قدرت، سیاست و سنت در امپراتوری مغول و ایلخانان

    از ویکی‌نور
    قدرت، سیاست و سنت در امپراتوری مغول و ایلخانان
    قدرت، سیاست و سنت در امپراتوری مغول و ایلخانان
    پدیدآورانهوپ، مایکل (نویسنده) رضوی، سید ابوالفضل (مترجم)
    ناشرنگارستان اندیشه
    مکان نشرتهران
    سال نشر۱۴۰۱ش
    شابک2ـ09ـ5273ـ622ـ978
    موضوعمغولان,Mongols, -- تاریخ, -- History,-- از آغاز تا ۱۵۰۰م., -- To 1500,a01,a01,ایران ,Iran,ایران ,Iran, -- تاریخ , -- History, -- تاریخ , -- History, -- مغول و ایلخانان، ۶۱۶ - ۷۵۶ق., -- Mongols and Khanids, 1219 - 1355, -- مغول و ایلخانان، ۶۱۶ - ۷۵۶ق., -- Mongols and Khanids, 1219 - 1355,nli,nli,a01,a01,a02,a02
    کد کنگره
    ‏DSR ۹۵۲/ه۹ق۴ ۱۴۰۱

    قدرت، سیاست و سنت در امپراتوری مغول و ایلخانان تألیف مایکل هوپ، ترجمه سید ابوالفضل رضوی؛ نویسنده در این کتاب برای ارائۀ تفسیر جدیدی از چگونگی فهم و اعمال قدرت در عصر قاآن‌های جانشین چنگیز و به‌ویژه عصر ایلخانان، از نظریۀ ماکس وبر دربارۀ «روانمندشدن کاریزما» استفاده کرده است.

    ساختار

    کتاب از 5 فصل تشکیل شده است.

    گزارش محتوا

    قدرت‌گیری چنگیز و تحولی که در ساختار سیاسی ـ اجتماعی جامعۀ مغولی و گسترده‌تر از آن در استپ‌های آسیایی به وجود آمد، نوعی تغییر نظام اجتماعی، از نظمی طبیعی به سمت نظمی قراردادی بود. در مرحلۀ نخست، نوعی حالت یکنواختی بر ساختار حیات جمعی حاکم بود و جنبه‌های آمریت و اجبار کمتری در آن وجود داشت. با این حال دگرگونی زندگی اجتماعی، افزایش جمعیت و عدم کفایت شرایط اقلیمی در پاسخ‌گویی به نیازهای جمعی، از جمله ضرروت توجه به قلمرو همسایگان در قالب جنگ، مقدمات آشفتگی در نظام پیشین را فراهم آورد. در این مرحله نوعی خودکامگی در رأس هرم قدرت قرار گرفت که ناشی از همان آشفتگی در اقتصاد عرفی بود.

    پیدایش حکومت ایلخانی واقعیتی بود که از بطن امپراتوری مغول زاده شد و طبیعی بود که ساختار حاکم بر آن را الگوی خود قرار دهد. در این زمینه اگرچه جامعۀ ایلی مغول در حد فاصل مرگ جنگیز تا زمان قاآنی منگو تا اندازه‌ای متحول شده بود، اما دستورات منگوقاآن به هولاکو، حکایت از آن داشت که هنوز نگاه خانه‌به‌دوشی و نگرش ایلی مبتنی بر برتری اقتصاد نظامی و آمریت بیشتر اشراف نظامی، تعیین‌کنندۀ نوع رفتار مغول‌هاست.

    مایکل هوپ در این کتاب برای ارائۀ تفسیر جدیدی از چگونگی فهم و اعمال قدرت در عصر قاآن‌های جانشین چنگیز و به‌ویژه عصر ایلخانان، از نظریۀ ماکس وبر دربارۀ «روانمندشدن کاریزما» استفاده کرده است. همین‌طور خاطرنشان می‌کند که با نگرشی متفاوت، از نحوۀ استفادۀ حمید دباشی از نظریۀ وبر در تفسیر تحولات سیاسی پس از رحلت حضرت رسول(ص) الگو گرفته است؛ با این تفاوت که دباشی نظریۀ وبر را برای شرح نوعی واگرایی تاریخی به کار گرفته است؛ اما هوپ از این نظریه در شناخت نوعی واگرایی ایدئولوژیک در عصر ایلخانان بهره برده است. در تفسیر هوپ، منافع دو گروه برجسته در قدرت موسوم به «کالیچالیست‌ها» و «پاتریمونیالیست‌ها» با ادعای حفظ و حراست از سنن و میراث چنگیزی به چشم می‌خورد، جناح پاتریمونیال با اهتمام به حق موروثی فرزندان چنگیز، همه چیز را متعلق به خود و حق مشروع تلقی می‌کند. این تفسیر به‌تدریج با اندیشه پادشاهی مطلقه که از سوی نخبگان دیوانی ایرانی به حاکمان مغولی ارائه می‌شد ترکیب شد و رویکرد پدرشاهانه مغولی را با حمایت جدی دولتمردان ایرانی که منافع خود و جامعه را در تمرکز قدرت در دست ایلخانان می‌دیدند، همراه ساخت. در مقابل کالیجالیست‌ها معتقد بودند که چنگیزخان، تنها امپراتوری را فتح نکرده، بلکه مجموعه قواعد و سیاست‌های تنظیم رفتار و مناسبات سیاسی جدیدی را پدید آورده بود که پشتوانه استمرار قدرت مغول به شمار می‌رفت. در نگاه آنها قدرت، خبرگی و اشراف ایشان بر این مجموعه قوانین و سنن که به واسطه نزدیکی و شوابق خدمت به رهبر کاریزما حاصل شده بود، آنها را مستحق ثروت و قدرت می‌کرد و سلاله چنگیز به ناگزیر باید حرمت و موقعیت آنها را لحاظ می‌کردند. فراز و فرود منحنی قدرت و رقابت‌های آنها در روایت مایکل هوپ، در واقع بازنمایی دو تفسیر کهن از مناسبت قدرت است که در اعصار مختلف و ساختارهای گوناگون مصادیق آن را می‌توان جستجو کرد.

    کتاب در پنج فصل و نتیجه‌گیری تنظیم شده است. فصل اول ضمن دربرگرفتن ادبیات تحقیق، اعم از مسئلۀ موردنظر، نظریه و چارچوب روشی، نقد و نظر دربارۀ سایر دیدگاه‌ها و نقد منابع مورد استفاده، تکوین قدرت چنگیزخان و جایگاه کاریزمایی او را در ساختار قدرت نوظهور مغول بررسی می‌کند.

    فصل دوم تاریخ امپراتوری مغول در دوران اوکتای قاآن (626 ـ 639 ق) تا زمان گیوک (644 ـ 647) را با اهتمام به التفات آنها به اشرافیت نظامی و نفوذ کالیجیالیست‌ها بررسی کرده و سپس انتقال قدرت از خاندان اوکتاب به خاندان تولوی را در حکم کودتایی که در راستای حکومت مطلقۀ «منگوقاآن» و دگرگونی ساختار قدرت به زبان اشرافیت نظامی و ضعف موقعیت کالیجیالیست‌ها پدید آمد، تبیین و تفسیر می‌کند. تسویه‌حساب‌های خونینی که در آغاز قدرت‌گیری گیوک برای دوری از سیاست‌های عصر نایب‌السلطنگی مادرش صورت گرفت و مهم‌تر پاک‌سازی‌های گسترده‌ای که در پی قدرت‌گیری خاندان تولوی اتفاق افتاد، در این فصل بررسی شده است.

    در فصل سوم مهم‌ترین تحولات دوران ایلخانی هولاکو و آباقا با اهتمام به جایگاه نفوذ و اشرافیت نظامی به عنوان نمود برتری رویکرد کالیجیالیستی بررسی شده است. فصل چهارم سلسله تلاش‌های دو جناح برای تفوق در قدرت را حسب تحولات دوران ایلخانی احمد تکودار، گیخاتو و غازان را تبیین و تفسیر می‌کند. به‌ویژه تلاش‌های ارغون برای احیای حکومت پاتریمونیالیستی به تبعیت از منگوقآن و مقابله با نویان‌ها و مهم‌تر عملکردهای غازان را در این جهت برجسته می‌کند. عملکرد غازان به عنوان پادشاهی مسیحیایی که با اسلام‌پذیری و بهره‌گیری از سنن و شعایر دینی و مذهبی سعی در پیشبرد اهداف پاتریمونیالیستی خود داشت، با تفسیری متفاوت بررسی می‌شود و پاکسازی‌ها و تسویه‌حساب‌های خونین آغاز قدرت‌گیری و دورۀ حکومت وی در این جهت مورد ملاحظه قرار می‌گیرد.

    فصل پایانی برتری متناوب جایگاه و نفوذ امرا و اشرافیت نظامی در دورۀ الجایتو و بیشتر در عهد ابوسعید را در حکم احیای قدرت کالیجیالیستی؛ روندی که در نهایت زمینه را برای تشکیل سلسله‌های حکومتی خارج از خاندان چنگیزی توسط امرا فراهم کرد، بررسی می‌کند. در نتیجه‌گیری به گونه‌ای تأیید فرضیۀ نویسنده با تأکید بر اینکه می‌توان چالش‌های قدرت در عصر ایلخانی را به جای رقابت‌های اهل قلم و اهل شمشیر و همین‌طور مسلمانی و نامسلمانی در قالب نگرش‌های پاتریمونیالیستی و کالیجیالیستی تفسیر کرد، در خود دارد.[۱]

    پانويس


    منابع مقاله

    کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها