندى و پيشرفت همهجانبه ملتها را ضمانت كند... ديديم - علىرغم همه دسيسههاى جهانى و تمهيدات محاسبهشده - انقلاب اسلامى ايران به رهبرى حضرت امام راحل(قده) پيروز شد. پس از پيروزى انقلاب هم تمام قدرتها به سركردگى آمريكاى جهانخوار عليه حكومت اسلامى اسلامى ايران متحد شدند؛ يعنى در واقع عليه قدرت الهى همبستگى يافتند؛ اما نتوانستند كارى از پيش ببرند و خود را در نظر مردم جهان بىآبرو ساختند و انقلاب اسلامى موجب گرديد چهره كريه استعمار و استكبار براى جهانيان افشا شود...<ref>ر.ك: همان، ص63-66</ref> | #حضرت [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] نخست به امت بزرگوار ايران فهماند قرآن كتاب زندگى و برنامه و دستورالعمل براى زندهها است كه بايد اوامر آن را در تمام زواياى زندگانى پياده كرد و فهماندند كه اين كار امكانپذير است و با بياناتى كه از قرآن كريم الهام مىگرفت، اين حقيقت را خاطرنشان ساخت كه براى رهايى از ظلم و ستم طواغيت - در ظل رهنمودهاى قرآن و اسلام - مىتوان گامهاى مؤثر و سازندهاى برداشت و اين باور را در قلوب امت اسلامى ايران و امتهاى جوامع اسلامى جهان بارور ساخت كه اسلام و قرآن عملا مىتواند با نفوذ در همه نواحى زندگانى، عزت و سربلندى و پيشرفت همهجانبه ملتها را ضمانت كند... ديديم - علىرغم همه دسيسههاى جهانى و تمهيدات محاسبهشده - انقلاب اسلامى ايران به رهبرى [[خمینی، سید روحالله|حضرت امام]] راحل(قده) پيروز شد. پس از پيروزى انقلاب هم تمام قدرتها به سركردگى آمريكاى جهانخوار عليه حكومت اسلامى اسلامى ايران متحد شدند؛ يعنى در واقع عليه قدرت الهى همبستگى يافتند؛ اما نتوانستند كارى از پيش ببرند و خود را در نظر مردم جهان بىآبرو ساختند و انقلاب اسلامى موجب گرديد چهره كريه استعمار و استكبار براى جهانيان افشا شود...<ref>ر.ك: همان، ص63-66</ref> | ||
#انديشه تقرب به معبود از رهگذر تقديم قربانىها و وسيله قرار دادن آن براى خواستههاى جهان خاكى و برطرف ساختن حوادث سهمگين و توسل به آن، براى جلب منافع و دفع و پيشگيرى از آسيبها و زيانهاى فردى و اجتماعى، همراه با آفرينش انسان و همزبان با آن بوده و همواره در مراحل مختلف تفكر دينى، ملازم انسان بشمار مىرفت و تا وقتى عقايد و عبادات بر سر پاست استمرار دارد. | #انديشه تقرب به معبود از رهگذر تقديم قربانىها و وسيله قرار دادن آن براى خواستههاى جهان خاكى و برطرف ساختن حوادث سهمگين و توسل به آن، براى جلب منافع و دفع و پيشگيرى از آسيبها و زيانهاى فردى و اجتماعى، همراه با آفرينش انسان و همزبان با آن بوده و همواره در مراحل مختلف تفكر دينى، ملازم انسان بشمار مىرفت و تا وقتى عقايد و عبادات بر سر پاست استمرار دارد. | ||
#:هيچ دينى از اديان، فاقد چنين شعارى نبوده و زندگانى هيچ ملتى بدون چنين شعارى در طول تاريخ به چشم نمىخورد... بهترين دليل بر قدمت اين شعار و گسترش آن، همه صحف و كتب آسمانى پيشين است كه مسئله قربانى در آنها جلب نظر مىكند... قرآن كريم يكى از اشكال و صور قربانى را براى ما تصوير مىكند كه عملا همزمان با آدم ابوالبشر(ع) روى داده است؛ آنجا كه مىفرمايد: '''«و اتل عليهم نبأ ابني آدم إذ قربا قربانا فتقبل من أحدهما و لم يتقبل من الآخر، قال لأقتلنك، قال إنما يتقبل الله من المتقين»'''<ref>مائده: 27</ref>«و داستان دو فرزند آدم (هابيل و قابيل) را بر آنها بخوان، آنگاه كه قربانى كردند و اين قربانى از يكى از آن دو مورد قبول (پيشگاه الهى) واقع شد و از آن ديگرى قبول نشد. (قابيل به هابيل) گفت: قطعا تو را (چون كه قربانى تو مقبول افتاد) مىكشم. هابيل گفت: خدا قربانى را از كسانى كه پرهيزكارند و از خدا پروا مىكنند مىپذيرد»<ref>ر.ك: همان، ص116-117</ref> | #:هيچ دينى از اديان، فاقد چنين شعارى نبوده و زندگانى هيچ ملتى بدون چنين شعارى در طول تاريخ به چشم نمىخورد... بهترين دليل بر قدمت اين شعار و گسترش آن، همه صحف و كتب آسمانى پيشين است كه مسئله قربانى در آنها جلب نظر مىكند... قرآن كريم يكى از اشكال و صور قربانى را براى ما تصوير مىكند كه عملا همزمان با آدم ابوالبشر(ع) روى داده است؛ آنجا كه مىفرمايد: '''«و اتل عليهم نبأ ابني آدم إذ قربا قربانا فتقبل من أحدهما و لم يتقبل من الآخر، قال لأقتلنك، قال إنما يتقبل الله من المتقين»'''<ref>مائده: 27</ref>«و داستان دو فرزند آدم (هابيل و قابيل) را بر آنها بخوان، آنگاه كه قربانى كردند و اين قربانى از يكى از آن دو مورد قبول (پيشگاه الهى) واقع شد و از آن ديگرى قبول نشد. (قابيل به هابيل) گفت: قطعا تو را (چون كه قربانى تو مقبول افتاد) مىكشم. هابيل گفت: خدا قربانى را از كسانى كه پرهيزكارند و از خدا پروا مىكنند مىپذيرد»<ref>ر.ك: همان، ص116-117</ref> | ||
ویرایش