صفیعلیشاه، محمدحسن بن محمدباقر
نام | صفیعلیشاه، محمدحسن بن محمدباقر |
---|---|
نامهای دیگر | |
نام پدر | محمدباقر اصفهانی |
متولد | 1251ق |
محل تولد | اصفهان |
رحلت | 1316ق- تهران |
اساتید | رحمت علیشاه |
برخی آثار | تفسیر قرآن صفیعلیشاه |
کد مؤلف | AUTHORCODE02725AUTHORCODE |
میرزا محمدحسن اصفهانی (1251-1316ق)، ملقب به صفیعلیشاه، از صوفیان بزرگ سلسله نعمتاللهى و از ارادتمندان رحمتعلیشاه و منورعلیشاه بوده و کتاب «زبدة الأسرار» از آثار اوست. از جمله فعالیتهای او مبارزه با شیخیه و بابیت و بهائیت بود.
ولادت
او در سوم شعبان ۱۲۵۱ هجری قمری در شهر اصفهان بدنیا آمد. پدرش محمدباقر اصفهانی بود که وی نیز لقب صفی داشت. پدرش تاجر بود، از اصفهان به یزد رفت و در آنجا مسکن گزید. وی خردسالی و نوجوانی خود را در یزد گذرانید و تا ۲۰ سالگی در این شهر بود و تحصیلات خویش را در این شهر به انجام رسانید.
وی در سن ۲۱ سالگی، و به سال ۱۲۷۲ هجری قمری به شیراز رفت و به میرزاکوچک رحمت علیشاه سر سپرد و جزو مریدان او گردید و به اصطلاح دراویش، به شرف توبه و تلقین از حضرتش مشرف گردید. وی همچنین در اوایل امر، علاوه بر شیراز، مدتی در کرمان و یزد اقامت نمود و سپس به هندوستان رفت و برای چند سال در آن دیار اقامت نمود.
شرح حال او را برادرش، رضا، ملقب به حضورعلى نعمتاللهى، در رسالهاى به نام «تعرفة الأولياء»، از قول خود صفیعلیشاه، به نظم درآورده است. گزارشى از این رساله را مسعود همایونى در کتاب «تاریخ سلسلههاى طریقه نعمةاللهية در ایران» به نثر نوشته است[۱].
صفى همراه با رحمتعلیشاه به کرمان رفت و به اشاره وی سرودن کتاب «زبدة الأسرار» را آغاز کرد. پس از وفات رحمتعلیشاه، وی دست ارادت به منورعلیشاه داد که عموى رحمتعلیشاه و مدعى جانشینی او بود. صفی در حمایت از او و نفى مخالفانش کوشید؛ از جمله گویا مقالاتى نوشت در برترى وی بر سعادتعلیشاه، که ارادتمندانش وی را جانشین برحق رحمتعلیشاه میدانستند. همچنین در «زبدة الأسرار» اشعارى دارد که متضمن تعریضات تند نسبت به سعادتعلیشاه و دفاع از منورعلیشاه است[۲].
صفى تا 1280 در یزد ماند و آنگاه، برای دومینبار، به هندوستان رفت و علیشاه آقاخان دوم، رهبر اسماعیلیه، از او استقبال کرد. گویا علت سفر او به هندوستان، درخواست علیشاه از منورعلیشاه بود مبنی بر فرستادن شیخ مؤتمنى از طریقت نعمتاللهى. صفی از هند به زیارت خانه خدا رفت و سپس به هندوستان بازگشت و تألیف «زبدة الأسرار» را به پایان برد و آن را در بمبئى، با حمایت علیشاه، به چاپ رساند. در این سفر وی با بسیارى از مرتاضان و جوکیان ملاقات و گفتگو کرد. پس از چهار سال اقامت در هند، به زیارت عتبات عالیات رفت و در نجف به دیدار شیخ مرتضى انصارى، از بزرگترین عالمان شیعه و مهمترین مرجع شیعیان عصر، رفت. قصد او از این دیدار، تحویل هدایاى علیشاه، رهبر اسماعیلیان و ابلاغ پیامى از سوى وى بود. گفتهاند که شیخ مرتضی انصاری از او بهگرمی استقبال و تلویحاً از «زبدة الأسرار» تمجید کرد[۳].
صفی سپس به ایران آمد و به یزد رفت. در این ایام بر سر جانشینى رحمتعلیشاه، میان سعادتعلیشاه و منورعلیشاه نزاع بالا گرفته بود. صفى بااینکه قبلاً دست ارادت به منورعلیشاه داده بود، براى دورى از منازعات، عزم هندوستان کرد تا باقى عمر را در دکن بماند، اما پس از دو سال اقامت، مشکلاتی پیش آمد که موجب شد به عزم مشهد رهسپار ایران شود. گویا این سال مصادف با وقوع قحطى بود و صفى موفق به سفر مشهد نشد و ناچار در تهران اقامت گزید[۴].
در تهران عبدعلیشاه کاشانى، از مشایخ منورعلیشاه، با صفی بناى مخالفت گذاشت و چنین استدلال کرد که چون صفی، شیخ سیار است، توقف بیش از شش ماه او در تهران جایز نیست. گویا اقبال اهالى تهران و صاحبمنصبان دربارى به صفیعلیشاه در بالاگرفتن این مخالفتها بیتأثیر نبوده است. صفیعلیشاه نیز که از مدتها پیش خود را مستقل از منورعلیشاه میدانست، پیوند روحانى خود را به رحمتعلیشاه پشتوانه معنوى و سلوکى خود دانست و بلاواسطه خود را به رحمتعلیشاه متصل کرد. یکی از دلایل استقلال صفیعلیشاه از منورعلیشاه آن بود که به اعتقاد وی، اعتبار اجازهنامه سعادتعلیشاه بیش از اجازهنامه مورد ادعاى منورعلیشاه است. درعینحال، صفى به سعادتعلیشاه نیز انتقاداتی داشت و او را شایسته جانشینی نمیدانست. صفى با طرح این موضوع که «سند فقر، ترک هنگامه است نه کاغذ ارشادنامه»، مناط اعتبار ادعاى شیخی را به تهذیب اخلاق، زهد از دنیا و انقطاع از ماسویالله، توکل بر خدا و ذخیره نکردن مال، پوشیدن عیب مردم، حفظ زبان از لغو، بهخصوص دروغ و غیبت و تهمت و پاک داشتن دل از کینه و خصومت میدانست[۵].
صفى بهواسطه برخوردارى از دانش وسیع عرفانى و کمالات معنوى و همچنین بیان گرم و گیرا، در اواخر دوره ناصرى شمارى از ارباب حرف و صاحبمنصبان دربارى را مجذوب خود کرد؛ از آن جملهاند: سلطان محمدمیرزا نوه فتحعلی شاه، میرزا نصرالله خان دبیرالملک و ظهیرالدوله که وزیر تشریفات و داماد ناصرالدین شاه بود. کیوان قزوینی نیز مدتی مرید صفیعلیشاه بود، ولی بعد به سلطانعلیشاه گنابادی پیوست.
فعالیتهای فرهنگی
صفی در سالهاى اقامتش در تهران، علاوه بر تربیت شاگردان، آثارى به نظم و نثر نوشت. یکى از فعالیتهای مهم وی، مبارزه با شیخیه و بابیت و بهائیت بود. او حتی یکى از اهداف تألیف تفسیر منظومش را از قرآن، علاوه بر ترغیب «مردم فارسیزبان به خواندن و فهمیدن معانى و نکات عرفانى قرآن»، مبارزه با بابیه ذکر کرده است و بر آن بود که هرکس این تفسیر را بخواند دیگر به بابیه اعتنایی نمیکند. صفى درویشان نعمتاللهى را از رفتن به مجالس وعظ شیخیه بهشدت نهى میکرد و میگفت سخنان آنان «شهدى است آلوده به زهر (که) همهکس ملتفت نیست». او تا آنجا پیش میرفت که سفارش میکرد اگر درویشى، شیخى شده باشد و بخواهد دوباره برگردد و درویش شود، او را از خود برانید[۶].
صفیعلیشاه در 1311ق، رسالهاى در رد کتاب «ایقان» بهاءالله نوشت، که احتمالا همان رساله صفوت است که در آن صفى یکی از احادیثی را که بهاءالله در ایقان تفسیر کرده بود، شرح داده و در ضمن آن، مندرجات ایقان را رد کرده است. یکی از بهائیان به نام حاجی میرزا حسن شیرازى، معروف به خرطومى نیز در جواب صفى رسالهاى به نام «نجم العرفان في رد من اعترض على الإيقان» را در بمبئى به چاپ رساند؛ اما برخی، بهاشتباه، این رساله را به صفى نسبت دادهاند. گویا ردیه صفى تشکیلات بهائى را به زحمت انداخت و آنان را وادار به پاسخگویى و چارهجویى کرد. علاوه بر رساله خرطومى، چند نامه هم عبدالبهاء در پاسخ به صفى نوشت که در آنها، بهجای پاسخگویی، از در دوستى درآمد و مقام صفى را در عرفان ستود[۷].
وفات
صفی در 24 ذیقعده 1316ق، درگذشت. مزار وی در خانقاهی است که زمین آن را شاهزاده سلطان محمدمیرزا در 1294ق، اهدا کرده بود. امروزه این خانقاه در نزدیکی میدان بهارستان، جنب خیابان صفیعلیشاه، است[۸].
آثار
الف)- منظوم:
- زبدة الأسرار؛
- بحر الحقائق؛
- تفسیر منظوم قرآن، مشهور به تفسیر صفی؛
- دیوان اشعار؛
ب)- منثور:
- عرفان الحق؛
- أسرار المعارف؛
- ميزان المعرفة[۹].