۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '،ك' به '، ك') |
جز (جایگزینی متن - ':«' به ': «') |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
واقدى در سال 180 ه.ق.از مدينه به قصد عراق بيرون آمد. [[خطيب بغدادى]] از قول واقدى نقل مىكند كه مىگفت:«در مدينه گندم مىفروختم،صد هزار درهم سرمايه مردم در دست من بود كه با آن كار مىكردم و حق العمل برمىداشتم و آن سرمايه از دست رفت و آهنگ عراق كردم و پيش يحيى بن خالد برمكى آمدم». ابن سعد هم مىگويد:«واقدى به واسطۀ اينكه وامدار شده بود به عراق رفت». چنين به نظر مىرسد كه سبب اصلى مسافرت واقدى به عراق رغبت او به ديدار يحيى بن خالد برمكى است،زيرا در سفر حج همت والاى يحيى در وجود واقدى كششى نسبت به او ايجاد كرده بود و واقدى مىخواست براى تحقق بخشيدن به آرزوهاى مادى و معنوى خود در محيط راحت ترى قرار گيرد.در آن هنگام دريچههاى نور و اميد در بغداد بود-مخصوصا در دورۀ هارون. | واقدى در سال 180 ه.ق.از مدينه به قصد عراق بيرون آمد. [[خطيب بغدادى]] از قول واقدى نقل مىكند كه مىگفت: «در مدينه گندم مىفروختم،صد هزار درهم سرمايه مردم در دست من بود كه با آن كار مىكردم و حق العمل برمىداشتم و آن سرمايه از دست رفت و آهنگ عراق كردم و پيش يحيى بن خالد برمكى آمدم». ابن سعد هم مىگويد: «واقدى به واسطۀ اينكه وامدار شده بود به عراق رفت». چنين به نظر مىرسد كه سبب اصلى مسافرت واقدى به عراق رغبت او به ديدار يحيى بن خالد برمكى است،زيرا در سفر حج همت والاى يحيى در وجود واقدى كششى نسبت به او ايجاد كرده بود و واقدى مىخواست براى تحقق بخشيدن به آرزوهاى مادى و معنوى خود در محيط راحت ترى قرار گيرد.در آن هنگام دريچههاى نور و اميد در بغداد بود-مخصوصا در دورۀ هارون. | ||
ابن سعد در جاى ديگر مطلبى مىنويسد كه مؤيد اين نظريه است، مىگويد:«واقدى مىگفت:روزگار دندان بما نشان داد و همسرم ام عبداللّٰه به من اعتراض كرد و گفت چرا كوتاهى مىكنى؟وزير خليفه تو را مىشناسد و از تو خواسته است كه پيش او بروى و او داراى مقام ارزنده است.اين بود كه از مدينه كوچيدم». | ابن سعد در جاى ديگر مطلبى مىنويسد كه مؤيد اين نظريه است، مىگويد: «واقدى مىگفت:روزگار دندان بما نشان داد و همسرم ام عبداللّٰه به من اعتراض كرد و گفت چرا كوتاهى مىكنى؟وزير خليفه تو را مىشناسد و از تو خواسته است كه پيش او بروى و او داراى مقام ارزنده است.اين بود كه از مدينه كوچيدم». | ||
هنگامى كه واقدى به بغداد رسيد، متوجه شد كه درباريان و خليفه به ناحيۀ رقّه در شام رفتهاند، اين بود كه مركوب خود را به سوى شام به حركت درآورد و در آنجا به ايشان پيوست. يحيى بن خالد برمكى با او برخوردى داشت كه شايستۀ مرتبۀ بخشندگى و بزرگوارى ايشان بود. در زير سايۀ برامكه، از هر سوى خير و نيكى به واقدى روى آورد، عطاياى ايشان به او منضمّ به عطاياى هارون و پسرش مأمون بود.واقدى مىگويد:«از خليفه ششصد هزار درهم دريافت داشتم به طورى كه پرداخت زكات بر من واجب شد». | هنگامى كه واقدى به بغداد رسيد، متوجه شد كه درباريان و خليفه به ناحيۀ رقّه در شام رفتهاند، اين بود كه مركوب خود را به سوى شام به حركت درآورد و در آنجا به ايشان پيوست. يحيى بن خالد برمكى با او برخوردى داشت كه شايستۀ مرتبۀ بخشندگى و بزرگوارى ايشان بود. در زير سايۀ برامكه، از هر سوى خير و نيكى به واقدى روى آورد، عطاياى ايشان به او منضمّ به عطاياى هارون و پسرش مأمون بود.واقدى مىگويد: «از خليفه ششصد هزار درهم دريافت داشتم به طورى كه پرداخت زكات بر من واجب شد». | ||
ابن سعد نوشته است:«واقدى از رقّه شام به بغداد برگشت و همانجا مقيم شد تا اينكه مأمون از خراسان برگشت و او را قاضى منطقۀ عسكر مهدى كرد، كه در بخش شرقى بغداد است. | ابن سعد نوشته است: «واقدى از رقّه شام به بغداد برگشت و همانجا مقيم شد تا اينكه مأمون از خراسان برگشت و او را قاضى منطقۀ عسكر مهدى كرد، كه در بخش شرقى بغداد است. | ||
[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]] از قول [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] نقل مىكند كه واقدى به هنگام مرگ در بخش غربى بغداد قاضى بوده است. ولى هورووتس اين گفتار را رد كرده و آن را مستند به اشتباه [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]،در كيفيت معنى عبارت [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] دانسته است، مىگويد:عبارت [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] چنين است:«واقدى در سال 207 درگذشت و محمد بن سماعه تميمى بر او نماز گزارد و او قاضى منطقۀ غربى بغداد بود.»-كه در اين جا منظور بيان سمت و منصب محمد بن سماعه است نه واقدى. | [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]] از قول [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] نقل مىكند كه واقدى به هنگام مرگ در بخش غربى بغداد قاضى بوده است. ولى هورووتس اين گفتار را رد كرده و آن را مستند به اشتباه [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]،در كيفيت معنى عبارت [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] دانسته است، مىگويد:عبارت [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] چنين است: «واقدى در سال 207 درگذشت و محمد بن سماعه تميمى بر او نماز گزارد و او قاضى منطقۀ غربى بغداد بود.»-كه در اين جا منظور بيان سمت و منصب محمد بن سماعه است نه واقدى. | ||
ظاهرا در اينكه واقدى هنگام مرگ قاضى ناحيۀ شرقى بغداد بوده است شكى نيست، ولى پيش از آنكه مأمون او را به سمت قضاوت ناحيۀ شرقى منصوب كند،در ناحيۀ غربى سكونت داشته است و بسيارى از مصادر اين موضوع را تصريح كردهاند. هنگامى كه واقدى از جانب غربى بغداد به جانب شرقى آن مىكوچيد كتابهايش را در يكصد و بيست بستۀ سنگين حمل كرد. | ظاهرا در اينكه واقدى هنگام مرگ قاضى ناحيۀ شرقى بغداد بوده است شكى نيست، ولى پيش از آنكه مأمون او را به سمت قضاوت ناحيۀ شرقى منصوب كند،در ناحيۀ غربى سكونت داشته است و بسيارى از مصادر اين موضوع را تصريح كردهاند. هنگامى كه واقدى از جانب غربى بغداد به جانب شرقى آن مىكوچيد كتابهايش را در يكصد و بيست بستۀ سنگين حمل كرد. | ||
ياقوت مىنويسد:«هارون الرشيد سمت قضاوت منطقۀ شرقى بغداد را به واقدى داده است،پيش از آنكه مأمون او را به منصب قضاوت عسكر مهدى منصوب كند.» و اين به صواب نزديكتر است،زيرا واقدى با هارون رابطۀ صميمى داشته است، و اين امكان فراهم بوده است و دليلى نداريم كه بگوييم انتصاب او به قضاوت آن همه به تأخير افتاده باشد كه مأمون از خراسان برگردد. با وجود پيوند دوستى استوارى كه ميان واقدى و يحيى بن خالد و ديگر برمكيان بود، مأمون نه تنها همچنان سمت قضاوت به واقدى داد بلكه پس از نكبت و بدبختى برامكه،در بزرگداشت و رعايت حال واقدى كوتاهى نكرد و مناصب مهم ديگرى هم به او واگذار كرد.چنانكه در آن منصب از طرفدارى مأمون برخوردار بود.[[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانى]] دربارۀ واقدى مىگويد:«يكى از بزرگان علماى دربار و قاضى بغداد و عراق بوده است. سهمى هم ضمن بيان شرح حال اشعث بن هلال، كه قاضى گرگان بوده است، مىنويسد:واقدى از بغداد او را به سمت قاضى گرگان منصوب ساخته است. در مدت چهار سال آخر عمر، واقدى سمت قضاء ناحيۀ عسكر مهدى را داشته است. | ياقوت مىنويسد: «هارون الرشيد سمت قضاوت منطقۀ شرقى بغداد را به واقدى داده است،پيش از آنكه مأمون او را به منصب قضاوت عسكر مهدى منصوب كند.» و اين به صواب نزديكتر است،زيرا واقدى با هارون رابطۀ صميمى داشته است، و اين امكان فراهم بوده است و دليلى نداريم كه بگوييم انتصاب او به قضاوت آن همه به تأخير افتاده باشد كه مأمون از خراسان برگردد. با وجود پيوند دوستى استوارى كه ميان واقدى و يحيى بن خالد و ديگر برمكيان بود، مأمون نه تنها همچنان سمت قضاوت به واقدى داد بلكه پس از نكبت و بدبختى برامكه،در بزرگداشت و رعايت حال واقدى كوتاهى نكرد و مناصب مهم ديگرى هم به او واگذار كرد.چنانكه در آن منصب از طرفدارى مأمون برخوردار بود.[[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانى]] دربارۀ واقدى مىگويد: «يكى از بزرگان علماى دربار و قاضى بغداد و عراق بوده است. سهمى هم ضمن بيان شرح حال اشعث بن هلال، كه قاضى گرگان بوده است، مىنويسد:واقدى از بغداد او را به سمت قاضى گرگان منصوب ساخته است. در مدت چهار سال آخر عمر، واقدى سمت قضاء ناحيۀ عسكر مهدى را داشته است. | ||
واقدى با همۀ بخششها و پاداشهاى فراوانى كه از طرف هارون و وزيرش يحيى بن خالد و فرزندش مأمون دريافت مىكرد، به هنگام مرگ چيزى نداشت-حتى كفن آمادهاى كه او را كفن كنند و مأمون براى او كفن فرستاد. واقدى از مأمون تقاضا كرده بود تا وامهاى او را بپردازد و او پذيرفت و وام او را پرداخت كرد. | واقدى با همۀ بخششها و پاداشهاى فراوانى كه از طرف هارون و وزيرش يحيى بن خالد و فرزندش مأمون دريافت مىكرد، به هنگام مرگ چيزى نداشت-حتى كفن آمادهاى كه او را كفن كنند و مأمون براى او كفن فرستاد. واقدى از مأمون تقاضا كرده بود تا وامهاى او را بپردازد و او پذيرفت و وام او را پرداخت كرد. | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
دربارۀ تاريخ وفات او اختلافى ديده مىشود.[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]، متذكر مىشود كه واقدى در سال 206 ه.ق.درگذشته است، و حال آنكه منابع ديگر از جمله ابن سعد در طبقات متذكر شدهاند كه مرگ او در ذيحجه 207 ه.ق.اتفاق افتاده است و [[خطيب بغدادى]]، با اسنادى از عبداللّٰه حضرمى روايت مىكند كه واقدى در سال 209 ه.ق.درگذشته است. | دربارۀ تاريخ وفات او اختلافى ديده مىشود.[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]، متذكر مىشود كه واقدى در سال 206 ه.ق.درگذشته است، و حال آنكه منابع ديگر از جمله ابن سعد در طبقات متذكر شدهاند كه مرگ او در ذيحجه 207 ه.ق.اتفاق افتاده است و [[خطيب بغدادى]]، با اسنادى از عبداللّٰه حضرمى روايت مىكند كه واقدى در سال 209 ه.ق.درگذشته است. | ||
اگر قرار باشد يكى از اين روايات را بر ديگر روايات ترجيح دهيم، از همه به صواب نزديكتر روايت دوم است كه ابن سعد شاگرد و كاتب واقدى و كسى كه به زمان او نزديكتر است،نقل كرده است.بعلاوه، ابن سعد شب وفات و روز دفن او را نام برده است و چنين مىنويسد:«واقدى شب سه شنبه،يازده شب گذشته از ذيحجه سال 207 ه.ق،در گذشت و روز سهشنبه در گورستان خيزران به خاك سپرده شد و هفتاد و هشت ساله بود.» بعلاوه، اين روايت در بيشتر منابع آمده است. | اگر قرار باشد يكى از اين روايات را بر ديگر روايات ترجيح دهيم، از همه به صواب نزديكتر روايت دوم است كه ابن سعد شاگرد و كاتب واقدى و كسى كه به زمان او نزديكتر است،نقل كرده است.بعلاوه، ابن سعد شب وفات و روز دفن او را نام برده است و چنين مىنويسد: «واقدى شب سه شنبه،يازده شب گذشته از ذيحجه سال 207 ه.ق،در گذشت و روز سهشنبه در گورستان خيزران به خاك سپرده شد و هفتاد و هشت ساله بود.» بعلاوه، اين روايت در بيشتر منابع آمده است. | ||
==كتابهاى واقدى == | ==كتابهاى واقدى == | ||
واقدى در جمع آورى احاديث تلاش مىكرد چنانكه على بن المدينى روايت مىكند كه او بيست هزار حديث جمع كرده است. ابن سيد الناس هم نقل مىكند كه يحيى بن معين مىگفته است:«واقدى بيست هزار حديث از پيامبر جمع كرده است كه همگى تازگى داشته و قبلا ثبت نشدهاند و اين به واسطۀ همان مطلبى است كه قبلا اشاره كرديم و گفتيم او از همۀ فرزندان صحابه و شهدا و وابستگان ايشان، از احوال گذشتگان مىپرسيد و شخصا هم به محل جنگها و وقايع مراجعه مىكرد و از همگان سؤال مىكرد.» | واقدى در جمع آورى احاديث تلاش مىكرد چنانكه على بن المدينى روايت مىكند كه او بيست هزار حديث جمع كرده است. ابن سيد الناس هم نقل مىكند كه يحيى بن معين مىگفته است: «واقدى بيست هزار حديث از پيامبر جمع كرده است كه همگى تازگى داشته و قبلا ثبت نشدهاند و اين به واسطۀ همان مطلبى است كه قبلا اشاره كرديم و گفتيم او از همۀ فرزندان صحابه و شهدا و وابستگان ايشان، از احوال گذشتگان مىپرسيد و شخصا هم به محل جنگها و وقايع مراجعه مىكرد و از همگان سؤال مىكرد.» | ||
ابن نديم مىگويد:«دو نفر در خانۀ واقدى شب و روز به نگارش و ثبت كتابها و مطالب او اشتغال داشتند و به هنگام مرگ ششصد بسته كتاب از او باقى ماند كه براى حمل هر بسته احتياج به دو مرد بود.» | ابن نديم مىگويد: «دو نفر در خانۀ واقدى شب و روز به نگارش و ثبت كتابها و مطالب او اشتغال داشتند و به هنگام مرگ ششصد بسته كتاب از او باقى ماند كه براى حمل هر بسته احتياج به دو مرد بود.» | ||
بديهى است كه واقدى دربارۀ عموم علوم اسلامى نظر داشته است ولى به طور خاص دربارۀ تاريخ اسلام كار كرده است.ابراهيم حربى در اين مورد مىگويد: «واقدى در امر تاريخ اسلام دانشمندترين مردم بوده و از دورۀ جاهليت چيزى نمىدانسته است.» | بديهى است كه واقدى دربارۀ عموم علوم اسلامى نظر داشته است ولى به طور خاص دربارۀ تاريخ اسلام كار كرده است.ابراهيم حربى در اين مورد مىگويد: «واقدى در امر تاريخ اسلام دانشمندترين مردم بوده و از دورۀ جاهليت چيزى نمىدانسته است.» | ||
ابن سعد كاتب و شاگرد واقدى او را چنين وصف كرده است:«واقدى آگاه به مغازى، سيره،فتوح، اختلاف مردم دربارۀ احاديث و احكام و اجتماع و هم آهنگى مردم در موضوعات بود.و اين مطالب را در كتبى كه نوشته و تفسير كرده و آنها را استخراج كرده است، مىبينيم.» | ابن سعد كاتب و شاگرد واقدى او را چنين وصف كرده است: «واقدى آگاه به مغازى، سيره،فتوح، اختلاف مردم دربارۀ احاديث و احكام و اجتماع و هم آهنگى مردم در موضوعات بود.و اين مطالب را در كتبى كه نوشته و تفسير كرده و آنها را استخراج كرده است، مىبينيم.» | ||
ما كتابهاى او را همانطور كه در [[الفهرست (ابن نديم)|الفهرست ابن نديم]] آمده است،ذكر مىكنيم و بعد با منابع ديگر مقايسه و مطابقت كرده و موارد اختلاف را بازگو مىكنيم: | ما كتابهاى او را همانطور كه در [[الفهرست (ابن نديم)|الفهرست ابن نديم]] آمده است،ذكر مىكنيم و بعد با منابع ديگر مقايسه و مطابقت كرده و موارد اختلاف را بازگو مىكنيم: | ||
خط ۲۰۲: | خط ۲۰۲: | ||
در عين حال آنچه كه موجب تعجب و حيرت مىگردد اين است كه طوسى(منظور [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] قدّس سره است)با آنكه معاصر ابن نديم است در كتاب الفهرست خود هيچيك از كتابهاى واقدى را نام نمىبرد و مخصوصا كتاب مولد الحسن و الحسين و مقتل الحسين را با همۀ اهميتى كه علما و مورخان شيعه براى اين كتاب قائلند ذكر نكرده است. | در عين حال آنچه كه موجب تعجب و حيرت مىگردد اين است كه طوسى(منظور [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] قدّس سره است)با آنكه معاصر ابن نديم است در كتاب الفهرست خود هيچيك از كتابهاى واقدى را نام نمىبرد و مخصوصا كتاب مولد الحسن و الحسين و مقتل الحسين را با همۀ اهميتى كه علما و مورخان شيعه براى اين كتاب قائلند ذكر نكرده است. | ||
بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مىكرده است، بايد تشيع او به گونهاى در موقع نقل مطالب مربوط به على(ع)ظاهر شود ولى در اين گونه موارد چيزى اظهار نداشته است، بلكه برعكس مىبينيم كه واقدى گاه احاديثى كه نقل مىكند چنان است كه قدر و منزلت على(ع)را كاسته و يا كار او را بىارزش ساخته است.مثلا وقتى كه بازگشت پيامبر(ص)از احد به مدينه را ذكر مىكند، مىنويسد كه فاطمه(ع)شروع به پاك كردن خون از چهرۀ پيامبر(ص)كرد و على(ع) به مهراس رفت تا آب بياورد، و پيش از آنكه برود،شمشير خود را به فاطمه(ع)داد و گفت:«اين شمشير غير قابل سرزنش را بگير.»چون پيامبر(ص)شمشير على(ع)را خون آلوده ديد،فرمود:«اگر تو خوب جنگ كردى، عاصم بن ثابت و حارث بن صمّه و سهل بن حنيف هم خوب جنگ كردند و شمشير ابودجانه هم غير قابل سرزنش است.» | بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مىكرده است، بايد تشيع او به گونهاى در موقع نقل مطالب مربوط به على(ع)ظاهر شود ولى در اين گونه موارد چيزى اظهار نداشته است، بلكه برعكس مىبينيم كه واقدى گاه احاديثى كه نقل مىكند چنان است كه قدر و منزلت على(ع)را كاسته و يا كار او را بىارزش ساخته است.مثلا وقتى كه بازگشت پيامبر(ص)از احد به مدينه را ذكر مىكند، مىنويسد كه فاطمه(ع)شروع به پاك كردن خون از چهرۀ پيامبر(ص)كرد و على(ع) به مهراس رفت تا آب بياورد، و پيش از آنكه برود،شمشير خود را به فاطمه(ع)داد و گفت: «اين شمشير غير قابل سرزنش را بگير.»چون پيامبر(ص)شمشير على(ع)را خون آلوده ديد،فرمود: «اگر تو خوب جنگ كردى، عاصم بن ثابت و حارث بن صمّه و سهل بن حنيف هم خوب جنگ كردند و شمشير ابودجانه هم غير قابل سرزنش است.» | ||
و هنگامى كه در سيره ابن اسحاق عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مىخوانيم، مثلا مىبينيم كه ابن اسحاق مىگويد:«طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.» و حال آنكه واقدى مىگويد كه او را على(ع)نكشته، بلكه حمزه كشته است. همچنين هنگامى كه واقدى مسأله قتل صوأب و اختلاف نظر دربارۀ كسى كه او را در روز احد كشته است طرح مىكند، مىگويد:«برخى گفتهاند:كه سعد بن ابى وقّاص او را كشته است، و برخى گفتهاند على(ع)، و ديگرى گفته است قزمان و در نظر ما صحيحتر آن است كه قزمان صوأب را كشته است.» | و هنگامى كه در سيره ابن اسحاق عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مىخوانيم، مثلا مىبينيم كه ابن اسحاق مىگويد: «طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.» و حال آنكه واقدى مىگويد كه او را على(ع)نكشته، بلكه حمزه كشته است. همچنين هنگامى كه واقدى مسأله قتل صوأب و اختلاف نظر دربارۀ كسى كه او را در روز احد كشته است طرح مىكند، مىگويد: «برخى گفتهاند:كه سعد بن ابى وقّاص او را كشته است، و برخى گفتهاند على(ع)، و ديگرى گفته است قزمان و در نظر ما صحيحتر آن است كه قزمان صوأب را كشته است.» | ||
از اين مهمتر آنكه،شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند،چنانكه، مثلا، ابن ابى الحديد در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده است، و سپس در همان مورد روايت ديگرى را كه با آن اختلاف دارد آورده و مىگويد:«در روايت شيعيان چنين است» و اين دليل آن است كه ابن ابى الحديد، واقدى را شيعه نمىداند و او را نمايانگر آراى شيعه نمىبيند. | از اين مهمتر آنكه،شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند،چنانكه، مثلا، ابن ابى الحديد در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده است، و سپس در همان مورد روايت ديگرى را كه با آن اختلاف دارد آورده و مىگويد: «در روايت شيعيان چنين است» و اين دليل آن است كه ابن ابى الحديد، واقدى را شيعه نمىداند و او را نمايانگر آراى شيعه نمىبيند. | ||
اين نكته هم قابل ذكر است كه به ابن اسحاق هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زدهاند. و چنين به نظر مىرسد كه اتهام واقدى و ابن اسحاق در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو ندارد، بلكه اين اتهام از آنجا ناشى شده است كه آنها در كتابهاى خود پارهاى از اقوال و آراء شيعيان را بيان داشتهاند.و اين دليل آن نيست كه معتقد به آن مطالب باشند، بلكه طبيعت نويسندگى در اين گونه تأليفات اقتضاى آن را دارد. | اين نكته هم قابل ذكر است كه به ابن اسحاق هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زدهاند. و چنين به نظر مىرسد كه اتهام واقدى و ابن اسحاق در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو ندارد، بلكه اين اتهام از آنجا ناشى شده است كه آنها در كتابهاى خود پارهاى از اقوال و آراء شيعيان را بيان داشتهاند.و اين دليل آن نيست كه معتقد به آن مطالب باشند، بلكه طبيعت نويسندگى در اين گونه تأليفات اقتضاى آن را دارد. | ||
شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كردهاند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان آنهاست، و چنانكه بايد و شايد حق ايشان را ادا نكرده است.به عنوان مثال،در نسخۀ خطى كه ما آنرا اصل قرار داديم،فهرستى در مورد نام اشخاصى كه در جنگ احد، از پيش پيامبر(ص)گريختهاند، مىبينيم كه چنين آغاز مىشود:«از جملۀ كسانى كه گريختهاند فلان است و حارث بن حاطب،ثعبلة بن حاطب، سواد بن غزيه، سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان،خارجة بن عامر-كه تا ملل(نام جايى است)فرار كرد-اوس بن قيظى و گروهى از بنى حارثه.» در صورتيكه همين عبارت را در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مىبينيم كه بجاى كلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است.و [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]] هم اين عبارت را از واقدى فقط با ذكر كلمه عثمان نقل كرده و نام عمر در آن نيست.ظاهرا چنين است كه در نسخه خطى اصلى واقدى عمر و عثمان يا يكى از آن دو را ذكر كرده و از گريختگان روز احد دانسته بوده است، اما كسى كه نسخه را رونويسى كرده، اين مسأله را در مورد عمر و عثمان يا هر يك از ايشان نپذيرفته و آنرا به كلمۀ«فلان» تغيير داده است.و چون متن اصلى و نسخه صحيح واقدى به دست شيعه افتاده است، اين اخبار مربوط به عمر و عثمان را خواندهاند و به طور قطع او را شيعه پنداشتهاند.طبق اين دلائل،نظريه و عبارات ابن نديم در مورد تشيع واقدى سست به نظر مىرسد و هيچ دليل قطعى بر تشيع واقدى نيست.و بايد در جستجوى دلايل ديگرى بود، و بويژه بايد از مطالب صريح خود واقدى استمداد طلبيد. | شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كردهاند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان آنهاست، و چنانكه بايد و شايد حق ايشان را ادا نكرده است.به عنوان مثال،در نسخۀ خطى كه ما آنرا اصل قرار داديم،فهرستى در مورد نام اشخاصى كه در جنگ احد، از پيش پيامبر(ص)گريختهاند، مىبينيم كه چنين آغاز مىشود: «از جملۀ كسانى كه گريختهاند فلان است و حارث بن حاطب،ثعبلة بن حاطب، سواد بن غزيه، سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان،خارجة بن عامر-كه تا ملل(نام جايى است)فرار كرد-اوس بن قيظى و گروهى از بنى حارثه.» در صورتيكه همين عبارت را در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مىبينيم كه بجاى كلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است.و [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]] هم اين عبارت را از واقدى فقط با ذكر كلمه عثمان نقل كرده و نام عمر در آن نيست.ظاهرا چنين است كه در نسخه خطى اصلى واقدى عمر و عثمان يا يكى از آن دو را ذكر كرده و از گريختگان روز احد دانسته بوده است، اما كسى كه نسخه را رونويسى كرده، اين مسأله را در مورد عمر و عثمان يا هر يك از ايشان نپذيرفته و آنرا به كلمۀ«فلان» تغيير داده است.و چون متن اصلى و نسخه صحيح واقدى به دست شيعه افتاده است، اين اخبار مربوط به عمر و عثمان را خواندهاند و به طور قطع او را شيعه پنداشتهاند.طبق اين دلائل،نظريه و عبارات ابن نديم در مورد تشيع واقدى سست به نظر مىرسد و هيچ دليل قطعى بر تشيع واقدى نيست.و بايد در جستجوى دلايل ديگرى بود، و بويژه بايد از مطالب صريح خود واقدى استمداد طلبيد. | ||
مقدمه مارسدن جونز بر مغازى واقدى | مقدمه مارسدن جونز بر مغازى واقدى |
ویرایش