۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ا(' به 'ا (') |
جز (جایگزینی متن - 'ه(' به 'ه (') |
||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر سخن استادشان (كلامى كه عين ذات است و كلام نفسى است، عبارت است از خبر دادن او از غيب احديتش...)، مىفرمايند: اين مسلك حكيم است و ذوق عارف جز اين مىباشد و كلمات قوليه نيز تجلى ذات به اسم متكلم است. <ref>همان، ص 184 - 185</ref>. | #[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر سخن استادشان (كلامى كه عين ذات است و كلام نفسى است، عبارت است از خبر دادن او از غيب احديتش...)، مىفرمايند: اين مسلك حكيم است و ذوق عارف جز اين مىباشد و كلمات قوليه نيز تجلى ذات به اسم متكلم است. <ref>همان، ص 184 - 185</ref>. | ||
#شارح به تبع [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، در مسئله طى الارض و كيفيت آن؛ مثلا حصول عرش بلقيس از سبا نزد سليمان (ع)، قايل به ايجاد و اعدام شده است، ولى امام، قايل به صحت انتقال از مسافات بعيد و عدم تقييد قدرت الهى هستند، چون نور كه در يك ثانيه، شصت هزار فرسخ راه مىپيمايد و اين در عالم ماده است كه قابل قياس با قواى روحانى نيست و اين معيارى براى آن عالم معنوى است. <ref>همان، ص 193</ref>. | #شارح به تبع [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]، در مسئله طى الارض و كيفيت آن؛ مثلا حصول عرش بلقيس از سبا نزد سليمان (ع)، قايل به ايجاد و اعدام شده است، ولى امام، قايل به صحت انتقال از مسافات بعيد و عدم تقييد قدرت الهى هستند، چون نور كه در يك ثانيه، شصت هزار فرسخ راه مىپيمايد و اين در عالم ماده است كه قابل قياس با قواى روحانى نيست و اين معيارى براى آن عالم معنوى است. <ref>همان، ص 193</ref>. | ||
#حضرت امام با بيانى عرفانى سخن شارح را در عدم نص نبى(ص) بر خلافت، نقد فرموده و اظهار منصب الهى خلافت به تنصيص را از اعظم فرايض بر رسول الله(ص) مىدانند، چرا كه خلافت ظاهره، تحت اسماء كونيه است و از خلق، مخفى و اظهار آن به علم الهى لازم است. <ref>همان، ص 197 و 198</ref>. | #حضرت امام با بيانى عرفانى سخن شارح را در عدم نص نبى(ص) بر خلافت، نقد فرموده و اظهار منصب الهى خلافت به تنصيص را از اعظم فرايض بر رسول الله (ص) مىدانند، چرا كه خلافت ظاهره، تحت اسماء كونيه است و از خلق، مخفى و اظهار آن به علم الهى لازم است. <ref>همان، ص 197 و 198</ref>. | ||
#شارح، حضرت اسمائيه را مقام جمع مطلق دانسته است و امام اين را كه مقام واحديت است، مقام كثرت اسمائى مىدانند كه در آن بين اسماء، نسبت محاط و محيطى و حاكم و محكومى جارى است، اما در مقام احديت مطلق چنين نيست. <ref>همان، ص 202 - 203</ref>. | #شارح، حضرت اسمائيه را مقام جمع مطلق دانسته است و امام اين را كه مقام واحديت است، مقام كثرت اسمائى مىدانند كه در آن بين اسماء، نسبت محاط و محيطى و حاكم و محكومى جارى است، اما در مقام احديت مطلق چنين نيست. <ref>همان، ص 202 - 203</ref>. | ||
#شارح، افتقار را لازم حقيقت دانسته، ولى امام، عين حقيقت مىدانند، چرا كه حقيقت، وجودى است كه عين ربط و افتقار است؛ مگر آنكه حقيقت را ماهيت بدانيم كه افتقار، لازم آن است، نه عين آن، زيرا ماهيات مناط استغناء هستند، نه افتقار. اين بر مسلك حكيم متأله است، اما ذوق عرفانى، مقتضى اين است كه مفتقر، ذات ماهيت باشد كه مجعول است و در وجود، جعل نيست. <ref>همان، ص 204 - 205</ref>. | #شارح، افتقار را لازم حقيقت دانسته، ولى امام، عين حقيقت مىدانند، چرا كه حقيقت، وجودى است كه عين ربط و افتقار است؛ مگر آنكه حقيقت را ماهيت بدانيم كه افتقار، لازم آن است، نه عين آن، زيرا ماهيات مناط استغناء هستند، نه افتقار. اين بر مسلك حكيم متأله است، اما ذوق عرفانى، مقتضى اين است كه مفتقر، ذات ماهيت باشد كه مجعول است و در وجود، جعل نيست. <ref>همان، ص 204 - 205</ref>. |
ویرایش