دولة بني عقيل في الموصل (سنة 380 - سنة 489ه): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' .' به '.'
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.')
خط ۶۱: خط ۶۱:
نويسنده در باب دوم به بررسى ارتباطات خارجى دولت بنى‌عقيل با دولت‌هاى ديگر (عباسيان، فاطميان، آل بويه، سلجوقيان و قرامطه) پرداخته است <ref>متن كتاب، ص 75- 112</ref>. و از جمله چنين نوشته است: از آنچه گذشت روشن مى‌شود كه علاقه و ارتباط فاطميان با اميران بنى‌عقيل مبتنى بر پذيرش مذهب شيعه نبود هر چند برخى از اميران بنى‌عقيل گرايش روشنى به دعوت فاطمى داشتند و حتى در بلادشان براى خلفاى فاطمى خطبه مى‌خواندند، بلكه اين ارتباط به خاطر منافعى بود كه بين فاطميان و بنى‌عقيل مبادله مى‌شد و بنى‌عقيل مى‌كوشيدند از هر دوى عباسيان و فاطميان به صورت مساوى استفاده كنند و بنابراين مى‌توان گفت كه ارتباط بنى‌عقيل با اين دو خلافت بر طبق مصلحت خاصّ دولت بنى‌عقيل تغيير مى‌كرد و عليرغم تعصب شديدى كه برخى از اميران بنى‌عقيل مانند: مقلد، قرواش، قريش و مسلم نسبت به شيعه داشتند و گاه دشمنى خود را نسبت به عباسيان ابراز مى‌كردند؛ لكن هيچ دليلى نيست كه دلالت كند بر اين نكته كه آنان يا پيروانشان ولايت فاطميان را پذيرفته‌اند؛ هر چند خود اين اميران به زودى از تأييد فاطميان بازگشتند. همين نكته اخير مى‌رساند كه آنان معتقد به مذهب تشيع به صورت يك مذهب ثابت نبودند و حتى مقلد عقيلى -كه به تعصب نسبت به فاطميان معروف است- به‌زودى به طرف عباسيان گرايش يافت و بعد از آنكه بهاءالدولة آل بويه، او را تهديد كرد و لشكرى به سويش گسيل داشت، براى بنى‌عباس خطبه‌اش را اعاده كرد و دعوت براى خليفه فاطمى الحاكم بأمرالله را متوقف ساخت و خطبه را به نام القادر بالله عباسى خواند <ref>همان، ص 90- 91</ref>.
نويسنده در باب دوم به بررسى ارتباطات خارجى دولت بنى‌عقيل با دولت‌هاى ديگر (عباسيان، فاطميان، آل بويه، سلجوقيان و قرامطه) پرداخته است <ref>متن كتاب، ص 75- 112</ref>. و از جمله چنين نوشته است: از آنچه گذشت روشن مى‌شود كه علاقه و ارتباط فاطميان با اميران بنى‌عقيل مبتنى بر پذيرش مذهب شيعه نبود هر چند برخى از اميران بنى‌عقيل گرايش روشنى به دعوت فاطمى داشتند و حتى در بلادشان براى خلفاى فاطمى خطبه مى‌خواندند، بلكه اين ارتباط به خاطر منافعى بود كه بين فاطميان و بنى‌عقيل مبادله مى‌شد و بنى‌عقيل مى‌كوشيدند از هر دوى عباسيان و فاطميان به صورت مساوى استفاده كنند و بنابراين مى‌توان گفت كه ارتباط بنى‌عقيل با اين دو خلافت بر طبق مصلحت خاصّ دولت بنى‌عقيل تغيير مى‌كرد و عليرغم تعصب شديدى كه برخى از اميران بنى‌عقيل مانند: مقلد، قرواش، قريش و مسلم نسبت به شيعه داشتند و گاه دشمنى خود را نسبت به عباسيان ابراز مى‌كردند؛ لكن هيچ دليلى نيست كه دلالت كند بر اين نكته كه آنان يا پيروانشان ولايت فاطميان را پذيرفته‌اند؛ هر چند خود اين اميران به زودى از تأييد فاطميان بازگشتند. همين نكته اخير مى‌رساند كه آنان معتقد به مذهب تشيع به صورت يك مذهب ثابت نبودند و حتى مقلد عقيلى -كه به تعصب نسبت به فاطميان معروف است- به‌زودى به طرف عباسيان گرايش يافت و بعد از آنكه بهاءالدولة آل بويه، او را تهديد كرد و لشكرى به سويش گسيل داشت، براى بنى‌عباس خطبه‌اش را اعاده كرد و دعوت براى خليفه فاطمى الحاكم بأمرالله را متوقف ساخت و خطبه را به نام القادر بالله عباسى خواند <ref>همان، ص 90- 91</ref>.


بر طبق پژوهش نويسنده، دولت بنى‌عقيل، لشكر منظم و دائمى نداشت و بلكه همه قبيله، لشكريانش بودند و هر گاه كه اميرشان از آنان مى‌خواست براى جنگيدن آماده مى‌شدند و لباس رزم مى‌پوشيدند و در بسيارى از اوقات، لشكرشان شامل برخى از عربها و كردهايى مى‌شد كه زير پرچم دولت بنى‌عقيل بودند و عليرغم آنكه دولت بنى‌عقيل نيروى نظامى مستقلى نداشت ولى برخى از اميران مانند: مقلد بن مسيب، لشكرى از ديلم و كردها و. .. آماده كردند كه تعدادشان به سه هزار نفر مى‌رسيد <ref>همان، ص 159</ref>.
بر طبق پژوهش نويسنده، دولت بنى‌عقيل، لشكر منظم و دائمى نداشت و بلكه همه قبيله، لشكريانش بودند و هر گاه كه اميرشان از آنان مى‌خواست براى جنگيدن آماده مى‌شدند و لباس رزم مى‌پوشيدند و در بسيارى از اوقات، لشكرشان شامل برخى از عربها و كردهايى مى‌شد كه زير پرچم دولت بنى‌عقيل بودند و عليرغم آنكه دولت بنى‌عقيل نيروى نظامى مستقلى نداشت ولى برخى از اميران مانند: مقلد بن مسيب، لشكرى از ديلم و كردها و... آماده كردند كه تعدادشان به سه هزار نفر مى‌رسيد <ref>همان، ص 159</ref>.


نويسنده سرانجام به اين نتيجه رسيده است كه: گزيده سخن اين است كه زندگى فرهنگى در دولت بنى‌عقيل به ميزان شكوفايى در دوره بنى حمدان، موفق نشد و حركت علمى و ادبى در آن عصر به اهتمام جمع اندكى از بنى‌عقيل به نظم شعر و نقل حديث و حضور جمعى از شاعران در نزد اميران بنى‌عقيل و خواندن اشعارى در مدح آنان منحصر شد و بنى‌عقيل در زمينه تشويق دانشمندان و اديبان موفق نشدند؛ بر عكس اميران ساير دولت‌هاى اسلامى مستقل در مشرق زمين كه در اين موضوع موفق شدند. به نظر مى‌رسد كه اضطراب سياسى در دولت بنى‌عقيل و كثرت جنگ‌هايى كه به آن مشغول شدند از عوامل مهمى بود كه مانع از ايجاد حركت علمى و ادبى در سرزمين آنان شد <ref>همان، ص 207</ref>.
نويسنده سرانجام به اين نتيجه رسيده است كه: گزيده سخن اين است كه زندگى فرهنگى در دولت بنى‌عقيل به ميزان شكوفايى در دوره بنى حمدان، موفق نشد و حركت علمى و ادبى در آن عصر به اهتمام جمع اندكى از بنى‌عقيل به نظم شعر و نقل حديث و حضور جمعى از شاعران در نزد اميران بنى‌عقيل و خواندن اشعارى در مدح آنان منحصر شد و بنى‌عقيل در زمينه تشويق دانشمندان و اديبان موفق نشدند؛ بر عكس اميران ساير دولت‌هاى اسلامى مستقل در مشرق زمين كه در اين موضوع موفق شدند. به نظر مى‌رسد كه اضطراب سياسى در دولت بنى‌عقيل و كثرت جنگ‌هايى كه به آن مشغول شدند از عوامل مهمى بود كه مانع از ايجاد حركت علمى و ادبى در سرزمين آنان شد <ref>همان، ص 207</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش