پرش به محتوا

مناهل العرفان في علوم القرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ب«' به 'ب «'
جز (جایگزینی متن - ']]د' به ']] د')
جز (جایگزینی متن - 'ب«' به 'ب «')
خط ۵۰: خط ۵۰:
محمد عبدالعظيم زرقانى يكى از همين عالمان است و اثر ارجمند او «مناهل العرفان فى علوم القرآن»در ميان آثار ساير عالمان اين دوره از مقام و منزلت خاصى برخوردار است.از زرقانى اطلاعات چندانى در دست نداريم.خير الدين زركلى به معرفى كوتاهى از وى، به شرح زير بسنده كرده است:«محمد عبدالعظيم زرقانى(م 1372 ق)از عالمان الازهر مصر.وى از دانشكدۀ اصول الدين،دانشگاه الازهر فارغ التحصيل شد و به عنوان مدرس علوم قرآن و حديث در همان دانشكده به تدريس پرداخت.آثار او عبارت‌اند از:«مناهل العرفان فى علوم القرآن» و كتابى به نام«بحث دربارۀ تبليغ و ارشاد»[1].
محمد عبدالعظيم زرقانى يكى از همين عالمان است و اثر ارجمند او «مناهل العرفان فى علوم القرآن»در ميان آثار ساير عالمان اين دوره از مقام و منزلت خاصى برخوردار است.از زرقانى اطلاعات چندانى در دست نداريم.خير الدين زركلى به معرفى كوتاهى از وى، به شرح زير بسنده كرده است:«محمد عبدالعظيم زرقانى(م 1372 ق)از عالمان الازهر مصر.وى از دانشكدۀ اصول الدين،دانشگاه الازهر فارغ التحصيل شد و به عنوان مدرس علوم قرآن و حديث در همان دانشكده به تدريس پرداخت.آثار او عبارت‌اند از:«مناهل العرفان فى علوم القرآن» و كتابى به نام«بحث دربارۀ تبليغ و ارشاد»[1].


مرورى بر كتاب مناهل، اطلاعات بيش‌ترى از وى به دست مى‌دهد.زرقانى از نسل همان عالمانى است كه برشمرديم و با آنان حشر و نشر داشته است.او در كتاب مناهل به دوستى خود با شيخ عبدالله درّاز كه از عالمان برجستۀ مصرى است تصريح دارد[2].علاوه بر دو اثرى كه زركلى از وى ثبت كرده،آثار ديگرى نيز به رشتۀ تحرير در آورده است.از جمله كتاب«المنهل الحديث فى علوم الحديث»[3].با توجه به تشابه نام اين كتاب با نام كتاب مناهل، به نظر مى‌رسد زرقانى براى تدوين كتابى همانند مناهل،در زمينۀ علوم الحديث نيز طبع خود را آزموده است.
مرورى بر كتاب مناهل، اطلاعات بيش‌ترى از وى به دست مى‌دهد.زرقانى از نسل همان عالمانى است كه برشمرديم و با آنان حشر و نشر داشته است.او در كتاب مناهل به دوستى خود با شيخ عبدالله درّاز كه از عالمان برجستۀ مصرى است تصريح دارد[2].علاوه بر دو اثرى كه زركلى از وى ثبت كرده،آثار ديگرى نيز به رشتۀ تحرير در آورده است.از جمله كتاب «المنهل الحديث فى علوم الحديث»[3].با توجه به تشابه نام اين كتاب با نام كتاب مناهل، به نظر مى‌رسد زرقانى براى تدوين كتابى همانند مناهل،در زمينۀ علوم الحديث نيز طبع خود را آزموده است.


هم چنين وى در كتاب مناهل به مقالات و بحث‌هايى از خود كه در مجلۀ«الهداية الاسلامية» منتشر شده، اشاره دارد[4].
هم چنين وى در كتاب مناهل به مقالات و بحث‌هايى از خود كه در مجلۀ«الهداية الاسلامية» منتشر شده، اشاره دارد[4].
خط ۵۷: خط ۵۷:




مرورى نه چندان دقيق و كامل بر آثار جامعى كه در قرن چهاردهم در رشتۀ علوم قرآنى به رشتۀ تحرير در آمده،نشان مى‌دهد كه ظاهرا مناهل العرفان سومين كتاب جامع در اين رشته است.پيش از زرقانى، محمد على سلامة المصرى(؟-1362)با تدوين كتاب«منهج العرفان فى علوم القرآن» و شيخ طاهر جزايرى با تأليف كتاب«التبيان فى علوم القرآن» بر وى سبقت جسته‌اند.ظاهرا كتاب«التبيان فى علوم القرآن»از عمق و جامعيت بيش‌ترى نسبت به كتاب محمد على سلامه برخوردار است،زيرا زرقانى در كتاب خود از آن سود برده و در موارد بسيارى بدان استناد كرده است، اما در هيچ كجا از كتاب«منهج العرفان»محمد على سلامه ياد نكرده است.متأسفانه كتاب«التبيان فى علوم القرآن»در دسترس اين جانب نيست،لذانمى‌توان دربارۀ جامعيت آن قضاوت درستى داشت، اما نام دوم كتاب،يعنی «التبيان لبعض المباحث المتعلقة بالقرآن»نشان مى‌دهد كه ظاهرا همۀ مباحث علوم قرآنى را شامل نيست.
مرورى نه چندان دقيق و كامل بر آثار جامعى كه در قرن چهاردهم در رشتۀ علوم قرآنى به رشتۀ تحرير در آمده،نشان مى‌دهد كه ظاهرا مناهل العرفان سومين كتاب جامع در اين رشته است.پيش از زرقانى، محمد على سلامة المصرى(؟-1362)با تدوين كتاب «منهج العرفان فى علوم القرآن» و شيخ طاهر جزايرى با تأليف كتاب «التبيان فى علوم القرآن» بر وى سبقت جسته‌اند.ظاهرا كتاب «التبيان فى علوم القرآن»از عمق و جامعيت بيش‌ترى نسبت به كتاب محمد على سلامه برخوردار است،زيرا زرقانى در كتاب خود از آن سود برده و در موارد بسيارى بدان استناد كرده است، اما در هيچ كجا از كتاب «منهج العرفان»محمد على سلامه ياد نكرده است.متأسفانه كتاب «التبيان فى علوم القرآن»در دسترس اين جانب نيست،لذانمى‌توان دربارۀ جامعيت آن قضاوت درستى داشت، اما نام دوم كتاب،يعنی «التبيان لبعض المباحث المتعلقة بالقرآن»نشان مى‌دهد كه ظاهرا همۀ مباحث علوم قرآنى را شامل نيست.


علاوه بر اين، بعدها اهل نظر به اندازۀ كتاب مناهل از آن استقبال نكرده‌اند.به ويژه نويسندگان ايرانى هر جا به كتاب جزايرى استناد جسته‌اند، مرجع‌شان مناهل بوده است.بنابراين، اگر فضل تقدم با شيخ طاهر جزايرى و محمد على سلامه است،فضل تأليف كتابى معتبرتر و جامع‌تر در زمينۀ علوم قرآنى از آن زرقانى است.
علاوه بر اين، بعدها اهل نظر به اندازۀ كتاب مناهل از آن استقبال نكرده‌اند.به ويژه نويسندگان ايرانى هر جا به كتاب جزايرى استناد جسته‌اند، مرجع‌شان مناهل بوده است.بنابراين، اگر فضل تقدم با شيخ طاهر جزايرى و محمد على سلامه است،فضل تأليف كتابى معتبرتر و جامع‌تر در زمينۀ علوم قرآنى از آن زرقانى است.
خط ۸۷: خط ۸۷:
عمده‌ترين اشكالات را مى‌توان در سه محور خلاصه كرد:
عمده‌ترين اشكالات را مى‌توان در سه محور خلاصه كرد:


1.همان گونه كه گفتيم، مناهل كتابى است بسيار پرمأخذ و در آن به احاديث و اقوال فراوان استناد شده است.اما دقت در مطالب كتاب ثابت مى‌كند كه مؤلف،خود مستقيما به بسيارى از آن‌ها مراجعه‌اى مستقيم نداشته و تا اندازۀ بسيارى در اين زمينه به منابع واسطه و احتمالا حافظۀ شخصى متكى بوده است.همين امر از اعتبار كتاب به عنوان تحقيقى علمى مى‌كاهد.به عنوان مثال،هر چند كتاب‌های «اتقان»[[سيوطى]] و «برهان»زركشى در رشتۀ علوم قرآنى كتاب‌هاى مرجع و دست اول به شمار مى‌روند، اما به هيچ رو نمى‌توان آن‌ها را در اخبار و احاديثى كه مستند مباحث اين علم است، منابعى دست اول دانست.محقق براى استناد به احاديث و روايات مذكور لزوما مى‌بايد به منابع اصلى مانند صحاح ششگانه و...جز آن مراجعه كند.اما زرقانى در اكثر قريب به اتفاق موارد به نقل احاديث و اقوال و ذكر كلى و مبهم مآخذ آن‌ها از كتاب‌هايى هم چون «الاتقان»اكتفا كرده است.[[سيوطى]] خود نيز آدرس منابع استفاده شده را به روشنى بازگو نكرده است و همه جا به عباراتى نظير «اخرج الحاكم» و «قال البيهقى» و...جز آن بسنده مى‌كند و در مواردى نيز حتى همين اشارۀ مختصر را ندارد.با توجه به شيوۀ‌مرسوم ميان قدما در تأليف كتاب،شايد عدم ذكر منابع و ابهام در بيان آن‌ها در آثار ايشان را نتوان عيب شمرد.اما مسلما اين شيوه در آثار متأخران، به ويژه آنان كه با سبك و روش علمى كتاب مى‌نويسند و دانش پژوهان سيستم آموزشى جديد را مخاطب مى‌سازند نقصى آشكار به شمار مى‌آيد.اين اشكال موجب مى‌گردد تا اولا خوانندۀ علاقه‌مند به مراجعه به منابع اصلى نتواند دريابد كه براى مثال:[[ابن حجر عسقلانی|عسقلانى]]يا [[جزری، محمد بن محمد|ابن جزرى]] در كدام يك از آثار خود فلان سخن را گفته و يا بهمان حديث در كدام يك از مجامع حديثى ثبت است و آيا استنباط و اجتهاد مؤلف از آن سخن يا اين حديث به صواب است يا خير.ثانيا در ضبط اسامى يا نقل احاديث، اشتباهات يا برداشت‌ها و اجتهادات خطاى نويسندگان پيشين تكرار شود.به عنوان مثال، احاديث و اقوال در كتاب مناهل غالبا نقل به مضمون و يا بعضا با تغيير در لفظ و عبارت نقل شده‌اند.گاه در ضبط اسامى اشخاص نيز خطاهايى به چشم مى‌خورد.از جمله در صفحۀ 328 از يكى از تابعان به نام يعلى بن مالك سخن به ميان آمده كه در تراجم نظير «تهذيب التهذيب»ابن حجر [[ابن حجر عسقلانی|عسقلانى]] نام صحيح وى يعلى بن مملك ثبت شده است.در صفحۀ 258 از صحابى‌اى به نام عباد بن بشار،ذكرى به ميان آمده كه در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به وى اشاره شده است، اما در كتاب‌هاى تراجم،صحابى‌اى به اين نام يافت نمى‌شود و نام صحيح صحابى مذكور عباد بن بشر است كه [[ابن حجر عسقلانی|عسقلانى]] در كتاب«الاصابه فى تمييز الصحابه»از او نام مى‌برد و به حديث مذكور نيز اشاره مى‌كند.
1.همان گونه كه گفتيم، مناهل كتابى است بسيار پرمأخذ و در آن به احاديث و اقوال فراوان استناد شده است.اما دقت در مطالب كتاب ثابت مى‌كند كه مؤلف،خود مستقيما به بسيارى از آن‌ها مراجعه‌اى مستقيم نداشته و تا اندازۀ بسيارى در اين زمينه به منابع واسطه و احتمالا حافظۀ شخصى متكى بوده است.همين امر از اعتبار كتاب به عنوان تحقيقى علمى مى‌كاهد.به عنوان مثال،هر چند كتاب‌های «اتقان»[[سيوطى]] و «برهان»زركشى در رشتۀ علوم قرآنى كتاب‌هاى مرجع و دست اول به شمار مى‌روند، اما به هيچ رو نمى‌توان آن‌ها را در اخبار و احاديثى كه مستند مباحث اين علم است، منابعى دست اول دانست.محقق براى استناد به احاديث و روايات مذكور لزوما مى‌بايد به منابع اصلى مانند صحاح ششگانه و...جز آن مراجعه كند.اما زرقانى در اكثر قريب به اتفاق موارد به نقل احاديث و اقوال و ذكر كلى و مبهم مآخذ آن‌ها از كتاب‌هايى هم چون «الاتقان»اكتفا كرده است.[[سيوطى]] خود نيز آدرس منابع استفاده شده را به روشنى بازگو نكرده است و همه جا به عباراتى نظير «اخرج الحاكم» و «قال البيهقى» و...جز آن بسنده مى‌كند و در مواردى نيز حتى همين اشارۀ مختصر را ندارد.با توجه به شيوۀ‌مرسوم ميان قدما در تأليف كتاب،شايد عدم ذكر منابع و ابهام در بيان آن‌ها در آثار ايشان را نتوان عيب شمرد.اما مسلما اين شيوه در آثار متأخران، به ويژه آنان كه با سبك و روش علمى كتاب مى‌نويسند و دانش پژوهان سيستم آموزشى جديد را مخاطب مى‌سازند نقصى آشكار به شمار مى‌آيد.اين اشكال موجب مى‌گردد تا اولا خوانندۀ علاقه‌مند به مراجعه به منابع اصلى نتواند دريابد كه براى مثال:[[ابن حجر عسقلانی|عسقلانى]]يا [[جزری، محمد بن محمد|ابن جزرى]] در كدام يك از آثار خود فلان سخن را گفته و يا بهمان حديث در كدام يك از مجامع حديثى ثبت است و آيا استنباط و اجتهاد مؤلف از آن سخن يا اين حديث به صواب است يا خير.ثانيا در ضبط اسامى يا نقل احاديث، اشتباهات يا برداشت‌ها و اجتهادات خطاى نويسندگان پيشين تكرار شود.به عنوان مثال، احاديث و اقوال در كتاب مناهل غالبا نقل به مضمون و يا بعضا با تغيير در لفظ و عبارت نقل شده‌اند.گاه در ضبط اسامى اشخاص نيز خطاهايى به چشم مى‌خورد.از جمله در صفحۀ 328 از يكى از تابعان به نام يعلى بن مالك سخن به ميان آمده كه در تراجم نظير «تهذيب التهذيب»ابن حجر [[ابن حجر عسقلانی|عسقلانى]] نام صحيح وى يعلى بن مملك ثبت شده است.در صفحۀ 258 از صحابى‌اى به نام عباد بن بشار،ذكرى به ميان آمده كه در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به وى اشاره شده است، اما در كتاب‌هاى تراجم،صحابى‌اى به اين نام يافت نمى‌شود و نام صحيح صحابى مذكور عباد بن بشر است كه [[ابن حجر عسقلانی|عسقلانى]] در كتاب «الاصابه فى تمييز الصحابه»از او نام مى‌برد و به حديث مذكور نيز اشاره مى‌كند.


هم چنين در مورد تكرار اشتباهات موجود در كتاب عالمان گذشته نيز مى‌توان به نمونه‌هاى زير اشاره كرد:
هم چنين در مورد تكرار اشتباهات موجود در كتاب عالمان گذشته نيز مى‌توان به نمونه‌هاى زير اشاره كرد:


زرقانى در صفحۀ 242 كتاب مناهل،كتابى به نام«فهم السنن»را به محاسبى نسبت مى‌دهد و از آن مطلبى را نقل مى‌كند.اين اشتباه ناشى از اعتماد نويسنده به نسخۀ موجود از كتاب«البرهان»است.زركشى در كتاب مذكور همين سخن را از كتابى به نام«فهم السنن»نقل مى‌كند و كتاب را به محاسبى نسبت مى‌دهد،در حالى كه به گفتۀ دكتر يوسف عبدالرحمن مرعشلى در هامش كتاب«البرهان»،صاحبان تراجم كتابى به اين نام از او ثبت نكرده‌اند.
زرقانى در صفحۀ 242 كتاب مناهل،كتابى به نام«فهم السنن»را به محاسبى نسبت مى‌دهد و از آن مطلبى را نقل مى‌كند.اين اشتباه ناشى از اعتماد نويسنده به نسخۀ موجود از كتاب «البرهان»است.زركشى در كتاب مذكور همين سخن را از كتابى به نام«فهم السنن»نقل مى‌كند و كتاب را به محاسبى نسبت مى‌دهد،در حالى كه به گفتۀ دكتر يوسف عبدالرحمن مرعشلى در هامش كتاب «البرهان»،صاحبان تراجم كتابى به اين نام از او ثبت نكرده‌اند.


احتمالا منظور زركشى،كتاب«فهم القرآن»اثر محاسبى بوده است و اين اشتباه ناشى از بى‌دقتى ناسخان كتاب زركشى است.نمونۀ ديگر:مؤلف مى‌نويسد:برخى از شيعيان معتقدند در قرآن سوره‌اى به نام ولايت بوده كه به كلى حذف شده است[7].بدون شك وى اين قول را از كسانى اخذ كرده كه نسبت به شيعه عناد داشته‌اند،زيرا قول مذكور اولين بار در كتاب«دبستان المذاهب»آمده كه نويسندۀ آن شخص مجهولى است و در هيچ يك از منابع معتبر شيعى سابقه‌ندارد.حتى صاحب«فصل الخطاب» که سعى وافرى در اثبات تحريف قرآن داشته،خود معترف است كه هيچ اثرى از اين مطلب در كتب شيعه نيافته است.
احتمالا منظور زركشى،كتاب «فهم القرآن»اثر محاسبى بوده است و اين اشتباه ناشى از بى‌دقتى ناسخان كتاب زركشى است.نمونۀ ديگر:مؤلف مى‌نويسد:برخى از شيعيان معتقدند در قرآن سوره‌اى به نام ولايت بوده كه به كلى حذف شده است[7].بدون شك وى اين قول را از كسانى اخذ كرده كه نسبت به شيعه عناد داشته‌اند،زيرا قول مذكور اولين بار در كتاب «دبستان المذاهب»آمده كه نويسندۀ آن شخص مجهولى است و در هيچ يك از منابع معتبر شيعى سابقه‌ندارد.حتى صاحب «فصل الخطاب» که سعى وافرى در اثبات تحريف قرآن داشته،خود معترف است كه هيچ اثرى از اين مطلب در كتب شيعه نيافته است.


نمونۀ ديگر:مؤلف ضمن آن كه قول تحريف قرآن را به شيعه نسبت مى‌دهد، به احاديثى كه برخى از راويان شيعه نقل كرده‌اند استناد مى‌كند.اشتباهات مؤلف در ذكر نام راويان(نظير محمد بن نصر، به جاى احمد بن ابى نصر بزنطى)و نيز استنباط خطاى وى از متن حديث، به خوبى نشان مى‌دهد كه زرقانى به منابع شيعى، از جمله «اصول كافى» که حديث مذكور در آن ثبت است[8]، مستقيما مراجعه‌اى نداشته و اعتماد وى بر اقوال و نقل‌هاى عالمان اهل سنت است.
نمونۀ ديگر:مؤلف ضمن آن كه قول تحريف قرآن را به شيعه نسبت مى‌دهد، به احاديثى كه برخى از راويان شيعه نقل كرده‌اند استناد مى‌كند.اشتباهات مؤلف در ذكر نام راويان(نظير محمد بن نصر، به جاى احمد بن ابى نصر بزنطى)و نيز استنباط خطاى وى از متن حديث، به خوبى نشان مى‌دهد كه زرقانى به منابع شيعى، از جمله «اصول كافى» که حديث مذكور در آن ثبت است[8]، مستقيما مراجعه‌اى نداشته و اعتماد وى بر اقوال و نقل‌هاى عالمان اهل سنت است.
خط ۹۹: خط ۹۹:
نمونۀ ديگر:زرقانى در تعداد نام‌هاى قرآن مى‌نويسد:«صاحب تبيان(شيخ طاهر جزايرى)با گشاده دستى نود و چند اسم براى قرآن نام برده‌اند»[9].اين رأى را كه زرقانى به شيخ طاهر جزايرى كه از عالمان معاصر وى است نسبت مى‌دهد، از آن على بن احمد بن حسن تحبيبى حرالى(637 ق)است.
نمونۀ ديگر:زرقانى در تعداد نام‌هاى قرآن مى‌نويسد:«صاحب تبيان(شيخ طاهر جزايرى)با گشاده دستى نود و چند اسم براى قرآن نام برده‌اند»[9].اين رأى را كه زرقانى به شيخ طاهر جزايرى كه از عالمان معاصر وى است نسبت مى‌دهد، از آن على بن احمد بن حسن تحبيبى حرالى(637 ق)است.


زركشى در كتاب«برهان»خود، اين قول را از وى نقل كرده است[10].ظاهرا شيخ طاهر نظر مذكور را بدون ذكر قابل آن، از كتاب«برهان»اخذ كرده و زرقانى نيز با مراجعه به كتاب«تبيان»، تصور كرده اين قول از آن صاحب«تبيان»،يعنى شيخ طاهر جزايرى است.
زركشى در كتاب «برهان»خود، اين قول را از وى نقل كرده است[10].ظاهرا شيخ طاهر نظر مذكور را بدون ذكر قابل آن، از كتاب «برهان»اخذ كرده و زرقانى نيز با مراجعه به كتاب «تبيان»، تصور كرده اين قول از آن صاحب «تبيان»،يعنى شيخ طاهر جزايرى است.


2.كاستى ديگرى كه كتاب مناهل از آن در امان نمانده، رعايت نكردن طريق ميانه در داورى‌هاست.پايبندى شديد و افراطى مؤلف به باورهاى اهل سنت، موجب گشته كه بعضا در توجيه آن‌ها و رد آراء و مذاهب ديگر، از محدودۀ بحث علمى بيرون رود و شواهد و مستندات را از جايگاه خود خارج سازد و در براهين و استدلال‌هاى خود بدان‌ها وزنى بيش يا كم‌تر از آن چه استحقاق دارند، اختصاص دهد.نمونۀ اين لغزش‌ها را در مبحث جمع قرآن،آن جا كه به روايات مبنى بر تحريف قرآن در منابع شيعى اشاره دارد و اغماض و تسامحى كه نسبت به احاديث مشابه در منابع اهل سنت روا مى‌دارد و يا تجليل و تمجيد افراط گونه‌اى كه از صحابه به عمل مى‌آورد، مى‌توان مشاهده كرد.
2.كاستى ديگرى كه كتاب مناهل از آن در امان نمانده، رعايت نكردن طريق ميانه در داورى‌هاست.پايبندى شديد و افراطى مؤلف به باورهاى اهل سنت، موجب گشته كه بعضا در توجيه آن‌ها و رد آراء و مذاهب ديگر، از محدودۀ بحث علمى بيرون رود و شواهد و مستندات را از جايگاه خود خارج سازد و در براهين و استدلال‌هاى خود بدان‌ها وزنى بيش يا كم‌تر از آن چه استحقاق دارند، اختصاص دهد.نمونۀ اين لغزش‌ها را در مبحث جمع قرآن،آن جا كه به روايات مبنى بر تحريف قرآن در منابع شيعى اشاره دارد و اغماض و تسامحى كه نسبت به احاديث مشابه در منابع اهل سنت روا مى‌دارد و يا تجليل و تمجيد افراط گونه‌اى كه از صحابه به عمل مى‌آورد، مى‌توان مشاهده كرد.
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
نمونۀ ديگر دفاع تعصب‌آميز و بى‌منطق مؤلف از كسانى چون كعب الاحبار و وهب بن منبّه و توجيه ناموجه اسراييليات منقول از ايشان است[11]و اين در حالى است كه از صحابۀ پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نظير على عليه السّلام، ابن عباس و عمر گرفته تا برخى از عالمان معاصر اهل سنت هم چون رشيد رضا، به كذاب بودن و يهودى‌گرى اين دو تصريح كرده‌اند[12].
نمونۀ ديگر دفاع تعصب‌آميز و بى‌منطق مؤلف از كسانى چون كعب الاحبار و وهب بن منبّه و توجيه ناموجه اسراييليات منقول از ايشان است[11]و اين در حالى است كه از صحابۀ پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نظير على عليه السّلام، ابن عباس و عمر گرفته تا برخى از عالمان معاصر اهل سنت هم چون رشيد رضا، به كذاب بودن و يهودى‌گرى اين دو تصريح كرده‌اند[12].


نمونۀ ديگر، معرفى كتاب«مرآت الانوار و مشكات الاسرار»اثر شيخ ابوالحسن محمد طاهر بن عبدالحميد اصفهانى نجفى، به عنوان نمونه‌اى از كتاب‌هاى تفسيرى شيعه است[13].صرف‌نظر از اين كه مؤلف،خطاط كتاب مذكور را نويسندۀ آن تصور كرده و اين خود از ديگر خطاهاى وى به شمار مى‌رود،«مرآت الانوار» تأويل قرآن است و نبايد بر آن نام تفسير نهاد.اين در حالى است كه تفسيرارجمند«مجمع البيان»در دسترس زرقانى بوده و وى در كتاب خود چند بار بدان استناد كرده است.لذا به راحتى مى‌توانست تفسير مذكور را به عنوان نمونه‌اى از تفاسير شيعى معرفى كند.
نمونۀ ديگر، معرفى كتاب «مرآت الانوار و مشكات الاسرار»اثر شيخ ابوالحسن محمد طاهر بن عبدالحميد اصفهانى نجفى، به عنوان نمونه‌اى از كتاب‌هاى تفسيرى شيعه است[13].صرف‌نظر از اين كه مؤلف،خطاط كتاب مذكور را نويسندۀ آن تصور كرده و اين خود از ديگر خطاهاى وى به شمار مى‌رود،«مرآت الانوار» تأويل قرآن است و نبايد بر آن نام تفسير نهاد.اين در حالى است كه تفسيرارجمند«مجمع البيان»در دسترس زرقانى بوده و وى در كتاب خود چند بار بدان استناد كرده است.لذا به راحتى مى‌توانست تفسير مذكور را به عنوان نمونه‌اى از تفاسير شيعى معرفى كند.


3.ورود به مباحث معقول كه خارج از حيطه تخصصى نويسنده است و يا بعضا نقل و تأييد برخى از تفاسير علمى غير قابل قبول از كتاب خدا و نيز در غلطيدن به اطناب و تفصيل‌هاى بى‌حاصل(هر چند در جاى‌هاى معدود)از ديگر نارسايى‌ها و ضعف‌هاى كتاب مناهل است، به عنوان نمونه مى‌توان به نقل تأييدآميز سخن طنطاوى در توجيه علمى حروف مقطعه اشاره كرد.
3.ورود به مباحث معقول كه خارج از حيطه تخصصى نويسنده است و يا بعضا نقل و تأييد برخى از تفاسير علمى غير قابل قبول از كتاب خدا و نيز در غلطيدن به اطناب و تفصيل‌هاى بى‌حاصل(هر چند در جاى‌هاى معدود)از ديگر نارسايى‌ها و ضعف‌هاى كتاب مناهل است، به عنوان نمونه مى‌توان به نقل تأييدآميز سخن طنطاوى در توجيه علمى حروف مقطعه اشاره كرد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش