۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' (ص)' به '(ص)') |
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
2. زين، در فصل دوم به گروههايى كه از شيعه منشعب شدهاند و كيفيّت انشعاب آنها پرداخته است. وى در مقدمهاى بر اين فصل مىنويسد: «شيعه در آغاز پيدايش گروه واحدى بود و همه شيعيان معتقد بودند كه امامت، از اصولى نيست كه به نظر و اختيار امّت واگذار شده باشد، بلكه ناگزير بايد نصّ صريح بر امامت امامى باشد تا خليفه، وصى و نايب عام پيامبر(ص) در تنفيذ احكام و اداره شئون مسلمانان بشود» <ref>همان، ص 37</ref>. پس از آن، پيدايش فرقههايى چون سبائيه، كيسانيه، زيديه، اسماعيليه و واقفيه بررسى شده است <ref>همان، ص 38 - 90</ref>. | 2. زين، در فصل دوم به گروههايى كه از شيعه منشعب شدهاند و كيفيّت انشعاب آنها پرداخته است. وى در مقدمهاى بر اين فصل مىنويسد: «شيعه در آغاز پيدايش گروه واحدى بود و همه شيعيان معتقد بودند كه امامت، از اصولى نيست كه به نظر و اختيار امّت واگذار شده باشد، بلكه ناگزير بايد نصّ صريح بر امامت امامى باشد تا خليفه، وصى و نايب عام پيامبر(ص) در تنفيذ احكام و اداره شئون مسلمانان بشود» <ref>همان، ص 37</ref>. پس از آن، پيدايش فرقههايى چون سبائيه، كيسانيه، زيديه، اسماعيليه و واقفيه بررسى شده است <ref>همان، ص 38 - 90</ref>. | ||
3. خلافت و خلفا و اختلاف امّت درباره آنها در فصل سوم كتاب تبيين شده است. نويسنده، در مقدمه اين بخش به نقل از ملل و نحل شهرستانى، مهمترين اختلاف امت اسلام پس از رحلت پيامبر را مسئله امامت مىداند <ref>همان، ص 91</ref>. وى سپس وقايع صدر اسلام از زمان خلفا تا زمان امام حسين (ع) را مورد مطالعه قرار مىدهد. | 3. خلافت و خلفا و اختلاف امّت درباره آنها در فصل سوم كتاب تبيين شده است. نويسنده، در مقدمه اين بخش به نقل از ملل و نحل شهرستانى، مهمترين اختلاف امت اسلام پس از رحلت پيامبر را مسئله امامت مىداند <ref>همان، ص 91</ref>. وى سپس وقايع صدر اسلام از زمان خلفا تا زمان امام حسين(ع) را مورد مطالعه قرار مىدهد. | ||
4. در فصل چهارم، موضع شيعه در دوران خلفاى اموى و عباسى تبيين شده است. سرآغاز نهضتهاى ضد اموى پس از معاويه، نهضت شيعه بود. شيعيان بههمراه سرور بزرگواران و نواده پيامبر، امام و رهبر خود حسين بن على (ع) قيام كردند و... همين نهضت حسينى بود كه باعث بيدارى افكار و انديشهها شد و همتهاى خفته و خمود را بيدار كرد و به امّت اسلامى جرئت داد كه نسبت به اعمال و رفتار امويان كه مخالف قوانين دين اسلام بود، آشكارا اعتراض و پرخاش كنند و زير بار ذلّت و زور و فشار و خفقان نروند <ref>همان، ص 147</ref>. | 4. در فصل چهارم، موضع شيعه در دوران خلفاى اموى و عباسى تبيين شده است. سرآغاز نهضتهاى ضد اموى پس از معاويه، نهضت شيعه بود. شيعيان بههمراه سرور بزرگواران و نواده پيامبر، امام و رهبر خود حسين بن على(ع) قيام كردند و... همين نهضت حسينى بود كه باعث بيدارى افكار و انديشهها شد و همتهاى خفته و خمود را بيدار كرد و به امّت اسلامى جرئت داد كه نسبت به اعمال و رفتار امويان كه مخالف قوانين دين اسلام بود، آشكارا اعتراض و پرخاش كنند و زير بار ذلّت و زور و فشار و خفقان نروند <ref>همان، ص 147</ref>. | ||
عباسيان با شعار گرفتن انتقام خون حسين بن على (ع) و فرزندانش، امر را بر شيعه مشتبه كردند تا بدانجا كه برخى از مردم كوفه در عراق همراه ديگر پيروان بنى عباس در خراسان، از آنها پشتيبانى كردند، امّا بهمجرّداينكه پيروزى كامل به دست آمد و بنى اميه در همه جا مغلوب شدند و پردههاى اين جريان فريبكارانه به يكسو رفت و شيعيان علوى ديدند كه سفّاح عبّاسى بر تخت خلافت و يا بهتر بگوييم، بر تخت سلطنت تكيه زده است، بهپا خاستند و حقوق علويان و بهره ايشان از آن دعوت مشترك را مطالبه كردند <ref>همان، ص 160</ref>. | عباسيان با شعار گرفتن انتقام خون حسين بن على(ع) و فرزندانش، امر را بر شيعه مشتبه كردند تا بدانجا كه برخى از مردم كوفه در عراق همراه ديگر پيروان بنى عباس در خراسان، از آنها پشتيبانى كردند، امّا بهمجرّداينكه پيروزى كامل به دست آمد و بنى اميه در همه جا مغلوب شدند و پردههاى اين جريان فريبكارانه به يكسو رفت و شيعيان علوى ديدند كه سفّاح عبّاسى بر تخت خلافت و يا بهتر بگوييم، بر تخت سلطنت تكيه زده است، بهپا خاستند و حقوق علويان و بهره ايشان از آن دعوت مشترك را مطالبه كردند <ref>همان، ص 160</ref>. | ||
5. برائت شيعه از غلوّ و غلات، موضوع فصل پنجم كتاب را تشكيل مىدهد. نويسنده، غالى را كسى مىداند كه درباره اهلبيت(ع) چيزى بگويد كه خود آنها درباره خود نگفتهاند؛ مثل كسانى كه درباره آنها ادّعاى نبوّت و خدايى مىكنند <ref>همان، ص 167</ref>. | 5. برائت شيعه از غلوّ و غلات، موضوع فصل پنجم كتاب را تشكيل مىدهد. نويسنده، غالى را كسى مىداند كه درباره اهلبيت(ع) چيزى بگويد كه خود آنها درباره خود نگفتهاند؛ مثل كسانى كه درباره آنها ادّعاى نبوّت و خدايى مىكنند <ref>همان، ص 167</ref>. |
ویرایش