پرش به محتوا

تعليقات علی شرح «فصوص الحكم» و «مصباح الانس»: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>'
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>')
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>')
خط ۶۱: خط ۶۱:


#شارح فصوص، ميزان در تميز اسماء ذات و غير آن را به اعتبار ظهور ذات در آن مى‌داند. [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، اين مطلب را خلاف ذوق عرفانى دانسته، مى‌فرمايد: «سالك به قدم عرفان، وقتى از فعل خود فانى شود، هر تجلى حق در اين مقام بر قلب او از اسماء افعال است و بعد از خرق حجاب فعلى، تجلى حق بر قلبش، به اسماء صفاتى است و بعد از اين، تجلى به اسماء ذاتى رخ مى‌دهد. ...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 21 - 22</ref>
#شارح فصوص، ميزان در تميز اسماء ذات و غير آن را به اعتبار ظهور ذات در آن مى‌داند. [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، اين مطلب را خلاف ذوق عرفانى دانسته، مى‌فرمايد: «سالك به قدم عرفان، وقتى از فعل خود فانى شود، هر تجلى حق در اين مقام بر قلب او از اسماء افعال است و بعد از خرق حجاب فعلى، تجلى حق بر قلبش، به اسماء صفاتى است و بعد از اين، تجلى به اسماء ذاتى رخ مى‌دهد. ...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 21 - 22</ref>
#شارح، جعل را متعلق به خارج دانسته و جعل را ايجاد در خارج مى‌داند، اما [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، بر طريق اهل الله، وجود را حق و جعل را متعلق به ماهيت دانسته و اطلاق مجعول و جعل به تجليات وجوديه اسمائيه در علم و عين را مشرب محجوبين مى‌داند. ...<ref>همان، ص 25، ش 26</ref> البته امام، وجه جمعى براى اين مطلب و مجعوليت وجود ارائه داده است و لذا در كتابى ديگر، از «جعل وجود» سخن گفته‌اند. ...<ref>شرح چهل حديث، ص 539</ref>
#شارح، جعل را متعلق به خارج دانسته و جعل را ايجاد در خارج مى‌داند، اما [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، بر طريق اهل الله، وجود را حق و جعل را متعلق به ماهيت دانسته و اطلاق مجعول و جعل به تجليات وجوديه اسمائيه در علم و عين را مشرب محجوبين مى‌داند. ...<ref>همان، ص 25، ش 26</ref>البته امام، وجه جمعى براى اين مطلب و مجعوليت وجود ارائه داده است و لذا در كتابى ديگر، از «جعل وجود» سخن گفته‌اند. ...<ref>شرح چهل حديث، ص 539</ref>
#شارح، اعيان را از حيث تعيناتش كه عدمى است و امتيازش از وجود مطلق، راجع به عدم مى‌داند، ولى حضرت امام آن را مخالف ذوق اهل عرفان و مخالف توحيد دانسته‌اند و حتى مخالف كلام مشهور عرفا كه گفته‌اند: «الاعيان الثابتة ما شمت رائحة الوجود ازلا و ابدا» يا «ان العالم غيبٌ ما ظهر قط و الله ظاهرٌ ما غاب قط». ...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 27 - 28</ref>
#شارح، اعيان را از حيث تعيناتش كه عدمى است و امتيازش از وجود مطلق، راجع به عدم مى‌داند، ولى حضرت امام آن را مخالف ذوق اهل عرفان و مخالف توحيد دانسته‌اند و حتى مخالف كلام مشهور عرفا كه گفته‌اند: «الاعيان الثابتة ما شمت رائحة الوجود ازلا و ابدا» يا «ان العالم غيبٌ ما ظهر قط و الله ظاهرٌ ما غاب قط». ...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 27 - 28</ref>
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، اين مطلب را كه: «اسم، عبارت از ذات يا تجلى‌اى از تجليات حضرت حق است»، مقبول نمى‌داند؛ اگر ذات از آن نظر كه ذات است، مراد باشد. ...<ref>همان، ص 29</ref> و اين اشاره است به آنكه ذات از آن نظر كه ذات است، ظهور و تجلى ندارد. ...<ref>همان، ص 30 و 73</ref>
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، اين مطلب را كه: «اسم، عبارت از ذات يا تجلى‌اى از تجليات حضرت حق است»، مقبول نمى‌داند؛ اگر ذات از آن نظر كه ذات است، مراد باشد. ...<ref>همان، ص 29</ref>و اين اشاره است به آنكه ذات از آن نظر كه ذات است، ظهور و تجلى ندارد. ...<ref>همان، ص 30 و 73</ref>
#شارح، از قول اهل نظر، اختلاف «جواهر جنسيه» را به «اعراض كليه» مى‌داند و امام طبق سخنى درست، اختلاف را به «جواهر فصليه» مى‌داند ...<ref>همان، ص 29 - 30</ref>
#شارح، از قول اهل نظر، اختلاف «جواهر جنسيه» را به «اعراض كليه» مى‌داند و امام طبق سخنى درست، اختلاف را به «جواهر فصليه» مى‌داند ...<ref>همان، ص 29 - 30</ref>
#شارح، «حضرات خمس» و «عوالم كليه» را ذكر مى‌كند، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] ترتيب آن را خلاف ذوق عرفانى دانسته و مى‌فرمايند: «اول حضرات، «حضرت غيب مطلق» يا «احديت اسماء ذاتيه» است و عالم آن، سر وجودى است كه كسى را از آن اطلاعى نيست. دوم، «حضرت شهادت مطلقه» و عالمش، «عالَم اعيان» در «حضرت علمى و عينى» است. سوم، «حضرت غيب المضاف الاقرب الى الغيب المطلق» كه «وجهه غيبيه اسمائيه» است و عالَمش، «وجهه غيبيه اعيانيه» است. چهارم، «حضرت غيب المضاف الاقرب الى الشهادة» كه «وجهه ظاهره اسمائيه» است و عالمش، «وجهه ظاهره اعيانيه» است. پنجم، «احديت جمع اسماء غيبيه و شهاديه» است و عالَمش، «كون جامع». ...<ref>همان، ص 32 - 33</ref>
#شارح، «حضرات خمس» و «عوالم كليه» را ذكر مى‌كند، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] ترتيب آن را خلاف ذوق عرفانى دانسته و مى‌فرمايند: «اول حضرات، «حضرت غيب مطلق» يا «احديت اسماء ذاتيه» است و عالم آن، سر وجودى است كه كسى را از آن اطلاعى نيست. دوم، «حضرت شهادت مطلقه» و عالمش، «عالَم اعيان» در «حضرت علمى و عينى» است. سوم، «حضرت غيب المضاف الاقرب الى الغيب المطلق» كه «وجهه غيبيه اسمائيه» است و عالَمش، «وجهه غيبيه اعيانيه» است. چهارم، «حضرت غيب المضاف الاقرب الى الشهادة» كه «وجهه ظاهره اسمائيه» است و عالمش، «وجهه ظاهره اعيانيه» است. پنجم، «احديت جمع اسماء غيبيه و شهاديه» است و عالَمش، «كون جامع». ...<ref>همان، ص 32 - 33</ref>
خط ۷۳: خط ۷۳:
#شارح، از قول ابوبكر آورده كه: «العجز عن درك الادراك ادراك». امام، اين را رد كرده و آن را اگر ادراك عجز كذايى باشد، ادراك مى‌دانند و گفته‌اند: شايد او چيزى شنيده و حفظ نكرده است، مانند آنكه اهل معرفت، غايت عرفان را ادراك عجز از عرفان مى‌دانند. ...<ref>همان، ص 58</ref>
#شارح، از قول ابوبكر آورده كه: «العجز عن درك الادراك ادراك». امام، اين را رد كرده و آن را اگر ادراك عجز كذايى باشد، ادراك مى‌دانند و گفته‌اند: شايد او چيزى شنيده و حفظ نكرده است، مانند آنكه اهل معرفت، غايت عرفان را ادراك عجز از عرفان مى‌دانند. ...<ref>همان، ص 58</ref>
#شارح، در مورد جمله «هو للحق بمنزلة انسان العين من العين الذى يكون به النظر»، مى‌گويد: همان‌طور كه انسان العين (مردمك)، مقصود از عين (چشم) است، هم‌چنين انسان، مقصود اول از عالم است. امام، اين را رد كرده و منظور [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] را اين مى‌داند كه انسان، مرآت مشاهده اشياء است و حق به واسطه او به خلق نظر مى‌كند، كما اينكه چشم از راه مردمك به موجودات مى‌نگرد. ...<ref>همان، ص 60</ref>
#شارح، در مورد جمله «هو للحق بمنزلة انسان العين من العين الذى يكون به النظر»، مى‌گويد: همان‌طور كه انسان العين (مردمك)، مقصود از عين (چشم) است، هم‌چنين انسان، مقصود اول از عالم است. امام، اين را رد كرده و منظور [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] را اين مى‌داند كه انسان، مرآت مشاهده اشياء است و حق به واسطه او به خلق نظر مى‌كند، كما اينكه چشم از راه مردمك به موجودات مى‌نگرد. ...<ref>همان، ص 60</ref>
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر سخن بعضى از اهل ذوق كه گفته‌اند: «حقيقت معراج، تذكر ايام سالفه و اكوان سابقه است تا جايى كه به تذكر حضرت علمى منتهى شود»، گرچه، آن را به‌عنوان تحقيق در باب حقيقت معراج، خلاف تحقيق دانسته‌اند، اما تذكر مذكور را حق مى‌دانند. ...<ref>همان، ص 63</ref> اضافه مى‌كنيم كه اين مطلب، در آثار ديگر امام با تفصيل بيشترى ياد شده است و نظر امام اين است كه رجوع قهقرايى، در مشرب عرفان، درست نيست و خلاف سنت الله است، بلكه حقيقت معراج، حركت معنويه انعطافيه است كه با آن، دايره وجود، تتميم شود و جميع ما فى الشهود، به عالم غيب بازگردد و اين در قوس صعودى صورت گيرد و اين‌طور سلوك، شبيه مجذوبيت يك صنف از ملائكه مهيمه متحيره، در ذات ذو الجلال است كه غفلت از كثرات به‌كلى دارند و ندانند كه آدمى و عالمى خلق شده است. ...<ref>شرح چهل حديث، ص 522</ref>
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر سخن بعضى از اهل ذوق كه گفته‌اند: «حقيقت معراج، تذكر ايام سالفه و اكوان سابقه است تا جايى كه به تذكر حضرت علمى منتهى شود»، گرچه، آن را به‌عنوان تحقيق در باب حقيقت معراج، خلاف تحقيق دانسته‌اند، اما تذكر مذكور را حق مى‌دانند. ...<ref>همان، ص 63</ref>اضافه مى‌كنيم كه اين مطلب، در آثار ديگر امام با تفصيل بيشترى ياد شده است و نظر امام اين است كه رجوع قهقرايى، در مشرب عرفان، درست نيست و خلاف سنت الله است، بلكه حقيقت معراج، حركت معنويه انعطافيه است كه با آن، دايره وجود، تتميم شود و جميع ما فى الشهود، به عالم غيب بازگردد و اين در قوس صعودى صورت گيرد و اين‌طور سلوك، شبيه مجذوبيت يك صنف از ملائكه مهيمه متحيره، در ذات ذو الجلال است كه غفلت از كثرات به‌كلى دارند و ندانند كه آدمى و عالمى خلق شده است. ...<ref>شرح چهل حديث، ص 522</ref>
