رویکردی فرایندی به فرهنگ: نظریۀ انسان‌شناختی ویکتور ترنر

    از ویکی‌نور
    رویکردی فرایندی به فرهنگ
    رویکردی فرایندی به فرهنگ: نظریۀ انسان‌شناختی ویکتور ترنر
    پدیدآورانترنر، ویکتور (نویسنده)

    ترنر، ادیث (نویسنده) رحمانی، جبار (گردآوری و ویراستاری)

    غربی، موسی‌الرضا (گردآوری و ویراستاری)
    ناشرتیسا
    مکان نشرتهران
    سال نشر1400
    شابک8ـ23ـ8942ـ600ـ978
    کد کنگره

    رویکردی فرایندی به فرهنگ: نظریۀ انسان‌شناختی ویکتور ترنر تألیف ویکتور ترنر، ادیث ترنر، گردآوری و ویراستاری جبار رحمانی، موسی‌الرضا غربی؛ ویکتور ترنر (1920 ـ 1983) یکی از چهره‌های درخشان انسان‌شناسی در قرن بیستم است. انسان‌شناسی او خلاقانه و مبتکرانه است و مطالعۀ آن شیرین، جذاب، آموزنده و در عین حال به دلیل دانش گسترده‌اش پیچیده است. ترنر پیش از آشنایی با انسان‌شناسی، ادبیات کلاسیک خوانده بود که همین پیشینۀ او نیز خود را در انسان‌شناسی و رویکرد دراماتیک و شاعرانه‌اش نشان می‌دهد.

    ساختار

    کتاب در سه بخش و نه فصل سازمان‌دهی شده است.

    گزارش کتاب

    ویکتور ترنر (1920 ـ 1983) یکی از چهره‌های درخشان انسان‌شناسی در قرن بیستم است. انسان‌شناسی او خلاقانه و مبتکرانه است و مطالعۀ آن شیرین، جذاب، آموزنده و در عین حال به دلیل دانش گسترده‌اش پیچیده است. ترنر پیش از آشنایی با انسان‌شناسی، ادبیات کلاسیک خوانده بود که همین پیشینۀ او نیز خود را در انسان‌شناسی و رویکرد دراماتیک و شاعرانه‌اش نشان می‌دهد.

    ترنر بر خلاف جریان نظری که جامعه را به مثابۀ موجودی شبیه به ارگانیسم در نظر می‌گرفت، بر آن بود که جامعه را همانند یک فرایند درک کند. در واقع ترنر نسبت به رویکردهای موجود قائل به سیالیت بیشتری در جریان درک واقعیت اجتماعی بود؛ چنان‌که جان گراهام بیان می‌کند که ترنر تلاش می‌کرد نشان دهد واقعاً چگونه جامعه توسط اعضای آن زیست می‌شود و چگونه واحدهای نمادین، میدان‌های اجتماعی و ژانرهای زیباشناختی، معنا و احساسات را ساخته‌وپرداخته و تغییر می‌دهند؟

    درک نظری ویکتور ترنر از سویه‌های دراماتیک و نمایشی جامعه یا در واقع تلقی فرهنگ به مثابۀ اجرا و نمایش موجب شکل‌گیری گفتگو میان انسان‌شناسی و مطالعات اجرا شده است. به طور مشخص مباحثۀ جدی ترنر و ریچارد شکنر به تشریک‌مساعی میان این دو حوزۀ علمی منجر شده است. هنرهای نمایشی مایه‌های مفهومی ارزشمندی برای ترنر فراهم آورد، از سویی دیگر مدل انسان‌شناسی آیین‌ها موجب درک کامل تئاتر و دیگر ژانرهای اجرایی را فراهم کرد. این گفتگو در شکل‌گیری و رشد مطالعات اجرا بسیار حائز اهمیت بوده است. حاصل این گفتگو را می‌توان به طور ویژه در دو اثر «از آیین تا تئاتر» و «مابین تئاتر و انسان‌شناسی» شکنر مشاهده کرد.

    این کتاب در سه بخش و نه فصل سازمان‌دهی شده است. بخش اول شامل دو نوشتار دربارۀ مفهوم جماعت‌واره و یک مقاله دربارۀ تضادهای روستایی در میان ندمبوها می‌شود. بخش دوم که عمدۀ کتاب را شکل می‌دهد، از پنج فصل تشکیل شده است. این بخش که به طور ویژه‌تر به دغدغه‌مندی ترنر دربارۀ تلقی فرهنگ به مثابۀ اجرا می‌پردازد، در نتیجۀ توجه‌کردن به تجارب شخصی در لحظات اجرای فرهنگ اختصاص یافته است و با عنوان «اجرا و تجربه» صورت‌بندی شده است. در بخش سوم نیز کتاب‌شناسی‌ای از آثار ترنر از سال 1952 تا 1986 ارائه شده است.

    بنابراین در فصل اول نویسنده با مطالعۀ زمینه‌های مختلف جنبه‌های فراساختاری روابط اجتماعی پرداخته است. ترنر با استدلال اینکه امر اجتماعی با ساختار اجتماعی همسان نیست و وجوه دیگری از روابط اجتماعی وجود دارد که آن را جماعت‌واره می‌نامد، آغاز به بحث کرده و جماعت‌واره‌ها را به سه دسته تقسیم کرده است و با توجه به اینکه تأکید او بر چگونگی شکل‌گیری جنبش‌های مذهبی است، به دنبال گروه‌ها، انواع یا افرادی است که از نظر ساختار جایگاه پایینی دارند و نماد جماعت‌واره‌های بهنجار و ایدئولوژیک به شمار می‌روند.

    ترنر در فصل دوم کتاب به ماهیت و مشخصات مرحلۀ آستانگی مناسک گذار با توجه به نظریات وان جنپ دربارۀ این آیین می‌پردازد. او توضیح می‌دهد در دوران آستانگی، معنا و مفاهیم را نمادها بیان می‌کنند و بر وضعیت بینابینی و عدم وابستگی به طبقۀ اجتماعی خاصی دلالت می‌کند؛ بنابراین نویسنده مفهوم جماعت‌واره را در مقابل جامعه قرار داده تا تمایز میان کیفیت روابط اجتماعی را نشان دهد؛ او بیان می‌کند آستانگی به این معناست که بزرگان به‌مراتب بالادست نمی‌یابند، مگر آنکه تودۀ ضعیف و رنجبر از آنها حمایت کنند.

    نویسنده در فصل سوم به بررسی تعارضات روستایی در میان ندمبوها می‌پردازد و بیش از همه به دنبال نشان‌دادن رویکرد فرایندمحورش در بررسی واقعیت اجتماعی است. ترنر در فصل چهارم ضمن بررسی دیدگاه‌های انسان‌شناسان پیشامدرن، پسامدرن و مدرن و ذکر نظریات تأثیرگذار بر تفکر خود، اندیشۀ خویش دربارۀ انسان‌شناسی اجرا را شرح می‌دهد.

    ترنر در فصل پنجم به دنبال پیوند میان تجربه و اجراست. او در تلاش است میراث اجتماعی برجای‌مانده از زندگی‌های زیستی منسوخ‌شده را به واسطۀ اجرای آنها در قالب مناسک، جشنواره، تئاتر و دیگر صور فعالانه به بهترین شکل ممکن دوباره تجربه شوند. او در فصل ششم این کتاب کوشیده تا بار دیگر با استفاده از نظریات دیلتای و مقایسۀ آن با نظریات جان دیویی در کتاب «هنر به منزلۀ تجربه»، پیوندی میان تجربه و مطالعات انسان‌شناسانه به‌خصوص در حوزۀ درام اجتماعی برقرار کند.

    در فصل هفتم ترنر و همسرش، تجربۀ خود را در تدوین و اجرای نمایش‌نامه‌های انسان‌شناسی با کمک دانشجویان انسان‌شناسی و تئاتر تشریح می‌کنند. در واقع هدف آنها درک و تمرین مواجهه با آداب و رسوم و ساختارهای آینی فرهنگ‌های گوناگون در قالب بازی و نمایش و درون یک مراسم ساختگی است.

    ترنر در آخرین فصل این کتاب به پیامدهای مطالعۀ مذهب دربارۀ سازگاری احتمالی فرهنگ‌ها و خزانه‌های ژنتیکی که در فرضیه‌های اخیر بیان شده، می‌پردازد. او در ابتدا برای روشن‌کردن این موضوع به تقسیم‌بندی دو نیم‌کرۀ راست و چپ پرداخته و چگونگی فایق‌آمدن هر یک از دو نیم‌کره بر دیگری را توضیح داده و نشان می‌دهد که محققان دیگر نیز درصدد برآمدند که دو مفهوم ارگوتراپیک و تروفوتراپیک و چگونگی کارکرد آنها را این دو نیم‌کرده پیوند دهند.[۱]


    پانويس


    منابع مقاله

    پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها