پرش به محتوا

شهرستانی، محمد بن عبدالکریم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '،ب' به '، ب'
جز (جایگزینی متن - '،م' به '، م')
جز (جایگزینی متن - '،ب' به '، ب')
خط ۳۸: خط ۳۸:
'''محمد بن عبدالكريم شهرستانى''' از مفسران‌برجسته قرن پنجم و ششم هجرى(479-548) در«شهرستان»از توابع خراسان ديده به جهان گشود.در نظاميه نيشابور با استفاده از اساتيد بنامى چون احمد خوافى، ابو نصر قريشى، ابوالقاسم انصارى، على بن احمد بن محمد المدائنى و...در فقه،كلام، تفسير،حديث، اصول و...تحصيلات خويش را به پايان برد.
'''محمد بن عبدالكريم شهرستانى''' از مفسران‌برجسته قرن پنجم و ششم هجرى(479-548) در«شهرستان»از توابع خراسان ديده به جهان گشود.در نظاميه نيشابور با استفاده از اساتيد بنامى چون احمد خوافى، ابو نصر قريشى، ابوالقاسم انصارى، على بن احمد بن محمد المدائنى و...در فقه،كلام، تفسير،حديث، اصول و...تحصيلات خويش را به پايان برد.


پس از فارغ التحصيلى از نظاميه نيشابور،به خوارزم و مكه رفت و در بازگشت از مكه به درخواست نظاميه بغداد كه يكى از مهم‌ترين حوزه‌هاى آموزشى اهل سنت به شمار مى‌آمد، سه سال از 510 تا 513 ه‍.ق به تدريس و موعظه دانشجويان پرداخت.
پس از فارغ التحصيلى از نظاميه نيشابور، به خوارزم و مكه رفت و در بازگشت از مكه به درخواست نظاميه بغداد كه يكى از مهم‌ترين حوزه‌هاى آموزشى اهل سنت به شمار مى‌آمد، سه سال از 510 تا 513 ه‍.ق به تدريس و موعظه دانشجويان پرداخت.


شهرستانى در حيات علمى خود آثار بسيارى-كه برخى تا بيست اثر شمارش كرده‌اند-به جهان علم و دانش عرضه داشت، اما سوگمندانه از اين تعداد كه به نظر مى‌رسد از نظر محتوا و دقت در رديف آثار بر جاى مانده اوست، تنها چند اثر بيشتر بر جاى نمانده است،كه عبارتند از:
شهرستانى در حيات علمى خود آثار بسيارى-كه برخى تا بيست اثر شمارش كرده‌اند-به جهان علم و دانش عرضه داشت، اما سوگمندانه از اين تعداد كه به نظر مى‌رسد از نظر محتوا و دقت در رديف آثار بر جاى مانده اوست، تنها چند اثر بيشتر بر جاى نمانده است،كه عبارتند از:
خط ۵۶: خط ۵۶:




درباره شهرستانى پژوهشهاى قابل توجهى صورت پذيرفته است، اما هنوز هم ناگفته‌ها و نايافته‌هاى بسيارى در زندگى او وجود دارد.يكى از اين نادانسته‌ها گرايش مذهبى و فرقه‌اى شهرستانى است.اين مسأله با وجود كتابهاى بسيار وى،كه مى‌تواند نشانگر باورهاى مذهبى او باشد،هنوز هم(به خصوص پيش از كشف تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»در كتابخانه ملى)از نقاط ابهام زندگى شهرستانى شناخته مى شود.چه اينكه شهرستانى به جهت گرايش مذهبى خود كه در نگاه بسيارى الحاد بود و زندگى در عصرى كه جنگهاى مذهبى و فرقه‌اى به اوج خود رسيده بود و در اصفهان و رى و نيشابور زد و خوردهاى فرقه‌اى هر روز شدت بيشترى مى‌گرفت،ناچار از زندگى در پناه تقيه بود،به گونه‌اى كه او در بسيارى از آثار خود جز«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»،خويش را سنى اشعرى جلوه مى‌دهد.اين مسأله سبب شده عده‌اى وى را اشعرى مذهب معرفى كنند.
درباره شهرستانى پژوهشهاى قابل توجهى صورت پذيرفته است، اما هنوز هم ناگفته‌ها و نايافته‌هاى بسيارى در زندگى او وجود دارد.يكى از اين نادانسته‌ها گرايش مذهبى و فرقه‌اى شهرستانى است.اين مسأله با وجود كتابهاى بسيار وى،كه مى‌تواند نشانگر باورهاى مذهبى او باشد،هنوز هم(به خصوص پيش از كشف تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»در كتابخانه ملى)از نقاط ابهام زندگى شهرستانى شناخته مى شود.چه اينكه شهرستانى به جهت گرايش مذهبى خود كه در نگاه بسيارى الحاد بود و زندگى در عصرى كه جنگهاى مذهبى و فرقه‌اى به اوج خود رسيده بود و در اصفهان و رى و نيشابور زد و خوردهاى فرقه‌اى هر روز شدت بيشترى مى‌گرفت،ناچار از زندگى در پناه تقيه بود، به گونه‌اى كه او در بسيارى از آثار خود جز«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»،خويش را سنى اشعرى جلوه مى‌دهد.اين مسأله سبب شده عده‌اى وى را اشعرى مذهب معرفى كنند.


[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] مى‌نويسد: «ابو الفتح محمد بن ابى القاسم عبدالكريم بن ابى بكر احمد الشهرستانى، المتكلم على مذهب الاشعرى كان اماما مبرزا فقيها متكلما...»
[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] مى‌نويسد: «ابو الفتح محمد بن ابى القاسم عبدالكريم بن ابى بكر احمد الشهرستانى، المتكلم على مذهب الاشعرى كان اماما مبرزا فقيها متكلما...»
خط ۷۲: خط ۷۲:
اسناد و مدارك تاريخى
اسناد و مدارك تاريخى


اين دسته از مهم‌ترين دلايل گرايش شهرستانى به اسماعيليه است،زيرا كسانى كه نويسنده ملل و نحل را اسماعيلى معرفى مى‌كنند،يا از معاصران او به شمار مى‌آيند و يا به جهت ارتباط و زندگى با باطنيان،باورها،بزرگان و داعيان آنها را به خوبى مى‌شناسند.براى نمونه ابوسعيد عبدالكريم بن محمد [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] از معاصران شهرستانى در «التحبير فى المعجم الكبير»مى نويسد: «و كان متهما بالميل الى اهل البدع يعنى الاسماعيلية و الدعوة اليهم لضلالتهم.»
اين دسته از مهم‌ترين دلايل گرايش شهرستانى به اسماعيليه است،زيرا كسانى كه نويسنده ملل و نحل را اسماعيلى معرفى مى‌كنند،يا از معاصران او به شمار مى‌آيند و يا به جهت ارتباط و زندگى با باطنيان، باورها، بزرگان و داعيان آنها را به خوبى مى‌شناسند.براى نمونه ابوسعيد عبدالكريم بن محمد [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] از معاصران شهرستانى در «التحبير فى المعجم الكبير»مى نويسد: «و كان متهما بالميل الى اهل البدع يعنى الاسماعيلية و الدعوة اليهم لضلالتهم.»


ابو محمد محمود بن عباس بن ارسلان خوارزمى يكى ديگر از معاصران شهرستانى پس از معرفى شهرستانى و اساتيد او مى‌نويسد: «لو لا تخليطه فى الاعتقاد و ميله الى اهل الزيغ و الالحاد،كان هو الامام، و كثيرا ما كنّا نتعجّب من وفور فضله و كمال عقله،كيف مال الى شىء لا اصل له و اختار امرا لا دليل عليه لا معقولا و لا منقولا.»
ابو محمد محمود بن عباس بن ارسلان خوارزمى يكى ديگر از معاصران شهرستانى پس از معرفى شهرستانى و اساتيد او مى‌نويسد: «لو لا تخليطه فى الاعتقاد و ميله الى اهل الزيغ و الالحاد،كان هو الامام، و كثيرا ما كنّا نتعجّب من وفور فضله و كمال عقله،كيف مال الى شىء لا اصل له و اختار امرا لا دليل عليه لا معقولا و لا منقولا.»
خط ۹۲: خط ۹۲:
و سلمان بن ناصر بن عمران انصارى چنان كه در تراجم آمده است در سال 512 ه‍.ق از دنيا رفته است. بنابر اين محمد شهرستانى در حدود 35 سالگى يعنى پيش از وفات انصارى به باطنيان وابستگى داشته و مانند آنان تفسير بهينه آيات قرآن را مخصوص عترت پيامبر مى‌دانسته، ولى به جهت تقيد و مشكلاتى كه فراروى او بوده است نتوانسته نظريات خود را تا سال 538 كه شروع به نوشتن تفسير كرد ابراز كند.
و سلمان بن ناصر بن عمران انصارى چنان كه در تراجم آمده است در سال 512 ه‍.ق از دنيا رفته است. بنابر اين محمد شهرستانى در حدود 35 سالگى يعنى پيش از وفات انصارى به باطنيان وابستگى داشته و مانند آنان تفسير بهينه آيات قرآن را مخصوص عترت پيامبر مى‌دانسته، ولى به جهت تقيد و مشكلاتى كه فراروى او بوده است نتوانسته نظريات خود را تا سال 538 كه شروع به نوشتن تفسير كرد ابراز كند.


نمونه دوم: شهرستانى مهم‌ترين اثر خود يعنى«الملل و النحل»را كه برخى مى‌گويند در سال 521 ه‍.ق به هنگام وزارت نصير الدين محمود نوشته است و همچنين كتاب«مصارع الفلاسفه»را كه نقد ديدگاه‌هاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در الهيات شفا،نجات و اشارات است،به سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى نقيب ترمذ و از نزديكان سلطان سنجر تقديم داشته و هدف خود را از نوشتن«الملل و النحل»،خدمت به نقيب ترمذ خوانده است. و اين دو تن يعنى نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر و نقيب ترمذ و يا دست كم نقيب ترمذ از نفوذى‌هاى اسماعيليان به دربار حاكمان سنى هستند-زيرا چنان كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] و برخى مى‌گويند،شهرستانى كتاب ملل و نحل را به يك فرد باطنى تقديم داشته است-و همانها بودند كه پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى كردند و مقدمات رسيدن وى را به مقام نيابت ديوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانيدند.و بعيد نيست كه دسيسه‌اى را كه تاريخ نويسان سبب زندانى شدن نصير الدين محمود و سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى مى‌دانند همان تمايل اين دو نفر به باطنيان باشد.  
نمونه دوم: شهرستانى مهم‌ترين اثر خود يعنى«الملل و النحل»را كه برخى مى‌گويند در سال 521 ه‍.ق به هنگام وزارت نصير الدين محمود نوشته است و همچنين كتاب«مصارع الفلاسفه»را كه نقد ديدگاه‌هاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در الهيات شفا،نجات و اشارات است، به سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى نقيب ترمذ و از نزديكان سلطان سنجر تقديم داشته و هدف خود را از نوشتن«الملل و النحل»،خدمت به نقيب ترمذ خوانده است. و اين دو تن يعنى نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر و نقيب ترمذ و يا دست كم نقيب ترمذ از نفوذى‌هاى اسماعيليان به دربار حاكمان سنى هستند-زيرا چنان كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] و برخى مى‌گويند،شهرستانى كتاب ملل و نحل را به يك فرد باطنى تقديم داشته است-و همانها بودند كه پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى كردند و مقدمات رسيدن وى را به مقام نيابت ديوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانيدند.و بعيد نيست كه دسيسه‌اى را كه تاريخ نويسان سبب زندانى شدن نصير الدين محمود و سيد مجد الدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى مى‌دانند همان تمايل اين دو نفر به باطنيان باشد.  


افزون بر اين به نظر مى‌رسد شهرستانى با نوشتن كتاب«مصارع الفلاسفه»و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفته‌اند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات ابوعلى سينا بنويسد،قصد انتقام از ابوعلى سينا را داشته،چه اينكه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بر خلاف عمو و پدرش كه گرايش اسماعيلى داشتند به اسماعيليان نپيوست و با اين كار ضربه‌اى سهمگين بر باطنيان فرود آورد.
افزون بر اين به نظر مى‌رسد شهرستانى با نوشتن كتاب«مصارع الفلاسفه»و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفته‌اند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات ابوعلى سينا بنويسد،قصد انتقام از ابوعلى سينا را داشته،چه اينكه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بر خلاف عمو و پدرش كه گرايش اسماعيلى داشتند به اسماعيليان نپيوست و با اين كار ضربه‌اى سهمگين بر باطنيان فرود آورد.


در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلايل و شواهد روشن كننده گرايش مذهبى شهرستانى به وفور يافت مى‌شود، اما اين نشانه‌ها در آن نوشته‌ها و گفته‌هايى كه در دربار سلطان سنجر و يا به درخواست نزديكان سلطان نوشته شده،بسيار كمرنگ‌تر از آثارى است كه شهرستانى به شكل سخنرانى و تفسير،بدون رعايت خواسته حكومت سامان داده است.دلايل و قراينى كه در تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»و «مجلس خوارزم»وجود دارد،به هيچ روى قابل مقايسه با«الملل و النحل»و «مصارع الفلاسفه»و«نهاية الاقدام»نيست.در جاى جاى تفسير«مفاتيح»،شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقه‌اى خويش را نشان مى‌دهد و نظر خود را آشكارا ابراز مى دارد.
در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلايل و شواهد روشن كننده گرايش مذهبى شهرستانى به وفور يافت مى‌شود، اما اين نشانه‌ها در آن نوشته‌ها و گفته‌هايى كه در دربار سلطان سنجر و يا به درخواست نزديكان سلطان نوشته شده، بسيار كمرنگ‌تر از آثارى است كه شهرستانى به شكل سخنرانى و تفسير، بدون رعايت خواسته حكومت سامان داده است.دلايل و قراينى كه در تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»و «مجلس خوارزم»وجود دارد، به هيچ روى قابل مقايسه با«الملل و النحل»و «مصارع الفلاسفه»و«نهاية الاقدام»نيست.در جاى جاى تفسير«مفاتيح»،شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقه‌اى خويش را نشان مى‌دهد و نظر خود را آشكارا ابراز مى دارد.


دلايل موجود در آثار شهرستانى را به دو دسته مى‌توان تقسيم كرد:
دلايل موجود در آثار شهرستانى را به دو دسته مى‌توان تقسيم كرد:
خط ۱۹۱: خط ۱۹۱:
على بن ابى طالب شايسته‌ترين فرد براى جمع‌آورى قرآن بود و هيچ يك از صحابه پيامبر از ويژگيها و خصوصيات و امتيازات او برخوردار نبودند:
على بن ابى طالب شايسته‌ترين فرد براى جمع‌آورى قرآن بود و هيچ يك از صحابه پيامبر از ويژگيها و خصوصيات و امتيازات او برخوردار نبودند:


«و دع هذا كله كيف لاطلبوا جمع على بن ابى طالب،أو ما كان أكتب من زيد بن ثابت،أو ما كان أعرب من سعيد بن العاص،أو ما كان أقرب الى رسول الله(ص) من الجماعة،بل تركوا بأجمعهم جمعه و اتخذوه مهجورا و نبذوه ظهريا و جعلوه نسيا منسيا...»
«و دع هذا كله كيف لاطلبوا جمع على بن ابى طالب،أو ما كان أكتب من زيد بن ثابت،أو ما كان أعرب من سعيد بن العاص،أو ما كان أقرب الى رسول الله(ص) من الجماعة، بل تركوا بأجمعهم جمعه و اتخذوه مهجورا و نبذوه ظهريا و جعلوه نسيا منسيا...»


شهرستانى از كسانى كه مسؤوليت جمع‌آورى قرآن را بر دوش داشتند و به اهل بيت(ع)مراجعه نكردند و از آنها رهنمود نخواستند-با اينكه مى‌دانستند كه قرآن و علم آن مخصوص ايشان است و آنها يكى از دو ثقلى هستند كه پيامبر بر جاى گذارد-در شگفت است:
شهرستانى از كسانى كه مسؤوليت جمع‌آورى قرآن را بر دوش داشتند و به اهل بيت(ع)مراجعه نكردند و از آنها رهنمود نخواستند-با اينكه مى‌دانستند كه قرآن و علم آن مخصوص ايشان است و آنها يكى از دو ثقلى هستند كه پيامبر بر جاى گذارد-در شگفت است:
خط ۲۱۱: خط ۲۱۱:
«و حق التلاوة على وجوه:منها،صحة اخراج الحروف من مخارجها، و منها صحة وضع الالفاظ على مواضعها، و منها صحة نظم المعانى على طرائقها، و منها الوقوف على اسرارها من الحروف و الاصوات اولا و من الالفاظ و الكلمات ثانيا و من المعانى و الآيات ثالثا،فيميّزون بين المحكمات منها و المتشابهات، و بين العمومات منها و الخصوصات، و بين المفروغات منها و المقيدات، و بين المشروعات منها ظاهرا و المقدرات باطنا و...»
«و حق التلاوة على وجوه:منها،صحة اخراج الحروف من مخارجها، و منها صحة وضع الالفاظ على مواضعها، و منها صحة نظم المعانى على طرائقها، و منها الوقوف على اسرارها من الحروف و الاصوات اولا و من الالفاظ و الكلمات ثانيا و من المعانى و الآيات ثالثا،فيميّزون بين المحكمات منها و المتشابهات، و بين العمومات منها و الخصوصات، و بين المفروغات منها و المقيدات، و بين المشروعات منها ظاهرا و المقدرات باطنا و...»


بر اساس اين باورها نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»تفسير بايسته و بهينه قرآن را در توان اهل بيت مى‌خواند و تنها راه رهايى از گرداب تفسير به رأى را آموختن تفسير از اهل بيت معرفى مى‌نمايد: «قالت العترة الطاهرة الذين هم احد الثقلين و ثانى اثنين:ان الذين فسروا القرآن بآرائهم انّما تبوّءوا مقعدهم من النار،لانهم لم يسندوا تفاسيرهم الى صادق قد عرفوا صدقه اولا ثم صدقوه فى التفسير،فاختلفت اقاويلهم فى كل آية،بل فى كل كلمة، بل فى كل حرف، و هم الذين حرّفوا الكلم عن مواضعها و الحروف عن مواقعها، و تعرضوا للوقوف على اسرار القرآن، و استرقوا السمع فأتبعهم شهاب ثاقب،فمن قال:انها عبارات عن اسماء الله و اسماء الحروف او السور او اسماء اشخاص او اقسام بها فقد اختطف خطفة مما تناجت به ملائكة اللّه، او تناغت عليه اولياء الله، و إن الناجى منهم من و كل علمها الى اللّه تعالى و الى رسوله(ص)و الى الصادقين عن اللّه، و هو قول من قال ان لكلّ كتاب سرا و صفوة استأثر الله تعالى بعلمها و آثر اولياه و اصفياه بالوقوف عليها...»
بر اساس اين باورها نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»تفسير بايسته و بهينه قرآن را در توان اهل بيت مى‌خواند و تنها راه رهايى از گرداب تفسير به رأى را آموختن تفسير از اهل بيت معرفى مى‌نمايد: «قالت العترة الطاهرة الذين هم احد الثقلين و ثانى اثنين:ان الذين فسروا القرآن بآرائهم انّما تبوّءوا مقعدهم من النار،لانهم لم يسندوا تفاسيرهم الى صادق قد عرفوا صدقه اولا ثم صدقوه فى التفسير،فاختلفت اقاويلهم فى كل آية، بل فى كل كلمة، بل فى كل حرف، و هم الذين حرّفوا الكلم عن مواضعها و الحروف عن مواقعها، و تعرضوا للوقوف على اسرار القرآن، و استرقوا السمع فأتبعهم شهاب ثاقب،فمن قال:انها عبارات عن اسماء الله و اسماء الحروف او السور او اسماء اشخاص او اقسام بها فقد اختطف خطفة مما تناجت به ملائكة اللّه، او تناغت عليه اولياء الله، و إن الناجى منهم من و كل علمها الى اللّه تعالى و الى رسوله(ص)و الى الصادقين عن اللّه، و هو قول من قال ان لكلّ كتاب سرا و صفوة استأثر الله تعالى بعلمها و آثر اولياه و اصفياه بالوقوف عليها...»


در نگاه شهرستانى تحريف قرآن بر دو قسم است؛تحريف لفظى و تحريف معنوى كه تحريف معنوى آيات،نتيجه بى توجهى به ديدگاه‌ها و تأويلات عترت پيامبر است:
در نگاه شهرستانى تحريف قرآن بر دو قسم است؛تحريف لفظى و تحريف معنوى كه تحريف معنوى آيات،نتيجه بى توجهى به ديدگاه‌ها و تأويلات عترت پيامبر است:
خط ۲۱۹: خط ۲۱۹:
به همين جهت است كه شهرستانى خود در تفسير آيات وحى و بيان اسرار آيات، از اهل بيت و ديدگاه‌هاى تفسيرى آنها سود مى‌برد و از ناصر انصارى كه با تفسير اهل بيت و تأويل ايشان آشنايى كامل دارد ديدگاه‌هاى اهل بيت را مى‌آموزد: «...ناصر الانصارى تلقفا،ثم أطلعنى مطالعات كلمات شريفة عن اهل البيت و اوليائهم على اسرار دفينه و اصول متينة فى علم القرآن.»
به همين جهت است كه شهرستانى خود در تفسير آيات وحى و بيان اسرار آيات، از اهل بيت و ديدگاه‌هاى تفسيرى آنها سود مى‌برد و از ناصر انصارى كه با تفسير اهل بيت و تأويل ايشان آشنايى كامل دارد ديدگاه‌هاى اهل بيت را مى‌آموزد: «...ناصر الانصارى تلقفا،ثم أطلعنى مطالعات كلمات شريفة عن اهل البيت و اوليائهم على اسرار دفينه و اصول متينة فى علم القرآن.»


بهره‌ورى شهرستانى از روايات اهل بيت فقط در تفسير و تأويل كه همان اسرار آيات است خلاصه نمى‌شود،بلكه در علوم قرآنى نيز از روايات عترت پيامبر سود مى‌برد؛رواياتى درباره تعداد سوره‌ها، تعداد آيات،نزول آيات، اولين و آخرين آيه نازل شده بر پيامبر،فضائل سوره‌ها،قراءات قرآن،جمع‌آورى قرآن و...در اين ميان روايات [[امام صادق]] و امام باقر(ع)جايگاه خاصى در تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»دارد، به گونه‌اى كه نويسنده گاه براى ارائه نظريه تفسيرى و تأويلى اهل بيت و يا عرضه باور ايشان در مباحث علوم قرآنى به كتب خاص روايى شيعه مراجعه مى‌كند:
بهره‌ورى شهرستانى از روايات اهل بيت فقط در تفسير و تأويل كه همان اسرار آيات است خلاصه نمى‌شود، بلكه در علوم قرآنى نيز از روايات عترت پيامبر سود مى‌برد؛رواياتى درباره تعداد سوره‌ها، تعداد آيات،نزول آيات، اولين و آخرين آيه نازل شده بر پيامبر،فضائل سوره‌ها،قراءات قرآن،جمع‌آورى قرآن و...در اين ميان روايات [[امام صادق]] و امام باقر(ع)جايگاه خاصى در تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»دارد، به گونه‌اى كه نويسنده گاه براى ارائه نظريه تفسيرى و تأويلى اهل بيت و يا عرضه باور ايشان در مباحث علوم قرآنى به كتب خاص روايى شيعه مراجعه مى‌كند:


«فى كتاب الكافى عن الكلبى عن الصادق ابى عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام قال:أوّل ما أنزل الله تعالى على رسوله(ص)بسم الله الرحمن الرحيم.اقرأ باسم ربك الذى خلق...»
«فى كتاب الكافى عن الكلبى عن الصادق ابى عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام قال:أوّل ما أنزل الله تعالى على رسوله(ص)بسم الله الرحمن الرحيم.اقرأ باسم ربك الذى خلق...»
خط ۲۳۱: خط ۲۳۱:


#خداشناسى
#خداشناسى
#:يكى از شاخصه‌هاى اصلى فرقه اسماعيليه كه آنها را از تمام فرقه‌هاى اسلامى-چه شيعى و چه سنى-جدا مى‌كند،باورهاى خاص آنها درباره خدا و صفات الهى است. اسماعيليان خدا را منزه از صفات مى‌دانند و وجود را كه از آن به «ايس»تعبير مى‌كنند از خداوند نفى مى‌كنند.حميد الدين کرمانى يكى از فلاسفه بزرگ اسلام و پيرو اسماعيليه،ذيل عنوان«فى الله الذى لا اله الا هو و بطلان كونه ايسا»چندين دليل براى نفى وجود از خداوند ارائه مى‌كند. نويسنده ديگر اسماعيليه پرسشهايى از قبيل:هل هو؟ما هو؟كم هو؟كيف هو؟اى هو؟متى هو؟و...را در مورد خداوند بيهوده و بى معنى مى‌خواند.
#:يكى از شاخصه‌هاى اصلى فرقه اسماعيليه كه آنها را از تمام فرقه‌هاى اسلامى-چه شيعى و چه سنى-جدا مى‌كند، باورهاى خاص آنها درباره خدا و صفات الهى است. اسماعيليان خدا را منزه از صفات مى‌دانند و وجود را كه از آن به «ايس»تعبير مى‌كنند از خداوند نفى مى‌كنند.حميد الدين کرمانى يكى از فلاسفه بزرگ اسلام و پيرو اسماعيليه،ذيل عنوان«فى الله الذى لا اله الا هو و بطلان كونه ايسا»چندين دليل براى نفى وجود از خداوند ارائه مى‌كند. نويسنده ديگر اسماعيليه پرسشهايى از قبيل:هل هو؟ما هو؟كم هو؟كيف هو؟اى هو؟متى هو؟و...را در مورد خداوند بيهوده و بى معنى مى‌خواند.
#:مصطفى غالب، محقق برجسته اسماعيلى،در مقدمه «راحة العقل»درباره اعتقادات اسماعيليه در بحث خداشناسى مى‌نويسد: «و مذهب الاسماعيلية فى توحيدهم أنّ الله سبحانه و تعالى منزّه عن الصفات و الاسماء،لا شريك له و انه تعالى ليس ايسا و ليس ليسا، و هو ليس من جنس العقول حتى تدركه العقول، و ليس بجسم حتى يراه البصر، و لا يحلّ فى جسد، و انه تعالى لا يعرب عنه بلفظ قول و لا بعقد ضمير، و انه سبحانه و تعالى أبدع من ذاته العقل الكلى او الموجود الاول او المبدع الاول و جعله علة للموجودات العلوية و السلفية،لانه عين الابداع و عين المبدع من ناحية و عين الوحدة من ناحية اخرى.»
#:مصطفى غالب، محقق برجسته اسماعيلى،در مقدمه «راحة العقل»درباره اعتقادات اسماعيليه در بحث خداشناسى مى‌نويسد: «و مذهب الاسماعيلية فى توحيدهم أنّ الله سبحانه و تعالى منزّه عن الصفات و الاسماء،لا شريك له و انه تعالى ليس ايسا و ليس ليسا، و هو ليس من جنس العقول حتى تدركه العقول، و ليس بجسم حتى يراه البصر، و لا يحلّ فى جسد، و انه تعالى لا يعرب عنه بلفظ قول و لا بعقد ضمير، و انه سبحانه و تعالى أبدع من ذاته العقل الكلى او الموجود الاول او المبدع الاول و جعله علة للموجودات العلوية و السلفية،لانه عين الابداع و عين المبدع من ناحية و عين الوحدة من ناحية اخرى.»
#:اين باور،در نوشته‌هاى شهرستانى به روشنى ديده مى‌شود، او در تلاش براى نقد انديشه‌هاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] از اين باور باطنيان سود مى‌برد:
#:اين باور،در نوشته‌هاى شهرستانى به روشنى ديده مى‌شود، او در تلاش براى نقد انديشه‌هاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] از اين باور باطنيان سود مى‌برد:
خط ۲۵۱: خط ۲۵۱:
#:نمونه چهارم:در سخنرانى خوارزم مى‌گويد: «پس قائمى ببايد تا مخلص از منافق مرائى جدا باز كند و بهشتى از دوزخى جدا باز كند.»
#:نمونه چهارم:در سخنرانى خوارزم مى‌گويد: «پس قائمى ببايد تا مخلص از منافق مرائى جدا باز كند و بهشتى از دوزخى جدا باز كند.»
#تعليم
#تعليم
#:يكى از باورهاى اساسى اسماعيليان كه وجه تسميه آنان به «تعليميه»نيز خوانده شده مسأله تعليم است.بر اساس اين اصل،باطنيان تنها راه كسب معرفت را تعليم معلمى صادق مى‌دانند و كاربرد عقل و كارآيى آن را بدون تعليم معلمى صادق در روشها و راه‌هاى كسب معرفت زير سؤال مى‌برند.
#:يكى از باورهاى اساسى اسماعيليان كه وجه تسميه آنان به «تعليميه»نيز خوانده شده مسأله تعليم است.بر اساس اين اصل، باطنيان تنها راه كسب معرفت را تعليم معلمى صادق مى‌دانند و كاربرد عقل و كارآيى آن را بدون تعليم معلمى صادق در روشها و راه‌هاى كسب معرفت زير سؤال مى‌برند.
#:حسن صبّاح كه برخى او را بنيانگذار اين اصل مى‌دانند مى‌گويد: «للمفتى فى معرفة الله تعالى احد القولين:اما ان يقول:اعرف البارى تعالى بمجرد العقل و النظر، من غير احتياج الى تعليم معلّم؛و اما ان يقول:لا طريق الى المعرفة مع العقل و النظر الاّ بتعليم معلّم.و من أفتى بالاول فليس له الانكار على عقل غيره و نظره؛فانه متى انكر فقد علم و الانكار تعليم و دليل على ان المنكر عليه محتاج الى غيره.
#:حسن صبّاح كه برخى او را بنيانگذار اين اصل مى‌دانند مى‌گويد: «للمفتى فى معرفة الله تعالى احد القولين:اما ان يقول:اعرف البارى تعالى بمجرد العقل و النظر، من غير احتياج الى تعليم معلّم؛و اما ان يقول:لا طريق الى المعرفة مع العقل و النظر الاّ بتعليم معلّم.و من أفتى بالاول فليس له الانكار على عقل غيره و نظره؛فانه متى انكر فقد علم و الانكار تعليم و دليل على ان المنكر عليه محتاج الى غيره.
#:و القسمان ضروريان؛لأنّ الانسان اذا أفتى بفتوى او قال قولا؛فاما ان يقول من نفسه او من غيره؛و كذلك اذا اعتقد عقدا فاما ان يعتقده من نفسه او من غيره.»
#:و القسمان ضروريان؛لأنّ الانسان اذا أفتى بفتوى او قال قولا؛فاما ان يقول من نفسه او من غيره؛و كذلك اذا اعتقد عقدا فاما ان يعتقده من نفسه او من غيره.»
خط ۲۶۷: خط ۲۶۷:
#تفسير و تأويل
#تفسير و تأويل
#:اساس مذهب اسماعيليه بر تأويل استوار است.به باور باطنيان آيات قرآن و احكام دين افزون بر معناى ظاهرى، معناى باطنى نيز دارند كه آن معانى سرى و پنهانى مى‌نمايند.ابو اسحاق از بزرگان اسماعيليه در اين باره مى‌نويسد:
#:اساس مذهب اسماعيليه بر تأويل استوار است.به باور باطنيان آيات قرآن و احكام دين افزون بر معناى ظاهرى، معناى باطنى نيز دارند كه آن معانى سرى و پنهانى مى‌نمايند.ابو اسحاق از بزرگان اسماعيليه در اين باره مى‌نويسد:
#:«...دليل بر اثبات معانى باطنى كتاب و شريعت چنين گوييم:هيچ ظاهرى نيست مگر اينكه پايدارى و قوام آن به باطن است...از مردم جسد كثيف،ظاهر اوست و روح لطيف كه پايدارى انسان با اوست باطن آن است...پس هم چنين كتاب و شريعت،ظاهر دين است و معنى تأويلى آنها،باطن و پنهان است از نادان و پيداست براى دانايان،هم چنان كه جسد بى روح خوار باشد،كتاب و شريعت هم كه مانند جسدى است براى دين بدون تأويل و بدون دانستن معانى باطنى آنها نزد خدا بى مقدار و بى ارج است.»
#:«...دليل بر اثبات معانى باطنى كتاب و شريعت چنين گوييم:هيچ ظاهرى نيست مگر اينكه پايدارى و قوام آن به باطن است...از مردم جسد كثيف،ظاهر اوست و روح لطيف كه پايدارى انسان با اوست باطن آن است...پس هم چنين كتاب و شريعت،ظاهر دين است و معنى تأويلى آنها، باطن و پنهان است از نادان و پيداست براى دانايان،هم چنان كه جسد بى روح خوار باشد،كتاب و شريعت هم كه مانند جسدى است براى دين بدون تأويل و بدون دانستن معانى باطنى آنها نزد خدا بى مقدار و بى ارج است.»
#:شهرستانى در مقدمه‌اى كه بر مفاتيح الاسرار نوشته پس از تعريف تفسير، تأويل لغوى را به معناى بازگشت مى‌داند و تفسير را اعم از تأويل مى‌خواند:
#:شهرستانى در مقدمه‌اى كه بر مفاتيح الاسرار نوشته پس از تعريف تفسير، تأويل لغوى را به معناى بازگشت مى‌داند و تفسير را اعم از تأويل مى‌خواند:
#:«و اما التأويل:فقد قال اهل اللغة أنّه من الأول و هو الرجوع.يقال:آل الشيئ يؤول، اذا رجع و هو تفسير ما يؤول اليه الشيىء، و على هذا، التفسير أعمّ من التأويل،فكلّ تأويل تفسير و ليس كل تفسير تأويلا.»
#:«و اما التأويل:فقد قال اهل اللغة أنّه من الأول و هو الرجوع.يقال:آل الشيئ يؤول، اذا رجع و هو تفسير ما يؤول اليه الشيىء، و على هذا، التفسير أعمّ من التأويل،فكلّ تأويل تفسير و ليس كل تفسير تأويلا.»
خط ۲۸۱: خط ۲۸۱:




#«و سرّ آخر، الحجّ و العمرة يضاهيان شخصين فى هذا العالم، و اتمام الحج و العمرة الاهتمام بهما و التسليم لهما و التوكل عليهما و يضاهيان موجودين فى ذلك العالم، و اتمامهما قبول الفيض منهما و التوجه اليهما و التصور بصورتهما و لذلك قيل، العمرة هى الحجة الصغرى كما قيل ليوم البراءة يوم الحج الاكبر.و انما سمّى الاكبر،لاتمامه برجل من الرجال كما ورد فى الخبر يبلغه رجل منك،فصار الحجّ به اكبر و صار اليوم به ازهر و صار الاذان به اشهر،بقوله تعالى'''«و أتمّوا الحج و العمرة لله»'''اى أقيموهما بأركانهما و مواقيتهما مخلصين لله، و يضاهيهما اتمام الدين و الشريعة لله و اقامة التأويل و التنزيل لأمر الله و اتباع صاحبهما على تقوى اللّه،فان أحصرتم بالمنع عنهما فما استيسر من الهدى و هو ذبح بدنة او شاة، و الهدى ما يهدى به و كذلك الهدى من هدى اليه، و هو فى التنزيل بدنة او شاة و فى التأويل من عليه هدى الرشد و التقوى من المؤمنين هديا بالغ الكعبة، و قد أحصر رسول اللّه(ص)من العمرة كما أحصر علىّ رضى الله عنه عن الامامة و قد اهدى رسول الله(ص)هديا بالغ الكعبة و لم يجد علىّ الهدى فصام ثلثة أيّام فى الحج و سبعة بعد الرجعة، تلك عشرة كاملة،هم عشرة من الاشخاص،صاموا صابرين فى ذات الله حتى زال الاحصار و صام النهار، و ظهر السرّ فى العشرة الكاملة و طلعت الشمس من مغربها و أشرقت الارض بنور ربّها، و ثمّ الحج و العمرة و جمع الشمس و القمر من آيات الله، و الاشارات فى القرآن اكبر من ان يحصى بالبيان و اللسان و ألطف من الارواح فى الابدان، عرفها من عرفها و جهلها من جهلها.»
#«و سرّ آخر، الحجّ و العمرة يضاهيان شخصين فى هذا العالم، و اتمام الحج و العمرة الاهتمام بهما و التسليم لهما و التوكل عليهما و يضاهيان موجودين فى ذلك العالم، و اتمامهما قبول الفيض منهما و التوجه اليهما و التصور بصورتهما و لذلك قيل، العمرة هى الحجة الصغرى كما قيل ليوم البراءة يوم الحج الاكبر.و انما سمّى الاكبر،لاتمامه برجل من الرجال كما ورد فى الخبر يبلغه رجل منك،فصار الحجّ به اكبر و صار اليوم به ازهر و صار الاذان به اشهر، بقوله تعالى'''«و أتمّوا الحج و العمرة لله»'''اى أقيموهما بأركانهما و مواقيتهما مخلصين لله، و يضاهيهما اتمام الدين و الشريعة لله و اقامة التأويل و التنزيل لأمر الله و اتباع صاحبهما على تقوى اللّه،فان أحصرتم بالمنع عنهما فما استيسر من الهدى و هو ذبح بدنة او شاة، و الهدى ما يهدى به و كذلك الهدى من هدى اليه، و هو فى التنزيل بدنة او شاة و فى التأويل من عليه هدى الرشد و التقوى من المؤمنين هديا بالغ الكعبة، و قد أحصر رسول اللّه(ص)من العمرة كما أحصر علىّ رضى الله عنه عن الامامة و قد اهدى رسول الله(ص)هديا بالغ الكعبة و لم يجد علىّ الهدى فصام ثلثة أيّام فى الحج و سبعة بعد الرجعة، تلك عشرة كاملة،هم عشرة من الاشخاص،صاموا صابرين فى ذات الله حتى زال الاحصار و صام النهار، و ظهر السرّ فى العشرة الكاملة و طلعت الشمس من مغربها و أشرقت الارض بنور ربّها، و ثمّ الحج و العمرة و جمع الشمس و القمر من آيات الله، و الاشارات فى القرآن اكبر من ان يحصى بالبيان و اللسان و ألطف من الارواح فى الابدان، عرفها من عرفها و جهلها من جهلها.»
#:اين تأويل را وقتى در كنار تأويل ديگرى كه شهرستانى در مورد حج عمره آورده است قرار دهيم به هدف او روشنى بيشترى مى‌بخشيم:
#:اين تأويل را وقتى در كنار تأويل ديگرى كه شهرستانى در مورد حج عمره آورده است قرار دهيم به هدف او روشنى بيشترى مى‌بخشيم:
#:«ما من شعيرة من شعائر الاسلام الا و هى سنة من سنن انبيائه و اوليائه عليهم السلام و ما من سنة و شعيرة الا و هى فى مقابله رجل من رجاله، و شخص من اوليائه، فالكعبة و الطواف بها فى مقابلة رجل و الحج و العمرة فى مقابلة رجل او رجلين كالنبى و الوصى.و الصفا و المروة من شعائر الله اى من اعلام دينه على رجل و امرأة هما زوجان،فمن حجّ البيت فى مقابلة النبى و اعتمر فى مقابلة الوصى فلا جناح عليه ان يطوّف بالصفا و المروة فى مقابلة شخصين آخرين من اشخاص ولايته، و ما من مشعر من مشاعر الحرم الا و هى شعيرة و علامة على سر دقيق، فيكون الطواف و السعى و الوقوف بعرفات و الرمى و اعمال الحج كلّها على خلاف المعقول، و هى بأسرها اذا ربطت باشخاص فهى اعمال اشخاص، و اعمالهم اشخاص فهى المعقولات حقا و المحسوسات حقيقة و صدقا...»
#:«ما من شعيرة من شعائر الاسلام الا و هى سنة من سنن انبيائه و اوليائه عليهم السلام و ما من سنة و شعيرة الا و هى فى مقابله رجل من رجاله، و شخص من اوليائه، فالكعبة و الطواف بها فى مقابلة رجل و الحج و العمرة فى مقابلة رجل او رجلين كالنبى و الوصى.و الصفا و المروة من شعائر الله اى من اعلام دينه على رجل و امرأة هما زوجان،فمن حجّ البيت فى مقابلة النبى و اعتمر فى مقابلة الوصى فلا جناح عليه ان يطوّف بالصفا و المروة فى مقابلة شخصين آخرين من اشخاص ولايته، و ما من مشعر من مشاعر الحرم الا و هى شعيرة و علامة على سر دقيق، فيكون الطواف و السعى و الوقوف بعرفات و الرمى و اعمال الحج كلّها على خلاف المعقول، و هى بأسرها اذا ربطت باشخاص فهى اعمال اشخاص، و اعمالهم اشخاص فهى المعقولات حقا و المحسوسات حقيقة و صدقا...»
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش