لطائف أخبار الأول فيمن تصرف في مصر من أرباب الدول

    از ویکی‌نور
    لطائف أخبار الأول فيمن تصرف في مصر من أرباب الدول
    لطائف أخبار الأول فيمن تصرف في مصر من أرباب الدول
    پدیدآورانمهنا، محمد رضوان (محقق) اسحاقی منوفی، محمد عبدالمعطی (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرکتاب لطائف أخبار الأول فيمن تصرف في مصر من أرباب الدول
    ناشرمکتبة الإيمان
    مکان نشرقاهره - مصر
    سال نشر1420 ق
    چاپ1
    موضوعاسلام - تاریخ

    امویان

    خلافت

    عباسیان
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DS‎‏ ‎‏38‎‏/‎‏16‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏5‎‏ل‎‏6
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    لطائف أخبار الأول فيمن تصرف في مصر من أرباب الدول اثر محمد بن عبدالمعطى بن ابى الفتح بن احمد بن عبدالغنى بن على اسحاقى (متوفاى 1032 ق) مى‌باشد.

    مورخان مسلمان در تدوين و تنظيم متون تاريخى شيوه‌هاى گوناگونى از قبيل حديثى خبرى، طبقاتى و تبار شناختى در پيش گرفته‌اند. يكى ديگر از اين شيوه‌ها، تاريخ‌نگارى محلّى است. در جهان اسلام تاريخ‌هاى محلّى بسيارى با صبغه علمى و دينى يا سياسى تدوين شده است. اين كتب معمولاً مشتمل است بر پيش گفتارى درباره تاريخ احداث شهر و فتح آن به دست مسلمانان رواياتى در فضيلت شهر، محله‌ها و تاسيسات شهر در پيش و پس از اسلام؛ ولى به تدريج تاريخ‌هاى محلّى جنبه عام يافت و علاوه بر تراجم رجال حديث و روايت، تراجم ديگر بزرگان و مشاهير را نيز در برگرفت كه آن نوعى تاريخ‌هاى وقايع نگاشتى، مبتنى بر دوران حكومت خلفاء و سلاطين مى‌باشد. در تاريخ‌هاى دودمانى كه پس از زوال قدرت مركزى خلافت اسلامى تألیف شد، دوران حكومت حاكمان به عنوان تنها اصل تنظيم مطالب به كار رفت. اثر حاضر هم به اين شيوه تدوين شده است. اين اثر ضمن مراعات ترتيب حكومت حاكمان به شيوه فرهنگنامه‌اى تدوين شده و سراسر كتاب به شرح حال حاكمان و سلاطين كه از زمان فتح اسلامى تا 1031ق در مصر روزگار حكومت مصطفى اوّل كه تقريباً زمان فوت مؤلف مى‌باشد، می‌پردازد. در شرح شخصيت‌ها به اجمال سخن گفته شده و بطور كامل به شرح احوال آنان پرداخته نشده و بيشتر به ذكر زمان خلافت، مدت حكومت و بعضى از حوادث تاريخى كه در زمان حكومت آن‌ها به وقوع پيوسته كه شامل موضوعات مختلفى از جمله ادبى، جغرافيايى، اجتماعى و... مى‌باشند، می‌پردازد و در پايان اثرى كه آن حادثه برجاى گذاشته و خواننده از آن مى‌تواند، بهره بردارى نمايد، با لفظ «فائده» مى‌آيد و در مواردى هم ذكرى از طرائف و عجائب و نصايح در اثر ديده مى‌شود.

    در اين اثر به منابع و مراجع متنوعى تكيه شده است؛ مثل «المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار» تقى‌الدين مقريزى، «حسن المحاضرة فى اخبار مصر و القاهره» و يكسف الصلصلة فى وصف الزلزلة هر دو از جلال‌الدين سيوطى، «الكواكب الدريّة فى مدح خيّر البريّه» معروف به قصيدة البردة از شرف‌الدين بوصيرى، تاريخ مدينة الدمشق ابن‌ عساكر، مروج‌الذهب و معادن الجوهر ابوالحسن على بن حسن مسعودى، «الانس الجليل بتاريخ القدس و الخليل» مجيرالدين حنبلى، «الانسان الكامل فى معرفة الاواخر والاوائل» عبدالكريم جيلى، «حياة الحيوان» محمد كمال‌الدين دميرى، «ربيع الابرار و فصوصى الاخبار» زمخشرى، «خريدة القصر و مزيدة العصر» عماد اصفهانى، «زهر الآداب و ثمرة الالباب» ابواسحاق ابراهيم بن على حصرى قيروانى، «لطائف المعارف» عبدالرحمن بن رجب حنبلى، تفسير بيضاوى و ديگر كتب مرجع.

    مؤلف منابع خود را به طور مستقل جمع‌آورى و بيان ننموده و مواردى كه در بالا آمده، از درون اثر جمع‌آورى شده است. مؤلف در بعضى موارد فقط اسم اثر را به طور مختصر و در برخى موارد ديگر فقط نام نویسنده را اين گونه حكاه اصمعى، حكاه ابوالعتاميه، حكاه المسعودى، قال الجلال السيوطى آورده و اين كه مربوط به كدام اثر است، را مشخص ننموده است و در مورد روايات هم مسلسل سند و روات را به طور كامل بيان نكرده است، آورده: روى الطبرانى عن ابن عباس، قال انس، ماحكى عن كميل و...

    ساختار و گزارش محتواى اثر

    اثر حاضر، از يك مقدّمه كه توسط محقق «محمد رضوان مهنا» نگارش يافته و متن اصلى مؤلف تشكيل شده است. محمد رضوان مهنا در اين مقدّمه به دو بحث پرداخته اوّل به فوايد و اثرات كه مطالعه تاريخ در بردارد، مى‌پردازد و بيان مى‌كند كه تاريخ، به كسى كه دنبال درس آموزى و تدبّر باشد، موادى در دسترس او قرار مى‌دهد كه او مى‌تواند با تفكر در آنها؛ از جمله اين كه چگونه امت‌ها سير صعود و نزول را پيموده‌اند، حكّام و پادشاهان چگونه مدارج و مناصب را بدست آورده يا آنها را از دست داده‌اند؟ و... عبرت گرفته و با كمك آنها راه‌هاى موفقيّت و سعادت را طى نمود.

    دومين بحث اين مقدمه كه عنوان «التعريف بالكاتب» (شناخت نویسنده) دارد؛ شامل نام و نسب، سال وفات و دو نقل قول در اين مورد ذكر مى‌كند. يكى از «نهايه» كه سال فوت را 1032 ه‍.ق آورده و ديگر بروكلمان در اثر خود «تاريخ الادب العربى» فصل هشتم تاريخ تألیف را 1033 مى‌گويد و در ادامه معرّفى نویسنده، به ذكر تأليفات او مى‌پردازد. در آخر نكته‌ها و مطالبى كه در اثر توسط مؤلف آمده را بيان مى‌كند.

    متن اصلى از يك مقدّمه، ده باب و خاتمه تشكيل شده است.

    اثر را مقدّمه‌اى است، مفصّل (36 صفحه) شامل آيات وارده در فضائل مصر كه در قرآن در 28 موضع بطور مستقيم و غير مستقيم به آن اشاره شده و اخبار وارده در فضايل آن در احاديث نبوى و فتح آن به دست سپاه اسلام، زندگى‌نامه پيامبران عليهم‌السلام از جمله آدم، شيث، ادريس، نوح، هود، ابراهيم خليل، لوط، اسماعيل و... عليهم‌السلام.

    باب اوّل پس از آن كه رسول اكرم(ص) در سال يازدهم هجرى به ملاء اعلى پيوست، ابوبكر به عنوان يكى از اصحاب آن بزرگوار به جانشينى و حكومت بر مسلمانان به عنوان خليفه دست يافت. پس از او، به ترتيب عمر، عثمان و آنگاه حضرت امیرالمؤمنین(ع) خلافت را در دست گرفتند. اين چهار تن به خلفاى راشدين مشهور و معروفند. پس از شهادت على بن ابى‌طالب(ع) (40هجرى) گروهى از مسلمين با امام حسن(ع) به عنوان خليفه بيعت نمودند. باب اوّل به معرفى اين خلفاء پنج گانه پرداخته است و اين معرّفى شامل اسم و نسب كامل، تاريخ شروع خلافت، ذكر گوشه‌اى از فضائل آنان از طريق روايات، ذكر بعضى از حوادث دوران خلافت، و ذكر علل و تاريخ فوت آنان مى‌باشد. مؤلف در اثر (در قسمت ذكر فضائل حضرت) به ذكر مناجاتى از حضرت على(ع) از طريق روايتى كه آنرا ذكر نموده است، پرداخته است. (98 90)

