مثنوی جمشید و خورشید

    از ویکی‌نور
    مثنوی جمشید و خورشید
    مثنوی جمشید و خورشید
    پدیدآورانسلمان ساوجی، سلمان بن محمد (نويسنده)

    آس‍م‍وس‍ن‌،یس‌ پ‍‍ت‍ر (مصحح)

    وه‍م‍ن‌، ف‍ری‍دون‌ (مصحح)
    ناشربنگاه ترجمه و نشر کتاب
    مکان نشرایران - تهران
    سال نشر1348ش
    چاپ1
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‫‬‮‭PIR۵۴۸۰‭/آ۱۶‭‬
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    مثنوی جمشید و خورشید، سروده «سلمان ساوجی» (778-709ق) است که به کوشش «ج. پ. آسموسن» (به دانمارکی: Jes Peter Asmussen) (2002-1928م) و «فریدون وهمن»، زیر نظر احسان یارشاطر (1397-1299ش) چاپ شده است.

    سلمان این داستان را به سفارش سلطان اویس سروده است. اویس به او گفته است: «خسروانه‌نقشی از نو بساز؛ چراکه قصه «وامق و عذرا»، «خسرو و شیرین» و «ویس و رامین» کهنه شده و دُرّ شهوار نظامی سیه گشته است. سلمان، فرمان به‌جا آورده، این داستان را به سیاق منظومه‌هایی چون «ویس و رامین» نظامی و «منوهر و دمالت» منسوب به ظهیر می‌سراید و از مضامین تازه شعری و تنوع غزل و رباعی برخوردارش می‌کند[۱]‏.

    خلاصه داستان

    «جمشید و خورشید» عاشقانه‌ای است‌ که از عشق «جمشید» پسر خاقان‌ چین‌، به «خورشید» دختر قیصر روم حکایت می‌کند. او یگانه‌پسر پادشاه چین است. شبی در خواب عاشق ماه‌رویی می‌شود. پس از اینکه در عالم بیداری، او را نمی‌یابد مرد جهان‌دیده‌ای به نام مهرابِ بازرگان نگاره‌ای از «خورشید»، دختر قیصر روم، به شاهزاده نشان می‌دهد. جمشید معشوقه را می‌شناسد و هرچند پادشاه و مادرش از این دلباختگی ناخوشنودند، با مهراب به روم راه می‌سپرد. او در این مسیر، از سرزمین جنیان می‌گذرد، با اکوان دیو می‌ستیزد و با حوادث دیگری مانند غرقه‌ شدن در دریا روبه‌رو می‌شود. سپس به شهر می‌رسد و میان برخی، سیم و زر می‌پراکنَد و تا به دربار قیصر راه می‌یابد. آنگاه با خورشید نرد عشق می‌بازد. مادر شاهدخت که به این معاشقه پی‌ می‌برد، دختر را در دژی می‌افکند. جمشید اندوهناک می‌شود و به بیابان سر می‌نهد و همدم جانداران و درندگان می‌گردد. مهراب او را به شهر بازمی‌آورد و اندرزش داده تا راه عقل بپوید. جمشید دوباره بذل‌افشانی می‌کند و به دربار راه می‌یابد. او این بار، اعتماد مادر را به دست آورده، شبی پنهان به دیدار محبوبه، که در زندان زار و بیمار گشته است، می‌رود و پس از چندی، آزادی خورشید را از مادرش می‌خواهد. در این هنگام پادشاه شام با پسرش «شادی‌شاه»، که از خردسالی نامزد خورشید بوده است، برای پیوند زناشویی به روم می‌آید. پسر در بزم میخوارگی کم می‌آورَد و جمشید در چوگان و شکار نیز بر او چیره می‌شود. همچنین، او قیصر را در شکارگاه از چنگال شیری می‌رهاند. این رخدادها قیصر و همسرش را آگاه می‌کند که او بازرگان نیست. جمشید شاهزاده‌ای است که برای پیوند با خورشید شایستگی دارد؛ ازاین‌رو، قیصر کار را بر «شادی‌شاه» سخت می‌کند، به‌گونه‌ای که او درمی‌یابد که قیصر نمی‌خواهد دخترش را به او بدهد. شادی‌شاه به شام بازمی‌گردد و برای نبرد آماده می‌شود. جمشید سرداریِ لشکر روم را می‌پذیرد و در نبردی سخت، شامیان را شکست می‌دهد و یک سال در شام به داد حکم می‌راند، سپس به روم می‌آید و با خورشید پیوند می‌یابد. جمشید پس از چندی به چین بازمی‌گردد. پدر تاج سلطنت بر سرش می‌نهد و تا پایان زندگی در آن سرزمین به داد حکم می‌راند[۲]‏.

    برخی بر این باور‌اند که این داستان با بیش از دوهزارونهصد بیت، رگه‌هایی از تصوف و عرفان را در خود می‌نمایاند؛ به‌گونه‌ای که «مهراب» پیر طریقت است و جمشید در هفت وادی پُرنشیب و فراز معرفت، سلوک می‌کند[۳]‏.

    مصحح در تهیه این مثنوی از نسخه‌های خطی کتابخانه‌های «ایندیاآفبس»، «بریتیش میوزیوم»، و نسخه عِبری در کتابخانه سلطنتی کپنهاگ، بهره ‌جسته‌اند[۴]‏ و معانی واژه‌های کمیاب کتاب را در پایان کتاب آورده‌ است[۵]‏.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه مصحح، صفحه شانزده و نوزده
    2. ر.ک: همان، صفحه شانزده - هفده
    3. ر.ک: میرهاشمی، سید مرتضی، چکیده
    4. ر.ک: مقدمه مصحح، صفحه نوزده
    5. ر.ک: متن کتاب، ص179-177

    منابع مقاله

    1. مقدمه مصحح و متن کتاب.
    2. میرهاشمی، سید مرتضی، «بازتاب اندیشه صوفیانه در داستان جمشید و خورشید»، فصلنامه متن‌پژوهی ادبی، دوره 19، شماره 66، اسفند 1394، ص169-153



    وابسته‌ها