قدرت کلمات (گزیدۀ مقالات)
قدرت کلمات (گزیدۀ مقالات) | |
---|---|
پدیدآوران | وی، سیمون (نویسنده)
مایلز، شان (مقدمه و ویرایش) حسینزاده، بهزاد (مترجم) |
ناشر | نی |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۴۰۲ |
شابک | 2ـ0510ـ06ـ622ـ978 |
موضوع | فلسفه فرانسوی -- قرن ۲۰م.,renchB ,Philosophy -- century th02,علوم سیاسی,cienceB Political,مقالههای فرانسه -- قرن ۲۰م,ssaysB French -- century th02 |
کد کنگره | B ۲۴۳۰/و۹ق۴ |
قدرت کلمات (گزیدۀ مقالات) تألیف سیمون وی با مقدمه و ویرایش مایلز، مترجم بهزاد حسینزاده؛ این کتاب دربرگیرندۀ شش مقاله از مجموعۀ نوشتههای سیمون وی است که به ترتیب نگارش عبارتاند از: تحلیل سرکوب، قدرت کلمات، ایلیاد یا شعر قدرت، دوستی، شخصیت انسانی و نیازهای روح.
گزارش کتاب
سیمون وی متفکری شجاع است که به خوشایند مخاطبش نمیاندیشد. او که از ارسطو بیزار و دوستدار افلاطون است، همچون افلاطون و استاد بزرگوارش سقراط جهل را شر و دانایی را خیر میشمارد. سیمون وی کلامی گرم و گیرا دارد و از اینرو شاگرد خلاف افلاطون است؛ اما گرمی کلام او نیز مانند استادش با لفاظیها و هنرنماییهای سوفیستی نسبتی ندارد. آتشی که از کلمات او برمیخیزد، ناشی از توجه ناب او به خیر، حقیقت، زیبایی و عدالت است. او در نوشتههای خود شجاعانه جزمها و تابوهای دوران مدرن را نقد میکند. یکی از این تابوها احترام بیاندازهای است که در روزگار کنونی نثار بهاصطلاح ارزشهای مدرن میشود.
این کتاب دربرگیرندۀ شش مقاله از مجموعۀ نوشتههای سیمون وی است که به ترتیب نگارش عبارتاند از: تحلیل سرکوب، قدرت کلمات، ایلیاد یا شعر قدرت، دوستی، شخصیت انسانی و نیازهای روح.
در «تحلیل سرکوب» نویسنده به تحلیل این مسئله میپردازد که چرا انقلابها نتوانستهاند و احتمالاً هرگز هم نخواهند توانست به سرکوب اجتماعی خاتمه دهند. سازوکاری که سبب میشود سرکوب اجتماعی هر بار مانند یک بیماری مزمن دوباره عود کند چیست؟ سیمون در این نوشتار میکوشد مسئلهای را صورتبندی کند که به زعم او مارکس و به تبعیت از او مارکسیستها از آن غفلت کردهاند: اینکه چرا پیوسته شکلی جدید از سرکوب جانشین شکل قدیمی آن میشود؟
«قدرت کلمات» بیانیۀ قدرتمندی است علیه سوءاستفاده از زبان و کارکردی که در ایجاد جنگهای پنهان و آشکار دارد. در این مقاله سیمون وی نخست متذکر میشود واژگانی نظیر ملت، امنیت، نظم، اقتدار، دموکراسی و .... در دوران ما بدل به موجوداتی انتزاعی شدهاند و سپس با رجوع به رخدادهای زمانۀ خود نمونههایی روشن از کاربردهای بیمعنای این واژگان را در سپهر سیاسی و اجتماعی پیش چشم خواننده مینهد.
«ایلیاد یا شعر قدرت» جستار بینظیری است در باب چگونگی تسلیمشدن روح انسان در برابر قدرت. نویسنده در این مقاله به شرح مکانیسمی میپردازد که جنگها را پدید میآورد، انسانها را تبدیل به اشیاء میکند و آنها را تابع همان قوانینی می سازد که بر مادۀ بیجان حاکم است. از این نظر مکانیسم قدرت مانند مکانیسم طبیعت است؛ طبیعت و قدرت هر دو با مکانیسمی یکسان زندگی درونی انسان را نابود میکنند و تنها چیزی که برایش باقی میگذارند، توسل به غریزۀ بقاست. نویسنده در این مقاله معتقد است غالب و مغلوب هر یک به نوعی قربانی مکانیسم قدرتاند؛ اما یکی از این دو گروه پردهای از وهم مقابل چشمانش دارد و نمیتواند حقیقت وضع بشری را دریابد. دریافت این حقیقت نیاز به نبوغ دارد و این همان نبوغی است که به زعم سیمون وی سرایندۀ «ایلیاد» بهتمامی از آن برخوردار بوده است و به کمک آن توانسته مصایب جنگ را در این منظومۀ باستانی به تصویر بکشد.
مقالۀ «دوستی» یکی از کشفیات سیمون وی در ساحت فراطبیعت است. او در این مقاله در پی کشف جوهر دوستی است که به زعم او نوعی معاملهبهمثل است. او به پیروی از فیثاغوریان دوستی را نوعی برابری ناشی از هارمونی یا اتحادی میان اضداد میداند. از نظیر سیمون وی مسیح سه فرمان به شاگردانش داد: عشق به همسایه، عشق به خدا و دوستی. با این وصف شاید بتوان گفت از نظر او اتحاد حقیقی فقط از طریق خیر ممکن است و اتحاد از راه شر اتحادی دروغین و ناپایدار است.
مقالۀ «شخصیت انسانی» شاید درستترین نقدی باشد که تا کنون دربارۀ خطاهای جامعۀ مدرن به نگارش درآمده است. در این نوشتار سیمون وی با بررسی سلسلهای از مفاهیم مانند حقوق، حقوق فردی، آزادی بیان، دموکراسی، آزادی احزاب، جایگاه علم و هنر، توزیع قدرت، امر شخصی و امر غیرشخصی، فردگرایی و جمعگرایی به نقد دوران مدرن میپردازد و باصراحت این حقیقت را اعلام میدارد که جوامع دمکراتیک مدرن همگی رو به سوی شر دارند. از نظر او خیر یعنی پرورش پارۀ مقدس وجود هر انسان از طریق توجه فراطبیعی و به همین دلیل معتقد است جوامع مدرن دمکراتیک رو به سوی شر دارند.
مقالۀ «نیازهای روح» را سیمون وی با تبیین یکی دیگر از خطاهایی میآغازد که با انقلاب فرانسه در همۀ جهان مدرن رخنه کرده است. به زعم او مفاهیم «حق» و «وظیفه» یک مفهوم بیش نیستند و حق حاصل نگاهکردن به مفهوم وظیفه از زاویهای دیگر است؛ وظیفه وابسته به تأیید دیگران نیست و هر کسی درون خود آن را احساس میکند؛ اما حق وضعیت وابستهای دارد. وظیفه بر خلاف حق شرط نمیپذیرد و به قلمرو ماورای این جهان تعلق دارد؛ اما حق امری مشروط است و به همین لحاظ بر اساس امر مشروط نمیتوان قوانین مطلق وضع کرد.[۱]
پانويس