    باب دوم به دوران حكومت بنى‌اميّه مى‌پردازد. در سال 41هجرى، حسن بن على(ع) با معاويه صلح كرد و خلافت را با شرايطى به معاويه پسر ابوسفيان واگذارد. معاويه خلافت را پس از خود به فرزندش يزيد واگذارد و به اين ترتيب دولت امويان پاى گرفت. سلسله بنى‌اميّه را چهارده خليفه و مركز و پايتخت حكومت آن در دمشق قرار داشت. حكومت امويان مدّت 92 سال به طول انجاميد (132 42 هجرى). اين باب به ذكر نام اين چهارده خليفه اموى بطور جداگانه مى‌پردازد و شامل اسم و نسب، تاريخ شروع، مدّت خلافت، ذكر بعضى از اقدامات دوران خلافت آنان مى‌باشد.

    باب سوم، حكومت عباسيان را مورد كنكاش قرار مى‌دهد. در سال 132ق خلافت عباسيان، جاى امويان را در سراسر سرزمين‌هاى اسلامى جزء اسپانيا گرفت. خلفاى عباسى، سى و هفت تن بودند و نسب آنها به عموى پيامبر اكرم(ص) مى‌رسد. «سفاح» اوّلين خليفه عباسى، دولت امويان را منقرض كرد، مركز خلافت عباسى ابتداء شهر «هاشميّه» در شمال كوفه بود. سپس به دستور منصور (ابوجعفر) دوّمين خليفه عباسى در سال 140 هجرى، بغداد بناء گرديد و او به سال 146ق مركز خلافت خود را به اين شهر منتقل نمود و اين شهر تا پايان سلطنت عباسيان، پايتخت آنها بود كه در اين باب به معرّفى اين 37 تن خلفاى عباسى به ترتيب سال حكومت آنها پرداخته شده است.

    مصر و شام در تاريخ اسلام غالباً ً تحت يك حكومت و اداره قرار داشته‌اند. مسلمين شام را بين سال‌هاى 17 14 ه.ق و مصر را در 21ق فتح نمودند. مصر از تاريخى كه به دست مسلمين افتاد تا سال 254ق حكومتى مجزا بود كه آن را حكّامى از جانب خلفاء راشدين، بنى‌اميّه و بنى‌عباس اداره می‌كردند و عدد اين حكّام به 98 نفر مى‌رسد كه در باب چهارم، دو بخش اوّل آن به معرّفى اين 98 نفر كه اوّلين والى بعد از فتح مصر، عمروعاص است و آخرين آنها «احمد بن مزاحم» (254 ه ق) مى‌باشد، مى‌پردازد. در بخش سوّم اين باب، دولت طولونى مطرح مى‌شود كه در سال 254ق احمد بن طولون حكمران جديد مصر كه به عنوان نيابت از طرف «المعتز» مامور گرديده بود، چيزى نگذشت كه در آنجا خود را مستقل اعلام نمود. او دارالحكومه خود را به «القطائع» كه خود مابين فُسطاط و قاهره بناء كرده بود، انتقال داد. تا اين كه او در 270ق بعد از بيست سال حكومت، فوت نمود. بعد از او، پسر بيست ساله‌اش «خمارويه» به جاى او نشست. تا اين‌كه در ذى‌القعده 282ق در دمشق به دست يكى از غلامانش كشته و او را براى دفن به مصر منتقل كردند. بعد از او پسر چهارده ساله‌اش «ابوالعساكر» به جاى او بر تخت خلافت تكيه زد و اين حكومت بيش از هشت ماه دوام نياورد و در جمادى‌الاولى 283ق بدست اطرافيانش كه از او ناراضى بودند، كشته شد.بعد از او برادرش «هارون بن خمارويه» به حكومت رسيد و او هم در 10 صفر 292ق كشته و عمويش «ابوالمغازى شيبان» جاى او را گرفت ولى دولت او بيش از 12 روز دوام نياورد و «محمد بن سليمان» كه از طرف خليفه عباسى مامور شده بود، به «القطائع» هجوم آورد و به حكومت 37 ساله سلسله طولونى پايان داد. بعد از اين، براى مدّت كمى تا سال 323 واليانى از طرف دولت عباسى در زمان خلافت «المكتفى و المقتدى» براى اداره مصر منصوب شدند كه تعداد آنها 10 نفر مى‌باشد كه تمام اين‌ها در اثر معرّفى شده‌اند.

    بعد از اين مدّت كوتاه كه حكام خلفاى عباسى در مصر قدرتى موقتى به هم رسانده بودند، «محمد اخشيد» سلسله مستقل ديگرى در اين نواحى تشكيل داد. پدر او «ابوبكر محمد بن طُنج» قبلاً از طرف خليفه عباسى «القاهر» به اين منطقه اعزام شده بود. در سال 323ق «محمد اخشيد» از جانب خليفه «الراضى بالله» به حكومت مصر گمارده شد. اقدامات وى آرامش را به منطقه بازگرداند و خليفه در سال 327ق «اخشيد» (اين كلمه براى آن معانى مختلفى ذكر كرده‌اند، در زبان فارسى معناى فرمانروا مى‌دهد) از اين پس بر منابر از او با اين عنوان ياد مى‌شد.

    پس از مرگ «محمد» در سال 334 ق، فرزند خردسالش «ابوالقاسم» بر جاى پدر نشست؛ ولى از آن‌جا كه سن او كم بود، «كافور اخشيدى» با عنوان اتابك به امور مملكت رسيدگى مى‌كرد. بعد از مرگ ابوالقاسم در سال 349 ق، برادر او «ابوالحسن على» به حكومت رسيد. ولى باز «كافور اخشيدى» به تمام مسائل رسيدگى مى‌كرد تا اين‌كه اين والى هم در سال 355ق فوت نمود و «كافور» رسماً و عملاً توسط بغداد به فرمانروايى مصر منصوب شد. او هم در سال 357 ق، فوت نمود و «ابوالفوارس احمد بن على» به مدّت يك سال حكومت نمود تا اين‌كه چهارمين خليفه از خلفاى فاطمى «معزّ» در 358ق توانست، فتح مصر را با موفقيّت به انجام رساند و به حكومت دولت اخشيدى كه حدوداً مدّت 35 سال طول كشيد، پايان دهد كه از اين دولت در بخش چهارم، باب چهارم صحبت مى‌شود.

    باب پنجم به معرّفى دولت فاطميان (عبيديان) مى‌پردازد. حكومت فاطميان سرزمين تاريخى مصر را در نيمه قرن چهارم هجرى (358) فتح نمود و مدّت دويست و نه سال (567 358 ق) بر اين سرزمين حكومت كردند و از آن جا كه بعضى آنان را منسوب به يگانه دخت پيامبر اكرم(ص)، حضرت فاطمه(س) مى‌دانند، براى همين به فاطميون مشهور شده‌اند. سردار فاطميان بعد از ورود به سرزمين مصر، دستور داد تا شهر ديگرى در خارج «فُسطاط» بسازند كه اين شهر، «قاهره» ناميده شد.

    خلافت تازه، مسجد جامع تازه‌اى نياز داشت و در 359ق «جوهر» سردار فاطمى شالوده اين مسجد كه نام «الازهر» را داشت، پى ريخت و در 361ق مراسم افتتاح مسجد انجام شد. از عبيديان (فاطميان) بدون محاسبه دو خليفه در مغرب (عبيدالله بن مهدى و منصور)، دوازده نفر در مصر حكومت كردند. اوّلين آنها در اين سرزمين «معزّ لدين الله» به سال 341ق در مهديّه، با او به عنوان خليفه بعد از پدرش منصور، دست بيعت دادند و آخرين آن‌ها، «عاضد عبدالله بن يوسف» كه در سال 566ق از حكومت بركنار و بعد از آن فوت نمود كه دوازده حكومت اين دوازده تن در اين باب مورد بررسى قرار مى‌گيرد.

    باب ششم به بررسى حكومت ايوبيان كه با حكمرانى «صلاح‌الدين ايوبى» بنيان‌گذار اين سلسله در مصر، به دنبال مرگ «عاضد» آخرين خليفه فاطمى در 467ق آغاز شد و با مرگ «توران شاه بن ايوب» آخرين حكمران ايوبى مصر در 648ق كه سرآغاز حكمرانى مماليك به شمار مى‌رود، خاتمه يافت. اين سلسله منسوب به «ايوب بن شادى»، پدر صلاح‌الدين ايوبى مى‌باشند.

    مهم‌ترين مشغله صلاح‌الدين، پيكار با صليبيان و راندن آنها از سرزمين‌هاى اسلامى بود و او توانست بخش مهمى از متصرفات آنها را باز پس گيرد و به ويژه قدس را (بيت المقدس) در 583ق از چنگ فرنگان كه 91 سال بر آن تسلّط داشتند، بيرون آورد. پس از مرگ صلاح‌الدين (589ق)، فرزند ارشدش «افضل» حاكم شام و «عزيز» فرزند ديگر او، حكومت مصر را در دست گرفتند. پس از او «سيف‌الدين عادل» و بعد از مرگ او، «كامل» فرزندش (615 ق) جانشين او شد. در اين سال‌ها اختلافات داخلى ايوبيان كار را بدان جا كشانيد كه دوباره صليبيان بر بيت‌المقدس مسلط شدند. ديگر حكمران ايوبى بعد از عادل، صالح ايوب است. او توانست دمشق را تصرف و اوضاع را آرام كند و حتى بيت‌المقدس را گرفت. اين تصرف، هجوم صليبى‌ها را بدنبال داشت. «صالح ايوب» در اثناى همين جنگ كه به جنگ هفتم صليبى معروف است، درگذشت (647 ق). بعد از او فرزندش، تورانشاه بر تخت نشست. او صليبيان را به سختى شكست داد. اما خود در 648ق به قتل رسيد و مرگ او پايان دولت ايوبى محسوب مى‌شود.

    باب هفتم به بررسى حكومت «مماليك بحرى» كه با حكمرانى «ابيك تركمانى» به سال 648ق آغاز شده، مى‌پردازد.

    مماليك مصر در اصل بردگانى ترك يا چركسى بودند كه اوّل بار در دوران ملك «صالح نجم‌الدين ايوب» در دسته‌هاى نظامى به عنوان نگهبانان قصر حكّام پديدار شدند و چون مركز نظامى مماليكى كه يك دولت مستقل در مصر بوجود آوردند، در جزيره «روضه» واقع در نيل بود به آنان، «مماليك بحريه» گفته شده است.

    «ابيك» پس از نزدیک به سه سال حكومت به دست شجرة الدّر در سال 650ق به قتل رسيد و خود او نيز پس از مدّتى به دست كنيزانش كشته شد. عليرغم اين وقايع، حكومت مماليك كه «ابيك» در مصر تاسيس كرده بود تا سال 874ق كه آخرين حكمران مماليك «برقوق» نام داشت، نزدیک به 131 سال دوام آورد و در اين مدت 27 نفر از اين سلسله بر مصر حكومت كردند، كه نام، سال حكومت و مدّت سلطنت و برخى حوادث آنها در كتاب آمده است.

    فرمانروايى مصر پس از سلاطين ترك به مماليك چركسى منتقل شد كه در كتب تاريخ به ملوك چركسى يا مماليك برجيّه معروفند. كه باب هشتم اثر به بررسى حكومت اين سلسله مى‌پردازد.

    علّت اشتهار اين سلسله بدين نام، از آن رو است كه مراكز نظامى آنها در قلعه قاهره قرار داشت.

    اوّلين سلطان چركسى، «الظاهر برقوق» نام داشت كه از سال 784ق تا 791ق حكومت نمود. سپس يك سلطان ترك به نام «حاجى دوم» ملقب به منصور ناصرالدين به مدّت يك سال حكومت كرد؛ ولى «برقوق» مجدداً در 792ق به سلطنت دست يافت و تا 801ق كه فوت نمود، در اين مقام باقى ماند. بعد از او پسرش «ملك ناصر» به حكومت رسيد. اين سلسله به مدّت 121 سال بر مصر حكومت نمودند كه تعداد حكّام اين سلسله 22 نفر مى‌باشند كه اولين آن‌ها «برقوق» و با مرگ «طومان باى» كه آخرين حكمران مماليك چركسى مى‌باشد و سرآغاز حكمرانى عثمانى‌ها به شمار مى‌رود، خاتمه يافت.

    باب نهم به بررسى حكومت عثمانى با حكمرانى «عثمان الغازى» بنيان‌گذار سلسله عثمانى به دنبال مرگ پدرش ارطغرل در سال 699ق آغاز شد، مى‌پردازد. امير «عثمان» با روحيه نظامى‌گرى كه در او وجود داشت، توانست به سرعت ترقى كرده و سرزمين خود را به مرور به امپراطورى بزرگى تبديل كند كه سرزمين‌هاى متعلق به آن در آسيا، اروپا و آفريقا قرار داشت. او به مدت 26 سال حكومت كرد و دولت او نقش قابل توجهى در نشر اسلام در اروپا و دفاع از مسلمانان در قبال دولت‌هاى صليبى بر عهده داشت تا اين كه در 725ق فوت نمود. پس از عثمان، فرزند بزرگش «اورخان» 726ق بر تخت امارت عثمانى نشست. او نيز مانند پدرش داراى روحيه جنگى و نظامى بود و به همين خاطر به عمليات جنگى روى آورد و «بروسيا» را فتح و آن را مقرّ و پايتخت سلطنت خود قرار داد. دوران حكومت او، 35 سال به طول انجاميد. (761 726 ق). پس از وى، فرزند دومش «مراد اول» به سلطنت رسيد. او و سپاهيانش به سرزمين‌هاى متعلق به دولت بيزانس حمله كرده و بر شهر «ادرنه» تسلط يافتند. او در بناى مساجد، مدارس و كاروانسراها مى‌كوشيد. او بالاخره با ضربه خنجرى كه به او در ميدان جنگ وارد آمد، همان‌جا كشته شد. سلطنت او 31 سال به طول انجاميد (792 761 ق). «بايزيد» پس از درگذشت پدرش «مراد» بر تخت سلطنت جلوس كرد. وى در كار فتوحات كم‌تر از پدرش نبود و در امور نظامى بسيار كوشيد. او با پيروزى سپاه عثمانى در جنگ صليبى (معروف به نيكوپولس)، سبب استوارى بيش‌تر عثمانى‌ها در بالكان شد. او در راه فتح قسطنطنيه بود كه «تيمور لنگ» در رأس نيروهاى عظيم مغول، به آسياى صغير يورش آورد و «بايزيد» براى مقابله با او عازم گرديد. دو سپاه با يكديگر در آويختند. در اين جنگ «تيمور» غلبه كرد و «بايزيد» به اسارت وى در آمد و بعد از مدّتى درگذشت. او 16 سال حكومت نمود. بعد از اين، اختلاف ميان فرزندان بايزيد براى تصرف تخت شاهى به مدّت ده سال به درازا كشيد و در نهايت با روى كار آمدن «سلطان محمد» پايان گرفت. وى به سلطان محمد اول شهرت يافت. آغاز حكومت او به سال 816ق مى‌باشد.

    «سلطان محمد اوّل» فردى شجاع و نيرومند بود و براى گسترش قلمرو و جغرافيايى دولت عثمانى، چه در اورپا و چه در ساير نقاط ديگر تلاش‌هاى بسيار نمود و زمانى كه فرزندش «مراد دوّم» در 825 به تخت نشست، بلافاصله حمله به اروپا آغاز شد. «مراد دوّم» توانست سرزمين‌هاى زيادى از جمله آلبانى، صربستان و شهر سالونيك را به تصرف در آورد. چند سالى پس از اين پيروزى‌ها، «مراد دوم» در 856ق درگذشت و فرزندش «محمد» به نام «سلطان محمد دوم» به سلطنت رسيد. نام سلطنت محمد با حادثه‌اى بزرگ؛ يعنى فتح قسطنطنيه (857ق) پيوند خورده است. بعد از مرگ سلطان محمد 886 ق، «سلطان بايزيد دوم» برجاى او نشست. وى در ايجاد بناهاى عمومى و كارهاى خير فعاليت چشم‌گيرى داشت. او به مدّت 32 سال حكومت نمود. بعد از «بايزيد دوم»، سلطان سليم اول (926 918 ق) به حكومت رسيد. سلطنت وى مصادف با روى كار آمدن دولت صفوى در ايران بود. وى در طول حكومت خود با صفويان (920 ق) و مماليك (923 ق) وارد جنگ و بر هر دو پيروز شد. بعد از او، پسرش سلطان سليمان (قانونى) عهده‌دار خلافت شد. (974 926 ق) و در دوره وى دولت عثمانى به اوج قدرت و گستردگى خود رسيد. او در جنگ‌هاى بسيار شركت جست كه ليست نام اين غزوات و تاريخ آنها (13 مورد) در اثر آمده است. (ص 315). بعد از وى سلطان سليمان دوم (982 974 ق)، سلطان مراد سوم (1003 982 ق)، سلطان محمد سوم (1012 1003 ق)، سلطان احمد اول(1027 1012 ق)، سلطان مصطفى اوّل بيش از سه ماه حكومت او طول نكشيد، سلطان عثمان دوم (1013 1027 ق) و مجدداّ سلطان مصطفى اوّل در 1031ق به سلطنت رسيد و اين درست زمانى است كه مؤلف مشغول نگارش اثر خود بوده است. به همين دليل در اين دوران، مؤلف تمام مشاهدات و اطلاعات خود را با دقّت و تفصيل بيشترى ذكر مى‌كند و در آخر براى سلطنت و دوام آن دعا مى‌نمايند. (ص 323).

    باب دهم به ذكر وزرايى كه از طرف دولت عثمانى براى اداره مصر منسوب شده‌اند، مى‌پردازد كه مى‌توان از مصطفى پاشا (927 ق)، جزل پاشا (929ق)، احمد پاشا (930 ق)، ابراهيم پاشا (931 ق)، خسرو پاشا (941 ق) و تعداد زياد ديگرى كه آخرين آنها «ابراهيم پاشا سلحدار» (1031ق) مى‌باشد كه در زمان حيات مؤلف است، و ذكر وقايع و اقدامات را آن طور كه خود مشاهده نموده است، بازگو مى‌كند. در اين بخش تاريخ صدارت وزراء، مدت و اخبار آنها را ذكر مى‌كند. خاتمه با رواياتى از پيامبر اكرم(ص) از جمله لابدالناس من امارة برّه او فاجرة شروع مى‌شود و در ادامه مواعظ و نصايح چندى طى چند فايده با استناد رواياتى ذكر مى‌شود. سپس بعضى از آداب و رسوم كه سلاطين و حكّام بايد آنها را در ادراه امور كشور به كار ببندند با استناد آيات قرآنى، روايات و كلام حكماء ذكر مى‌كند.

    گزارش وضعيّت

    همان طور كه قبلاً ذكر شد از آن‌جا كه مؤلف منابع و مصادر روايات، كتب و مؤلفين منابعى را در بعضى از موارد ذكر ننموده در پاورقى‌ها اين امر توسط محقّق محترم صورت گرفته كه اطلاعات جامع و سودمندى براى خواننده اثر در بردارد.

    در پاورقى‌ها همچنين تراجم افرادى كه در متن آمده‌اند، ذكر شده است. همچنين مؤلف در متن مطالبى را گنجانده كه نه مؤلف و نه منبع را مشخص ننموده، باز اين امر توسط محقّق در پاروقى صورت گرفته است.

    از آنجا كه مؤلف احاديث بسيارى نقل مى‌نمايد، محقّق به ذكر سند آنها متعرض و رجال شناسى آن را ذكر و در آخر صحيح يا ضعيف بودن آن را مشخص مى‌نمايند و در متن اگر لغات يا اماكنى آمده كه احتياج به توضيح و تبيين داشته، باز اين امر در پاروقى‌ها انجام شده است. در پايان كتاب، فهرست مطالب گنجانده شده است.

    منابع مقاله

    طبقات سلاطين اسلام، استنلى لين پول، ترجمه عباس اقبال

    دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 13، ايوبيان

    كتاب ايوبيان، پژوهشكده حوزه و دانشگاه