پرش به محتوا

مع موسوعات رجال الشيعة: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>'
جز (جایگزینی متن - 'شريف رضى' به 'شريف رضى ')
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>')
خط ۵۴: خط ۵۴:
#«شهداء الفضيلة»، شيخ [[امینی نجفی، عبدالحسین|عبدالحسين امينى]]؛
#«شهداء الفضيلة»، شيخ [[امینی نجفی، عبدالحسین|عبدالحسين امينى]]؛
#«منية الراغبين في طبقات النسابين»؛
#«منية الراغبين في طبقات النسابين»؛
#«موارد الأتحاف و نقباء الأشراف»، هر دو از سيد عبدالرزاق كمونه <ref>ر.ك: نظرى، محمود، 1383، ص15</ref>.
#«موارد الأتحاف و نقباء الأشراف»، هر دو از سيد عبدالرزاق كمونه <ref>ر.ك: نظرى، محمود، 1383، ص15</ref>


نويسنده در بيان انگيزه تأليف كتاب، به اين نكته اشاره دارد كه به جهت خدمت به حقيقت و علم، به تصحيح و تنقيح اين مجموعه‌ها دست زده است <ref>ر.ك: مقدمه، ج1، ص8</ref>.
نويسنده در بيان انگيزه تأليف كتاب، به اين نكته اشاره دارد كه به جهت خدمت به حقيقت و علم، به تصحيح و تنقيح اين مجموعه‌ها دست زده است <ref>ر.ك: مقدمه، ج1، ص8</ref>


== ساختار ==
== ساختار ==




كتاب با دو مقدمه از ناشر و نويسنده آغاز و مطالب در سه جلد، تنظيم شده است؛ به‌گونه‌اى كه جلد اول به «ذريعه» و «طبقات» اختصاص يافته، تمامى جلد دوم و 434 صفحه از جلد سوم به بحث درباره «أعيان الشيعة» پرداخته و تنها از ص435 تا 518؛ يعنى تا انتهاى جلد سوم، بحث و بررسى هشت كتاب رجالى مذكور مى‌باشد <ref>نظرى، محمود، 1383، ص15</ref>.
كتاب با دو مقدمه از ناشر و نويسنده آغاز و مطالب در سه جلد، تنظيم شده است؛ به‌گونه‌اى كه جلد اول به «ذريعه» و «طبقات» اختصاص يافته، تمامى جلد دوم و 434 صفحه از جلد سوم به بحث درباره «أعيان الشيعة» پرداخته و تنها از ص435 تا 518؛ يعنى تا انتهاى جلد سوم، بحث و بررسى هشت كتاب رجالى مذكور مى‌باشد <ref>نظرى، محمود، 1383، ص15</ref>


== گزارش محتوا ==
== گزارش محتوا ==




در مقدمه ناشر، به موضوع كتاب، اشاره شده است <ref>مقدمه نخست، ج1، ص5-6</ref>.
در مقدمه ناشر، به موضوع كتاب، اشاره شده است <ref>مقدمه نخست، ج1، ص5-6</ref>


مؤلف در مقدمه، ضمن تكريم و ارج نهادن به زحمات شخصيت‌هاى بزرگى، چون [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقابزرگ تهرانى]] كه با اخلاص شگف‌انگيزش و با پاكى طينت و بزرگوارى و عظمت روحى و اخلاقى خويش، آثار ارزشمندى چون «ذريعه» و «طبقات» را براى هميشه در تاريخ تشيع و تاريخ كتاب‌شناسى به يادگار گذارده، به اين نكته اشاره دارد كه در صدد تصحيح و نقد اشتباهات و اغلاطى است كه بالطبع در كتاب‌هاى مذكور با توجه به تتبع گسترده و اطلاعات وسيع راه يافته است <ref>نظرى، محمود، 1383، ص15</ref>.
مؤلف در مقدمه، ضمن تكريم و ارج نهادن به زحمات شخصيت‌هاى بزرگى، چون [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|شيخ آقابزرگ تهرانى]] كه با اخلاص شگف‌انگيزش و با پاكى طينت و بزرگوارى و عظمت روحى و اخلاقى خويش، آثار ارزشمندى چون «ذريعه» و «طبقات» را براى هميشه در تاريخ تشيع و تاريخ كتاب‌شناسى به يادگار گذارده، به اين نكته اشاره دارد كه در صدد تصحيح و نقد اشتباهات و اغلاطى است كه بالطبع در كتاب‌هاى مذكور با توجه به تتبع گسترده و اطلاعات وسيع راه يافته است <ref>نظرى، محمود، 1383، ص15</ref>


عمده مباحث نويسنده، مربوط به «الذريعة» «[[طبقات أعلام الشيعة]]» و «أعيان الشيعة» است. وى ابتدا از دو مجموعه بزرگ‌تر و نفيس؛ يعنى «الذريعة» و «طبقات» سخن مى‌گويد و جلد اول را با بررسى اين دو كتاب، به پايان مى‌برد و در وصف شيخ آقابزرگ مى‌نويسد: «خواننده «[[طبقات أعلام الشيعة]]»، شيخ آقابزرگ را رادمردى با نيت خالص، حقيقت‌جو و پاك مى‌يابد و پيداست كه اخلاص شگفت‌انگيزش دليل پاكى طينت و بزرگوارى و عظمت روح و اخلاق والاى اوست» <ref>ر.ك: مختارى، على، 1373، ص63-64</ref>.
عمده مباحث نويسنده، مربوط به «الذريعة» «[[طبقات أعلام الشيعة]]» و «أعيان الشيعة» است. وى ابتدا از دو مجموعه بزرگ‌تر و نفيس؛ يعنى «الذريعة» و «طبقات» سخن مى‌گويد و جلد اول را با بررسى اين دو كتاب، به پايان مى‌برد و در وصف شيخ آقابزرگ مى‌نويسد: «خواننده «[[طبقات أعلام الشيعة]]»، شيخ آقابزرگ را رادمردى با نيت خالص، حقيقت‌جو و پاك مى‌يابد و پيداست كه اخلاص شگفت‌انگيزش دليل پاكى طينت و بزرگوارى و عظمت روح و اخلاق والاى اوست» <ref>ر.ك: مختارى، على، 1373، ص63-64</ref>


مؤلف، شيخ آقابزرگ را به‌عنوان علامه‌اى كه در تتبع و تحقيق قوى و فراگيرى و احاطه به علم رجال و روات، شهره آفاق است، مى‌ستايد و اهل دانش، خصوصاً تشيع را، وامدار او مى‌شمارد. آنگاه مى‌افزايد: «با توجه به تتبع گسترده و اطلاعات وسيع، اشتباهات فراوانى به اين دو كتاب خصوصاً «الذريعة» راه يافته است و عجيب است كه مشتمل بر بسيارى از تأليفات اهل سنت خصوصاً مشاهير آنان، از قبيل محى‌الدين بن عربى، از قدما و متأخران گذشته است. شگفت‌انگيزتر آنكه كتاب‌هاى زيادى از عده‌اى ناصبى را كه به دشمنى با شيعه شناخته شده‌اند و برخى دشمن اهل‌بيت(ع) هستند نام برده است؛ نظير كتاب‌هاى غزالى و ديوان سلطان محمود غزنوى و سلطان سليمان قانونى و آنچه موجب تعجب و تحير مى‌شود، ذكر تأليفات تعدادى از مسيحيان همچون عبدالمسيح انطاكى و همچنين ذكر مؤلفات متعددى از قاديانى‌ها، بهائى‌ها و هندوهاست؛ چنان‌كه نوشته‌هاى عده‌اى را كه پيش از اسلام وفات كردند هم ياد كرده است» <ref>همان، ص64</ref>.
مؤلف، شيخ آقابزرگ را به‌عنوان علامه‌اى كه در تتبع و تحقيق قوى و فراگيرى و احاطه به علم رجال و روات، شهره آفاق است، مى‌ستايد و اهل دانش، خصوصاً تشيع را، وامدار او مى‌شمارد. آنگاه مى‌افزايد: «با توجه به تتبع گسترده و اطلاعات وسيع، اشتباهات فراوانى به اين دو كتاب خصوصاً «الذريعة» راه يافته است و عجيب است كه مشتمل بر بسيارى از تأليفات اهل سنت خصوصاً مشاهير آنان، از قبيل محى‌الدين بن عربى، از قدما و متأخران گذشته است. شگفت‌انگيزتر آنكه كتاب‌هاى زيادى از عده‌اى ناصبى را كه به دشمنى با شيعه شناخته شده‌اند و برخى دشمن اهل‌بيت(ع) هستند نام برده است؛ نظير كتاب‌هاى غزالى و ديوان سلطان محمود غزنوى و سلطان سليمان قانونى و آنچه موجب تعجب و تحير مى‌شود، ذكر تأليفات تعدادى از مسيحيان همچون عبدالمسيح انطاكى و همچنين ذكر مؤلفات متعددى از قاديانى‌ها، بهائى‌ها و هندوهاست؛ چنان‌كه نوشته‌هاى عده‌اى را كه پيش از اسلام وفات كردند هم ياد كرده است» <ref>همان، ص64</ref>


آنگاه مؤلف، به نقل از اهل وثوق و اطلاع خبر مى‌دهد كه بعضى از دست‌اندركاران نشر، بدون اطلاع شيخ آقابزرگ، مطالب فراوانى را لابه‌لاى صفحات «الذريعة» گنجانده‌اند. وى مى‌گويد: «اين خبر نزديك به حقيقت مى‌نمايد [؟] وگرنه شيخ آقابزرگ كجا و اين زشتى‌هاى بزرگ كجا؟ او برتر و جليل‌القدرتر از اينهاست» و مى‌افزايد: «گذشته از اين، آنچه در طول تحقيقم بدان رسيدم، اين است كه چنين مجموعه‌اى با اين اندازه و كيفيت، ناگزير از وجود خطا و اشتباه حتى در امور روشن و بديهى است؛ چنانكه محمد فريد وجدى هم شرح حال [[شریف الرضی، محمد بن حسین|شريف رضى]]  را دو بار: يك بار ذيل عنوان الشريف الرضي و ديگر بار ذيل الشريف الرازي آورده است» <ref>ر.ك: همان</ref>.
آنگاه مؤلف، به نقل از اهل وثوق و اطلاع خبر مى‌دهد كه بعضى از دست‌اندركاران نشر، بدون اطلاع شيخ آقابزرگ، مطالب فراوانى را لابه‌لاى صفحات «الذريعة» گنجانده‌اند. وى مى‌گويد: «اين خبر نزديك به حقيقت مى‌نمايد [؟] وگرنه شيخ آقابزرگ كجا و اين زشتى‌هاى بزرگ كجا؟ او برتر و جليل‌القدرتر از اينهاست» و مى‌افزايد: «گذشته از اين، آنچه در طول تحقيقم بدان رسيدم، اين است كه چنين مجموعه‌اى با اين اندازه و كيفيت، ناگزير از وجود خطا و اشتباه حتى در امور روشن و بديهى است؛ چنانكه محمد فريد وجدى هم شرح حال [[شریف الرضی، محمد بن حسین|شريف رضى]]  را دو بار: يك بار ذيل عنوان الشريف الرضي و ديگر بار ذيل الشريف الرازي آورده است» <ref>ر.ك: همان</ref>


جلد دوم و 434 صفحه از جلد سوم، درباره «أعيان الشيعة» و 80 صفحه ديگر درباره كتاب‌هاى [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]]، «أمل الآمل»، «الفوائد الرضوية»، «ماضي النجف و حاضرها»، «أنوار البدرين»، «شهداء الفضيلة»، «موارد الأتحاف» (جلد يك و دو) و «منية الراغبين» است <ref>همان</ref>.
جلد دوم و 434 صفحه از جلد سوم، درباره «أعيان الشيعة» و 80 صفحه ديگر درباره كتاب‌هاى [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]]، «أمل الآمل»، «الفوائد الرضوية»، «ماضي النجف و حاضرها»، «أنوار البدرين»، «شهداء الفضيلة»، «موارد الأتحاف» (جلد يك و دو) و «منية الراغبين» است <ref>همان</ref>


بررسى و تحقيق در «اعلام»، با توجه به وجود نام‌هاى مشابه، كارى بس دشوار، پرزحمت و نيازمند تمركز حواس و حافظه قوى است و پرواضح است كه مؤلف اين اثر زحمات طاقت‌فرسايى متحمل شده كه هيچ‌گاه چنين تلاش‌ها را اهل انصاف ناديده نخواهند گرفت.
بررسى و تحقيق در «اعلام»، با توجه به وجود نام‌هاى مشابه، كارى بس دشوار، پرزحمت و نيازمند تمركز حواس و حافظه قوى است و پرواضح است كه مؤلف اين اثر زحمات طاقت‌فرسايى متحمل شده كه هيچ‌گاه چنين تلاش‌ها را اهل انصاف ناديده نخواهند گرفت.
خط ۸۶: خط ۸۶:
#گاه به اشتباهات جزئى كه معمولاً در چاپ و استنساخ رخ مى‌دهد، اشاره شده است؛ نظير اينكه مى‌گويد: «نسب حسين بن محمد علوى به حسن بن الإمام زين‌العابدين غلط و صواب آن حسين است؛ زيرا [[امام سجاد(ع)]]، فرزندى به نام حسن نداشته است».
#گاه به اشتباهات جزئى كه معمولاً در چاپ و استنساخ رخ مى‌دهد، اشاره شده است؛ نظير اينكه مى‌گويد: «نسب حسين بن محمد علوى به حسن بن الإمام زين‌العابدين غلط و صواب آن حسين است؛ زيرا [[امام سجاد(ع)]]، فرزندى به نام حسن نداشته است».
#در مواردى تنافى دو تاريخ را نشان داده است؛ مانند اينكه مى‌گويد: «اينكه گفته شده: نسخه خطى در سال 1297 در تملك سلطان حسين صفوى بوده صحيح نيست؛ زيرا وفات شاه حسين در سال 1135 بوده است».
#در مواردى تنافى دو تاريخ را نشان داده است؛ مانند اينكه مى‌گويد: «اينكه گفته شده: نسخه خطى در سال 1297 در تملك سلطان حسين صفوى بوده صحيح نيست؛ زيرا وفات شاه حسين در سال 1135 بوده است».
#در پاره‌اى موارد درباره يك نكته تحقيق شده است؛ نظير بررسى مذهب [[راغب اصفهانی، حسین بن محمد|راغب اصفهانى]] <ref>ر.ك: همان، ص64-65</ref>.
#در پاره‌اى موارد درباره يك نكته تحقيق شده است؛ نظير بررسى مذهب [[راغب اصفهانی، حسین بن محمد|راغب اصفهانى]] <ref>ر.ك: همان، ص64-65</ref>


آنچه گفته شد، اشاره‌اى گذرا به كاوش‌هاى نويسنده در اين اثر بود. بخش عمده كار وى، اين است كه از اول تا آخر كتاب به‌مناسبتى افرادى را از گردونه تشيع به معنى عام آن بيرون كرده كه به مواردى اشاره مى‌شود:
آنچه گفته شد، اشاره‌اى گذرا به كاوش‌هاى نويسنده در اين اثر بود. بخش عمده كار وى، اين است كه از اول تا آخر كتاب به‌مناسبتى افرادى را از گردونه تشيع به معنى عام آن بيرون كرده كه به مواردى اشاره مى‌شود:
خط ۹۲: خط ۹۲:
#در ج1، ص420، بعد از ذكر رساله فارسى امير خان كوكبى گرجى، معاصر شاه حسين صفوى، مى‌نويسد: «از كجا شود ثابت نام‌برده مسلمان باشد، تا صحيح باشد از رساله‌اش نامى برده شود؛ زيرا جميع مردم گرج، مسيحى هستند».
#در ج1، ص420، بعد از ذكر رساله فارسى امير خان كوكبى گرجى، معاصر شاه حسين صفوى، مى‌نويسد: «از كجا شود ثابت نام‌برده مسلمان باشد، تا صحيح باشد از رساله‌اش نامى برده شود؛ زيرا جميع مردم گرج، مسيحى هستند».
#در ج1، ص420، درباره رساله موسيقى صفى‌الدين عبدالمؤمن بن يوسف بن فاخر ارموى آذربايجانى كه از هنرمندان بلخ است، مى‌گويد: «شيخ آقابزرگ دليلى نياورده تا اثبات كند كه او شيعه و داخل در موضوع كتاب باشد و همين كه از هنرمندان بلخ است، شيعه بودنش بعيد مى‌نمايد».
#در ج1، ص420، درباره رساله موسيقى صفى‌الدين عبدالمؤمن بن يوسف بن فاخر ارموى آذربايجانى كه از هنرمندان بلخ است، مى‌گويد: «شيخ آقابزرگ دليلى نياورده تا اثبات كند كه او شيعه و داخل در موضوع كتاب باشد و همين كه از هنرمندان بلخ است، شيعه بودنش بعيد مى‌نمايد».
#در ج1، ص421، ذيل سخن صاحب «الذريعة» كه شيخ شمس‌الدين محمد بن ابى‌بكر بن محمد الخبيصى در خطبه‌اش بعد از نام پيامبر(ص) دارد: «آله الطيبين الطاهرين المبجلين»، مى‌گويد: «اين به‌تنهايى دليلى بر شيعه بودن نيست؛ چون بسيارى از اهل سنت نيز چنين مى‌گويند» و... <ref>همان، ص65</ref>.
#در ج1، ص421، ذيل سخن صاحب «الذريعة» كه شيخ شمس‌الدين محمد بن ابى‌بكر بن محمد الخبيصى در خطبه‌اش بعد از نام پيامبر(ص) دارد: «آله الطيبين الطاهرين المبجلين»، مى‌گويد: «اين به‌تنهايى دليلى بر شيعه بودن نيست؛ چون بسيارى از اهل سنت نيز چنين مى‌گويند» و... <ref>همان، ص65</ref>


به‌هرحال نويسنده افرادى را كه مذهبشان مورد بحث است، سنى شمرده است؛ نظير شبسترى، محى‌الدين بن عربى، عطار، خيام، [[راغب اصفهانی، حسین بن محمد|راغب اصفهانى]] و [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلال‎‌الدین|عبدالرزاق كاشانى]] <ref>همان، ص66</ref>.
به‌هرحال نويسنده افرادى را كه مذهبشان مورد بحث است، سنى شمرده است؛ نظير شبسترى، محى‌الدين بن عربى، عطار، خيام، [[راغب اصفهانی، حسین بن محمد|راغب اصفهانى]] و [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلال‎‌الدین|عبدالرزاق كاشانى]] <ref>همان، ص66</ref>


بايد توجه داشت كه وظيفه يك كتاب‌شناس در رده‌بندى مؤلفان و مذاهب آنان چيست؟ و اگر هر شخص منصفى به‌جاى آقابزرگ تهرانى بود، كتاب‌هاى افرادى چون شريعت سنگلجى را در رديف چه گروهى ثبت مى‌كرد؟ آيا مى‌توان اين دسته را جزء يهود يا نصارا و مجوس يا كمونيست‌ها جا داد؟ يا بايد گفت مسلمان، ولى منحرف بودند. نكته ديگر اينكه عمده ايرادات جناب مؤلف بر ذريعه تهرانى، مربوط به اين است كه مؤلف فلان كتاب، معلوم نيست شيعه باشد و از كجا تشيعش ثابت شده و بنابراين از موضوع كتاب خارج است، ولى آن‌هم با ديدگاه‌هاى خاص جناب مؤلف كه نمونه‌هايى از آن ذكر شد. بنابراين، اين كتاب را نمى‌توان تصحيح همه‌جانبه ذريعه دانست. علاوه بر اين، بسيارى را خود تهرانى هم مى‌دانسته شيعه نيستند و به جهاتى نامشان را آورده است؛ مثلاً در ج14، ص160، از شرح نهج البلاغة محمد محيى‌الدين عبدالحميد معاصر ياد كرده است و تهرانى بهتر از شرف‌الدين مى‌دانسته كه وى سنى است و نه شيعه <ref>همان</ref>.
بايد توجه داشت كه وظيفه يك كتاب‌شناس در رده‌بندى مؤلفان و مذاهب آنان چيست؟ و اگر هر شخص منصفى به‌جاى آقابزرگ تهرانى بود، كتاب‌هاى افرادى چون شريعت سنگلجى را در رديف چه گروهى ثبت مى‌كرد؟ آيا مى‌توان اين دسته را جزء يهود يا نصارا و مجوس يا كمونيست‌ها جا داد؟ يا بايد گفت مسلمان، ولى منحرف بودند. نكته ديگر اينكه عمده ايرادات جناب مؤلف بر ذريعه تهرانى، مربوط به اين است كه مؤلف فلان كتاب، معلوم نيست شيعه باشد و از كجا تشيعش ثابت شده و بنابراين از موضوع كتاب خارج است، ولى آن‌هم با ديدگاه‌هاى خاص جناب مؤلف كه نمونه‌هايى از آن ذكر شد. بنابراين، اين كتاب را نمى‌توان تصحيح همه‌جانبه ذريعه دانست. علاوه بر اين، بسيارى را خود تهرانى هم مى‌دانسته شيعه نيستند و به جهاتى نامشان را آورده است؛ مثلاً در ج14، ص160، از شرح نهج البلاغة محمد محيى‌الدين عبدالحميد معاصر ياد كرده است و تهرانى بهتر از شرف‌الدين مى‌دانسته كه وى سنى است و نه شيعه <ref>همان</ref>


آنچه ذكر شد مربوط به جلد اول اثر مورد بحث است و از مباحث جلد اول مى‌توان حدس زد كه در جلد دوم و سوم چه بحث‌هايى مطرح شده است كه بررسى تفصيلى آنها را مجالى ديگر بايد <ref>همان</ref>.
آنچه ذكر شد مربوط به جلد اول اثر مورد بحث است و از مباحث جلد اول مى‌توان حدس زد كه در جلد دوم و سوم چه بحث‌هايى مطرح شده است كه بررسى تفصيلى آنها را مجالى ديگر بايد <ref>همان</ref>


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش