مصارع المصارع (ترجمه میری)

    از ویکی‌نور
    مصارع المصارع (خواجه نصیرالدین طوسی)
    مصارع المصارع (ترجمه میری)
    پدیدآورانمیری، محسن (مترجم) نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرمصارعه الفلاسفه
    ناشرحکمت
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1380 ش
    چاپ1
    شابک964-5616-71-9
    موضوعابن سینا، حسین بن عبدالله، 370 - 428ق. - نقد و تفسیر

    شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ۴۷۹؟ - ۵۴8؟ق. مصارعه الفلاسفه - نقد و تفسیر

    فلسفه اسلامی - دفاعیه‌ها و ردیه‌ها
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏774‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏6038‎‏ ‎‏1380
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    مصارع المصارع اثر خواجه نصيرالدين طوسى است. اين كتاب، به زبان عربى و در تحليل و بررسى كتاب «مصارع الفلاسفة» شهرستانى و در واقع، پاسخ به شبهات و اشكالاتى است كه ديدگاه كلام اشعرى نسبت به فلسفه دارد. شهرستانى، در كتاب مزبور، به نقد مباحث ابن سينا پرداخته و در مواردى نيز تعابير گزنده‌اى نسبت به ابن سينا به كار برده است و خواجه، در اين كتاب، ضعف‌ها و نادرستى‌هاى ديدگاه شهرستانى را در انتقاد از فلسفه و ابن سينا، آشكار مى‌كند و مغالطه‌هاى شهرستانى را به خوبى نشان مى‌دهد.

    ساختار

    كتاب، مشتمل بر يك مقدمه و پنج مسئله است.

    گزارش محتوا

    مطالب مورد بحث در اين كتاب، اجمالا عبارتند از: حصر اقسام وجود، اثبات واجب‌الوجود، توحيد واجب‌الوجود، علم واجب‌الوجود و حدوث عالم.

    شهرستانى، در كتاب خود، از ابن سينا انتفاد كرده و قول او را راجع به قدم عالم و انكار معاد و نفى علم خدا و قدرت او و نيز خلقت عالم، رد نموده است. به نظر شهرستانى، جسم، مركّب از اجزاى بالفعل نيست و ليكن به اجزاى متناهيه قابل قسمت است.

    اين قول را خواجه طوسى، از امام فخر، در شرح اشارات، نقل كرده است. بحث ديگر راجع به جوهر فرد است كه اكنون به اجمال به آن اشاره مى‌كنيم: جسم، در تجزيه به حدى مى‌رسد كه ديگر تجزيه نمى‌پذيرد كه آن حد را متكلمان جوهر فرد مى‌گويند.

    فيلسوفان بر خلاف متكلمان، مى‌گويند: جسم، به آن حد كه تجزيه ناپذير شود، نمى‌رسد. سرّ مسئله اين است كه جسم، نزد متكلمان، مركب از اجزاى متناهى است، ولى در نزد فيلسوفان، جسم، از صورت و هيولى مركب است؛ نه از اجزا. متكلمان، براى اثبات نظر خود، چند دليل مى‌آورند كه يكى، اين است كه مى‌گويند: نقطه، وجود دارد و در هيچ جهت قابل قسمت نيست، حال اين نقطه، يا جوهر است و يا عرض؛ اگر جوهر و قائم به خود است، پس جزء لايتجزّى ثابت است و همين، مطلوب ماست و اگر عرض است، پس محل مى‌خواهد؛ اكنون محل آن، يا تقسيم مى‌شود و يا نمى‌شود؛ اگر تقسيم شود، نقطه بالطبع تقسيم خواهد شد و اگر تقسيم نشود، مدّعاى ما ثابت مى‌گردد، چه جزء لايتجزى، همان جوهرى است كه به هيچ وجه قابل تقسيم نيست.

    خواجه، مى‌فرمايد: حكيمان، در جواب اين دليل متكلمان، مى‌گويند: حال، بر دو قسم است: حال سريانى و حال طريانى؛ حال سريانى، آن است كه بر شىء عارض مى‌شود از آن جهت كه شىء، قابل است؛ مثلاً سفيدى قند، حالّ است در جسم قند و از آن جهت كه قند، قسمت‌پذير است، حالّ، نيز با انقسام محل خود، منقسم مى‌گردد. امّا حال طريانى، آن است كه عارض محل مى‌شود، ولى نه از آن جهت كه محل، تقسيم‌پذير است؛ نقطه در خط حال است و خط نيز عرض است و حال در سطح، هم‌چنين سطح در جسم، ولى نقطه كه در خطّ حال است، از آن جهت است كه خط در طول مستقيم است و بيان آن اين است كه خط، در يك جهت منقسم مى‌شود، ولى نقطه، منقسم نمى‌شود، چون حلول نقطه در خط، طريانى است.

    شايان توجه اينكه، خواجه طوسى، در اين كتاب، برخورد بسيار تند و غير قابل انتظارى با شهرستانى مى‌كند و وى را سارق ديدگاه‌هاى فلاسفه و ابن سينا مى‌خواند و نظريات او را به سخنان واعظان تشبيه كرده و بارها او را بى‌سواد و خطبه‌خوان معرفى مى‌كند. خواجه، تصريح مى‌كند كه من اين نقد را نه به خاطر دفاع از ابن سينا، بلكه به دليل آنكه مغالطه‌هاى كتاب شهرستانى را متذكر شوم، نوشتم، چون كتاب وى را اثرى بسيار ضعيف با مقدماتى واهى يافتم كه به سفاهت آميخته است.

    وابسته‌ها