زیبایی‌شناسی معنا و اندیشه: ریشه‌های جسمانی فلسفه، علم، اخلاق و هنر

    از ویکی‌نور
    زیبایی‌شناسی معنا و اندیشه
    زیبایی‌شناسی معنا و اندیشه: ریشه‌های جسمانی فلسفه، علم، اخلاق و هنر
    پدیدآورانجانسون، مارک (نویسنده) میرزابیگی، جهانشاه (مترجم)
    ناشرآگاه
    مکان نشرتهران
    سال نشر1399
    شابک9ـ018ـ416ـ964ـ978
    کد کنگره

    زیبایی‌شناسی معنا و اندیشه: ریشه‌های جسمانی فلسفه، علم، اخلاق و هنر تألیف مارک جانسون، ترجمه جهانشاه میرزابیگی؛ نویسنده در این کتاب استدلالی را برای بسط دامنۀ زیبایی‌شناسی به شناخت نقش مرکزی معنای جسمانی در این‌باره هدایت می‌کند که ما چگونه می‌فهمیم، چگونه استدلال و چگونه ارتباط برقرار می‌کنیم.

    ساختار

    کتاب در دوازده فصل تدوین شده است.

    گزارش کتاب

    بخش عمده‌ای از نظریۀ زیبایی‌شناسی سنتی بیشتر فرایندهای زیبایی‌شناسی عمیقاً جسمانی را نادیده گرفته است. نوعاً فرض می‌شود که تجربه را می‌توان به انواع متمایز کرد (اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی، زیبایی‌شناسی و.....) که در آن هر نوع از بقیه مجزاست و سرشت منحصربه‌فرد خود را دارد. در این صورت نظریۀ زیبایی‌شناسی سنتی با تجزیۀ تجربه به این انواع مجزا بر شرایط امکان برای این به اصطلاح «تجارب زیبایی‌شناسی» و موقعیت شناختی آنها و بر «قضاوت‌های زیبایی‌شناسی» به ظاهر مناسب برای «اجسام زیبایی‌شناسی» تمرکز می‌کند.

    نویسنده در این کتاب استدلالی را برای بسط دامنۀ زیبایی‌شناسی به شناخت نقش مرکزی معنای جسمانی در این‌باره هدایت می‌کند که ما چگونه می‌فهمیم، چگونه استدلال و چگونه ارتباط برقرار می‌کنیم. از این‌رو هنرها نمونه‌هایی از اجراهای کاملاً عمیق و غنی معنا هستندو بنابراین بینش عمیقی در فرایندهای عام معناسازی به ما می‌دهند، فرایندهایی که زیربنای نظام‌های مفهومی و نهادها و رسم‌های فرهنگی ما قرار می‌گیرند.

    در فصل‌های قسمت یکم توضیح داده شده که وقتی شناخت جسمانی را جدی می‌گیریم، چگونه باید به فلسفه و علوم نگاه کنیم در فصل مقدماتی برخی از مهم‌ترین کارها دربارۀ ریشه‌های جسمانی زیبایی‌شناسی معنا، شناخت و مرور شده است. فصل یکم نشان می‌دهد که چگونه این دیدگاه از شناخت به عنوان دیدگاه جسمانی و زیبایی‌شناختی این امکان را برای فلسفۀ عمل‌گرا و علوم شناختی جسمانی فراهم می‌سازد که از طریق گفتگوی در جریان، همدیگر را نقد کنند، همدیگر را غنی سازند و بسط دهند. فصل دوم مثال‌هایی از راه‌هایی می‌دهد که در آنها فلسفه‌ها خود بسط و تفصیل مجموعه‌های خاصی از استعاره‌های مفهومی هستند که راهنمای ما در این‌باره قرار می‌گیرند که چگونه پدیده‌ها در درون نظام‌های فلسفی خاص تبیین شود.

    فصل‌های سوم و چهارم استدلال می‌کنند که باید سمت‌گیری فلسفی با روش تجربی ـ مسئول با دقت تمام انتخاب شود، همین‌طور باید روایت مناسب علوم شناختی که از آن بهره‌برداری می‌شود نیز برگزید. نویسنده استدلال می‌کند که عمل‌گرایی خردمندانه‌ترین چارچوب را برای فهم مضامین علوم شناختی جسمانی فراهم می‌سازد. با این حال فصل سوم نشان می‌دهد که همۀ روایت‌های اصالت عمل یکسان نیستند و آنچه به اصالت عمل «تحلیلی» یا «زبان‌شناختی» معروف شده است، منحصراً بر زبان تمرکز می‌کند و از این رهگذر نقش مرکزی جسم و تجربه را در ساختمان ذهن، معنی و اندیشه ندیده می‌گیرد. بنابراین در بهترین حالت، مکتب نوظهور اصالت عمل تحلیلی می‌تواند فقط یک دیدگاه فوق‌العاده کم‌بنیه از آنچه فلسفه می‌تواند و باید در زندگی ما اجرا کند به ما می‌دهد. نویسنده سپس با روی‌آوردن به جانب علم، در فصل چهارم استدلال می‌کند که درست همان‌گونه که روایت‌های عمل‌گرایی تغییر می‌کنند، مفاهیم گوناگون علوم شناختی نیز تغییر می‌کنند. هر مفهوم، همراه با روش‌های خاص خود دارای محدودیت‌های ذاتی‌ای هم در مورد چیزی است که بر آن تمرکز می‌کند و هم در مورد منابعی است که برای تبیین پدیده‌های گزینشی در اختیار دارد. در نتیجه هر مفهومی از علوم شناختی یک مفهوم مناسب نخواهد بود.

    سه فصل قسمت دوم حاوی تلاش‌های جزئی و گزینشی برای کاوش پیامدهای ذهن، اندیشه و ارزش‌های مربوط به فهم تفکر و انتخاب اخلاقی است. فصل ششم برخی راه‌ها را نشان می‌دهد که در آنها پژوهش علوم شناختی مربوط به فلسفۀ اخلاقی است، نه فقط به شیوۀ منفی و انتقادی به چالش کشیدن فرض‌های گزینشی نظریه‌های اخلاقی مختلف، بلکه همچنین خواهی‌نخواهی با افزودن به فهم سازندۀ ارزش‌های انسانی خود. فصل هفتم چیزی را می‌کاود که اخلاقیات، وقتی توهم اندیشۀ ناجسمانی را رها می‌سازد و نقش مرکزی تخیل را در ظرفیت ما برای بررسی و تأمل اخلاقی می‌پذیرد، به آن تبدیل می‌شود. فصل هشتم مطرح می‌کند که مفاهیم و استدلال حقوقی ما، درست مانند اخلاقیات با مفاهیم عمیق استعاری‌ای شکل می‌گیرند که در ارزش‌های بدن ـ مبنا و فرهنگی ـ نافذ ما ریشه دارد. حقوق نیز با استعاره شکل می‌گیرد و بر اساس مفاهیمی ساخته می‌شود که باز ـ انتها، انعطاف‌پذیر و به لحاظ تاریخی حادث هستند.

    فصول قسمت سوم نشان می‌دهد که زیبایی‌شناسی وقتی اینگونه دیده شود که با برهم‌کنش اندرونی ـ احشایی ما با جهان و افراد دیگر سروکار دارد، بنابراین نشان می‌دهد که چگونه معنا و ارزش از تجارب روزمرۀ ما برمی‌خیزند، به چه صورت درمی‌آید. در فصل نهم توصیف ساختارها و فرایندهای معنای جسمانی و زیبایی‌شناسی بسط داده شده است؛ به‌ویژه وقتی به گونه‌ای وارد تجربۀ هنری ما می‌شود که خود ـ فهمی ما را شکل می‌دهد. فصل دهم مستقیماً به قلب این ایده می‌پردازد که سنگ زیبایی‌شناسی که در قلمرو جریان مسلط فلسفۀ غرب بیرون انداخته شد، به سنگ بنای قلمرو حدید زیبایی‌شناسی که اساس جسمانی معنا، اندیشه و ارزش را می‌کاود، بدل خواهد شد. در فصل یازدهم مثالی در این‌باره ارائه شده که چگونه معماری به عنوان نمایندۀ اهمیت هنر در زندگی ما، ساختارها و عناصر زیبایی‌شناسانه‌ای را به خود می‌گیرد که امکان معناداری تجربۀ ما را ممکن می‌سازند. زیبایی‌شناسی به هستۀ تجربه و هر چیز مرتبط با تجربه از جمله معنا، مفاهیم، فهم، خرد، دانش، کنش، ارتباط و ارزش‌ها بدل می‌شود. بنابراین نویسنده در فصل دوازدهم با یک بررسی مختصر در این‌باره که چگونه زیبایی‌شناسی ذهن جسمانی از ما می‌خواهد بسیاری از مفاهیم متداول خود در باب ماهیت و هدف علم، فلسفه، اخلاق، قانون و هنر را مورد تجدید نظر قرار دهیم، کتاب به پایان رسیده است.[۱]

    پانويس


    منابع مقاله

    پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها