زبور آل داود: (شرح ارتباط سادات مرعشی با سلاطین صفویه)

    از ویکی‌نور
    زبور آل داود: (شرح ارتباط سادات مرعشی با سلاطین صفویه)
    زبور آل داود: (شرح ارتباط سادات مرعشی با سلاطین صفویه)
    پدیدآورانمرعشی، محمدهاشم بن محمد (نویسنده) نوایی، عبدالحسین (مصحح)
    ناشرمرکز پژوهشی ميراث مکتوب
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1379 ش
    چاپ1
    شابک964-6781-47-0
    موضوعایران - تاریخ - صفویان، 907 - 1148ق. مرعشی (خاندان)
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏CS‎‏ ‎‏1419‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏42‎‏ ‎‏1385
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    زبور آل‌داود، اثر سلطان هاشم ميرزا، تبارنامه و ذكر فشرده‌اى از زندگى نياكان سادات مرعشى و شرح ارتباط آنان با سلاطين صفوى است كه به زبان فارسى و در سال 1218ق نوشته شده است.

    انگيزه تأليف آن بوده است كه اين سادات از کیفیت احوال اجداد خود اطلاع يافته، نسبت يكديگر را بدانند و در املاك اين خاندان، به استحقاق و درستى تصرف نمايند.

    اهميت تاريخى كتاب، به خاطر ذكر تاخت و تاز تيمورلنگ به ايران، ثبت سوانح و حوادث ناگوار اواخر عهد صفويه، بيان وقايع و اتفاقات دوران افشاريه و شرح روابط و مناسبات سادات مرعشى با اين سلسله‌ها مى‌باشد.

    ساختار

    كتاب با دو مقدمه از مصحح و مؤلف آغاز و مطالب در دو باب، ارائه گرديده است.

    مباحث، در بردارنده نسب‌نامه و ذكر مجملى از احوال اجداد سادات مرعشى، از تبار امام زين‌العابدين(ع) و سواد وقف‌نامه‌ها و قباله‌هاى املاك و اموال غير منقول و مستغلات وقفى ايشان است.

    تذكره و شرح حال خاندان‌هاى امیرکبیر سيد قوام‌الدين صادق، جدّ سيزدهم مؤلف در سده هشتم هجرى، كه از اهل طريقت، پير و مراد مردم و حاكم مازنداران بود، ميرزا محمد داود، داماد شاه سليمان صفوى و جدّ مؤلف، و فرزندش شاه سليمان ثانى، كه حكومتش دولت مستعجل و بدفرجام بود، در اين اثر آمده است.

    نویسنده از شاهان صفويه، به نيكى ياد كرده و انقراض سلسله آنان را باعث از هم گسيختگى رشته نظم ايران دانسته است.

    شجرنامه اين خاندان در پايان كتاب با عنوان تعليقات آمده است.

    گزارش محتوا

    مقدمه مصحح، به کیفیت تصحيح و نسخ موجود از كتاب اشاره كرده است.

    مقدمه مؤلف، به بيان احوالات سيد كمال‌الدين احمد بن امیرکبیر و تعدادى از اولاد او از جمله رضىّ‌الدين، فخرالدين، نصيرالدين، ظهيرالدين، على، شرف‌الدين، يحيى، همچنين احوال و اعمال امرايى؛ مانند امير نظام‌الدين على بن امير قوام‌الدين محمد، عبدالقادر بن امير قوام‌الدين محمد، ميرزا عبداللّه، ميرزا محمد معصوم ولد ثانى، ميرزا حبيب‌اللّه، ميرزا عبداللّه، فرزند مير محمدحسين، ميرزا محمد مهدى ولد ميرزا عبداللّه پرداخته است.

    باب اول، اختصاص دارد به بيان شرح كوتاهى از زندگانى و احوالات ميرزا ابوالقاسم، فرزند ارشد نواب ميرزا محمد داود و اولاد ايشان.

    ميرزا ابوالقاسم، در شب شنبه بيست و سوم صفر سال 1080ق در دارالسلطنه اصفهان به دنيا آمد.

    ظاهرا ايشان به آوردن آب كوهرنگ به اصفهان مأمور مى‌شوند كه به علت طغيان و ممانعت افاغنه، موفق به اين كار نمى‌شوند. درايام محاصره اصفهان به دست افاغنه، مأمور نگاهبانى از خندقى كه به دور شهر كشيده شده بود شده و سرانجام پس از نشان دادن رشادت‌هاى زياد، به شهادت رسيده و در صحن امام‌زاده اسماعيل- كه در اصفهان واقع است، مدفون گرديد.

    ايشان داراى دو پسر به نام‌هاى ميرزا سيد احمد و ميرزا عبدالائمه بودند كه نویسنده به شرح احوالات آن‌ها پرداخته است.

    در ادامه به احوال و اقدامات اولاد ميرزا محمدداود حسينى مرعشى صفوى؛ از جمله ميرزا محمدعلى، ميرزا محمدحسين، ميرزا محمدرضا، ميرزا سيدعلى، ميرزا عبدالمولى، ميرزا زين‌العابدين، ميرزا كلب رضا قلى‌خان، پرى نسا بيگم، فخر شرف بيگم، حور جهان بيگم و نتيجه النسا بيگم اشاره شده است.

    در فصل دوم، احوالات سيد محمد ميرزا ملقب به شاه سليمان ثانى بيان شده است.

    ايشان پسر ديگر ميرزا محمد داود مرعشى، از بطن شهربانو بيگم، دختر شاه سليمان صفوى بود و از همين روى به نام جد خود سليمان ميرزا ناميده شد. سيد محمد كه در هفت سالگى يتيم شده بود، در اصفهان، در نزد مادر خود و تحت حمايت شاه سلطان حسين مى‌زيست. در هنگام محاصره اصفهان، شاه صفوى از راه احتياط او را به يزد فرستاد و كمى بعد شاه طهماسب دوم او را نزد خود خواند و سيد محمد در سفرها همراه او بود.

    وقتى نادر به قدرت رسيد، وى را كه آن زمان با خواهر طهماسب ازدواج كرده بود، در ابتدا به مشهد و بعد به مازندران و سمنان فرستاد و پس از استقرار به سلطنت او را به اصفهان فرستاده، پس از بازگشت از سفر جنگى هند او را به مأموريت‌هايى چند به كردستان و قفقاز فرستاد.

    عليقلى خان كه به اسم عليشاه بر تخت نشسته بود، او را منصب صدارت خاصه داد و همراه خود به مازندران برد. در مأموريت تعمير سدّ رودخانه قم از طرف ابراهيم، سيد محمد توانست قم را در برابر ازبكان و افاغنه، پس از شكست ابراهيم، حفظ كند و هم اين عمل باعث شد كه مردم عراق از او بخواهند تا قبول سلطنت كند. ولى شاهرخ، نامه تضرع آميزى همراه كلام اللّه مجيد فرستاد كه هر چه زودتر به مشهد بازگردد.

    با وصول اين نامه، سيد محمد پيشنهاد سلطنت را رها كرد و رو به مشهد نهاد، غافل از آن كه شاهرخ جمعى را به كشتن وى مأمور كرده بود؛ اما آن‌ها كارى از پيش نبرده و دشمنى شاهرخ آشكار شد و سيد خود را با فراخواندن دوستان عراقى و هزار تن از خراسانيان در قبال تحريكات شاهرخ تا اندازه‌اى حفظ كرد.

    شاهرخ كه ديد با وجود اين محافظان سيد، سوء قصد به جان او دشوار است، به امراى خود پيشنهاد كرد كه سيد را بكشند و امرا كه راضى به كشتن سيد نبودند، به طور دسته جمعى به نزد او رفته و او را به اصرار مجبور به قبول سلطنت كردند.

    آغاز سلطنت سيد محمد كه به نام جد خود شاه سليمان ثانى خوانده شد، بيستم محرم 1163ق بود؛ ولى چون ترتيب كارها داده نشده و حفظ حرمت ماه محرم نيز لازم بود، روز پنجم صفر به عنوان روز جلوس معين گرديد و وى با تشريفات بر تخت شاهى نشست.

    اما سلطنت وى چهل روز بيشتر طول نكشيد و سرداران خراسان كه افرادى سركش و لجام گسيخته بودند، بر او شوريده و او را كور كردند.

    سيد محمد از ترس آن كه مبادا پسرانش نيز به سرنوشت او دچار شوند، پسران خود سلطان داود ميرزا و سلطان على ميرزا را پنهانى، به بهانه تحصيلات به عتبات فرستاد و بعد از يك سال از آنان خواست كه به هند بروند و در پناه پادشاه گوركانى آن سرزمين آسايش و آرامش يابند و نامه‌اى نيز مشعر بر سوابق ارتباط بين سلاطين صفوى و سلاطين گوركانى هند، به عالمگير ثانى (167 تا 1173) نوشت و فرزندان خود را به او سپرد.

    فرزندان او نيز به هند رفته و در بنگاله تحت حمايت حكمران آن خطه قرار گرفتند. آن دو برادر در بنگاله آرامش و آسايشى احساس كردند و اندك اندك ساير افراد خاندان نيز بديشان پيوستند. سلطان على ميرزا در سال 1188ق در بندر هوگلى در شمال كلكته درگذشت و برادرش سلطان داود در 1203ق در مرشد آباد بنگاله جان سپرد.

    برخى وقايع دوران سلطنت شاهرخ ميرزا، احوالات سلطان داود ميرزا، سلطان على ميرزا، سلطان حسين ميرزا و سلطان قاسم ميرزا فرزندان شاه سليمان ثانى از ديگر امورى است كه بدان‌ها اشاره شده است.

    در پايان، مؤلف گوشه‌اى از زندگى‌نامه خود را بيان كرده است.

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب در ابتدا و فهرست نام اعلام، مكان‌ها و كتاب‌هايى كه در متن به آن‌ها اشاره شده است، در انتهاى كتاب آمده است.

    پاورقى‌ها توسط مصحح، به ذكر منابع و توضيح برخى كلمات و عبارات متن پرداخته است.

    منابع مقاله

    1- مقدمه و متن كتاب.

    2- وبلاگ رسمى بنياد مختومقلى فراغى.

    3- سايت خبرى ويكى‌پديا.

    وابسته‌ها