۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' (ص)' به '(ص)') |
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
كتاب از دو بخش تشكيل شده است: بخش اول، شامل آيات و رواياتى در فضيلت حضرت على(ع) است و بخش دوم آن مناظره مأمون با علماى اهل سنت در موضوع امامت حضرت على(ع) است. | كتاب از دو بخش تشكيل شده است: بخش اول، شامل آيات و رواياتى در فضيلت حضرت على(ع) است و بخش دوم آن مناظره مأمون با علماى اهل سنت در موضوع امامت حضرت على(ع) است. | ||
اولين آيهاى كه مؤلف به آن اشاره كرده است آيه 61 سوره آل عمران (آيه مباهله) است. مؤلف مىگويد: با توجه به كلمه ''' «أنفسنا» ''' در اين آيه شريفه كه مصداق آن حضرت على(ع) است. او در كمالات با رسول خدا(ص) يكسان است و از آنجا كه پيامبر(ص) به اجماع امت و روايات، افضل از جميع انبياى الهى است، پس [[امام على(ع)]] نيز افضل از انبياى الهى است <ref>متن كتاب، ص10</ref> | اولين آيهاى كه مؤلف به آن اشاره كرده است آيه 61 سوره آل عمران (آيه مباهله) است. مؤلف مىگويد: با توجه به كلمه ''' «أنفسنا» ''' در اين آيه شريفه كه مصداق آن حضرت على(ع) است. او در كمالات با رسول خدا(ص) يكسان است و از آنجا كه پيامبر(ص) به اجماع امت و روايات، افضل از جميع انبياى الهى است، پس [[امام على(ع)]] نيز افضل از انبياى الهى است <ref>متن كتاب، ص10</ref> | ||
يك نكته مهم: | يك نكته مهم: | ||
نويسنده در پى مطلب فوق، مىنويسد: «[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، از علماى اهل سنت در قسمت ''' «أنفسنا و أنفسكم» ''' مىگويد: بىشك مراد از ''' «أنفسنا» ''' خود پيامبر(ص) نيست؛ چون انسان خودش را دعوت به امرى نمىكند، بلكه مراد غير از رسولالله است و علما اجماع كردهاند كه آن غير، كسى جز على بن ابىطالب نيست؛ پس آيه شريفه دلالت دارد كه نفس على(ع)، همان نفس پيامبر(ص) و مثل نفس پيامبر(ص) است؛ نه اينكه نفس على(ع) عين نفس پيامبر است. از اين معنا برمىآيد كه على(ع) با پيامبر(ص) در جميع فضايل و كرامات مساوى هستند و البته از اين عموميت مساوات، تنها نبوت استثنا مىشود؛ زيرا به دليل اجماع و روايات، درمىيابيم كه بعد از پيامبر اكرم، پيامبر ديگرى نخواهد آمد» <ref>همان، ص11</ref> | نويسنده در پى مطلب فوق، مىنويسد: «[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]]، از علماى اهل سنت در قسمت ''' «أنفسنا و أنفسكم» ''' مىگويد: بىشك مراد از ''' «أنفسنا» ''' خود پيامبر(ص) نيست؛ چون انسان خودش را دعوت به امرى نمىكند، بلكه مراد غير از رسولالله است و علما اجماع كردهاند كه آن غير، كسى جز على بن ابىطالب نيست؛ پس آيه شريفه دلالت دارد كه نفس على(ع)، همان نفس پيامبر(ص) و مثل نفس پيامبر(ص) است؛ نه اينكه نفس على(ع) عين نفس پيامبر است. از اين معنا برمىآيد كه على(ع) با پيامبر(ص) در جميع فضايل و كرامات مساوى هستند و البته از اين عموميت مساوات، تنها نبوت استثنا مىشود؛ زيرا به دليل اجماع و روايات، درمىيابيم كه بعد از پيامبر اكرم، پيامبر ديگرى نخواهد آمد» <ref>همان، ص11</ref> | ||
نكته مهمى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت و در هر نقل قولى همواره آن را در نظر گرفت، اين است كه آنچه نويسنده بهعنوان سخن [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] نقل نموده، سخن وى نيست، بلكه گفتارى است كه او آن را بهعنوان يك گمان از يك شخص شيعى نقل كرده و سپس آن را نقد نموده است <ref>[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] محمد بن عمر، 1420، ص248</ref> | نكته مهمى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت و در هر نقل قولى همواره آن را در نظر گرفت، اين است كه آنچه نويسنده بهعنوان سخن [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] نقل نموده، سخن وى نيست، بلكه گفتارى است كه او آن را بهعنوان يك گمان از يك شخص شيعى نقل كرده و سپس آن را نقد نموده است <ref>[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] محمد بن عمر، 1420، ص248</ref> | ||
نويسنده سپس رواياتى را در مدح و فضيلت حضرت على(ع) آورده است. بيشتر اين روايات از طريق اهل سنت وارد شده است. | نويسنده سپس رواياتى را در مدح و فضيلت حضرت على(ع) آورده است. بيشتر اين روايات از طريق اهل سنت وارد شده است. | ||
بخش دوم كتاب، مناظره مأمون با علماى اهل سنت است. مأمون طرح مناظره را با يحيى بن اكثم مطرح مىكند و از او كمك مىخواهد كه او را با گردآورى چهل نفر از بهترين و داناترين علماى اهل سنت كمك كند تا با آنها درباره فضائل آن حضرت به بحث و مناظره بنشيند <ref>ر.ك: همان ص23</ref> | بخش دوم كتاب، مناظره مأمون با علماى اهل سنت است. مأمون طرح مناظره را با يحيى بن اكثم مطرح مىكند و از او كمك مىخواهد كه او را با گردآورى چهل نفر از بهترين و داناترين علماى اهل سنت كمك كند تا با آنها درباره فضائل آن حضرت به بحث و مناظره بنشيند <ref>ر.ك: همان ص23</ref> | ||
بعد از اينكه آن چهل نفر از گوشه و كنار گرد هم جمع شدند، به مأمون خبر داده شد و او نيز دستور داد كه در زمان مقرر در مجلس حضور پيدا كنند. مأمون ابتدا با آنها ساعتى با ملاطفت برخورد كرد تا ترس آنان بريزد و احساس آسايش كنند، سپس گفت كه من امروز مىخواهم در امر خلافت با شما مناظره داشته باشم و گفت بهترين انسانها بعد از پيامبر(ص)، على بن ابىطالب(ع) است. اگر اين عقيده صحيح است كه مرا تصديق كنيد و اگر نيست با دليل و برهان حرف مرا رد كنيد <ref>ر.ك: همان، ص25</ref> | بعد از اينكه آن چهل نفر از گوشه و كنار گرد هم جمع شدند، به مأمون خبر داده شد و او نيز دستور داد كه در زمان مقرر در مجلس حضور پيدا كنند. مأمون ابتدا با آنها ساعتى با ملاطفت برخورد كرد تا ترس آنان بريزد و احساس آسايش كنند، سپس گفت كه من امروز مىخواهم در امر خلافت با شما مناظره داشته باشم و گفت بهترين انسانها بعد از پيامبر(ص)، على بن ابىطالب(ع) است. اگر اين عقيده صحيح است كه مرا تصديق كنيد و اگر نيست با دليل و برهان حرف مرا رد كنيد <ref>ر.ك: همان، ص25</ref> | ||
بنا شد كه اول، دانشمندان مجلس سؤال بپرسند و مأمون جواب دهد، سپس مأمون بپرسد و آنها جواب دهند و نيز تصميم بر اين شد كه ابتدا يكى از آنها سؤال كند و اگر بهخطا رفت و يا مطلبى را فراموش كرد، ديگران كلام او را اصلاح و تكميل نمايند. | بنا شد كه اول، دانشمندان مجلس سؤال بپرسند و مأمون جواب دهد، سپس مأمون بپرسد و آنها جواب دهند و نيز تصميم بر اين شد كه ابتدا يكى از آنها سؤال كند و اگر بهخطا رفت و يا مطلبى را فراموش كرد، ديگران كلام او را اصلاح و تكميل نمايند. | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
مأمون در جواب گفت كه اين روايت صحيح نيست؛ زيرا شما بهاتفاق روايت مىكنيد كه پيامبر بين هر دو نفر از اصحاب خود، عقد برادرى بست و على(ع) را همانطور تنها و بىبرادر گذاشت. على(ع) از پيامبر پرسيد: آيا كسى با من برادر نيست؟ | مأمون در جواب گفت كه اين روايت صحيح نيست؛ زيرا شما بهاتفاق روايت مىكنيد كه پيامبر بين هر دو نفر از اصحاب خود، عقد برادرى بست و على(ع) را همانطور تنها و بىبرادر گذاشت. على(ع) از پيامبر پرسيد: آيا كسى با من برادر نيست؟ | ||
حضرت در جواب فرمود: من امر تو را تأخير نينداختم، مگر براى خودم؛ يعنى تو بايد برادر من باشى و من تو را براى برادرى با خود نگه داشتهام. خوب وقتى اين خبر صحيح است، قطعا آن خبر باطل است <ref>همان، ص31</ref> | حضرت در جواب فرمود: من امر تو را تأخير نينداختم، مگر براى خودم؛ يعنى تو بايد برادر من باشى و من تو را براى برادرى با خود نگه داشتهام. خوب وقتى اين خبر صحيح است، قطعا آن خبر باطل است <ref>همان، ص31</ref> | ||
وقتى تمام عالمان اهل سنت، سؤالات و استدلالهاى خود را گفتند و مأمون آنها را پاسخ داد. در آن هنگام، همگى سر به زير انداخته و عملا با سكوتشان پاسخ وى را دادند. مأمون كه آنها را سربهزير و ساكت ديد، پرسيد: چرا ساكت شديد. گفتند: ما تا آنجايى كه توانايى داشتيم، كوتاهى نكرديم و هرچه خواستيم پرسيديم <ref>همان، ص51</ref> | وقتى تمام عالمان اهل سنت، سؤالات و استدلالهاى خود را گفتند و مأمون آنها را پاسخ داد. در آن هنگام، همگى سر به زير انداخته و عملا با سكوتشان پاسخ وى را دادند. مأمون كه آنها را سربهزير و ساكت ديد، پرسيد: چرا ساكت شديد. گفتند: ما تا آنجايى كه توانايى داشتيم، كوتاهى نكرديم و هرچه خواستيم پرسيديم <ref>همان، ص51</ref> | ||
سپس مأمون شروع به پرسيدن كرد و آنها از جواب دادن بازماندند، تااينكه يحيى بن اكثم، رو به مأمون كرد و گفت: | سپس مأمون شروع به پرسيدن كرد و آنها از جواب دادن بازماندند، تااينكه يحيى بن اكثم، رو به مأمون كرد و گفت: | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
حق را براى كسى كه خداوند برايش اراده خير نموده باشد روشن ساختى و مطالبى را اثبات كردى كه كسى قادر به رد آنها نيست. | حق را براى كسى كه خداوند برايش اراده خير نموده باشد روشن ساختى و مطالبى را اثبات كردى كه كسى قادر به رد آنها نيست. | ||
سپس مأمون رو به دانشمندان كرد و گفت: واى بر شما! آخر تا اين پايه، ستم روا مداريد و تا اين حد به خدا بهتان نزنيد و افترا مبنديد كه فردا در پيشگاه پروردگار، به عذاب دردناكى گرفتار خواهيد شد... و آنها گفتند: همه ما، همان چيزى را مىگوييم كه مأمون مىگويند <ref>ر.ك: ص83</ref> | سپس مأمون رو به دانشمندان كرد و گفت: واى بر شما! آخر تا اين پايه، ستم روا مداريد و تا اين حد به خدا بهتان نزنيد و افترا مبنديد كه فردا در پيشگاه پروردگار، به عذاب دردناكى گرفتار خواهيد شد... و آنها گفتند: همه ما، همان چيزى را مىگوييم كه مأمون مىگويند <ref>ر.ك: ص83</ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == |
ویرایش