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، كلام نفسى در «حضرت علمى» را عبارت از تجلى حبى كه مظهر مكنون غيبى بر حضرات اعيانى در تجلى واحدى است، مى‌دانند. ايشان، سمع را نيز «مقارعه خاصه» بين «تجلى واحدى» و «تجلى علمى» حاصل بعد از آن مى‌دانند. ...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 63 - 64</ref>
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، كلام نفسى در «حضرت علمى» را عبارت از تجلى حبى كه مظهر مكنون غيبى بر حضرات اعيانى در تجلى واحدى است، مى‌دانند. ايشان، سمع را نيز «مقارعه خاصه» بين «تجلى واحدى» و «تجلى علمى» حاصل بعد از آن مى‌دانند. ...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 63 - 64</ref>
#شارح، حادث را متصف به وجود و اسماء و صفات را لازمه وجود دانسته و واجب مى‌داند كه حادث به لوازم وجود متصف شود و گر نه، لازمه‌اش تخلف لازم از ملزوم است. امام، آن (اسماء و صفات) را عين وجود در حضرت علمى و مستهلك در حضرت احديت مى‌دانند و مى‌فرمايند: «چون عالم، ظهور حضرت جمع است، پس در آن كل اسماء و صفات، به طريق ظهور هست و وزان وجوب، وزان ساير اسماء و صفات است، پس عالَم به واسطه وجوب پروردگارش، واجب است؛ همان‌طوركه به واسطه حيات پروردگارش، زنده و به واسطه علم پروردگارش، عالِم است. ...<ref>همان، ص 64 - 65</ref>
#شارح، حادث را متصف به وجود و اسماء و صفات را لازمه وجود دانسته و واجب مى‌داند كه حادث به لوازم وجود متصف شود و گر نه، لازمه‌اش تخلف لازم از ملزوم است. امام، آن (اسماء و صفات) را عين وجود در حضرت علمى و مستهلك در حضرت احديت مى‌دانند و مى‌فرمايند: «چون عالم، ظهور حضرت جمع است، پس در آن كل اسماء و صفات، به طريق ظهور هست و وزان وجوب، وزان ساير اسماء و صفات است، پس عالَم به واسطه وجوب پروردگارش، واجب است؛ همان‌طوركه به واسطه حيات پروردگارش، زنده و به واسطه علم پروردگارش، عالِم است. ...<ref>همان، ص 64 - 65</ref>
خط ۹۲: خط ۹۲:
#شارح مى‌گويد: «اذ القلب ليس اوسع من الوجود». امام مى‌گويد: اين به لسان عموم است و گر نه، قلب از وجود اوسع است، زيرا مراد از وجود، وجود منبسط است و قلب پيامبر(ص) اوسع از آن است، چرا كه او به مقام «او ادنى» كه مقام اتصال به احديت است، واصل شده است. ...<ref>همان، ص 167 - 168</ref>
#شارح مى‌گويد: «اذ القلب ليس اوسع من الوجود». امام مى‌گويد: اين به لسان عموم است و گر نه، قلب از وجود اوسع است، زيرا مراد از وجود، وجود منبسط است و قلب پيامبر(ص) اوسع از آن است، چرا كه او به مقام «او ادنى» كه مقام اتصال به احديت است، واصل شده است. ...<ref>همان، ص 167 - 168</ref>
#شيخ كبير در فص شعيبى و به تبع او شارح، سخنى در باب اعراض دارند، ولى حضرت امام آن سخنان را خلاف تحقيق حكمى و عرفانى مى‌دانند، چرا كه جوهريت مصطلح حكما، منافى عرضيت مصطلح عرفا نيست. ...<ref>همان، ص 172</ref>
#شيخ كبير در فص شعيبى و به تبع او شارح، سخنى در باب اعراض دارند، ولى حضرت امام آن سخنان را خلاف تحقيق حكمى و عرفانى مى‌دانند، چرا كه جوهريت مصطلح حكما، منافى عرضيت مصطلح عرفا نيست. ...<ref>همان، ص 172</ref>
#شارح، عقل اول را از ارواح مهيمه مى‌داند و [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] مى‌فرمايند: چنين نيست و ملائكه مهيمين، مستغرق در بحار انوار جمال محبوب و بدون فتورند و نمى‌دانند كه خدا خلقى آفريده است و به خود نيز نظر نكنند. ...<ref>همان، ص 180 - 181</ref> لازم به توضيح است كه اين مطلب، مطابق نظر استاد امام است كه معتقدند اولين تعينى كه ظهور و جلوه اطلاقى پروردگار به خود مى‌گيرد، ملائكه مهيمين است و آن ماهيتى است كه وقتى وجود پيدا كند، فقط مدرك خالق است؛ طورى كه از ذات خود هم غافل است و تعين ثانى، ماهيتى است كه چون وجود پيدا كند، مدرك خود و پروردگار خود است و آن عقل اول است ...<ref>رشحات البحار، ص 151 - 152، از كتاب الانسان و الفطرة</ref>
#شارح، عقل اول را از ارواح مهيمه مى‌داند و [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] مى‌فرمايند: چنين نيست و ملائكه مهيمين، مستغرق در بحار انوار جمال محبوب و بدون فتورند و نمى‌دانند كه خدا خلقى آفريده است و به خود نيز نظر نكنند. ...<ref>همان، ص 180 - 181</ref>لازم به توضيح است كه اين مطلب، مطابق نظر استاد امام است كه معتقدند اولين تعينى كه ظهور و جلوه اطلاقى پروردگار به خود مى‌گيرد، ملائكه مهيمين است و آن ماهيتى است كه وقتى وجود پيدا كند، فقط مدرك خالق است؛ طورى كه از ذات خود هم غافل است و تعين ثانى، ماهيتى است كه چون وجود پيدا كند، مدرك خود و پروردگار خود است و آن عقل اول است ...<ref>رشحات البحار، ص 151 - 152، از كتاب الانسان و الفطرة</ref>
#عارف شاه‌آبادى در مورد اذن خدا در خوارق عادات كه دو قسم ذاتى قديم و عرضى حادث دارد، فرموده است: «اذن ذاتى قديم، اذن خدا، به عين ثابته احمدى براى احاطه به جميع اعيان است و العرض غير ذلك». حضرت امام مى‌فرمايند: مراد اين نيست، سپس با نقل سخن شيخ اكبر (و القابل من فيضه الاقدس)، مى‌افزايند كه چون قابليت به فيض اقدس در نشئه علميه است، پس اذن در اين نشئه، اذن ذاتى قديمى و به تبع، تجلى ذاتى قديم است و وجود مفاض به فيض مقدس بر اعيان در نشئه عينيه، عارضى حادث است و اذن در آن نيز عرض حادث است. ...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 182 - 183</ref>
#عارف شاه‌آبادى در مورد اذن خدا در خوارق عادات كه دو قسم ذاتى قديم و عرضى حادث دارد، فرموده است: «اذن ذاتى قديم، اذن خدا، به عين ثابته احمدى براى احاطه به جميع اعيان است و العرض غير ذلك». حضرت امام مى‌فرمايند: مراد اين نيست، سپس با نقل سخن شيخ اكبر (و القابل من فيضه الاقدس)، مى‌افزايند كه چون قابليت به فيض اقدس در نشئه علميه است، پس اذن در اين نشئه، اذن ذاتى قديمى و به تبع، تجلى ذاتى قديم است و وجود مفاض به فيض مقدس بر اعيان در نشئه عينيه، عارضى حادث است و اذن در آن نيز عرض حادث است. ...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 182 - 183</ref>
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر سخن استادشان (كلامى كه عين ذات است و كلام نفسى است، عبارت است از خبر دادن او از غيب احديتش...)، مى‌فرمايند: اين مسلك حكيم است و ذوق عارف جز اين مى‌باشد و كلمات قوليه نيز تجلى ذات به اسم متكلم است. ...<ref>همان، ص 184 - 185</ref>
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر سخن استادشان (كلامى كه عين ذات است و كلام نفسى است، عبارت است از خبر دادن او از غيب احديتش...)، مى‌فرمايند: اين مسلك حكيم است و ذوق عارف جز اين مى‌باشد و كلمات قوليه نيز تجلى ذات به اسم متكلم است. ...<ref>همان، ص 184 - 185</ref>
خط ۱۱۹: خط ۱۱۹:
#شارح، ابداع و اختراع را براى آنچه ماده و مدت ندارد، مى‌داند و ابداع را مناسب قدرت و اختراع را مناسب حكمت مى‌شمارد و تكوين را شامل آنچه تنها ماده دارد و احداث را مخصوص آنچه ماده و مدت دارد، مى‌داند، ولى امام تحقيق را اين مى‌داند كه ابداع، شامل كل موارد مذكور است، چون ايجاد خداى متعال، منزه از هر چيزى است كه توهم شود؛ چه ماده و مدت و چه غير آن از نشانه‌هاى مخلوقات. ...<ref>همان، ص 276</ref>
#شارح، ابداع و اختراع را براى آنچه ماده و مدت ندارد، مى‌داند و ابداع را مناسب قدرت و اختراع را مناسب حكمت مى‌شمارد و تكوين را شامل آنچه تنها ماده دارد و احداث را مخصوص آنچه ماده و مدت دارد، مى‌داند، ولى امام تحقيق را اين مى‌داند كه ابداع، شامل كل موارد مذكور است، چون ايجاد خداى متعال، منزه از هر چيزى است كه توهم شود؛ چه ماده و مدت و چه غير آن از نشانه‌هاى مخلوقات. ...<ref>همان، ص 276</ref>
#شارح، «ظلمت» را مدرك دانسته است، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] آن را عدم محض و غير مدرك مى‌داند. ...<ref>همان، ص 284</ref>
#شارح، «ظلمت» را مدرك دانسته است، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] آن را عدم محض و غير مدرك مى‌داند. ...<ref>همان، ص 284</ref>
#امام، ضمن رد قول شارح مبنى بر تحقق جعل به اقتران وجود با ماهيات، مى‌فرمايد: جعل، متعلق به ماهيات است. ...<ref>همان، ص 289</ref> ايشان به وجهى لطيف، بين قول به اصالت وجود و مجعوليت ماهيت و قول عرفا در مجعوليت ماهيت و نيز قول به مجعوليت وجود و اعتباريت ماهيت را جمع كرده است. ...<ref>همان، ص 288</ref>
#امام، ضمن رد قول شارح مبنى بر تحقق جعل به اقتران وجود با ماهيات، مى‌فرمايد: جعل، متعلق به ماهيات است. ...<ref>همان، ص 289</ref>ايشان به وجهى لطيف، بين قول به اصالت وجود و مجعوليت ماهيت و قول عرفا در مجعوليت ماهيت و نيز قول به مجعوليت وجود و اعتباريت ماهيت را جمع كرده است. ...<ref>همان، ص 288</ref>
#شارح، مى‌گويد: «و اما الاسم الله فقيل اسم لمرتبة الالوهية و الظاهر انه اسم الوجود و التجلى باعتبار تلك المرتبة الجامعة»، ولى امام تحقيق را اين مى‌داند كه اسم الله، «اسم احديت جمعى اسمائى» است به اعتبار وجهه ظهور در عالم اسماء و صفات. ...<ref>همان، ص 293</ref>
#شارح، مى‌گويد: «و اما الاسم الله فقيل اسم لمرتبة الالوهية و الظاهر انه اسم الوجود و التجلى باعتبار تلك المرتبة الجامعة»، ولى امام تحقيق را اين مى‌داند كه اسم الله، «اسم احديت جمعى اسمائى» است به اعتبار وجهه ظهور در عالم اسماء و صفات. ...<ref>همان، ص 293</ref>


۶۱٬۱۸۹

ویرایش