فروغ حکمت: نقد و بررسی سیر تفکر غرب از دیدگاه حکمت اسلامی

    از ویکی‌نور
    فروغ حکمت: نقد و بررسی سیر تفکر غرب از دیدگاه حکمت اسلامی
    فروغ حکمت: نقد و بررسی سیر تفکر غرب از دیدگاه حکمت اسلامی
    پدیدآوراناعوانی، غلامرضا (نویسنده)
    ناشرپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
    مکان نشرتهران
    سال نشر۱۴۰۲ش
    شابک6ـ97ـ7689ـ622ـ978
    کد کنگره

    فروغ حکمت: نقد و بررسی سیر تفکر غرب از دیدگاه حکمت اسلامی تألیف غلامرضا اعوانی، این کتاب نقد و بررسی تفکر غرب از دیدگاه حکمت الهی و تبیین مبادی حکمت و نیز بررسی جهات مختلفی است که حکمت را از علوم دیگر متمایز می‌کند.

    ساختار

    کتاب پس از سخن پژوهشگاه، پیش‌گفتار و مقدمه، در چهار بخش ادامه می‌یابد و با کتاب‌شناسی کتب فارسی و عربی و فرهنگ اصطلاحات به پایان می‌رسد. عناوین بخش‌های کتاب عبارت است از:

    بخش اول: تعریف حکمت و مبادی آن

    بخش دوم: بررسی حکمت در یونان

    بخش سوم: تبلور حکمت در جهان اسلام

    بخش چهارم: فلسفۀ جدید از دیدگاه حکمت الهی

    گزارش محتوا

    این کتاب نقد و بررسی تفکر غرب از دیدگاه حکمت الهی و تبیین مبادی حکمت و نیز بررسی جهات مختلفی است که حکمت را از علوم دیگر متمایز می‌کند. یکی از مهم‌ترین وظایف حکمت، بررسی مبادی هستی و پرسش‌های نخستین و پیش‌فرض‌های علوم و دانش‌های دیگر است که در خود آن علوم مورد بحث و تحلیل قرار نمی‌گیرد؛ به همین دلیل برخی از فیلسوفان، فلسفه یا حکمت را علوم بدون پیش‌فرض تعریف کرده‌اند. بنابراین در همۀ فیلسوفان مورد بحث در این کتاب، تحلیل و نقد مبادی فلسفی هر فیلسوفی تا حد امکان مورد تأکید قرار گرفته است. در ضمن باید توجه داشت اگر یکی از وظایف فلسفه، بررسی موضوع و مبادی علوم است، فلسفه پیش از پرداختن به این کار باید مبادی فلسفی فیلسوفان و پیش‌فرض‌های فلسفی آنان و از جمله مبادی فلسفی خود را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.

    بخش اول کتاب اختصاص به تعریف حکمت و مبادی آن دارد. در فصل نخست کتاب به مسئلۀ حکمت در قرآن پرداخته شده است.

    در فصل دوم تعریف‌های مختلف حکمت مورد بحث قرار گرفته است که برخی از آنها به موضوع و برخی دیگر به مبادی و مسائل آن ارتباط دارد.

    در فصل سوم به مسئلۀ حکمت و تأمل در آفاق و انفس، ارتباط عالم کبیر و صغیر یا انسان و جهان در فیلسوفان یونان چون افلاطون، ارسطو، نوافلاطونیان، اپیکوریان و رواقیان مورد بحث قرار گرفته است.

    در فصل چهارم دربارۀ انواع فضایل، ارتباط میان فضایل در حکمت نظری، عملی و صناعی، نحوۀ اکتساب فضایل و میزان و معیار ارزیابی فضایل و اضداد آنها یعنی رذائل بحث شده است و اینکه عمل به فضایل شرط لازم برای وصول به سعادت، فلاح و رستگاری در ادیان و نیز در حکمت الهی به شمار می‌رود.

    در فصل پنجم به این پرسش‌ها پاسخ داده شده است: مفاهیم فلسفی از حکمت قدیم تا فلسفۀ جدید تا چه حد دستخوش تغییرات شده است؟ فرق میان یک «مکتب فلسفی» در فلسفۀ قدیم و جدید چیست؟ چرا در عصر باستان و نیز در عالم اسلام بیش از چند مکتب فلسفی وجود نداشته است؟ فلسفه به عنوان روش زندگی چه معنایی دارد؟ و .... .

    در فصل شش این پرسش مطرح می‌شود که آیا فلسفه روش زندگی است یا فقط نوعی گفتار است؟ در ضمن پاسخ به این پرسش، به پرسش‌های دیگری نیز پرداخته شده است؛ از قبیل اینکه ارتباط بین فلسفه به عنوان روش زندگی و فلسفه به عنوان روش گفتاری در چیست و تفاوت آنها کدام است؟ و ... .

    بخش دوم کتاب به سیر حکمت در یونان باستان اختصاص یافته است.

    در فصل اول به برخی از موانع فهم حکمت اشاره شده است؛ از جمله تفسیر ارسطو از آرای حکمای پیشاسقراطی است که همیشه آنان را «فیلسوفان طبیعت» تلقی و آرای آنان را از دیدگاه فلسفۀ طبیعت خود تفسیر می‌کند.

    فصل بعدی دربارۀ حکمت فیثاغورس است که نه‌تنها پایه‌گذار ریاضیات به عنوان یک علم است، بلکه ریاضیات از نظر او اصل و اساس جهان‌شناسی است و همچنین او علم اعداد را از دیدگاه مابعدالطبیعی و حکمی بررسی کرده است.

    در فصل سوم به هراکلیتوس پرداخته شده است که برخی از قطعات بازمانده از وی که از دیدگاه حکمت الهی اهمیت فراوان دارد، مورد بررسی قرار گرفته‌اند. پارمنیدس به قول سقراط فیلسوفی است سخت با هیبت و شایستۀ احترام و نخستین فیلسوفی است در مغرب‌زمین که مسئلۀ وجود را در عمیق‌ترین وجه آن مورد مداقه قرار داده است. در فصل چهارم این بخش پس از بررسی اجمالی منظومۀ فلسفی او، نظریۀ وجودشناسی و معرفت‌شناسی و قواعد کلی فلسفی در آثار بازمانده از او نقد و تحلیل شده است. فصل بعدی به قسمت اول شناخت‌شناسی افلاطون اختصاص دارد که تحلیلی موجز از رسالۀ «تئاتتوس» اوست.

    بخش دیگر شناخت‌شناسی افلاطون در فصل بعدی نقد و تحلیل شده است که نظریۀ شناخت افلاطون در رسالۀ «منون» و بخشی از رسالۀ «پارمنیدس» و نیز تحلیل دو تمثیل خط منقسم و تمثیل غار در کتاب «جمهوری» است.

    در آخرین فصل این بخش برخی از نکات مهم‌ شناخت‌شناسی ارسطو مورد بحث قرار گرفته است.

    بخش سوم کتاب بحث دربارۀ تبلور حکمت در جهان اسلام است. فصل نخست این بخش به ترجمۀ متون فلسفی و علمی یونانی و فرهنگ‌های دیگر به زبان عربی اختصاص دارد.

    در این فصل دربارۀ نهضت ترجمه، مترجمان بزرگ از زبان‌های مختلف و .... بحث شده است.

    فصل دوم به یکی از دستاوردهای ابن‌ سینا در تاریخ فلسفه می‌پردازد که اصل موضوعی‌کردن الهیات یا علم مابعدالطبیعه است. در فصل بعدی مسئلۀ علیت از دیدگاه غزالی، ابن‌ میمون و ابن‌ رشد بررسی شده است.

    فصل چهارم این بخش دربارۀ تاریخ‌نگاری فلسفه در دو فیلسوف غربی از دوران قدیم و جدید یعنی ارسطو و هگل و مقایسۀ آن با تاریخ‌نگاری فلسفه از دیدگاه شیخ اشراق سهروردی است. در فصل پایانی این بخش چگونگی انتقال برخی از متون مهم فلسفۀ اسلامی به غرب از طریق ترجمه‌های لاتین و عبری مورد بحث قرار گرفته است.

    بخش پایانی کتاب، بررسی فلسفۀ جدید از دیدگاه حکمت الهی است. اگر این پرسش مطرح شود که چرا حکمت مدرسی قرون وسطی چندان دوام نیافت و پس از دو یا سه قرن جای خود را به نهضت رنسانس و بالاخره فلسفۀ جدید داد، مسئله‌ای است که در فصل نخست این بخش بررسی شده است.

    بخش دوم به این مسئله می‌پردازد که چگونه بشرمداری عصر جدید جایگزین خدامداری ایرانیان و حکمت‌های قدیم شده است.

    سؤال مهم در فصل سوم این است که چگونه در فلسفۀ دوران جدید از دکارت به بعد یک تغییر جهت کلی در فلسفه با توجه به مبادی حکمت روی داده است؟ در این فصل موضوعاتی چون شک دکارتی، مسئلۀ سوبژکتیویسم، ثنویت دکارتی و پیامدهای فلسفی آن و ... نقد و بررسی شده است.

    فصل بعدی مربوط به اصالت اراده است که آیا اصالت اراده با اصالت عقل تعارض دارد؟

    در فصل بعدی با تحلیل رسالۀ «تحقیق دربارۀ فهم بشر» هیوم، نشان داده شده است که چگونه کانت تقریباً بیشتر نظریات مهم فلسفی خود را از این رساله اقتباس کرده است؟

    در فصل بعدی نظریۀ کانت دربارۀ قضایا و به‌ویژه اشکالات او در خصوص نقد عقل محض و شبهات او در محدودکردن عقل نظری در حوزۀ پدیدارهای استعلائی و نقد او از مابعدالطبیعه مورد تحلیل و نقادی قرار گرفته است. در فصل مربوط به هگل نشان داده می‌شود که او چگونه پیش‌فرض‌های فلسفی خود را در تفسیر و تحلیل آرای فیلسوفان و نیز ادوار مختلف تاریخ فلسفه اعمال کرده است. پرسش فصل بعد این است که چگونه نفی مابعدالطبیعه به وسیلۀ کانت و محدودکردن آن به بررسی مسائل مربوط به علوم تجربی، موجب پدیدآمدن مکتب تحصلی در اشکال مختلف آن از قبیل فلسفه تحصلی آگوست کنت پدیر علم جامعه‌شناسی جدید و نیز انواع دیگر آن پوزیتیویسم منطقی، تجربی، علمی و فلسفه‌های تحلیلی و نشر و رواج آن در حوزه‌های فلسفی معاصر شده است.

    در فصل بعدی نظریۀ عصرمحوری کارل یاسپرس فیلسوف آلمانی که در این زمینه شهرت فراوان یافته است، با توجه به نقاط ضعف و قوت آن مورد بررسی قرار گرفته است. آخرین فصل این بخش نظریۀ کارل یاسپرس مورد نقد و بررسی قرار گرفته و نظریۀ قرآنی «شناخت متقابل تمدن‌ها» بر اساس کرامت انسانی و تقوای الهی به عنوان نظریۀ جایگزین آن معرفی شده است.[۱]

    پانويس


    منابع مقاله

    کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها