واکاوی ساختارهای اسطوره و کهنالگو؛ نقد اسطورهای ـ کهنالگویی عکس
واکاوی ساختارهای اسطوره و کهنالگو؛ نقد اسطورهای ـ کهنالگویی عکس تألیف کاوه فرزانه، اسطوره و کهنالگو در این کتاب مورد بررسی قرار میگیرند و سعی میشود مقایسهای بین آن دو انجام شود؛ تا تفاوتها، تشابهات و نقاط همپوشانی و نحوه تغییر و تبدیل آنها آشکارتر شود.
| واکاوی ساختارهای اسطوره و کهنالگو | |
|---|---|
| پدیدآوران | فرزانه، کاوه (نویسنده) |
| ناشر | مؤلف |
| مکان نشر | تهران |
| سال نشر | 1397 |
| شابک | 7ـ0016ـ00ـ622ـ978 |
| موضوع | اسطوره Myth,نمونه ازلي Archetype (Psychology) |
| کد کنگره | BL ۳۰۴/ف۴و۲ ۱۳۹۷ |
گزارش کتاب
پایه و ساختار جهان، بر چه مبنایی است؟ یا به دیگر سخن چگونه میتوان به درکی از جهان نائل آمد؛ و پاسخهایی را برای پرسشهای مطرح شده بهدست آورد؟ نظامهای اندیشه در پی این مهم، ساختارهایی را شکل میدهند. نظامهای دانایی، فهمپذیری جهان را ممکن میسازند. ادراک و آگاهی در این سیستمها، نگاه را از سمت و سویی سطحی، کمجنبش، استاتیک و کمارزش، به دیگر سو هدایت میکنند. آنسویی که زیبایی و امر زیبا، جلوهای عینی و ذاتی مییابد. بینقص بودن بر زمان تأثیر میگذارد و به دیگر سخن، آن را از نهاد و ریشه متحول میگرداند؛ اما نه اینکه بینقص بودن، آرمانشهریست دستنیافتنی. نه، بلکه فرآیندهایی که در نظامهای ارزشی رخ میدهند که ما آن را نظامهای دانایی نام نهادیم، حقیقت و فهم آن را و آگاهی واقعی و درک آن را، کنشپذیرتر مینمایند.
اسطورهها در بنیادهایشان به کهنالگوها نیازمندند و این الزام، ماهیتی است ساختاری. اسطوره تاریخ و فرآیندی است که وابسته است و مرتبط با آفرینش و راز آن. اسطوره به وقوع میپیوندد و در هر بار عملگریاش، از طریق کهنالگوها جاری م شود.
حیطه عملکردی کهنالگو و اسطوره، بسیار وابسته و پیوسته به هماند. طوری که جدایی بین آنها به لحاظ عملکردی ناممکن است. کهنالگو برای هویتبخشی و دوباره بازسازی به بنیاد هستی، در اسطورهها عمل مینماید و جاری میگردد. اسطوره پرداختن به بن و بنمایههاست و برای این فرآیند، کهنالگوها عملگری مینمایند. عملگری اسطوره در زمانهای گوناگون به لحاظ کیفی تا اندازهای ثابت و به لحاظ کمی، کاملاً متفاوت بوده و خواهد بود. تفاوتها را کهنالگوها سازماندهی و ساماندهی مینمایند.
آنچه در سعی شده در بخش اول کتاب بدان پرداخته شود، واکاوی، حین کنش و واکنشهاست تا به مدد فهم و ادراک، که خود مقولهای است رازگونه و بسیار محل و محمل مناقشه و اختلاف آراء، دانش و بینش آدمی به او در جهان هستی معنا بدهد.
جهان اساطیری هم متعلق است به گذشته و نیز هستیدهنده آنچه هست، میباشد. بر پایه آنچه گفته شد، جهان اساطیری، جهان آفرینشگری است و نقدی که بر پایه آن مبتنی است نیز، بر مبنای آفرینشگری و زایشگری(زمان) انجام میشود. چهار عنصر «آب»، «باد»، «خاک» و «آتش» مهمترین هویتهای ساختاری و عملکردیاند و در هر گونه نقدی، به نوعی به صورت مستقیم و چه غیر از آن، بازتاب یکی یا چند عدد از آنها مطرح است. بر پایه این انگاشت، ما به لحاظ کارکردی و عملگرایانه، بیشتر به «اسطورهشناسی طبیعی» نزدیکتر ی شویم. اسطورهشناسی که بیشتر به ماکس مولر منتسب میشود.
اسطوره و کهنالگو در این کتاب مورد بررسی قرار میگیرند و سعی میشود مقایسهای بین آن دو انجام شود؛ تا تفاوتها، تشابهات و نقاط همپوشانی و نحوه تغییر و تبدیل آنها آشکارتر شود. هر چند ممکن است در ابتدا، به لحاظ فهم، این دو تناسبی با هم دیگر نداشته یا اندک مشابهتی بین آنها احساس شود. فراموش نبایستی کرد که تمام این فرآیندها به انسان وابسته است، به خرد و فرهنگ او. آگاهی اوست و تناسب و رابطهاش با حقیقت که شاید یکی از مناقشهبرانگیزترین مسائل باشد که تعریف آن، هماره محل و محمل گفتگو بوده است.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات