فقیه سرگردان؛ تأملاتی بر احوال و اندیشههای فضلالله روزبهان خنجی
فقیه سرگردان | |
---|---|
![]() | |
پدیدآوران | دانیالی، عارف (نویسنده) |
ناشر | تیسا |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1398 |
شابک | 2ـ83ـ8942ـ600ـ978 |
موضوع | فقیهان شافعی -- سرگذشتنامه |
کد کنگره | BP ۱۵۰/۵/ف۶د۲ ۱۳۹۸ |
فقیه سرگردان؛ تأملاتی بر احوال و اندیشههای فضلالله روزبهان خنجی تألیف عارف دانیالی، در واقع داستان روزبهان خنجی، داستان یک «فقیه سرگردان» است که در پیوستار ایران قدیم میاندیشد. شیخ فضلالله روزبهان خنجی یک ایرانی است، اما ایرانی تبعیدی. اگرچه او یک فقیه بود، اما هیچگاه از عافیتجویی متشرعانه نصیبی نبرد. این نوشتار میکوشد فارغ از هرگونه عصبیتی به ذهنیات یک ایرانی تبعیدی در پایان قرن نهم و آغاز قرن دهم هجری نزدیک شود، به جهان فکری یک فقیه سرگردان.
ساختار
کتاب در چهار فصل تدوین شده است.
گزارش کتاب
زندگی نام برخی از چهرهها را با غربت نوشته است؛ سایههایی از سرگردانی و رنج در زمانۀ عسرت. آنها با این سرنوشت خویش به مبارزه پرداختهاند؛ اما هیچگاه پیروز نشدهاند، شاید هرچه بیشتر زخم خوردهاند، قویتر شدهاند. بزرگی شمشیری است دو دم که هلاک میکند و نجات میبخشد. چنین است احوال فضلالله روزبهان، کسی که زندگی خود را در «شب تاریخ» سپری کرده است، سمت تاریک وجود.
شیخ الاسلام فضلالله بن روزبهان خنجی (860 ـ 925 ق) مشتهر به خواجه مولانا یا خواجه ملا، در اندیشۀ سیاسی ایران چهرۀ منحصربهفردی است؛ اگرچه روزگار غدّار، حرمت او را بازنشناخته و وقعی به او ننهاده. سالها پیش از تولد فضلالله جد او از زادگاهش (خنج) کوچ کرد؛ بنابراین خاطرۀ زادگاه نیاکان محصور مانده به خاطرات پدری. عقبۀ فضلالله هم از سوی مادری و هم از سوی پدری به مشایخ بزرگ میرسید که نزد شاهان و مردم حرمت و نفوذ بسیار داشتند. او در شیراز متولد شد و نخستین رشد و پرورش فکری او همان جا سپری شد. سپس در اصفهان نزد مشایخ بزرگ تلمذ نمود و به روزگار سلطنت یعقوب آققویونلو در تبریز سکنی گزید و سرانجام با تبعیدی ناخواسته به ماوراءالنهر یا همان ترکستان مهاجرت کرد. در میان اساتید روزبهان، نام افراد سرشناسی دیده میشود؛ یک پیر و مرشد صوفی به نام شیخ جمالالدین اردستانی، فیلسوفی متأله همچون جلالالدین دوانی و محدث و مورخی شهیر مانند امام سخاوی و البته پدرش که در اصفهان و بعدها در تبریز نزد حکام و رعایا محل رجوع و فتوا بود و صاحب تصانیفی چند است؛ از جمله کتاب «ثمرات الاشجار» که به سلطان یعقوب آققویونلو تقدیم شده است.
فهرست نام اساتید و البته تنوع تألیفات، خود بیانگر گسترۀ معرفتی روزبهان است که شاخههای متعدد دانش، همچون فقه سیاسی، حدیث، کلام، تاریخ، عرفان و فلسفه را دربر میگرفته است. سخاوی که با روزبهان جوان به سال 887 قمری در حجاز دیدار کرده و روزبهان «صحیح بخاری» را نزد ایشان ختم نموده و از استاد اجازۀ روایت گرفته و او را از شاگردان خاصۀ خود دانسته و افزون بر حدّت ذهن و احاطه به اصولین (اصول دین و اصول فقه) و فنون بلاغت و معانی و طبع شاعری به حسن سلوک و شفقت و لطف معاشرت ستوده است.
با توجه به گفتههای روزبهان در اوراق کتب خویش، او فرد کثیرالسفری بوده که از سرزمین حجاز تا دارالعلم مصر و زیارت بیتالمقدس و الخلیل و سرانجام به بلاد آن سوی سیحون، ماوراءالنهر هجرت کرده است. افزون بر این تجارب تلخ شخصی، تاریخ تصویر روزبهان را با مهاجرت بزرگ علما به یاد خواهد آورد؛ مهاجرتی که مقارن با تحولات اساسی در تاریخ سیاسی ایران بود. در فصل اول این کتاب به اسباب این مهاجرت بزرگ پرداخته شده است.
دربارۀ خنجی فراشدی معکوس دنبال شده است؛ او بختیار نبوده و حال آنکه برخی از اندیشمندان سیاسی او را «نخستین نظریهپرداز خلافت ایرانی» میدانند که مهمترین شریعتنامه در زبان فارسی را تدوین کرده است. به اعتقاد اینان جریان عمومی اندیشۀ سیاسی در ایران «سیاستنامهنویسی» بود؛ بنابراین روزبهان خنجی با تحول عمومی اندیشۀ سیاسی در ایران سازگار نیست.
این کتاب داستان کشمکشهای روزبهان میان بنیادهای عقیدتی و الزامات واقعیات روزگارش است؛ کشمکشی که او را از ایدهآلگرایی به واقعگرایی سوق میدهد و وحدت نظر و عمل را به جیزی ناممکن تبدیل میکند؛ همیشه واقعیات از ایدهها فاصله دارند و هیچگاه واقعی، معقول و معقول، واقعی نخواهد شد. در واقع داستان خنجی، داستان یک «فقیه سرگردان» است که در پیوستار ایران قدیم میاندیشد. شیخ فضلالله یک ایرانی است، اما ایرانی تبعیدی. اگرچه او یک فقیه بود، اما هیچگاه از عافیتجویی متشرعانه نصیبی نبرد. این نوشتار میکوشد فارغ از هرگونه عصبیتی به ذهنیات یک ایرانی تبعیدی در پایان قرن نهم و آغاز قرن دهم هجری نزدیک شود، به جهان فکری یک فقیه سرگردان. جهانی که چندان مرزبندی قاطعی میان شریعتنامه و سیاستنامه نکشیده است.
نگارنده در این تکنگاری مسیری مشخص را پیموده است؛ در اینجا به جای تأکید بر سرشت «غیرایرانی» اندیشههای خنجی، بر ایرانیت این اندیشهها اصرار ورزیده است؛ همچنین نگارنده به جای گسست، بر پیوستگی ایدههای خنجی با سنت قدما تأکید میکند و در این میان ایدههای خنجی را در امتداد ایدههای امام محمد غزالی به عنوان شاخص اندیشمندان ایران قدیم واکاوی میکند.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات