كناسة الدكان بعد انتقال السكان

    از ویکی‌نور
    کناسة الدکان بعد انتقال السکان
    كناسة الدكان بعد انتقال السكان
    پدیدآورانابن خطیب، محمد بن عبدالله (نويسنده) شبانه، محمد کمال (محقق)
    عنوان‌های دیگرحول العلاقات السیاسة بین مملکتی غرناطة و المغرب في القرن الثامن الهجري ** کتاب کناسه الدکان بعد انتقال السکان
    ناشرمکتبة الثقافة الدينية
    مکان نشرمصر - قاهره
    سال نشر1423ق - 2003م
    چاپ1
    شابک977-341-080-3
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    /الف23 ک9 115/8 DP
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    كناسة الدكان بعد انتقال السكان، اثر وزیر بن خطیب، مجموعه‌ای است از اسناد و مکاتبات پیرامون روابط سیاسی مملکت غرناطه و مغرب در قرن هشتم هجری که با تحقیق محمد کمال شبانه منتشر شده است.

    نویسنده مجموعه 25 نامه و سند را در این نوشته جمع‌آوری و خود در یک جمع‌بندی، آنها را در سه دسته تقسیم کرده است:

    یک قسم اجتماعی‌اند که تنها شامل عقدنامه خواهر یوسف اول پادشاه غرناطه است[۱].

    قسم دوم نامه‌هایی هستند در خصوص برخی از حوادثی که در قرن هشتم، در کشور غرناطه و مغرب رخ داده است. این نامه‌ها، شامل هشت وثیقه به شرح زیر می‌باشد:

    1. نامه سلطان یوسف اول پادشاه غرناطه به ابوعنان فارس مرینی پادشاه مغرب در محرم 752ق/ 28 مارس 1351م، در مورد بررسی هدیه‌ای که پادشاه مغرب برای سلطان یوسف در مدت اقامت وی در تلمسان فرستاده بود که در آن، ابوالحجاج از این محبت او تشکر کرده و از کمک‌های نظامی مراکش قدردانی می‌نماید[۲].
    2. نامه سلطان یوسف اول به سلطان ابوعنان فارس در 15 ربیع‌الاول 752ق/ 1351م، در تبریک بازستانی و استرداد شهر تلمسان از بنی زایان[۳].
    3. نامه پادشاه اندلس یوسف اول به پادشاه مغرب ابوعنان فارس در اواخر سال 752ق/ 1351م، به‌مناسبت فتح تلمسان؛
    4. نامه‌ای از یوسف اول به ابوعنان فارس مرینی در تبریک پیروزی وی بر شاهزاده ابوثابت زیانی. این نامه بدون تاریخ است، ولی تاریخ آن احتمالا اواسط سال 1353م، می‌باشد[۴].
    5. نامه‌‎ای از سلطان ابوالحجاج یوسف اول پادشاه غرناطه به ابوعنان فارس مرینی که در آن از پیروزی‌های مارینیان در شمال آفریقا بر ایالت‌هایی که علیه ابوعنان قیام کردند و پس از آن توانست آن را تحت حاکمیت خود قرار دهد، اظهار شادمانی می‌کند. این نامه نیز بدون تاریخ بوده و احتمالا در اواخر سال 1351، نوشته شده است[۵].
    6. نامه‌ای از سلطان ابوالحجاج یوسف اول به سلطان ابوعنان فارس، در بزرگداشت تصرف شهر بجایه توسط وی[۶].
    7. نامه سلطان یوسف به ابوعنان فارس در سال 1352م[۷].
    8. نامه سلطان یوسف به ابوعنان فارس در اوایل سال 1352م[۸].

    قسم سوم، نامه‌هایی هستند که مربوط به تاریخ اندلس و علاقه مسلمانان آن در برقراری ارتباط دوستانه با دولت‌های مسیحی است[۹].

    پانویس

    1. ر.ک: متن کتاب، ص55
    2. ر.ک: همان، ص68
    3. ر.ک: همان، ص79
    4. ر.ک: همان، ص95-101
    5. ر.ک: همان، ص108
    6. ر.ک: همان، ص113
    7. ر.ک: همان، ص122
    8. ر.ک: همان، ص127
    9. ر.ک: همان، ص131

    منابع مقاله

    متن کتاب.


    وابسته‌ها