دولة بني عقيل في الموصل (سنة 380 - سنة 489ه): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>')
خط ۵۳: خط ۵۳:
درباره محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است:
درباره محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است:


محمد جمال‌الدين سرور در مقدمه‌اش بر اين كتاب -كه در سال 1968م در قاهره نوشته- يادآور شده است كه بى ترديد كسى كه اين كتاب را با دقت مطالعه كند مى‌يابد كه نويسنده در نگارش اين اثر چه سختى‌هايى را بر خود هموار ساخته است؛ زيرا موضوع مورد بحث به صورت پراكنده در منابع ذكر شده است و محقق و نويسنده محترم با تلاش خودش توانسته جزئيات حقايق تاريخى را از منابعش گرد هم آورده و بعد آن را طبقه‌بندى و به صورت علمى بيان كند <ref>مقدمه كتاب، ص 6</ref>.
محمد جمال‌الدين سرور در مقدمه‌اش بر اين كتاب -كه در سال 1968م در قاهره نوشته- يادآور شده است كه بى ترديد كسى كه اين كتاب را با دقت مطالعه كند مى‌يابد كه نويسنده در نگارش اين اثر چه سختى‌هايى را بر خود هموار ساخته است؛ زيرا موضوع مورد بحث به صورت پراكنده در منابع ذكر شده است و محقق و نويسنده محترم با تلاش خودش توانسته جزئيات حقايق تاريخى را از منابعش گرد هم آورده و بعد آن را طبقه‌بندى و به صورت علمى بيان كند <ref>مقدمه كتاب، ص 6</ref>


نويسنده در مقدمه‌اش -كه آن را در سال 1968م در بغداد نوشته- يادآور شده: دولت بنى‌عقيل كه در موصل در بين سالهاى 380- 489ق پديدار شد، مثال روشنى براى عصيان قوم عرب بر ضد حكومت عباسيان و غلبه‌كنندگان بر آن (آل بويه و سلجوقيان) است <ref>همان، ص 7- 8</ref>.
نويسنده در مقدمه‌اش -كه آن را در سال 1968م در بغداد نوشته- يادآور شده: دولت بنى‌عقيل كه در موصل در بين سالهاى 380- 489ق پديدار شد، مثال روشنى براى عصيان قوم عرب بر ضد حكومت عباسيان و غلبه‌كنندگان بر آن (آل بويه و سلجوقيان) است <ref>همان، ص 7- 8</ref>


نويسنده در مورد پيشينه تحقيق و منابع اين كتاب، توضيحاتى ارائه كرده و چنين نوشته است كه: يكى از منابع مهمى كه از آن استفاده كردم عبارت است از [[الكامل في التاريخ]] نوشته [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] (متوفاى 630 ق) كه معلومات جامع و دقيقى بيان كرده و همه اخبار مربوط به بنى‌عقيل حتى زوال آنان را آورده و منابع بعدى در اين زمينه به‌طور عموم مطلب جديدى نياورده و فقط مطالب او را نقل كرده‌اند. كتاب [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] هم از نظر ابعاد سياسى اين دولت و همچنين از نظر نظام ادارى و تمدنى آن براى من سودمند بود <ref>همان، ص 13- 16</ref>.
نويسنده در مورد پيشينه تحقيق و منابع اين كتاب، توضيحاتى ارائه كرده و چنين نوشته است كه: يكى از منابع مهمى كه از آن استفاده كردم عبارت است از [[الكامل في التاريخ]] نوشته [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] (متوفاى 630 ق) كه معلومات جامع و دقيقى بيان كرده و همه اخبار مربوط به بنى‌عقيل حتى زوال آنان را آورده و منابع بعدى در اين زمينه به‌طور عموم مطلب جديدى نياورده و فقط مطالب او را نقل كرده‌اند. كتاب [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] هم از نظر ابعاد سياسى اين دولت و همچنين از نظر نظام ادارى و تمدنى آن براى من سودمند بود <ref>همان، ص 13- 16</ref>


نويسنده در باب دوم به بررسى ارتباطات خارجى دولت بنى‌عقيل با دولت‌هاى ديگر (عباسيان، فاطميان، آل بويه، سلجوقيان و قرامطه) پرداخته است <ref>متن كتاب، ص 75- 112</ref>. و از جمله چنين نوشته است: از آنچه گذشت روشن مى‌شود كه علاقه و ارتباط فاطميان با اميران بنى‌عقيل مبتنى بر پذيرش مذهب شيعه نبود هر چند برخى از اميران بنى‌عقيل گرايش روشنى به دعوت فاطمى داشتند و حتى در بلادشان براى خلفاى فاطمى خطبه مى‌خواندند، بلكه اين ارتباط به خاطر منافعى بود كه بين فاطميان و بنى‌عقيل مبادله مى‌شد و بنى‌عقيل مى‌كوشيدند از هر دوى عباسيان و فاطميان به صورت مساوى استفاده كنند و بنابراين مى‌توان گفت كه ارتباط بنى‌عقيل با اين دو خلافت بر طبق مصلحت خاصّ دولت بنى‌عقيل تغيير مى‌كرد و عليرغم تعصب شديدى كه برخى از اميران بنى‌عقيل مانند: مقلد، قرواش، قريش و مسلم نسبت به شيعه داشتند و گاه دشمنى خود را نسبت به عباسيان ابراز مى‌كردند؛ لكن هيچ دليلى نيست كه دلالت كند بر اين نكته كه آنان يا پيروانشان ولايت فاطميان را پذيرفته‌اند؛ هر چند خود اين اميران به زودى از تأييد فاطميان بازگشتند. همين نكته اخير مى‌رساند كه آنان معتقد به مذهب تشيع به صورت يك مذهب ثابت نبودند و حتى مقلد عقيلى -كه به تعصب نسبت به فاطميان معروف است- به‌زودى به طرف عباسيان گرايش يافت و بعد از آنكه بهاءالدولة آل بويه، او را تهديد كرد و لشكرى به سويش گسيل داشت، براى بنى‌عباس خطبه‌اش را اعاده كرد و دعوت براى خليفه فاطمى الحاكم بأمرالله را متوقف ساخت و خطبه را به نام القادر بالله عباسى خواند <ref>همان، ص 90- 91</ref>.
نويسنده در باب دوم به بررسى ارتباطات خارجى دولت بنى‌عقيل با دولت‌هاى ديگر (عباسيان، فاطميان، آل بويه، سلجوقيان و قرامطه) پرداخته است <ref>متن كتاب، ص 75- 112</ref> و از جمله چنين نوشته است: از آنچه گذشت روشن مى‌شود كه علاقه و ارتباط فاطميان با اميران بنى‌عقيل مبتنى بر پذيرش مذهب شيعه نبود هر چند برخى از اميران بنى‌عقيل گرايش روشنى به دعوت فاطمى داشتند و حتى در بلادشان براى خلفاى فاطمى خطبه مى‌خواندند، بلكه اين ارتباط به خاطر منافعى بود كه بين فاطميان و بنى‌عقيل مبادله مى‌شد و بنى‌عقيل مى‌كوشيدند از هر دوى عباسيان و فاطميان به صورت مساوى استفاده كنند و بنابراين مى‌توان گفت كه ارتباط بنى‌عقيل با اين دو خلافت بر طبق مصلحت خاصّ دولت بنى‌عقيل تغيير مى‌كرد و عليرغم تعصب شديدى كه برخى از اميران بنى‌عقيل مانند: مقلد، قرواش، قريش و مسلم نسبت به شيعه داشتند و گاه دشمنى خود را نسبت به عباسيان ابراز مى‌كردند؛ لكن هيچ دليلى نيست كه دلالت كند بر اين نكته كه آنان يا پيروانشان ولايت فاطميان را پذيرفته‌اند؛ هر چند خود اين اميران به زودى از تأييد فاطميان بازگشتند. همين نكته اخير مى‌رساند كه آنان معتقد به مذهب تشيع به صورت يك مذهب ثابت نبودند و حتى مقلد عقيلى -كه به تعصب نسبت به فاطميان معروف است- به‌زودى به طرف عباسيان گرايش يافت و بعد از آنكه بهاءالدولة آل بويه، او را تهديد كرد و لشكرى به سويش گسيل داشت، براى بنى‌عباس خطبه‌اش را اعاده كرد و دعوت براى خليفه فاطمى الحاكم بأمرالله را متوقف ساخت و خطبه را به نام القادر بالله عباسى خواند <ref>همان، ص 90- 91</ref>


بر طبق پژوهش نويسنده، دولت بنى‌عقيل، لشكر منظم و دائمى نداشت و بلكه همه قبيله، لشكريانش بودند و هر گاه كه اميرشان از آنان مى‌خواست براى جنگيدن آماده مى‌شدند و لباس رزم مى‌پوشيدند و در بسيارى از اوقات، لشكرشان شامل برخى از عربها و كردهايى مى‌شد كه زير پرچم دولت بنى‌عقيل بودند و عليرغم آنكه دولت بنى‌عقيل نيروى نظامى مستقلى نداشت ولى برخى از اميران مانند: مقلد بن مسيب، لشكرى از ديلم و كردها و... آماده كردند كه تعدادشان به سه هزار نفر مى‌رسيد <ref>همان، ص 159</ref>.
بر طبق پژوهش نويسنده، دولت بنى‌عقيل، لشكر منظم و دائمى نداشت و بلكه همه قبيله، لشكريانش بودند و هر گاه كه اميرشان از آنان مى‌خواست براى جنگيدن آماده مى‌شدند و لباس رزم مى‌پوشيدند و در بسيارى از اوقات، لشكرشان شامل برخى از عربها و كردهايى مى‌شد كه زير پرچم دولت بنى‌عقيل بودند و عليرغم آنكه دولت بنى‌عقيل نيروى نظامى مستقلى نداشت ولى برخى از اميران مانند: مقلد بن مسيب، لشكرى از ديلم و كردها و... آماده كردند كه تعدادشان به سه هزار نفر مى‌رسيد <ref>همان، ص 159</ref>


نويسنده سرانجام به اين نتيجه رسيده است كه: گزيده سخن اين است كه زندگى فرهنگى در دولت بنى‌عقيل به ميزان شكوفايى در دوره بنى حمدان، موفق نشد و حركت علمى و ادبى در آن عصر به اهتمام جمع اندكى از بنى‌عقيل به نظم شعر و نقل حديث و حضور جمعى از شاعران در نزد اميران بنى‌عقيل و خواندن اشعارى در مدح آنان منحصر شد و بنى‌عقيل در زمينه تشويق دانشمندان و اديبان موفق نشدند؛ بر عكس اميران ساير دولت‌هاى اسلامى مستقل در مشرق زمين كه در اين موضوع موفق شدند. به نظر مى‌رسد كه اضطراب سياسى در دولت بنى‌عقيل و كثرت جنگ‌هايى كه به آن مشغول شدند از عوامل مهمى بود كه مانع از ايجاد حركت علمى و ادبى در سرزمين آنان شد <ref>همان، ص 207</ref>.
نويسنده سرانجام به اين نتيجه رسيده است كه: گزيده سخن اين است كه زندگى فرهنگى در دولت بنى‌عقيل به ميزان شكوفايى در دوره بنى حمدان، موفق نشد و حركت علمى و ادبى در آن عصر به اهتمام جمع اندكى از بنى‌عقيل به نظم شعر و نقل حديث و حضور جمعى از شاعران در نزد اميران بنى‌عقيل و خواندن اشعارى در مدح آنان منحصر شد و بنى‌عقيل در زمينه تشويق دانشمندان و اديبان موفق نشدند؛ بر عكس اميران ساير دولت‌هاى اسلامى مستقل در مشرق زمين كه در اين موضوع موفق شدند. به نظر مى‌رسد كه اضطراب سياسى در دولت بنى‌عقيل و كثرت جنگ‌هايى كه به آن مشغول شدند از عوامل مهمى بود كه مانع از ايجاد حركت علمى و ادبى در سرزمين آنان شد <ref>همان، ص 207</ref>


نويسنده عليرغم مشاهدات بسيارى كه نسبت به آثار بنى‌عقيل داشته در موزه‌هاى آثار باستانى عراق بسيار جستجو كرده و سرانجام با استاد فؤاد سفر -پژوهشگر آثار و حفارى‌هاى باستان‌شناسى بغداد- آشنا شده و طى نامه‌اى پرسشى در مورد آثار باستانى دوره بنى‌عقيل مطرح كرده و نوشته است: از نظر تاريخى ثابت شده است كه منطقه عانه و حومه آن در زمانى تحت سيطره حكومت بنى‌عقيل بوده و چون اداره شما كاوشهاى باستان‌شناختى در اين منطقه داشته و از آنجا كه شما به امور مربوط به حفارى احاطه داريد، لطفا بفرماييد كه آيا چنين جمعيتى در اين منطقه بوده؟ و لطفا عكسها و نتيجه‌گيرى‌ها و مقايسه‌هاى علمى اداره خودتان را نيز در اين زمينه ارائه بفرماييد. استاد فؤاد سفر به اين نامه پاسخ داد و نوشت: اولين كسى كه به آثار باستانى دولت بنى‌عقيل توجه كرد عبارت از باستان‌شناس آلمانى هرتسفلد بود كه شباهت‌هايى يافت و از نظر تاريخى معروف است كه حاكمان بنى‌عقيل در موصل دامنه نفوذشان از ديار بكر و جزيره ابن عمر تا اطراف بغداد گسترده بود و شامل قسمت ميانى وادى فرات در قرن پنجم هجرى مى‌شد <ref>همان، ص 197- 200</ref>.
نويسنده عليرغم مشاهدات بسيارى كه نسبت به آثار بنى‌عقيل داشته در موزه‌هاى آثار باستانى عراق بسيار جستجو كرده و سرانجام با استاد فؤاد سفر -پژوهشگر آثار و حفارى‌هاى باستان‌شناسى بغداد- آشنا شده و طى نامه‌اى پرسشى در مورد آثار باستانى دوره بنى‌عقيل مطرح كرده و نوشته است: از نظر تاريخى ثابت شده است كه منطقه عانه و حومه آن در زمانى تحت سيطره حكومت بنى‌عقيل بوده و چون اداره شما كاوشهاى باستان‌شناختى در اين منطقه داشته و از آنجا كه شما به امور مربوط به حفارى احاطه داريد، لطفا بفرماييد كه آيا چنين جمعيتى در اين منطقه بوده؟ و لطفا عكسها و نتيجه‌گيرى‌ها و مقايسه‌هاى علمى اداره خودتان را نيز در اين زمينه ارائه بفرماييد. استاد فؤاد سفر به اين نامه پاسخ داد و نوشت: اولين كسى كه به آثار باستانى دولت بنى‌عقيل توجه كرد عبارت از باستان‌شناس آلمانى هرتسفلد بود كه شباهت‌هايى يافت و از نظر تاريخى معروف است كه حاكمان بنى‌عقيل در موصل دامنه نفوذشان از ديار بكر و جزيره ابن عمر تا اطراف بغداد گسترده بود و شامل قسمت ميانى وادى فرات در قرن پنجم هجرى مى‌شد <ref>همان، ص 197- 200</ref>


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش