شرح نظم الدر (شرح قصيده تائيه كبراى ابن فارض)
شرح نظم الدر (شرح قصیده تاییه ابن فارض) | |
---|---|
پدیدآوران | ترکه اصفهانی، علی بن محمد (نویسنده) جودی نعمتی، اکرم (تصحيح و تنظيم) |
ناشر | مرکز پژوهشی ميراث مکتوب |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1384 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 964-6781-96-9 |
موضوع | ابن فارض، عمر بن علی، 576 - 632ق. تائیه - نقد و تفسیر
شعر عربی - قرن 7ق. - تاریخ و نقد شعر عرفانی - قرن 7ق. - تاریخ و نقد |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | PJA 4244 /ت208 ت4 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
شرح نظم الدر (شرح قصيده تائيه كبراى ابن فارض)، از آثار ادبى - عرفانى حكيم و عارف و فقيه و شاعر و اديب مشهور، صائنالدين على بن محمد تركه اصفهانى (770 - 835ق)، به زبان فارسى است. اين كتاب، شرح قصيده تائيه كبرى، شاهكار و سروده ابوحفص عمر بن على، مشهور به ابن فارض (576 - 632ق) است.
نام اصلى و مشهور قصيده تائيه كبراى ابن فارض، «نظم السلوك» است[۱]
مراحل مختلف سلوك عرفانى، در اين قصيده به نظم آمده است، اما صائنالدين قصيده ابن فارض را موسوم به «نظم الدر» دانسته و لذا كتاب خود را «شرح نظم الدر» ناميده است. اين وجه تسميه را مضمون بيت 724 و 725 كه ابن فارض در آن، معارف و حقايق موجود در شعر خود را «درر درياهاى جمع» مىداند كه براى مخاطبانش صيد كرده است، تقويت مىكند[۲]
در ميان آثار صائنالدين، رساله «شرح نظم الدر»، درخشش خاصى دارد. قصيده تائيه كبرى، معراجنامه ابن فارض بشمار مىرود؛ زيرا سراسرش سخن از محبت به حضرت حق تعالى است. صائنالدين اين شرح را به هنگام جوانى و مقارن بازگشت از سفر به ممالك اسلامى نگاشته و در سال 806ق، آن را به پايان برده است[۳]
خانم دكتر اكرم جودى نعمتى، به تصحيح و تحقيق اين رساله همت نهاده است.
ساختار
كتاب با ساختار زير تنظيم شده است:
- مقدمه مصحح؛
- متن اصلى؛
- مقدمه مؤلف؛
- شرح نظم الدر؛
- ترجمه فارسى قصيده تائيه كبرى؛
- فهرستها.
متن اصلى كتاب، شرح ترتيبى است و بر اساس قصيده تائيه ابن فارض سامان يافته است و طبقهبندى خاصى ندارد، جز آنكه مؤلف در آغاز، مقدمهاى مشتمل بر يك «اصل» و چهارده «وصل» ذكر كرده است.
نثر صائنالدين در «شرح نظم الدر»، بهشدت متأثر از زبان عربى است و صائنالدين چه در زمينه مفردات و چه در قلمرو تركيبات، با گشادهرويى فراوان به پيشواز زبان عربى مىرود و حتى در مواردى واژگان عربى را چنان بىاعتدال در اين رساله مىنشاند كه عرصه را بر صاحبخانه تنگ مىكند؛ لذا موارد بسيارى مشاهده مىشود كه تنها ساختمان دستورى و حروف و افعال از آن زبان فارسى است و اگر سهم زبان عربى را از آنها برداريم، چيزى برجاى نمىماند. تركيبات «شرح نظم الدر»، يكى از ويژگىهاى سبک صائنالدين در رساله مزبور است. ساختار اين تركيبات نيز بيش از آنكه از عناصر فارسى مايه گرفته باشد، وامدار زبان عربى است. با وجود اين اثرپذيرى از زبان عربى، ذكر يك نكته ضرورى است و آن اينكه صائنالدين هنگامى كه از بيان علمى مطالب فارغ مىشود، كمتر تحت تأثير عربى باقى مىماند و بهخصوص در مطالب عاطفى و تغزلى، گرايش او را به فارسى سره و عبارات روان و آهنگين، بهروشنى مىبينيم و جملات معترضه پىدرپى كه ناشى از اطنابجويى نويسندگان اين دوره است و موجب دورى از مطلب اصلى و پيچيدگى كلام مىگردد، در «شرح نظم الدر» فراوان است و مشكل زمانى چند برابر مىشود كه برخى مسامحههاى دستورى نيز در آنها راه پيدا مىكند؛ مثلاًترتيب دستورى واژهها در هم مىريزد، اجزاى افعال مركب از هم جدا مىشود و «را»ى زايد در ميانشان راه مىيابد و سرانجام جملات طويل بدون فعل رها مىشوند؛ گويا خود نویسنده نيز مقصود را گم مىكند. صائنالدين «شرح نظم الدر» را به سبک نثر فنى معتدل نگاشته است. اين سبک در آن روزگار، رونق پيشين خود را از دست داده بود و رساله مورد بحث از اين ديدگاه داراى ارزش است. البته قلم صائنالدين در غير از مواردى كه به مسائل علمى مىپردازد و نيز غير از مقدمه و «وصل»هاى مقدمه، به سادگى مىگرايد، اما در مجموع مىتوان گفت كه «شرح نظم الدر» نمونهاى است از نثر فنى در پايان دوره رونق اين سبک. صائنالدين در رساله مورد بحث، به انواع آرايههاى سخن از سجع، ترصيع، موازنه، جناس، مراعات نظير و نيز انواع صور خيال توجه دارد. تركيبات ابداعى در كانون زيبايىهاى نثر صائنالدين قرار گرفته است. اين تركيبات خوشآهنگ، بيشتر از نوع وصفى هستند و اغلب با موصوف خود تضمين مزدوج مىسازند[۴]
گزارش محتوا
الف) مقدمه مصحح كتاب: دكتر اكرم جودى نعمتى دو مقدمه دارد؛ در مقدمه اول تحت عنوان پيشگفتار، با اشاره به اهميت تائيه ابن فارض و شرح على بن محمد تركه اصفهانى، روش تحقيق و نسخههاى مورد استفاده خود را معرفى و از استادان و ساير ياورانش در به ثمر رساندن تصحيح كتاب، تشكر كرده است. در مقدمه دوم، تحت عنوان مقدمه مصحح كه مفصل و عالمانه و مستند و تحليلى است و شامل بيش از صد صفحه مىشود، توضيحات بسيار سودمندى درباره شرح حال و منزلت علمى سراينده تائيه كبرا (ابن فارض) و همچنين شارح آن (صائنالدين على بن محمد تركه اصفهانى) و همچنين گزارش جامع و گويايى از مباحث مطرح در كتاب ذكر كرده است.
ب) متن اصلى كتاب: «شرح نظم الدر»، كتاب حب الهى و تفسير عاشقانه هستى بر مبناى عرفان ابن عربى است. صائنالدين با براعت استهلالى كه در آن به كار گرفته، اين معنا را به خواننده مىرساند كه سراسر كتاب، گفتگو درباره همين يك اصل است:«يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» (مائده: 54):
«حمد بىحد، خداى را كه نهال بود و نابود از رياض اراضى «كان الله» مقطوع كرده، در عين آن قطع، حضرتى را كه كشتهزار حبوب «يُحِبُّهُمْ» شايد، وصل گردانيد و به آبيارى«رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ»، آن را سرسبز و شاداب داشته، مستعد ريع ظهور انوار و ثمار «يُحِبُّونَهُ» ساخت و شگفت آنكه «يُحِبُّهُمْ» پيش از «يُحِبُّونَهُ» باشد. آن شوريده هم كه صائنالدين را در كمند جذبه خويش داشت، پيشتر گفته بود: «اصل عشق از قدم رود، نقطه «باء» «يُحِبُّهُمْ»، بهتخمى در زمين «يُحِبُّونَهُ» افكندند، لا بل آن نقطه در «هم» افگندند تا «يُحِبُّونَهُ» برآمد. چون عبهر عشق برآمد، تخم، همرنگ ثمره بود و ثمره، همرنگ تخم»[۵]
صائنالدين همانند ديگر عرفا معتقد است كه عشق عبارت از «ميل ذاتى همه اعيان موجودات» است كه در تمام هستى، از مبدأ آفرينش تا منتهاى عالم آميزش و آلايش وجود دارد و موجب مىشود اعيان از قوه به فعل درآيند[۶]
او در «شرح نظم الدر» تجلى و سير عشق را در عالم هستى تصوير مىكند و تائيه ابن فارض، زمينه مناسبى براى اين تصوير است. صائنالدين، در شرح و پروردن قصيده مذكور كه زكات نفس تزكيهشده ابن فارض بر سائلان كوى طلب است، به مجموعه ميراث عرفان اسلامى توجه دارد. «شرح نظم الدر» تحت تأثير مستقيم جهانبينى ابن عربى نوشته شده است و افكار و اقوال ابن عربى در سراسر آن بهروشنى ديده مىشود. گفتار بزرگان و مشايخ صوفيه نيز مانند احمد غزالى، حسين بن منصور حلاج، بايزيد بسطامى، جنيد بغدادى، ابراهيم خواص، شيخ ابوالسعود و ديگران، به اقتضاى مقام، آرايه اين رساله شده و صائنالدين را در معنارسانى يارى كردهاند[۷]
صائنالدين، در مقدمه «شرح نظم الدر»، مىنويسد كه عالم حقيقت، گستردهتر از آن است كه كلام و الفاظ در معناى قراردادى و منطقى بتوانند از عهده بيان آن برآيند؛ بنابراین، به پيروى از قرآن، زبان تشبيه و تمثيل را در پيش مىگيرد تا هم اهل معنى از حقايق آن برخوردار شوند و هم اهل ظاهر از صورت مجازى بىبهره نمانند[۸]
خلاصه، قصه عشق در «شرح نظم الدر»، به زبان تمثيل و به روايت صائنالدين متأثر از ابن عربى، با بيانى روان و آسان چنين است:
- حقيقت مطلق عشق در ازل، از تميز عاشقى و معشوقى منزه بود، ليكن از انگيزش عشقى حركتى خورد از خود به خود، خيمههاى نمود را از بود بيرون زد، صحراى ظهور از شهرستان بطون ممتاز گشت و دبدبه عاشقى و معشوقى برآمد[۹]
- نسبت عاشق به عشق بيشتر است تا به معشوق. اطلاق كه ميراث خاص عشق است به عاشق منتقل شده است. عشق از تقابل وجود مبراست (و صفات تنزيهى در لسان شرايع گواه آن است) و از همين جاست كه غذاى جان عاشق، بيشتر صفات عدمى است[۱۰]
- شهسوار عشق، بر مركب عاشقى دو گونه سير دارد: 1. از سرحد وحدت و اطلاق به سوى مملكت «كثرت» و «وجه» كه «يُحِبُّهُمْ» از آن عبارت مىكند؛ 2. از شهرستان اين مملكت بهسوى اردوى اطلاق خويش كه «يُحِبُّونَهُ» بدان اشارت است. حُسن در شهرستان وجه، ظهور مىيابد[۱۱]
- عشق در هر مرتبه تعين كه مىرسد، اعيان آن مرتبه را سلطنت ظهور مىبخشد. نخستين مرتبه، عالم ارواح است؛ «أول ما خلق الله العقل». در طى اين مراتب، «رقيب» و «لاحى» (مظهر آن ابليس است) و «واشى» و «غماز» (مظهر ملائكه هستند) هم، صورت ظهور مىيابند و بازار عاشقى را رونق مىبخشند[۱۲]
- عشق در ادامه سير خود، در مرتبه كون جامع (انسان) از حيثيت عاشقى، بهصورت سمع و بصر ظاهر مىشود و از حيثيت معشوقى، بهصورت اشكال مبصره و اصوات مسموعه. محل برخوردارى عاشق، بيشتر سمع است كه قهر و ملامت و نكوهش از اين ممر فايض مىگردد[۱۳]
- عشق هر لحظه به رنگى و صورتى، معشوق را در نظر عاشق جلوه مىدهد؛ گاه از راه عيان، گاه از روى معنى و گاه در عالم خيال با صورت مثالى. از آنجا كه «عيان» همراه با احكام متقابل است و لذت ديدار و رنج فراق را با هم دارد، عاشق تاب نياورد، پس مناسب حال او و مقتضاى وقتش «صورت مثالى» است. چون صورت مثالى به جهت لطافت خويش، با جانب اطلاق مناسبت بيشترى دارد و رنج فراق در او نيست، باطن عاشق به او رغبت بيشترى دارد و حتى به جايى مىرسد كه صورت اصلى عيانى معشوق را مجال اقبال نمىدهد[۱۴]
- شهسوار عشق چون خواهد كه مملكت حقيقت عاشق را مركز حكومت خود سازد، شمشير جبارى به دست معشوق داده، او را با لشكر فتان حسن، متوجه وجود عاشق كند كه اگر عمارتگونهاى از رسوم و عقايد و صفات پسنديده در وجود او باقى مانده باشد، منهدم سازد، تا نتواند پايگاهى براى اشرار و اغيار گردد. آنچه از صفات وجودى در مملكت وجود عاشق بود، از قبل معشوق بود؛ هر آينه چون معشوق بر تخت سلطنت نشست، عاشق هر چه داشت، تسليم كرد و روى به خرابات نيستى نهاد كه وطن اصلى وى بود[۱۵]
- در اين حال، عاشق، هرچه دارد، قلم فنا بر آنها مىكشد، اما چون هنوز مرام و مراد خود مىجويد، غذاى او وصال و انبساط باشد و از فراق و جفا كه روزى خاص ملازمان آستان وفاست، محروم ماند، پس دائما از شدايد جور و عدوان، ترسان و هراسان باشد و نامش در زمره خامان و ناتمامان ثبت گردد. در اين مرحله، اگر رابطه حقيقى او با عشق، قوى بوده باشد، به يك شمشير ديگر كارش آخر كند و الا از مجاوران اين مقام، باقى ماند[۱۶]
- چون اطراف و اكناف مملكت حقيقت عاشق، توسط معشوق از نام و نشان اغيار پاک شد، حضرت عشق به تسخير شهرستان نفس كه حرمسراى وى در آن واقع است، فرمان مىدهد. سپهسالار «وهم» كه از سرداران آن مملكت است و پيش از اين به هنگام رخنه كردن در ايالت عقل، جانسپارى خود را به عشق ثابت كرده است، با جميع اتباع و اشياع خود، به استقبال عشق مىرود. والى عقل، چون اسباب شوكت و حكومت خويش را متلاشى مىبيند، بهناچار شمشير و كفن در دست، متوجه بساطبوسى عشق مىشود. حضرت عشق، او را بهواسطه صدق و صفاى پيشين، عفو مىكند و به جهت تدبيرى كه در حل و عقد امور دارد، وزارت خويش را بدو مىسپارد[۱۷]
- حضرت عشق پس از آنكه به دستيارى معشوق و شمشير حسن، مملكت باطن عاشق را مسخر و سركشان را قلع و قمع مىكند، مملكت را هنوز خالى از غبار اغيار نمىيابد. پس اسب جفا را تنگ برمىكشد و با شمشير جبارى رو بهسوى حقيقت عاشق مىنهد و به تيغ بىدريغ «وحدت»، نام و نشان «اثنينيت» را قطع و محو مىكند. حرمسراى حقيقت عاشق بهجز آوازه «ليس في الدار غيرنا ديار»، هيچ صدا نمىدهد[۱۸]
- خصوصيت عاشقى، اقتضاى وحدت و اطلاق مىكند و از اين جهت به معشوق، غيرت مىورزد و حتى از ديدار او بر خود هم رشك مىبرد. از همين خصوصيت بود كه ابليس را افتاد آنچه افتاد[۱۹]
- تقابل و دوگانگى كه منشأ غيرت است، در اعتدال نشأت عنصرى انسانى تبديل به يگانگى و جمعيت شده، صورت «غيرت» از ميان برمىخيزد. به علت اين جمعيت، اعيان عالم در خدمت او به سجده مىافتند. از همين جمعيت و تعلق آن به مقام انسان بود كه ابليس كه سالها داغ عاشقى بر چهره داشت، آتش غيرتش بالا گرفت و از سجده او ابا كرد[۲۰]
- از آنجا كه اين مرتبه انسانى با جانب اطلاق مناسبت دارد، اطلاق مذكور در اين نشأت جمعيتنشان، بهصورت عبوديت مطلقه ظاهر مىشود و از اين رهگذر، انسان عبدمىگردد: عبددرهم، عبددينار، عبددنيا، عبدطبيعت و... هركس كه در اين ميان، اسير دام عبوديت غير نگردد و با فرايض و نوافل به تقرب حق برسد و محبوب الهى گردد، عبوديت مطلقه بر دو گونه به او رو نمايد: طرف ظهورش كه به عبوديت موسوم بود، مسمى به نبوت شود و طرف بطونش كه از قديم در سريان است، مسمى به ولايت گردد[۲۱]
- بهره انبياى نخستين از نبوت، فقط طرف عاشقى محض بود و در نتيجه دعوتشان بيشتر مايل به تنزيه مىنمود؛ تا نوبت به ابراهيم خليل رسيد كه نور معشوقى به بارگاه نبوت تابيدن گرفت. پس دعوت او بر مبادى صفات ثبوتى قرار گرفت كه مبانى اركان تشبيه است. كمال اين مرتبه معشوقى و محبوبى به حضرت محمد(ص) ختم مىشود[۲۲]
در روايت اين قصه، آنچه كه «شرح نظم الدر» را از آثار مشابه و حتى از «مشارق الدرارى» كه شرح ديگرى است بر تائيه كبراى ابن فارض و صائنالدين از آن بهره فراوان برده است، ممتاز مىكند، توجه شارح به ابعاد هنرى و ادبى است. صائنالدين كه از اديبان دوره تيمورى است، در نوشتههاى خود و بهخصوص در رساله مورد بحث، تنها به بيان علمى مطالب عرفانى نمىپردازد، بلكه او در نگارش خود به شيوه پيشينيان مايل است و نثر منشيانه را در نظر دارد[۲۳] عقايد حروفى صائنالدين، گاهى با عرفان نظرى آميخته مىشود. در مقدمه «شرح نظم الدر» و در بيان دليل عدم استفاده انبيا از شعر، مىگويد كه «اعيان ثابته» كه صور اسماء الهىاند و عرش كه محل ظهور آن صور است، در قالب احكام صور شرعى بيان شده است تا هر كسى بتواند از معانى آنها بهرهمند گردد؛ درحالىكه اگر از شعر و رموز حرفى استفاده مىشد، معانى آن فقط صيد رمزدانان حروفى بود[۲۴]
ج) ترجمه فارسى قصيده تائيه كبرى: از آنجا كه صائنالدين، از ظاهر بسيارى ابيات در «شرح نظم الدر» دور افتاده و به تأويل قصيده پرداخته، مصحح محترم، خانم دكتر اكرم جودى نعمتى، قصيده تائيه كبراى ابن فارض را از آغاز تا انجام با دقت به فارسى روان ترجمه و ابيات آن را از 1 تا 760 شمارهگذارى و به كتاب ضميمه كرده است[۲۵]
د) فهرستها: مصحح محترم فهرستهاى متعددى براى كتاب فراهم آوده كه در بين آنها، «فهرست توضيحى احاديث»[۲۶]، مشتمل بر تحقيق و نكتهسنجىهاى ايشان است. «فهرست اصطلاحات و تعبيرات حكمى و عرفانى»[۲۷] نيز مفيد و مناسب، ولى فاقد استناد و شرح و توضيح است.
در پايان، گفتنى است كه:
- شارح، در شرح مزبور، نيك تحت تأثير عرفان ابن عربى است. اين تأثير را هم در نقل مستقيم مطالب از كتابهاى «فصوص الحكم» و «الفتوحات المكية» مىتوان ديد و هم در نظام جهانبينى ابن عربى كه بر آن حاكم است. يك اصل و چهارده «وصل»، در مقدمه صائنالدين بر «شرح نظم الدر»، كه در واقع چكيده مطالب اين شرح است، تأثير جهانبينى ابن عربى را بهروشنى مىنماياند (شرح نظم الدر، مقدمه مصحح، ص دوازده). در «شرح نظم الدر» مىبينيم كه صائنالدين در ابراز اعتقاد به «وحدت وجود»، بسيار صريحتر از ناظم قصيده است و حتى در برخى از ابيات آن (مانند بيتهاى 266 - 285)، كه مىتوان نظر ابن فارض را با «وحدت شهود» منطبق دانست، صائنالدين آشكارا به «وحدت وجود» قائل شده است[۲۸]
- ابن فارض، شاعر عشق است و قصيدههاى او همچون غزل، سرشار از مضامين و تعبيرات عاشقانه است و از آنجا كه عشق او، بهخصوص در «نظم الدر»، عشق الهى است، بسط دامنه معنا موجب مىشود كه رشته سخن دراز گردد و تكرار مضامين و معانى و آوردن صنايع بديعى از انواع لفظى و معنوى، جناس، طباق، تضاد، ايهام، و انواع صور خيال از مجاز، استعاره، تشبيه و كنايه بر طول قصيده بيفزايد. هامر، مستشرق آلمانى درباره اين قصيده مىگويد: «تائيه ابن فارض در شعر عرب، همچون غزلهاى سليمان است در تورات»[۲۹]
وضعيت كتاب
فهرست محتويات كتاب، در آغاز آن و فهرست آيات قرآنى، فهرست توضيحى احاديث، فهرست توضيحى اشعار فارسى، فهرست توضيحى اشعار عربى، فهرست ابيات تائيه كبرى، فهرست امثال و حكم عربى و اقوال عربى مشايخ و بزرگان، فهرست نام كسان و گروهها، فهرست نام كتابها، فهرست نام جاىها، فهرست اصطلاحات و تعبيرات حكمى و عرفانى و فهرست منابع در پايان آن واقع شده است.
پاورقىها بيشتر به ذكر موارد اختلاف نسخ اختصاص يافته است.
سركار خانم دكتر اكرم جودى نعمتى، كتاب «شرح نظم الدر» را بر اساس شش نسخه خطى و با راهنمايى دكتر محمدرضا شفيعى كدكنى تصحيح كرده و همراه با مقدمهاى سودمند و افزودن فهارس فنى منتشر كرده است. در بين اين شش نسخه، نسخه اساس و اقدم نسخ، در مجموعه رسائل صائنالدين جاى دارد و در زمان حيات مؤلف به تاريخ 828ق كتابت شده است. در چندين جاى اين مجموعه خط و امضاى صائنالدين وجود دارد كه از نظر اعتبار نسخه پايگاه خاصى بدان مىبخشد. خوشبختانه ضبط اين نسخه بسيار دقيق، درست و قابل اعتماد است. در حواشى اين نسخه، مطالب مفيدى وجود دارد كه برخى از خود مؤلف است و برخى به خط جديدترى با امضاى نورى نوشته شده است. در پايان نسخه نيز دو جا مهر «عبده على نورى» ديده مىشود و بر اساس نظر استاد شفيعى كدكنى احتمالاً وى همان ملا على نورى از فقها و حكماى اماميه قرن سيزدهم باشد كه شايد مجموعه مورد بحث را در تملك داشته و بر آن حاشيه نوشته است. حواشى او كه بيشتر در برگهاى نخستين است، در پاورقىها ذكر شده است. نسخه مزبور در اختيار مرحوم محمدتقى بهار بوده و پس از او به كتابخانه مجلس شورا منتقل شده است و اكنون تحت شماره 10196 نگهدارى مىشود[۳۰]
پانویس
- ↑ شرح نظم الدر، مقدمه مصحح، ص سى و يك و مدخل ابن فارض در دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج4، ص 376
- ↑ شرح نظم الدر، مقدمه مصحح، ص يكصد و چهارده
- ↑ شرح نظم الدر، ص 307
- ↑ شرح نظم الدر، مقدمه مصحح، ص يكصد و ده
- ↑ سوانح غزالى، ص 83
- ↑ چهارده رساله، ص 7
- ↑ شرح نظم الدر، مقدمه مصحح، ص يكصد و يك
- ↑ شرح نظم الدر، ص 12 - 14 و همان، مقدمه مصحح، ص يكصد و يك
- ↑ شرح نظم الدر، ص 15
- ↑ شرح نظم الدر، ص 16
- ↑ شرح نظم الدر، ص 17 - 18
- ↑ شرح نظم الدر، ص 19 - 20
- ↑ شرح نظم الدر، ص 20 - 21
- ↑ شرح نظم الدر، ص 21 - 24
- ↑ شرح نظم الدر، ص 24 - 25
- ↑ شرح نظم الدر، ص 25 - 27
- ↑ شرح نظم الدر، ص 27 - 29
- ↑ شرح نظم الدر، ص 29 - 30
- ↑ شرح نظم الدر، ص 30 - 31
- ↑ شرح نظم الدر، ص 31 - 32
- ↑ شرح نظم الدر، ص 32 - 33
- ↑ شرح نظم الدر، ص 33 - 35
- ↑ شرح نظم الدر، مقدمه مصحح، ص يكصد و چهار
- ↑ شرح نظم الدر، مقدمه مصحح، ص هشتاد و سه
- ↑ شرح نظم الدر، ص 309 - 370
- ↑ ص 379 - 411
- ↑ ص 487 - 497
- ↑ شرح نظم الدر، مقدمه مصحح، ص هشتاد و يك
- ↑ شرح نظم الدر، مقدمه مصحح، ص سى و دو
- ↑ شرح نظم الدر، مقدمه مصحح، ص سيزده
منابع مقاله
- شرح نظم الدر (شرح قصيده تائيه كبراى ابن فارض)، صائنالدين على بن محمد تركه اصفهانى، تصحيح و تحقيق اكرم جودى نعمتى، نشر ميراث مكتوب و اهل قلم، تهران 1384ش.
- دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، جمعى از نويسندگان زير نظر سيد كاظم موسوى بجنوردى، تهران مركز دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج4، چاپ دوم 1377ش.