نامههایی از کرمان به دوبلین: از دستنوشتههای کتابخانه بریتانیا، لندن
نامههایی از کرمان به دوبلین | |
---|---|
پدیدآوران | اورند لاریمر، امیلی (نویسنده)
قائد، محمد (گزینش، ویراسته) قائد، محمد (مترجم) |
ناشر | کلاغ |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1399 |
شابک | 8ـ22ـ7656ـ600ـ978 |
موضوع | لاريمر، اميلي اوورند، ۱۸۸۱-۱۹۴۹م. (Lorimer, E. O.(Emily Overend -- نامهها,نامههاي انگليسي,ايران -- تاريخ -- قاجاريان، ۱۱۹۳ - ۱۳۴۴ق. -- اسناد و مدارک,ايران -- تاريخ -- قاجاريان، ۱۱۹۳ - ۱۳۴۴ق. -- خاطرات |
کد کنگره | |
نامههایی از کرمان به دوبلین: از دستنوشتههای کتابخانه بریتانیا، لندن تألیف امیلی اورند لاریمر، امیلی اورند لاریمر (1881 ـ 1949) همسر کنسول بریتانیا در کرمان از 1912 تا 1914 هر هفته به پدرومادرش در شهر دابلین مرکز جمهوری ایرلند نامه مینوشت. دستۀ نامهها را گیرندگان آنها مرتب و تمیز در جعبۀ کاغذهای پستی روی هم میگذاشتند. پس از درگذشت امیلی، همسرش آنها را به کتابخانۀ موزۀ بریتانیا داد و نامهها در بخش مربوط به اسناد هند و شرق جای گرفت. این کتاب با گزینش و ویراستاری و ترجمه محمد قائد به چاپ رسیده است.
گزارش کتاب
امیلی اورند لاریمر (1881 ـ 1949) همسر کنسول بریتانیا در کرمان از 1912 تا 1914 هر هفته به پدرومادرش در شهر دابلین مرکز جمهوری ایرلند نامه مینوشت. دستۀ نامهها را گیرندگان آنها مرتب و تمیز در جعبۀ کاغذهای پستی روی هم میگذاشتند. پس از درگذشت امیلی، همسرش آنها را به کتابخانۀ موزۀ بریتانیا داد و نامهها در بخش مربوط به اسناد هند و شرق جای گرفت. در میان آنها گلبرگهای خشکیده هم دیده میشود و از مطالب نامهها برمیآید برای معرفی گیاهان ایران و نیز ابراز محبت به پدر و مادرش نمونۀ گلهخای باغچۀ خانهاش در کرمان را در پاکت نامهها میگذاشت.
همسر راوی دیوید لاکهارت رابرتسن لاریمر (1876 ـ 1962) افسر ارتش هند که امیلی از او با نام لاک یاد میکند، پیش از ازدواج با او در اهواز زندگی کرده بود. پس از مدتی اقامت با همسرش در بحرین، با سمت کنسول در کرمان و بلوچستان به پرشا (پرشیا، پرس) منتقل شد. طی جنگ جهانی اول در قاهره بود و به درجۀ سرهنگی رسید. چس از بازنشستگی در سال 1927 به پژوهشهای آکادمیک در زمینۀ زبانهای محلی ایران و غرب هند ادامه داد و عضو مدرسۀ مطالعات شرقی و آفریقای دانشگاه لندن شد.
در این نامهها میخوانیم مقامی در کرمان حضور داشت با عنوان کارگزار. راوی توضیح میدهد «نمایندۀ محلی وزارت خارجۀ ایران است که تمام کارهای ما بناست از طریق او انجام شود اما عملاً بسیاری از مستقیما با والی انجام میدهیم». میتوان استنباط کرد دولت ایران برای مراوده با مقامهای خارجی در قلمرو اسماً تحت حاکمیت خویش نمایندۀ سیاسی گماشته بود و گرچه از توافق تحقیرآمیز دو قدرت شمال و جنوب منزجر بود، منطقی دیپلماتیک برای ابراز مخالفت با آن وجود نداشت. اینکه دو دولت خارجی نخواهند با رقابت در پرداخت رشوه و اعزام نیرو به مقاصدشان برسند نه خلاف موازین بینالمللی است و نه مغایر اصول اخلاقی.
کنسول بریتانیا به گفتۀ راوی، ترجیح میداد با والی کرمان در ارتباط باشد که منصوب و نمایندۀ وزارت داخلۀ ایران بود. این میتوانست دو معنی داشته باشد: بریتانیا کرمان را بیرون از قلمرو حاکیت دولت به اصطلاح مرکزی ایران نمیداند و به تمامیت سیاسی و اداری ایران، همچنان که در معاهده با روسیه و در جاهای دیگر اعلام کرده است، احترام میگذارد.
کنسولگری کرمان در اسم وابسته به سفارت بریتانیا در تهران اما عملاً زیرنظر حکومت و ارتش انگلیسی هندوستان بود. در نامهها میخوانیم هنگام مقابله با ناآرامی محلی و اعتصاب، کنسول به والی دستور میدهد چه کند. وقتی والی بدون اجازۀ کنسول بریتانیا در کرمان یا سفارت بریتانیا کسی به معاونت خودش منصوب میکند، کنسول ترتیبی میدهد فرد «نامطلوب» را از نیمۀ راه یزد به تهران بازگرداند. ایران با صحاری بیآبوعلف و جمعیت اندک و گرسنه انضباطناپذیر، چنان بازدهی نداشت که مستعمره شود اما نیمهمستعمره یا شبهمستعمره چندان نابجا نیست. «عملاً بسیاری کارها را مستقیماً با والی انجام میدهیم»، بیانی است دیپلماتیک و پوشیده برای: والی طبق دستور ما عمل میکند.
در چند نامه حرف از قضاوت کنسولی است که در اصطلاح کاپیتولاسیون یا قضاوت برونمرزی خواننده میشود. تاجرهای اروپایی فرش در کرمان اختلاف حقوقی یا دعوای مالی خود را نزد کنسول بریتانیا میبردند، نه نزد محاکم شرع ایران. دادگستری نوین ایران هم نتوانست در اصل رابطه تغییری دهد.
در این نامهها میخوانیم که تاجری سوئیسی بعد از ورود به کرمان در منزل بازرگان آلمانی اقامت میکند و در پایان آشپز و طراح فرش صاحبخانه را همراه خود میبرد و کار به شکایت از میزبان از او میکشد. در یکی دیگر از دعواهای کارگزاران شرکتهای اروپایی فرش، یکی از آنها متهم میشود کوشیده است پوشش روی فرشی را در کارگاه فرشبافی فرنگی دیگری به زور کنار بزند؛ زیرا صاحب کارگاه نمیخواسته او طرحش را ببیند. راوی ارزش و احترامی برای این افراد قائل نیست و فرشهای تولیدی آنها را هم قبول ندارد. ستایشگر فرشهایی است که خود مردم قرنها می بافتهاند؛ یعنی ساده و در عین حال پر از ریزهکاری، نقشهای کوچک انتزاعی با رنگ گیاهی برای نشستن روی آن و تماشا از فاصلۀ بسیار نزدیک. اعتقاد دارد طرحهایی ویترینی که شرکتهای غربی سفارش میدهند بنجل و پرزرقوبرق است و به کاغذ دیواری میماند.
راوی و همسرش «اختناق ایران» مورگان شوستر که بهتازگی در آمریکا منتشر شده را میخوانند. با صراحت نظر میدهد «شوستر منافع بریتانیا و روسیه را خیلی به باد استهزا میگیرد و کلا فراموش میکند از همه چیز گذشته، پرشیا اگر خودش نتواند تبدیل به ملت شود، وظیفۀ ما نیست این کار را برایش انجام دهیم. وظیفۀ ما حمایت از اتباع و بازرگانان و پول بریتانیایی است که به این مملکت آمده، و نجات نهایی ایران در درجۀ دوم قرار دارد». او به فضای سیاسی ـ اجتماعی ایران بسیار بدبین است و مردمش را قابل اعتماد نمیداند.
نویسندۀ نامهها در اروپا سفر و زندگی کرده بود، زبانهای فرانسه و آلمانی را میدانست. بعدها مترجم سرشناس متنهای آلمانی شد و از جمله کتاب «نبرد من» آدولف هیتلر را به انگلیسی برگرداند. با وجود علایق آکادمیک و کار منظم و مداوم همراه با مطالعۀ کتابهای کلاسیک و تازه، به جزئیات زندگی روزمره توجه دارد. در کنار خواندن شش جلد کتاب «زوال و سقوط امپراتوری روم» اثر ادوارد گیبون، به امور خانه با دقت رسیدگی میکند و دربارۀ مناسب بودن میوههای محلی برای درست کردن مربا و کمبود گوشت گوساله به سبب بازدۀ اقتصادی گاو در جامعهای کشاورزی برای پدرومادرش مطالبی مینویسد. منشی کنسولگری هم هست و از محتوای مکاتبات و تلگرامهای محرمانه با سفارت بریتانیا در تهران و با دولت هند هم اطلاع دارد و همسرش جریان امور شهر و مراودات با مقامهای محلی را با او در میان میگذارد. مقامهای محلی را در خانهاش میبیند و با خانوادۀ آنها دیدار میکند.
از جالبترین روایات این کتاب، دید و بازدید با مادر و همسر سردار نصرت والی کرمان است. مکان کنسولگری متعلق به سردار و چسبیده به منزل اوست. لباسهای بانوان اعیان کرمان را توصیف کرده و دربارۀ کیفیت پارچه و دوخت آنها نظر میدهد. فارسی را میتواند بخواند و صحبت کند؛ اما برای مکالمۀ سریع هنگام ردوبدل تعارفات، کلمات مناسب کم میآورد.
در هر حال آنچه برای سرگرم کردن والدینش نقادانه و تاحدی بیپروا دربارۀ شخصیت متوسط اربابان و طرز ادارۀ مستعمرات نوشته، میتواند برای خوانندۀ امروزی هم جالب باشد. بهویژه برای خوانندۀ ایرانی که معتقد به هوش و قدرت بیحد و حساب موجودی فرابشری به نام «استعمار» است.
در این کتاب در مجموع ترجمۀ 58 نامه آمده که به ترتیب تاریخی مرتب شدهاند. اولین نامه به تاریخ بیستم دسامبر 1912 نگاشته شده و تاریخ نگارش آخرین نامه نیز هفدهم سپتامبر 1914 است.
در انتهای ترجمۀ نامهها، متنی از سوی مترجم افزوده شده با عنوان «در خانۀ ایرانی» که دهۀ پنجاه برای گروهی خاص چاپ و تکثیر شد. دو مؤلف این جزوه، زنانیاند انگلیسیزبان با همسران شاید ایرانی یا شاید خارجی که به سبب موقعیت کاری در ایران زندگی میکردند. هدف نویسندگان این جزوه، راهنمایی کردن زنانی همانند خودشان برای جاافتادن یا زندگی موقت در این کشور است، نه داوری در فرهنگ کشور میزبان یا حتی کاوش در آن.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات