۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'كرمان' به 'کرمان') |
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
اشاره مىنمايد كه مشهور است كه اصل عرب از عراق مىباشد و زبان آنان سريانى بوده است كه به مرور زمان از آن جا خارج شدهاند و به اطراف منتشر گرديده است. وى خاطر نشان مىكند، اين كه اصل اعراب از حبشه باشد، با براهين وارده در اين زمينه تطابقى ندارد. همچنين به احتمال بيان مىدارد كه اصل عرب از اولاد نوح نبى(ع) باشند. درباره عرب مستعربه مىگويد كه آنان از اولاد اسماعيل(ع) هستند. | اشاره مىنمايد كه مشهور است كه اصل عرب از عراق مىباشد و زبان آنان سريانى بوده است كه به مرور زمان از آن جا خارج شدهاند و به اطراف منتشر گرديده است. وى خاطر نشان مىكند، اين كه اصل اعراب از حبشه باشد، با براهين وارده در اين زمينه تطابقى ندارد. همچنين به احتمال بيان مىدارد كه اصل عرب از اولاد نوح نبى(ع) باشند. درباره عرب مستعربه مىگويد كه آنان از اولاد اسماعيل(ع) هستند. | ||
وى غالب قبايل عراقى را، قحطانى و قسمى از آن را عدنانى و قسمى ديگر را مردد بين اين دو؛ مانند إياد و أنمار ... شمرده است. لذا وى در بخش معرفى عرب و قبائل آنان، به معرفى 11 قبيله از قبايل و 12 امارت از امارات عرب پرداخته است. وى همچنين از آداب عربى در اين قبايل عراقى و احوال و اوضاع آنها مطالبى را خاطر نشان مىكند، به علاوه از عشاير و امارتهاى آنان نيز مىگويد. | وى غالب قبايل عراقى را، قحطانى و قسمى از آن را عدنانى و قسمى ديگر را مردد بين اين دو؛ مانند إياد و أنمار... شمرده است. لذا وى در بخش معرفى عرب و قبائل آنان، به معرفى 11 قبيله از قبايل و 12 امارت از امارات عرب پرداخته است. وى همچنين از آداب عربى در اين قبايل عراقى و احوال و اوضاع آنها مطالبى را خاطر نشان مىكند، به علاوه از عشاير و امارتهاى آنان نيز مىگويد. | ||
در بخش دوم از كتاب در مورد قبايل اسلامى، قبايل بدوى، قبايل شمر و تقسيمات اين قبايل بحث مىكند، چنانچه دربار قبايل اسلامى به تاثير اين قبايل و اسلامى بودن آنها بر عشاير عراقى سخن مىگويد. | در بخش دوم از كتاب در مورد قبايل اسلامى، قبايل بدوى، قبايل شمر و تقسيمات اين قبايل بحث مىكند، چنانچه دربار قبايل اسلامى به تاثير اين قبايل و اسلامى بودن آنها بر عشاير عراقى سخن مىگويد. | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
در فصل بعدى از تحولات جديدى كه در وطن قرار دادن بدوىها و آثار اجتماعى و اقتصادى آنان سخن مىگويد. همچنين از عشاير قحطانى يا زبيدى، طايى و انشعابات آن صحبت مىكند. وقتى به عشاير زبيدى و حميرى مىرسد، از فروعات و روساى اين قبايل سخن مىگويد. در بخشهاى بعدى از احوال عمومى و سياست عشاير مىگويد. و مطرح مىسازد كه عشاير؛ مانند شهرها نيستند كه بتوان آنها را تحت سلطه در آورد، لذا عشاير زبيدى داراى قوت و سلطه مىباشند و توانستهاند مدتهاى طولانى از خود محافظت نمايند، همين طور است قبايل قحطانى. اين عشاير حتى دخالت دول و حكام را در خود نفوذ ندادهاند. | در فصل بعدى از تحولات جديدى كه در وطن قرار دادن بدوىها و آثار اجتماعى و اقتصادى آنان سخن مىگويد. همچنين از عشاير قحطانى يا زبيدى، طايى و انشعابات آن صحبت مىكند. وقتى به عشاير زبيدى و حميرى مىرسد، از فروعات و روساى اين قبايل سخن مىگويد. در بخشهاى بعدى از احوال عمومى و سياست عشاير مىگويد. و مطرح مىسازد كه عشاير؛ مانند شهرها نيستند كه بتوان آنها را تحت سلطه در آورد، لذا عشاير زبيدى داراى قوت و سلطه مىباشند و توانستهاند مدتهاى طولانى از خود محافظت نمايند، همين طور است قبايل قحطانى. اين عشاير حتى دخالت دول و حكام را در خود نفوذ ندادهاند. | ||
در فصل بعدى خصومات و درگيرىهاى اين عشاير و چگونگى رفع منازعات بين آنها را بيان مىدارد و خاطر نشان مىكند كه در چنين اوقاتى؛ مانند خصومت در اراضى، مزرعهها، حقوق شرب يا حدود و مسيرها و غيره ... قوانينى از خود تشريع مىنمودند. | در فصل بعدى خصومات و درگيرىهاى اين عشاير و چگونگى رفع منازعات بين آنها را بيان مىدارد و خاطر نشان مىكند كه در چنين اوقاتى؛ مانند خصومت در اراضى، مزرعهها، حقوق شرب يا حدود و مسيرها و غيره... قوانينى از خود تشريع مىنمودند. | ||
در فصل بعد از آن از عرف ارياف و علاقات آنان به بدوىها مىگويد و مىافزايد كه آنها در قانون تابع عشاير نيستند، بلكه همانند اهل شهر، قانون واحدى دارند كه در رفع مخاصمات به آن استناد مىكنند. در ادامه از عرف عشاير در نزاع بين زمينها و مغارسات سخن به ميان مىآورد. | در فصل بعد از آن از عرف ارياف و علاقات آنان به بدوىها مىگويد و مىافزايد كه آنها در قانون تابع عشاير نيستند، بلكه همانند اهل شهر، قانون واحدى دارند كه در رفع مخاصمات به آن استناد مىكنند. در ادامه از عرف عشاير در نزاع بين زمينها و مغارسات سخن به ميان مىآورد. |
ویرایش