مخاطرات خرد: پدیدارشناسی بحران عقل در فرهنگ اسلامی
مخاطرات خرد | |
---|---|
پدیدآوران | امیری، علی (نویسنده) |
ناشر | ناسوت |
مکان نشر | کابل |
سال نشر | 1399 |
شابک | 4ـ0433ـ9936ـ978 |
موضوع | عقل -- فلسفه,عقل (اسلام),فرهنگ اسلامی |
کد کنگره | BBR ۵۵/ع۷الف۸ ۱۳۹۹ |
مخاطرات خرد: پدیدارشناسی بحران عقل در فرهنگ اسلامی تألیف علی امیری، نویسنده در این کتاب کوشیده عقل را همچون عقل به موضوعی برای خودش یعنی به موضوعی برای تعامل عقلانی بدل کند؛ به همین دلیل این کتاب بحثی در بحران عقل است؛ زیرا تنها از رهگذر دامنزدن به بحران و تبدیل کردن آن به سوژهای برای تعقل، عقل می تواند به موقف خود یعنی به امر حاضر برای خود وقوف یابد و مستقر شود.
ساختار
کتاب از سه بخش(کتاب) تشکیل شده است. کتاب اول به بحران منطق پرداخته، کتاب دوم به بحران عقل میپردازد، و کتاب سوم به بحران تفکر پرداخته است.
گزارش کتاب
این کتاب گفتارهایی در باب بحران عقل در فرهنگ اسلامی است. عقل، نیروی رهاییبخش است به شرط اینکه انسان همواره از مخاطراتی که در کمین آن نشسته است، آگاه بوده و توان رویارویی با آنها را داشته باشد. در این میان شبهعقل همواره به جای عقل نقش بازی کرده و پیوسته وجوهی از عقلانیت تلاش کرده که خود را مطلق سازد. البته خطر اصلی که پیوسته در کمین خرد است، نه مطلقشدن عقل همگانی است و نه ظهور ناعقلانیت در قالب گفتارهای شبهعقلانی، بلکه از کف رفتن توانایی خرد در رویارویی با این وضعیت است. بدینسان بحران عقل تنها خطاهایی نیست که خرد در تحول تاریخی خود خواهناخواه مرتکب آن میشود، بلکه بحران اصلی در ناتوانی از رویارویی با این همه خطاهاست. خطاهای عقل آن سویههای تاریک و دهشتناک تاریخ عقلانیت است و اگر عقل نتواند در رویارویی با این سویههای تاریک و اندیشیدن به آن، در مقام نیروی موثر در تاریخ و به عنوان مرجع اندیشنده و اعتباردهنده در بنیاد اشیا و امور چیرگی یابد، ناگزیر به یکی از اشکال بلاهت تبدیل خواهد شد.
نویسنده در این کتاب کوشیده عقل را همچون عقل به موضوعی برای خودش یعنی به موضوعی برای تعامل عقلانی بدل کند؛ به همین دلیل این کتاب بحثی در بحران عقل است؛ زیرا تنها از رهگذر دامنزدن به بحران و تبدیل کردن آن به سوژهای برای تعقل، عقل می تواند به موقف خود یعنی به امر حاضر برای خود وقوف یابد و مستقر شود.
موضوع پژوهش نویسنده در این کتاب، نقد عقل فارسی یا عربی و اسلامی نیست، بلکه رسیدگی به این نکته است که کی، کجا و با چه شرایطی عقل از التفات به بحران خود ناتوان شده و از اندیشیدن به آن بازمانده و چرا این لحظات تاریک عقل، التفات خرد را کمتر به خود جلب کرده یا اصلاً جلب نکرده است. پژوهشهایی که در این کتاب گرد آمده، همگی در خدمت این معناست و هر یک وجهی از وجوه بحران عقل را نشان میدهند؛ از این رو برعکس مشاجرات کنونی دربارۀ عقل، این کتاب در کلیت خود میکوشد با تحریر محل نزاع، بر سرشت و سرنوشت خرد در تمدن اسلامی پرتوی بیفکند و از این رهگذر امکان تأمل در ذات یااندیشیدن عقل به عقل را مهیا کند. بدین ترتیب بازگشت به خرد همان اندیشیدن عقل به ظهور تاریخی خویش و بنابراین پیوند عقلانیت و تاریخ از یکسو و فرماسیونهای تاریخی و اجتماعی عقلگرایی از سوی دیگر است.
مباحث مطرح شده در این کتاب در مجموع مشتمل بر سر موضوع اساسی است؛ اما هر سه موضوع دست به دست هم داده تا معضل خرد را به گونهای مطرح کند. بخش اول به مسائل و چالشهای منطق در جهان اسلام اختصاص دارد. این بحث در چارچوب جدال دین و فرهنگ جای میگیرد و چنانکه در این بخش توضیح داده شده، سختگیری دینی و آسانگیری فرهنگی که از آن به عنوان «نظریۀ دفع دینی و جذب فرهنگی» تعبیر شده است، موقعیت منطق را به عنوان معیار دانش یقینی و مآلاً استحالهها و دگردیسیهای آن را در آغوش یک فرهنگ دینپرورده توضیح میدهد. این اشارات نه تاریخ منطق است و نه تلاش برای تثبیت مجدد آن به عنوان یک معیار و متدولوژی، بلکه تلاشی است برای سنجش وضعیت عقل و بنابراین به سهم خود کوششی است برای تعلیق تاریخ و امکان دادن به ذات تاریخی منطق تا در آگاهی خواننده، خود را پدیدار کند.
بخش دوم به دشواریهای عقل از زوایای گوناگون پرداخته است. نکتۀ کانونی در این بخش، تلاش برای ایجاد تصویر مناسب از موضوع و مسئله عقل در شکل تاریخی آن است. این تلاش با این فرض صورت گرفته که تنها از رهگذر آگاهی از سرشت تاریخی خرد میتوان به سویههای تاریک آن پرتو افشاند. فصول بخش دوم نشان میدهد که مسئلۀ اصلی در تمدن اسلامی، استحالۀ اشکالی از خردگرایی به صورتهای متعدد از نابخردی است. در متونی که از مآثر اسلامی در دست وجود دارد، هیچیک «جدال عقل علیه عقل» را همانند دفتر فشرده اما مهم «رساله فی معانی العقل» اثر فارابی به گونۀ درخشان باز نمیکند و نشان نمیدهد. در فصلی از این بخش نویسنده کوشیده با بررسی همهجانبۀ این رساله، نهتنها بر وضعیت عقل در تاریخ اسلام پرتو افکند، بلکه در تصویر صورت مسئلۀ عقل نیز سهم بگیرد و نشان دهد که چالش اصلی در جهان اسلام، نه شرع و امر دینی، بلکه اشکال و صور گوناگونی از خردگرایی است. در بررسی کنونی این کتاب، این رساله هم یک سند تاریخی بوده و هم یک متن فلسفی که نویسنده نیز آن را از این دو حیث بررسی کرده است.
در حوزۀ فرهنگی فارسی، حوزۀ فرهنگی بلخ نمونۀ مثالی فرهنگ فارسی دیده شده و شواهد و براهین آن در فصل مربوط نشان داده شده است. سخن گفتن از بلخ به عنوان سنتز آتن و اورشلیم تنها به مدد نشان دادن خصوصیت و ساختار فرهنگی خاص آن ممکن است. فصلی که تفسیر ابن سینا و ابن رشد را از یکی از دفاتر متافیزیک ارسطو مقایسه میکند، کوشش دیگری برای طرح معضل خرد است. هدف نویسنده آن است که توجه خواننده را از مسائلی چون جایگاه، برد ذهنی و نبوغ فردی هر یک از دو مفسر به سوی امکانات و الزامات فرهنگی آن دو جلب کند و این به سهم خود، موقعیت پدیدارشناختی سزاوار توجهی به دست میدهد که غایت آن، افشاندن نوری بر سرشت عقل در یک فرهنگ دینی است. در این بخش فصلی نیز به ملاصدرا اختصاص یافته که استعلاییتر از هر مورد دیگر است؛ زیرا هدف آن نه در پیچیدن به مسائلی است که ملاصدرا مطرح کرده، بلکه تلاش برای فهم سرشت تفکر او در یک جغرافیای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خاص است.
بخش سوم از منظر دیگری معضل خرد را به بحث میگذارد: از منظر نسبت فلسفه و ایدئولوژی. ایدئولوژی را از آنجا که حجاب عقل است، میتوان نوعی شبهفلسفه یا فلسفۀ دروغین دانست. فلاسفه همواره داعیۀ تحری حقیقت داشته و به همین جهت هم عظمت داشته و مورد احترام بوده و علاوه بر زبان، روش و خواستگاه، به لحاظ غایت نیز خاص و یگانه بوده است. فارابی از فیلسوفانی است که خواست حقیقت در آنها به خواست قدرت و ثروت تبدیل شده، به عنوان فیلسوفان دروغ و دنبال حطام دنیوی یاد کرده و این را بایستی بدین معنا گرفت که ایدئولوژی گرچه از ویژگیهای عصر جدید است؛ اما ریشههای آن به مثابه بئسالبدل فلسفه کمابیش همزاد فلسفه بوده و همواره پابهپای آن حضور داشته است.
موردی از سرکوب تفکر و سخن فلسفی به مدد ایدئولوژی در بررسی «نظریۀ اعتباریات» و پیامدهای فلسفی آن و نیز واکنشهای انگیختهشده پیرامون آن نشان داده شده است. از عرضۀ ایدئولوژی به جامۀ خرد، دو نمونه به دست داده شده است: یکی از عرب و دیگری از عجم که مانند مورد فارابی، ملاصدرا و ابن رشد به تفصیل بررسی شدهاند.
بنابراین در این کتاب، منطق، فلسفه و ایدئولوژی همگی در حکم میانجیهایی آشکارکننده و سوژههای تأمل فلسفیاند که از خاک و نیروی تربیتی فرهنگ تغذیه میکنند و بنابراین با هم پیوند خوردهاند و اگر قرار باشد، موضوعی واحد مثلاً عقل را بازنمایی کنند، باید در پیوند با یکدیگر بررسی شوند. خرد، موضوع اصلی است؛ فرهنگ، سرشت و برد آن را معین میکند و ایدئولوژی موانع آن را نشان میدهد. آنجا که با معضل تاریخی خرد سروکار داریم، بررسی این مقتضیات و موانع میتواند موضوع کوششی اصیل و جدی باشد.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات