پرش به محتوا

شهرستانی، محمد بن عبدالکریم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '»و' به '» و'
جز (جایگزینی متن - 'ابو ' به 'ابو')
جز (جایگزینی متن - '»و' به '» و')
خط ۸۴: خط ۸۴:
در خور توجه آن كه بيشتر تراجمى كه درباره شهرستانى رسيده و گوشه‌هايى از زندگى وى را روشن ساخته از ابوسعيد عبدالكريم بن محمد [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]](م 562 ه‍.ق)، ابوالحسن بيهقى(م 565 ه‍.ق)و خوارزمى صاحب تاريخ خوارزم است و هيچ يك از اين افراد،شهرستانى را اشعرى و پيرو فقه شافعى معرفى نمى‌كنند.
در خور توجه آن كه بيشتر تراجمى كه درباره شهرستانى رسيده و گوشه‌هايى از زندگى وى را روشن ساخته از ابوسعيد عبدالكريم بن محمد [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]](م 562 ه‍.ق)، ابوالحسن بيهقى(م 565 ه‍.ق)و خوارزمى صاحب تاريخ خوارزم است و هيچ يك از اين افراد،شهرستانى را اشعرى و پيرو فقه شافعى معرفى نمى‌كنند.


افزون بر مدارك و اسناد تاريخى فوق،در زندگى شهرستانى نيز شواهدى وجود دارد كه نشان مى‌دهد او در تمام عمر خويش به باطنيان گرايش داشته است و باطنى‌گرى او به سالهايى كه تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»را مى‌نوشته محدود نبوده است، اما او براى آن كه بتواند در دستگاه خلافت نفوذ كند و انديشه‌ها و باورهاى اسماعيليان را در ضمن انديشه‌هاى ساير فرقه‌هاى اسلامى به تصوير كشد ناگزير از تقيه شده،چنان كه وى با نوشتن«الملل و النحل»و دفاع از انديشه‌هاى اهل سنت به مقام نيابت ديوان سلطان رسيد و محرم اسرار او شد.شهرستانى با تقيه مى‌توانسته به آسانى و بدون هيچ گونه مشكلى، اعتقادات اسماعيليه را به مردم عصر خود كه باطنيان را ملاحده مى‌خوانند ارائه كند و آنان را از كشتن و ملحد و مهدور الدم خواندن اهل قلاع باز دارد.افزون بر اين توانسته با نفوذ در دستگاه خلافت سلطان سنجر، از اذيت و آزار اسماعيليان بكاهد و به سلطان و وزراء توصيه كند كه به باطنيان به چشم ملحد ننگرند و به قلعه‌ها و دژهاى آنان هجوم نبرند.
افزون بر مدارك و اسناد تاريخى فوق،در زندگى شهرستانى نيز شواهدى وجود دارد كه نشان مى‌دهد او در تمام عمر خويش به باطنيان گرايش داشته است و باطنى‌گرى او به سالهايى كه تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»را مى‌نوشته محدود نبوده است، اما او براى آن كه بتواند در دستگاه خلافت نفوذ كند و انديشه‌ها و باورهاى اسماعيليان را در ضمن انديشه‌هاى ساير فرقه‌هاى اسلامى به تصوير كشد ناگزير از تقيه شده،چنان كه وى با نوشتن«الملل و النحل» و دفاع از انديشه‌هاى اهل سنت به مقام نيابت ديوان سلطان رسيد و محرم اسرار او شد.شهرستانى با تقيه مى‌توانسته به آسانى و بدون هيچ گونه مشكلى، اعتقادات اسماعيليه را به مردم عصر خود كه باطنيان را ملاحده مى‌خوانند ارائه كند و آنان را از كشتن و ملحد و مهدور الدم خواندن اهل قلاع باز دارد.افزون بر اين توانسته با نفوذ در دستگاه خلافت سلطان سنجر، از اذيت و آزار اسماعيليان بكاهد و به سلطان و وزراء توصيه كند كه به باطنيان به چشم ملحد ننگرند و به قلعه‌ها و دژهاى آنان هجوم نبرند.


شواهد و نمونه‌ها در آثار شهرستانى
شواهد و نمونه‌ها در آثار شهرستانى
خط ۹۴: خط ۹۴:
نمونه دوم: شهرستانى مهم‌ترين اثر خود يعنى«الملل و النحل»را كه برخى مى‌گويند در سال 521 ه‍.ق به هنگام وزارت نصير الدين محمود نوشته است و همچنين كتاب«مصارع الفلاسفه»را كه نقد ديدگاه‌هاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در الهيات شفا،نجات و اشارات است، به سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى نقيب ترمذ و از نزديكان سلطان سنجر تقديم داشته و هدف خود را از نوشتن«الملل و النحل»،خدمت به نقيب ترمذ خوانده است. و اين دو تن يعنى نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر و نقيب ترمذ و يا دست كم نقيب ترمذ از نفوذى‌هاى اسماعيليان به دربار حاكمان سنى هستند-زيرا چنان كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] و برخى مى‌گويند،شهرستانى كتاب ملل و نحل را به يك فرد باطنى تقديم داشته است-و همانها بودند كه پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى كردند و مقدمات رسيدن وى را به مقام نيابت ديوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانيدند.و بعيد نيست كه دسيسه‌اى را كه تاريخ نويسان سبب زندانى شدن نصير الدين محمود و سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى مى‌دانند همان تمايل اين دو نفر به باطنيان باشد.  
نمونه دوم: شهرستانى مهم‌ترين اثر خود يعنى«الملل و النحل»را كه برخى مى‌گويند در سال 521 ه‍.ق به هنگام وزارت نصير الدين محمود نوشته است و همچنين كتاب«مصارع الفلاسفه»را كه نقد ديدگاه‌هاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در الهيات شفا،نجات و اشارات است، به سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى نقيب ترمذ و از نزديكان سلطان سنجر تقديم داشته و هدف خود را از نوشتن«الملل و النحل»،خدمت به نقيب ترمذ خوانده است. و اين دو تن يعنى نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر و نقيب ترمذ و يا دست كم نقيب ترمذ از نفوذى‌هاى اسماعيليان به دربار حاكمان سنى هستند-زيرا چنان كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] و برخى مى‌گويند،شهرستانى كتاب ملل و نحل را به يك فرد باطنى تقديم داشته است-و همانها بودند كه پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى كردند و مقدمات رسيدن وى را به مقام نيابت ديوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانيدند.و بعيد نيست كه دسيسه‌اى را كه تاريخ نويسان سبب زندانى شدن نصير الدين محمود و سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى مى‌دانند همان تمايل اين دو نفر به باطنيان باشد.  


افزون بر اين به نظر مى‌رسد شهرستانى با نوشتن كتاب«مصارع الفلاسفه»و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفته‌اند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات ابوعلى سينا بنويسد،قصد انتقام از ابوعلى سينا را داشته،چه اينكه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بر خلاف عمو و پدرش كه گرايش اسماعيلى داشتند به اسماعيليان نپيوست و با اين كار ضربه‌اى سهمگين بر باطنيان فرود آورد.
افزون بر اين به نظر مى‌رسد شهرستانى با نوشتن كتاب«مصارع الفلاسفه» و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفته‌اند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات ابوعلى سينا بنويسد،قصد انتقام از ابوعلى سينا را داشته،چه اينكه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بر خلاف عمو و پدرش كه گرايش اسماعيلى داشتند به اسماعيليان نپيوست و با اين كار ضربه‌اى سهمگين بر باطنيان فرود آورد.


در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلايل و شواهد روشن كننده گرايش مذهبى شهرستانى به وفور يافت مى‌شود، اما اين نشانه‌ها در آن نوشته‌ها و گفته‌هايى كه در دربار سلطان سنجر و يا به درخواست نزديكان سلطان نوشته شده، بسيار كمرنگ‌تر از آثارى است كه شهرستانى به شكل سخنرانى و تفسير، بدون رعايت خواسته حكومت سامان داده است.دلايل و قراينى كه در تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»و «مجلس خوارزم»وجود دارد، به هيچ روى قابل مقايسه با«الملل و النحل»و «مصارع الفلاسفه»و«نهاية الاقدام»نيست.در جاى جاى تفسير«مفاتيح»،شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقه‌اى خويش را نشان مى‌دهد و نظر خود را آشكارا ابراز مى دارد.
در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلايل و شواهد روشن كننده گرايش مذهبى شهرستانى به وفور يافت مى‌شود، اما اين نشانه‌ها در آن نوشته‌ها و گفته‌هايى كه در دربار سلطان سنجر و يا به درخواست نزديكان سلطان نوشته شده، بسيار كمرنگ‌تر از آثارى است كه شهرستانى به شكل سخنرانى و تفسير، بدون رعايت خواسته حكومت سامان داده است.دلايل و قراينى كه در تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» و «مجلس خوارزم» وجود دارد، به هيچ روى قابل مقايسه با«الملل و النحل» و «مصارع الفلاسفه» و«نهاية الاقدام»نيست.در جاى جاى تفسير«مفاتيح»،شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقه‌اى خويش را نشان مى‌دهد و نظر خود را آشكارا ابراز مى دارد.


دلايل موجود در آثار شهرستانى را به دو دسته مى‌توان تقسيم كرد:
دلايل موجود در آثار شهرستانى را به دو دسته مى‌توان تقسيم كرد:
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:
#:و كما صار الانسان ملكا على انواع الحيوانات بالهداية الخاصة له،كذلك صار النبى ملكا على اصناف الانسان بالهداية الخاصة به، و كما صارت حركات الانسان معجزات الحيوان اعنى حركاته الفكرية و القولية و العملية،كذلك صارت حركات الانبياء عليهم السلام معجزات الانسان، اعنى حركاته الفطرية و الوحيية و الخلقة، فهم الذين انعم الله عزّ و جلّ عليهم بالهداية العلوية القدسية، و صراطهم صراط الله، و دينهم صبغة الله، و شريعتهم شرعة الله،فمن اقتدى بهم فهو المهتدى الى الصراط المستقيم، و من اعتدى عليهم فهو الهاوى الى سر الجحيم.
#:و كما صار الانسان ملكا على انواع الحيوانات بالهداية الخاصة له،كذلك صار النبى ملكا على اصناف الانسان بالهداية الخاصة به، و كما صارت حركات الانسان معجزات الحيوان اعنى حركاته الفكرية و القولية و العملية،كذلك صارت حركات الانبياء عليهم السلام معجزات الانسان، اعنى حركاته الفطرية و الوحيية و الخلقة، فهم الذين انعم الله عزّ و جلّ عليهم بالهداية العلوية القدسية، و صراطهم صراط الله، و دينهم صبغة الله، و شريعتهم شرعة الله،فمن اقتدى بهم فهو المهتدى الى الصراط المستقيم، و من اعتدى عليهم فهو الهاوى الى سر الجحيم.
#:واذ عرفت مراتب العموم و الخصوص فى الهداية، اطلعت على مزلّة اقدام الضالين فيها و ان الذين قالوا من القدرية ان الله تعالى قد يهدى المؤمن و الكافر بنصب الآيات و الادلة و انما يهتدى من نظر فيها و اعتبر و انما ضلّ من نازل و استكبر، و حملوا عليه قوله تعالى'''«و اما ثمود فهديناهم فاستحبّوا العمى على الهدى»'''(فصلت 17/)فقد ضلّوا اذ حكموا بعموم الهداية دون الخصوص، و ان الذين قالوا من الجبرية ان الله تعالى قد هدى المؤمن دون الكافر بالتوفيق و خلق الايمان فمن اهتدى فبهداية الله و من ضلّ فباضلال اللّه و حملوا عليه قوله عز و جل'''«من يهد الله فهو المهتدى و من يضلل فأولئك هم الخاسرون»'''(اعراف118/)فقد ضلّوا اذ حكموا بخصوص الهداية دون العموم، و اين الفريقان المختصمان من معرفة اسرار القرآن فى العموم و الخصوص و التضاد و الترتب و المفروغ و المستأنف و اثبات الكونين و تقرير الحكمين'''«افلا يتدبرون القرآن أم على قلوب اقفالها»'''(محمد24/.»
#:واذ عرفت مراتب العموم و الخصوص فى الهداية، اطلعت على مزلّة اقدام الضالين فيها و ان الذين قالوا من القدرية ان الله تعالى قد يهدى المؤمن و الكافر بنصب الآيات و الادلة و انما يهتدى من نظر فيها و اعتبر و انما ضلّ من نازل و استكبر، و حملوا عليه قوله تعالى'''«و اما ثمود فهديناهم فاستحبّوا العمى على الهدى»'''(فصلت 17/)فقد ضلّوا اذ حكموا بعموم الهداية دون الخصوص، و ان الذين قالوا من الجبرية ان الله تعالى قد هدى المؤمن دون الكافر بالتوفيق و خلق الايمان فمن اهتدى فبهداية الله و من ضلّ فباضلال اللّه و حملوا عليه قوله عز و جل'''«من يهد الله فهو المهتدى و من يضلل فأولئك هم الخاسرون»'''(اعراف118/)فقد ضلّوا اذ حكموا بخصوص الهداية دون العموم، و اين الفريقان المختصمان من معرفة اسرار القرآن فى العموم و الخصوص و التضاد و الترتب و المفروغ و المستأنف و اثبات الكونين و تقرير الحكمين'''«افلا يتدبرون القرآن أم على قلوب اقفالها»'''(محمد24/.»
#:همو در بحث از آيه شريفه'''«قال فبما أغويتنى لأقعدنّ لهم صراطك المستقيم»''' (اعراف16/)خاستگاه ديدگاه جبريان را واژه «اغويتنى»و خاستگاه نظريه قدريه را «لأقعدنّ»معرفى مى‌كند و هر دو گروه را از دوزخيان مى‌خواند:
#:همو در بحث از آيه شريفه'''«قال فبما أغويتنى لأقعدنّ لهم صراطك المستقيم»''' (اعراف16/)خاستگاه ديدگاه جبريان را واژه «اغويتنى» و خاستگاه نظريه قدريه را «لأقعدنّ»معرفى مى‌كند و هر دو گروه را از دوزخيان مى‌خواند:
#:«مذهب جبريان از اين كلمه «اغويتنى»خاست، مذهب قدريان از اين كلمه «لأقعدنّ»خاست،هر دو طايفه[را]دام در دام ابليس بندند و به آتش دوزخ اندازند...هر جا كه شبهتى است از وساوس شيطان است و هر كجا كه وسوسه است از شبهات آن لعين خاست.شبهاتش يا تشبيه است يا تعطيل،يا جبر است يا قدر،يا عقل است يا سمع.»
#:«مذهب جبريان از اين كلمه «اغويتنى»خاست، مذهب قدريان از اين كلمه «لأقعدنّ»خاست،هر دو طايفه[را]دام در دام ابليس بندند و به آتش دوزخ اندازند...هر جا كه شبهتى است از وساوس شيطان است و هر كجا كه وسوسه است از شبهات آن لعين خاست.شبهاتش يا تشبيه است يا تعطيل،يا جبر است يا قدر،يا عقل است يا سمع.»
#كلام خدا
#كلام خدا
خط ۱۳۰: خط ۱۳۰:
#:يكى از مباحث مهمى كه همه فرقه‌هاى اسلامى دربارۀ آن اظهار نظر كرده‌اند مسأله مرتكب كبيره است.شهرستانى اين مسأله را ذيل آيه شريفه'''«فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة أعدّت للكافرين»'''(بقره24/)به بحث مى‌كشد.وى ديدگاه اشاعره، معتزله، مرجئه و وعيديه را درباره تفسير آيه به زيبايى ارائه مى‌نمايد و در پايان آنان را به جهت عدم مراجعه به اهل بيت، سرگردان مى‌خواند:
#:يكى از مباحث مهمى كه همه فرقه‌هاى اسلامى دربارۀ آن اظهار نظر كرده‌اند مسأله مرتكب كبيره است.شهرستانى اين مسأله را ذيل آيه شريفه'''«فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة أعدّت للكافرين»'''(بقره24/)به بحث مى‌كشد.وى ديدگاه اشاعره، معتزله، مرجئه و وعيديه را درباره تفسير آيه به زيبايى ارائه مى‌نمايد و در پايان آنان را به جهت عدم مراجعه به اهل بيت، سرگردان مى‌خواند:
#:«و هذا مقام حيرة المتكلمين كما ترى، و لو عرفوا مواقع اليقين بالرجوع الى الصادقين بيّنوا لهم أى كبيرة هى كفر و أى كبيرة ليست بكفر و يخلد فى النار و أىّ كبيرة لا يخلد...»
#:«و هذا مقام حيرة المتكلمين كما ترى، و لو عرفوا مواقع اليقين بالرجوع الى الصادقين بيّنوا لهم أى كبيرة هى كفر و أى كبيرة ليست بكفر و يخلد فى النار و أىّ كبيرة لا يخلد...»
#:مقصود شهرستانى از صادقين به قرينه مقدمه او در«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»و تفسير او از آيه'''«الذين اتيناهم الكتاب»'''پيامبر و اهل بيت هستند.
#:مقصود شهرستانى از صادقين به قرينه مقدمه او در«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» و تفسير او از آيه'''«الذين اتيناهم الكتاب»'''پيامبر و اهل بيت هستند.


==نشانه‌هايى از گرايش شهرستانى به تشيع==
==نشانه‌هايى از گرايش شهرستانى به تشيع==
خط ۲۰۷: خط ۲۰۷:
فاستثناء القرآن بالتخصيص دليل على إجماعهم بان القرآن و علمه، تنزيله و تأويله مخصوص بهم.»
فاستثناء القرآن بالتخصيص دليل على إجماعهم بان القرآن و علمه، تنزيله و تأويله مخصوص بهم.»


همو در بحثى ديگر پس از ذكر حديث ثقلين، عترت را«الذين آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته»مى خواند و براى«حق تلاوته»وجوهى بر مى‌شمارد كه نشان از آشنايى كامل اهل بيت با علوم قرآنى دارد:
همو در بحثى ديگر پس از ذكر حديث ثقلين، عترت را«الذين آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته»مى خواند و براى«حق تلاوته» وجوهى بر مى‌شمارد كه نشان از آشنايى كامل اهل بيت با علوم قرآنى دارد:


«و حق التلاوة على وجوه:منها،صحة اخراج الحروف من مخارجها، و منها صحة وضع الالفاظ على مواضعها، و منها صحة نظم المعانى على طرائقها، و منها الوقوف على اسرارها من الحروف و الاصوات اولا و من الالفاظ و الكلمات ثانيا و من المعانى و الآيات ثالثا،فيميّزون بين المحكمات منها و المتشابهات، و بين العمومات منها و الخصوصات، و بين المفروغات منها و المقيدات، و بين المشروعات منها ظاهرا و المقدرات باطنا و...»
«و حق التلاوة على وجوه:منها،صحة اخراج الحروف من مخارجها، و منها صحة وضع الالفاظ على مواضعها، و منها صحة نظم المعانى على طرائقها، و منها الوقوف على اسرارها من الحروف و الاصوات اولا و من الالفاظ و الكلمات ثانيا و من المعانى و الآيات ثالثا،فيميّزون بين المحكمات منها و المتشابهات، و بين العمومات منها و الخصوصات، و بين المفروغات منها و المقيدات، و بين المشروعات منها ظاهرا و المقدرات باطنا و...»
خط ۲۲۶: خط ۲۲۶:




از نشانه‌ها،دلايل و شواهد بسيارى كه در آثار شهرستانى به خصوص تفسير گران سنگ او«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»وجود دارد و ما تنها به بخشى از آنها اشاره كرديم نتيجه مى‌گيريم نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»به مذهب شيعه وابسته بوده است.اكنون اين سؤال مطرح است كه شهرستانى از ميان فرقه‌هاى متعدد شيعه مانند اماميه،كيسانيه،زيديه، اسماعيليه و...به كدام يك وابستگى و دلبستگى داشته است؟آيا او يك مفسر كيسانى يا امامى و يا زيدى است و يا مفسرى است پيرو باطنيان كه با عقايد و باورهاى آنها،آيات قرآن را تفسير مى‌كند؟
از نشانه‌ها،دلايل و شواهد بسيارى كه در آثار شهرستانى به خصوص تفسير گران سنگ او«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» وجود دارد و ما تنها به بخشى از آنها اشاره كرديم نتيجه مى‌گيريم نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»به مذهب شيعه وابسته بوده است.اكنون اين سؤال مطرح است كه شهرستانى از ميان فرقه‌هاى متعدد شيعه مانند اماميه،كيسانيه،زيديه، اسماعيليه و...به كدام يك وابستگى و دلبستگى داشته است؟آيا او يك مفسر كيسانى يا امامى و يا زيدى است و يا مفسرى است پيرو باطنيان كه با عقايد و باورهاى آنها،آيات قرآن را تفسير مى‌كند؟


دلايل و شواهد بسيارى شهرستانى را از بزرگان و به اصطلاح از داعيان اسماعيليه نشان مى‌دهد.در جاى جاى آثار او به خصوص تفسير وى كه در محيطى تقريبا امن و به دور از ترس و وحشت از اهل سنت نوشته شده و نسبت به آثار ديگرش كمتر حكايت از تقيه دارد،نشانه‌هايى از وابستگى و دلبستگى نويسنده مفاتيح الاسرار به اسماعيليه، باطنيه، تعليميه و ملاحده وجود دارد؛نشانه‌هايى كه تنها در صورت آشنايى با عقايد و باورهاى خاص اسماعيليه و مقايسه آن با ديدگاه‌ها و انديشه‌هاى شهرستانى در خور رديابى است.برخى از اين نشانه‌ها عبارتند از:
دلايل و شواهد بسيارى شهرستانى را از بزرگان و به اصطلاح از داعيان اسماعيليه نشان مى‌دهد.در جاى جاى آثار او به خصوص تفسير وى كه در محيطى تقريبا امن و به دور از ترس و وحشت از اهل سنت نوشته شده و نسبت به آثار ديگرش كمتر حكايت از تقيه دارد،نشانه‌هايى از وابستگى و دلبستگى نويسنده مفاتيح الاسرار به اسماعيليه، باطنيه، تعليميه و ملاحده وجود دارد؛نشانه‌هايى كه تنها در صورت آشنايى با عقايد و باورهاى خاص اسماعيليه و مقايسه آن با ديدگاه‌ها و انديشه‌هاى شهرستانى در خور رديابى است.برخى از اين نشانه‌ها عبارتند از:
خط ۲۳۸: خط ۲۳۸:
#:هر چند در اينجا خواجه نصير به صراحت شهرستانى را از اسماعيليان نمى‌شمارد و تنها ادعا مى‌كند كه آنچه شهرستانى آورده ديدگاه تعليميان است، اما در بحث حدوث عالم وقتى مقدمه شهرستانى بر رد [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] را بيان مى‌كند، مى‌نويسد: «هذا نقل المذاهب و الذى قاله مذهب جماعة من المسلمين من القول بقدم الكلمات و الحروف.و الذين يقولون بقدم الكلمات من الاصوات و الحروف، طائفة ينكرون البحث و الكلام من العقليات و يقتصرون على النقليات،كاصحاب [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] و غيره من الذاهبين مذهب السلف و يعدّون تلك الاصوات و الحروف من صفات قديمة لله تعالى،ليس يقولون بقدم العالم و لا بقدم شيئ منها. و اما الذين يقولون بقدم كلمات و حروف غير هذه المؤلفة من الاصوات و الحروف بل يثبتون واسطة بين الخالق و الخلق فسمّوه بالكلمة، و ربما تتعدّد بحسب الاشخاص فتكون كلمات،فمنهم الباطنية و يميل اليهم المصنف.»
#:هر چند در اينجا خواجه نصير به صراحت شهرستانى را از اسماعيليان نمى‌شمارد و تنها ادعا مى‌كند كه آنچه شهرستانى آورده ديدگاه تعليميان است، اما در بحث حدوث عالم وقتى مقدمه شهرستانى بر رد [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] را بيان مى‌كند، مى‌نويسد: «هذا نقل المذاهب و الذى قاله مذهب جماعة من المسلمين من القول بقدم الكلمات و الحروف.و الذين يقولون بقدم الكلمات من الاصوات و الحروف، طائفة ينكرون البحث و الكلام من العقليات و يقتصرون على النقليات،كاصحاب [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] و غيره من الذاهبين مذهب السلف و يعدّون تلك الاصوات و الحروف من صفات قديمة لله تعالى،ليس يقولون بقدم العالم و لا بقدم شيئ منها. و اما الذين يقولون بقدم كلمات و حروف غير هذه المؤلفة من الاصوات و الحروف بل يثبتون واسطة بين الخالق و الخلق فسمّوه بالكلمة، و ربما تتعدّد بحسب الاشخاص فتكون كلمات،فمنهم الباطنية و يميل اليهم المصنف.»
#:خواجه نصير با اين عبارات نخواسته ديدگاه شهرستانى و ردّ او را به عنوان انديشه باطنيان مطرح كند، اما به صراحت و روشنى او را از پيروان باطنيه مى‌خواند و در ضمن يكى از ديدگاه‌هاى آنها را درباره كلام الهى نمايان مى‌كند.
#:خواجه نصير با اين عبارات نخواسته ديدگاه شهرستانى و ردّ او را به عنوان انديشه باطنيان مطرح كند، اما به صراحت و روشنى او را از پيروان باطنيه مى‌خواند و در ضمن يكى از ديدگاه‌هاى آنها را درباره كلام الهى نمايان مى‌كند.
#:در موارد ديگرى نيز خواجه نصير با عبارت«اصحابه»وابستگى او را به باطنيان نشان مى‌دهد،چه اينكه وقتى ديدگاه اصحاب شهرستانى را ارائه مى‌كند آن ديدگاه را با باورهاى باطنيان كاملا هم خوان مى‌بينيم.
#:در موارد ديگرى نيز خواجه نصير با عبارت«اصحابه» وابستگى او را به باطنيان نشان مى‌دهد،چه اينكه وقتى ديدگاه اصحاب شهرستانى را ارائه مى‌كند آن ديدگاه را با باورهاى باطنيان كاملا هم خوان مى‌بينيم.
#امامت
#امامت
#:اسماعيليه مانند ساير فرقه‌هاى شيعى جانشين پيامبر را على(ع)مى‌دانند.آنها بر اين باورند كه على(ع)به نص پيامبر و به سبب حقانيت خويش،شايسته اين مقام گرديد.
#:اسماعيليه مانند ساير فرقه‌هاى شيعى جانشين پيامبر را على(ع)مى‌دانند.آنها بر اين باورند كه على(ع)به نص پيامبر و به سبب حقانيت خويش،شايسته اين مقام گرديد.
خط ۲۸۴: خط ۲۸۴:
#:اين تأويل را وقتى در كنار تأويل ديگرى كه شهرستانى در مورد حج عمره آورده است قرار دهيم به هدف او روشنى بيشترى مى‌بخشيم:
#:اين تأويل را وقتى در كنار تأويل ديگرى كه شهرستانى در مورد حج عمره آورده است قرار دهيم به هدف او روشنى بيشترى مى‌بخشيم:
#:«ما من شعيرة من شعائر الاسلام الا و هى سنة من سنن انبيائه و اوليائه عليهم السلام و ما من سنة و شعيرة الا و هى فى مقابله رجل من رجاله، و شخص من اوليائه، فالكعبة و الطواف بها فى مقابلة رجل و الحج و العمرة فى مقابلة رجل او رجلين كالنبى و الوصى.و الصفا و المروة من شعائر الله اى من اعلام دينه على رجل و امرأة هما زوجان،فمن حجّ البيت فى مقابلة النبى و اعتمر فى مقابلة الوصى فلا جناح عليه ان يطوّف بالصفا و المروة فى مقابلة شخصين آخرين من اشخاص ولايته، و ما من مشعر من مشاعر الحرم الا و هى شعيرة و علامة على سر دقيق، فيكون الطواف و السعى و الوقوف بعرفات و الرمى و اعمال الحج كلّها على خلاف المعقول، و هى بأسرها اذا ربطت باشخاص فهى اعمال اشخاص، و اعمالهم اشخاص فهى المعقولات حقا و المحسوسات حقيقة و صدقا...»
#:«ما من شعيرة من شعائر الاسلام الا و هى سنة من سنن انبيائه و اوليائه عليهم السلام و ما من سنة و شعيرة الا و هى فى مقابله رجل من رجاله، و شخص من اوليائه، فالكعبة و الطواف بها فى مقابلة رجل و الحج و العمرة فى مقابلة رجل او رجلين كالنبى و الوصى.و الصفا و المروة من شعائر الله اى من اعلام دينه على رجل و امرأة هما زوجان،فمن حجّ البيت فى مقابلة النبى و اعتمر فى مقابلة الوصى فلا جناح عليه ان يطوّف بالصفا و المروة فى مقابلة شخصين آخرين من اشخاص ولايته، و ما من مشعر من مشاعر الحرم الا و هى شعيرة و علامة على سر دقيق، فيكون الطواف و السعى و الوقوف بعرفات و الرمى و اعمال الحج كلّها على خلاف المعقول، و هى بأسرها اذا ربطت باشخاص فهى اعمال اشخاص، و اعمالهم اشخاص فهى المعقولات حقا و المحسوسات حقيقة و صدقا...»
#«و الخصلة الثانية،قوله «و يقطعون ما امر الله به ان يوصل»و ما امر الله بوصله أمران:احدهما قولىّ و الثانى فعلىّ اما القولى،فهو كما قال:و لقد وصّلنا لهم القول و هو الدين الحنيفى الامرى امر الله تعالى من لدن آدم عليه السلام الى النبى(ص)نبوّة و رسالة، و منه الى يوم القيامة وصاية و امامة، و كلّ نبىّ كان واصلا لذلك القول الى نبى آخر، مصدقا لمن سبق، مبشرا بمن لحق، و كل امام كان واصلا لذلك القول الى امام آخر مصدقا لمن سبق، موافقا له مبشرا ممن لحق غير مخالف له،فمن قطع ما امر الله به ان يوصل بالقول قطعا بالقول كان من الفاسقين فى الأوّل الخاسرين فى الآخرة.و من الوصلات القولية اقتران كلمة النبوة بكلمة التوحيد اعنى وصل محمد رسول الله بلا اله الا الله و وصل اتقوا الله بأطيعون،حتى لا يفرق بين القولين و لا يقطع بين الكلمتين،فان ذلك ممّا امر الله به ان يوصل فى القول باللسان و الطاعة على الأركان،أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و اولى الامر منكم، من يطع الرسول فقد اطاع الله و كذلك...»
#«و الخصلة الثانية،قوله «و يقطعون ما امر الله به ان يوصل» و ما امر الله بوصله أمران:احدهما قولىّ و الثانى فعلىّ اما القولى،فهو كما قال:و لقد وصّلنا لهم القول و هو الدين الحنيفى الامرى امر الله تعالى من لدن آدم عليه السلام الى النبى(ص)نبوّة و رسالة، و منه الى يوم القيامة وصاية و امامة، و كلّ نبىّ كان واصلا لذلك القول الى نبى آخر، مصدقا لمن سبق، مبشرا بمن لحق، و كل امام كان واصلا لذلك القول الى امام آخر مصدقا لمن سبق، موافقا له مبشرا ممن لحق غير مخالف له،فمن قطع ما امر الله به ان يوصل بالقول قطعا بالقول كان من الفاسقين فى الأوّل الخاسرين فى الآخرة.و من الوصلات القولية اقتران كلمة النبوة بكلمة التوحيد اعنى وصل محمد رسول الله بلا اله الا الله و وصل اتقوا الله بأطيعون،حتى لا يفرق بين القولين و لا يقطع بين الكلمتين،فان ذلك ممّا امر الله به ان يوصل فى القول باللسان و الطاعة على الأركان،أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و اولى الامر منكم، من يطع الرسول فقد اطاع الله و كذلك...»
#«و قد عرفت ان الكتاب المجيد مجموع السور، و السور مجموع الآيات، و الآيات منتظمة من الكلمات، و الكلمات مترتبة من الحروف، و الحروف مفرداتها التى انحلّ التركيب و الترتيب اليها و هى مستندة الى حرف واحد فهو الالف،كما أنّ الموجودات كلّها تستند الى الأمر الأوّل، و حكم الالف حكم الامام الذى به الجماعة و الجماعة صفوف.»
#«و قد عرفت ان الكتاب المجيد مجموع السور، و السور مجموع الآيات، و الآيات منتظمة من الكلمات، و الكلمات مترتبة من الحروف، و الحروف مفرداتها التى انحلّ التركيب و الترتيب اليها و هى مستندة الى حرف واحد فهو الالف،كما أنّ الموجودات كلّها تستند الى الأمر الأوّل، و حكم الالف حكم الامام الذى به الجماعة و الجماعة صفوف.»
#به كاربردن اصطلاحات اسماعيليه
#به كاربردن اصطلاحات اسماعيليه
خط ۲۹۲: خط ۲۹۲:
شهرستانى در تفسير خود از اين واژه بسيار سود مى‌برد.او مانند اسماعيليه از دور آدم،نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمد(ص)و از وصى هر دور سخن مى‌گويد. و از دور وصايت و امامت پس از دور نبوت ياد مى‌كند.
شهرستانى در تفسير خود از اين واژه بسيار سود مى‌برد.او مانند اسماعيليه از دور آدم،نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمد(ص)و از وصى هر دور سخن مى‌گويد. و از دور وصايت و امامت پس از دور نبوت ياد مى‌كند.


از ديگر اصطلاحات اسماعيليه كه در بحث امامت بسيار مطرح مى‌شود واژه «مستودع»و«مستقر»است؛براى نمونه برخى از اسماعيليه بعضى از ائمه خود را از امامان مستودع به شمار مى‌آورند و گروهى را از امامان مستقر، مثلا گروهى از باطنيان امام حسن(ع)را امام مستودع مى‌خوانند كه بايستى امامت را به امام مستقر يعنى امام حسين(ع) مى‌رساند.
از ديگر اصطلاحات اسماعيليه كه در بحث امامت بسيار مطرح مى‌شود واژه «مستودع» و«مستقر»است؛براى نمونه برخى از اسماعيليه بعضى از ائمه خود را از امامان مستودع به شمار مى‌آورند و گروهى را از امامان مستقر، مثلا گروهى از باطنيان امام حسن(ع)را امام مستودع مى‌خوانند كه بايستى امامت را به امام مستقر يعنى امام حسين(ع) مى‌رساند.


شهرستانى نيز از اين دو واژه در مورد داوود و طالوت استفاده كرده، مى‌نويسد: «و كان الرجل الوحيد و الامام الاعظم و الصابر الثابت فى القوم داود(ع)و كان طالوت كالمستودع لا كالمستقر نبوة.»
شهرستانى نيز از اين دو واژه در مورد داوود و طالوت استفاده كرده، مى‌نويسد: «و كان الرجل الوحيد و الامام الاعظم و الصابر الثابت فى القوم داود(ع)و كان طالوت كالمستودع لا كالمستقر نبوة.»
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش