رشیدالدین فضل‌الله

    از ویکی‌نور
    رشیدالدین فضل‌الله
    نام رشیدالدین فضل‌الله
    نام‎های دیگر همدانی، رش‍ی‍دال‍دی‍ن‌ ف‍ض‍ل‌ال‍ل‍ه‌

    رش‍ی‍د طب‍ی‍ب‌، ف‍ض‍ل‌ال‍ل‍ه‌ ب‍ن‌ اب‍وال‍خ‍ی‍ر

    ه‍م‍دان‍ی‌، رش‍ی‍دال‍دی‍ن‌ ف‍ض‍ل‌ال‍ل‍ه‌

    عالی ه‍م‍دان‍ی‌، رش‍ی‍دال‍دی‍ن‌ ف‍ض‍ل‌ال‍ل‍ه‌

    Rashid-al-Din Hamadani

    نام پدر ابوالخیر
    متولد بین 638 تا 645ق
    محل تولد همدان
    رحلت 718 ق
    اساتید
    برخی آثار جامع التواریخ (تاریخ اسماعیلیان)

    اسئله و اجوبه رشیدی

    جامع التواریخ (تاریخ اغوز)

    جامع التواریخ (تاریخ افرنج، پاپان و قیاصره)

    کد مؤلف AUTHORCODE01690AUTHORCODE

    رشیدالدین فضل‌الله همدانى (متوفی 718ق)، وزیر، مورخ و پزشک دوره ایلخانیان.

    ولادت

    او پسر ابوالخیر بن عالى بود. سال تولدش در منابع ذکر نشده است و فقط از اشاره‌اش در کتاب بیان الحقایق که سنّش را ۶۲ سال ذکر کرده است و با توجه به تاریخ نسخه، می‌توان سال تولد وى را ۶۴۸ دانست. رشیدالدین در همدان به دنیا آمد.

    لقب

    لقب وى را رشیدالدین و رشیدالدوله ذکر کرده‌اند. او خودش را رشید طبیب همدانى خوانده است. رشیدالدین لقبى بوده که پس از مسلمان شدن به وى داده‌اند.

    خاندان

    او یهودى‌الاصل بود. جدش، موفق‌الدوله، پزشک بود و به همراه دیگر پزشکان و نصیرالدین طوسى، نزد خورشاه (از رهبران اسماعیلى) در قلعه‌های اسماعیلیان بود. با حمله هولاکوخان مغول به قلاع اسماعیلیه، موفق‌الدوله و برخى دیگر از خورشاه خواستند اطاعت هولاکو را بپذیرد و خورشاه در ۶۵۴ از هولاکو اطاعت کرد. موفق‌الدوله و خانواده‌اش نیز به خدمت هولاکو درآمدند. احتمالاً، رشیدالدین فضل‌الله در کودکى به همراه خانواده‌اش در قلعه اسماعیلیان بوده است.

    جایگاه، مشاغل و مناصب

    او پزشکى و علوم دیگر را نزد پدر، خویشاوندان و علما و حکماى زمانش فراگرفت. در دوره اَباقاخان (۶۶۳-۶۸۰)، موردتوجه وى قرار گرفت و در دوره اَرغون‌خان (۶۸۳-۶۹۰)، بزرگان دیوان و امرا در امور مملکتى با وى مشورت می‌کردند. او به‌عنوان سفیر ارغون به هندوستان فرستاده شد و شرح این سفر را در کتاب سوانح الافکار آورده است. در دوره گیخاتوخان (۶۹۰-۶۹۴)، به وى مقام وزارت پیشنهاد شد، اما به سبب مصلحت وقت نپذیرفت. با به حکومت رسیدن غازان‌خان، تصدى امور مهمى همچون ملازمت غازان و مباشرت برخى ولایات ممالک ایلخانى، به وى سپرده شد. نفوذ سیاسى رشیدالدین فضل‌الله هنگامى بیشتر شد که در ۶۹۷ صدرالدین احمد زنجانى مشهور به صدرجهان (وزیر غازان) به سبب توطئه‌ای که برضد او انجام شده بود، به رشیدالدین فضل‌الله بدگمان شد و شکایت نزد غازان برد؛ اما رشیدالدین در آن امر دخالت نداشت و صدرالدین با خشم غازان مواجه شد و در همان سال به قتل رسید. به نوشته رشیدالدین فضل‌الله، میان او و صدرالدین دوستى برقرار بود و برخى خواستند میان آن دو نفاق ایجاد کنند. در برخى منابع، از واگذارى مقام وزارت به‌طور مشترک به رشیدالدین فضل‌الله و سعدالدین محمد ساوجى خبر داده شده است. به‌طوری‌که کار وزارت در اختیار رشیدالدین و نشان وزارت و آلْتَمْغَا در دست سعدالدین باشد؛ اما رشیدالدین خود از واگذارى وزارت به سعدالدین در همان سال یاد کرده است. وَصّاف الحَضره، معاصر با رشیدالدین، از سپردن صاحب‌دیوانی به سعدالدین و نیابت و وزارت به رشیدالدین خبر داده است. به نوشته او، چون رشیدالدین معتمد غازان‌خان بود، اداره امور خزانه و مالى به وى سپرده شد. روشن است که اداره امور دیوان و وزارت بر عهده هر دوى آنان بوده و گویا، مقام رشیدالدین برتر از وزارت بوده است. در ۷۰۲، برخى از اعیان دولت با رشیدالدین و سعدالدین دشمنى می‌کردند و هنگامى که غازان از این امر آگاه شد، دستور قتل آنان را صادر کرد. در دوره غازان، اصلاحات بسیارى انجام گرفت. از نوشته‌های وصّاف الحضره، درباره اقدامات اصلاحى رشیدالدین در امور مالى و ادارى، می‌توان دریافت که اصلاحات دوره غازان مرهون خدمات رشیدالدین بوده است. غازان سه بار به مصر و شام حمله کرد. رشیدالدین در نبرد سوم (سال ۷۰۲)، در محاصره قلعه رَحبَه، به‌عنوان نماینده ایلخان مأمور شد تا اهالى قلعه را به پذیرش اطاعت از غازان وادارد، که این امر با موفقیت انجام شد. جایگاه رشیدالدین نزد غازان بسیار رفیع و فراتر از مقام وزارت بود، به‌طوری‌که او همنشین، پزشک و آشپز غازان نیز بود. پس از مرگ غازان در ۷۰۳، اولجایتو معروف به سلطان محمد خدابنده، رشیدالدین را به صدارت منصوب کرد و وزارت و صاحب‌دیوانی را به سعدالدین سپرد. در ۷۰۵، برخى از امرا برضد آن دو توطئه چیدند. اولجایتو از سوءنیت آنان آگاه شد و توطئه خنثی گردید. دوستى میان رشیدالدین و سعدالدین تا ۷۱۰ برقرار بود. در این سال، میان آن دو اختلاف پیدا شد. یکى از علل آن حمایت رشیدالدین از تاج‌الدین علیشاه (وزیر اولجایتو) بود. از سویى، اطرافیان آن دو دیگرى را به کارهاى مخالف نظر اولجایتو و تصرف در اموال، متهم می‌کردند و به اطلاع اولجایتو می‌رساندند. اولجایتو فرمان داد این موضوع پیگیرى شود و گناه سعدالدین ثابت شد و او را با برخى از هوادارانش در ۷۱۱ کشتند. کاشانى که دشمنی‌اش را با رشیدالدین به صراحت بیان کرده، درباره نقش رشیدالدین در قتل سعدالدین با قطعیت مطلبى نگفته است، اما در برخى منابع از دست داشتن دوستان رشیدالدین در این واقعه خبر داده شده است. به نظر آقسرایى، رشیدالدین در پى تدبیرى براى مقابله با سعدالدین بوده است؛ اما در مجموع، از منابع نمی‌توان دریافت که رشیدالدین در قتل سعدالدین دست داشته است. حافظ ابرو رشیدالدین را به سبب علم و فضل برتر دانسته است. رشیدالدین در همان سال مشاور و امین اولجایتو شد و از جانب وى مأموریت یافت تا کتابش (به‌احتمال‌زیاد جامع التواریخ) را بنویسد. اولجایتو، تاج‌الدین علیشاه را به وزارت منصوب و مقرر کرد که وى وزارت را زیر نظر رشیدالدین فضل‌الله به عهده گیرد و بدین ترتیب، زمام امور جزئى و کلى در اختیار رشیدالدین قرار گرفت. در ۷۱۲، اولجایتو به رحبه شام لشکر کشید و درصدد تسخیر قلعه آنجا برآمد. چند قاضى از رحبه نزد اولجایتو رفتند و رشیدالدین (به رغم میل سرداران) از سوى اولجایتو با آنان وارد مذاکره شد و شفاعت آنان را نزد اولجایتو کرد. در پى آن، مقرر شد لشکریان مغول وارد قلعه نشوند و امراى مصرى نیز به اطاعت غازان درآیند. ظاهراً، رشیدالدین از ابتدا با این حمله مخالف بوده است.

    در ۷۱۵، میان رشیدالدین فضل‌الله و تاج‌الدین علیشاه براثر عوامل متعدد، ازجمله مسائل مالى، اختلاف افتاد. اولجایتو هر دو را در وزارت شریک کرد و از آن پس، رشیدالدین حق مداخله در امور مالى را یافت. به نظر می‌رسد، پیش از این رشیدالدین بیشتر به امور دیوانى و ادارى اشتغال داشته است. در پى این اختلافات، اولجایتو به رشیدالدین بدگمان شد و از تاج‌الدین علیشاه خواست تا رشیدالدین را مجازات کند، اما وى شفاعت رشیدالدین را کرد و اولجایتو دستور داد آن دو با یکدیگر صلح کنند. با درگذشت اولجایتو در ۷۱۶ و آغاز حکومت سلطان ابوسعید، به سبب کم بودن سن ابوسعید، امیر چوپان زمام امور را به دست گرفت. رشیدالدین فضل‌الله و تاج‌الدین علیشاه هردو در منصب وزارت ماندند، اما میان آن دو اختلاف وجود داشت. برخى از دیوانیان از رشیدالدین خواستند تاج‌الدین علیشاه را از میان بردارد، اما او نپذیرفت و آنان با تاج‌الدین علیشاه برضد رشیدالدین هم‌پیمان شدند. تلاش بدخواهان رشیدالدین مؤثر واقع شد و سرانجام، او در ۷۱۷ از وزارت ایلخانى عزل شد و از سلطانیه به تبریز رفت.

    فرزندان

    رشیدالدین چهارده فرزند پسر و چهار فرزند دختر داشت. بیشتر پسران وى حاکمان مناطق مختلفى چون عراق، کرمان، انطاکیه و گرجستان در حکومت ایلخانى بودند. از جمله پسران وى، غیاث‌الدین محمد، در دوره سلطان ابوسعید به وزارت رسید. پسر دیگرش، پیرسلطان، حاکم گرجستان بود که در جریان حمله غازان به شام، رشیدالدین به وى نامه نوشت و او را براى شرکت در جنگ همراه کرد. رشیدالدین در نامه‌ای که به حکیم صدرالدین محمد تُرکه نوشته، شرح اموال و دارایی‌هایش را ذکر کرده است. او این اموال را از راه خرید املاک، احیاى زمین‌های بایر، هدایاى سلاطین و دریافت پاداش و جز آن به دست آورده بود.

    اقدامات

    رشیدالدین در دوره غازان، اولجایتو و ابوسعید به سبب داشتن مناصب مهم و دست داشتن در اصلاحات این دوران، به‌خصوص در دوره غازان، از شخصیت‌های تأثیرگذار به شمار می‌آید. آبادانى ممالک ایلخانى، ترتیب چاپارها، رعایت احوال رعایا، ساختن عمارات خیریه همچون دارالشفا و تأسیس ربع رشیدى و موقوفه‌های آن که عوایدش براى نگهدارى مدرسه، بیمارستان و دارالایتام استفاده می‌شد، از اقدامات رشیدالدین بود. به نوشته بَناکتى، او تقویم‌خانى را که مبناى آن سال شمسى بود، وضع کرد. اصلاحات مالیاتى ازجمله سیاست‌های رشیدالدین براى بهبود وضع اقتصادى رعایا بود. وصّاف الحضره از وضع قانون مالیات جدیدى به دست وى در ۶۹۲، براى رفاه حال مردم خبر داده است. او معافیت‌های مالیاتى جدیدى ایجاد کرد و در نامه‌ای به فرزندش، امیر شهاب‌الدین (حاکم اهواز و شوشتر)، به او گوشزد کرد تا آنها را اعمال کند.

    ارتباط با اهل علم

    رشیدالدین به اهل علم توجه نشان می‌داد و خود را خادم علماى زمان می‌دانست. او مقررى، هدیه و معافیت از مالیات را براى آنان ترتیب داده بود. علامه حلی، شیخ صفی‌الدین اردبیلى و قطب‌الدین شیرازى معاصر وى بودند. رشیدالدین به سبب داشتن مقام علمى، با دانشمندان بسیارى در تماس بوده که در نگارش‌های خود از آنان نام برده و شمار آنان به ۱۱۳ رسیده است. ۸۵ تن از آنان براى رشیدالدین ستایش‌نامه نوشته‌اند. نمونه‌ای از مراودات علمى او با دانشمندان معاصرش، رساله‌ای است حاوى پاسخ دو پرسش حدیثى و قرآنى که علامه حلى (متوفى ۷۲۸) برپایه افادات رشیدالدین تقریر کرده و در مقدمه رساله توضیح داده که در یکى از شب‌ها که در محضر رشیدالدین بوده است، این دو پرسش مطرح شده و او به نیکویى و رسایى پاسخ داده است.

    دین و مذهب

    چون رشیدالدین در خانواده‌ای یهودى به دنیا آمده بود، به همان دین بود اما بعدها به اسلام گروید. داشتن لقب با پسوند «الدین»، که در آن دوره براى مسلمانان به کار می‌رفت، تفسیر قرآن مجید و نیز تفسیر آیات قرآن در آثار وى نیز دلایلى بر مسلمانى اوست. پاسخ رشیدالدین بر شبهات یهودیان خود نشانه اعتقاد قاطع او به دین اسلام است. به نوشته شبانکاره‌ای، او در دوره اولجایتو به دین اسلام گروید. او در ادامه نوشته است، وقتى اولجایتو مذهب شیعه را برگزید، رشیدالدین به وى توصیه کرد چون مردم اهل تسنن‌اند، او نیز به این مذهب بازگردد؛ اما بنابر شواهد، رشیدالدین پیش از این به دین اسلام گرویده بوده است؛ چنان‌که پیش از آن، غازان تولیت موقوفات بستان‌سرای قصر عادلیه را به رشیدالدین سپرده بود. رشیدالدین در نامه‌ای به فرزندش، جلال‌الدین (حاکم روم)، او را به اداى فرایض نماز، پرداخت زکات و حج توصیه کرده است. او در نامه‌ای به شیخ صفی‌الدین اردبیلى، نیاى اعلاى صفویان، مالى را براى برگزارى مراسم جشن میلاد رسول اکرم اختصاص داده است. در مقابل، در منابعى از او با لقب رشیدالدوله، به‌منظور تأکید بر یهودى بودنش، یاد شده است. کاشانى، مورخ هم‌عصر رشیدالدین، که دشمنی‌اش با وى را نیز بروز داده است، در حالى رشیدالدین را یهودى خوانده که از گرایش وى به مذهب شافعى نیز خبر داده است. او قتل تاج‌الدین آوجى، از رهبران شیعه آن دوره و از نزدیکان سعدالدین ساوجى وزیر، را نیز دلیلى بر یهودى بودن وى دانسته است؛ اما حمدالله مستوفى قتل تاج‌الدین آوجى را به سبب همراهى وى با سعدالدین دانسته است. ابن بزاز نیز به نقل از شیخ صفی‌الدین اردبیلى، رشیدالدین را یهودى دانسته است. به نوشته زریاب، اسلام رشیدالدین بدون شک از روى صدق بوده و دشمنان سیاسى وى براى خوارکردنش سعى کرده‌اند اسلام او را ریایى قلمداد کنند.


    وفات

    در سال ۷۱۷، امیر چوپان براى شکار به آذربایجان رفت و در تبریز از رشیدالدین خواست تا منصب وزارت را برعهده بگیرد، اما رشیدالدین نپذیرفت. چندى بعد، تاج‌الدین علیشاه و یارانش ادعا کردند اولجایتو با شربت زهردارى که ابراهیم، پسر رشیدالدین، به او داده، کشته شده بوده است. در پى این ادعا، به فرمان سلطان ابوسعید، در ۷۱۸ رشیدالدین و فرزندش را به قصاص اولجایتو کشتند. پس از قتل رشیدالدین، بدن او را قطعه قطعه کردند و به شهرهاى مختلف فرستادند و سرش را در تبریز به خاک سپردند. رَبع رشیدى در تبریز غارت شد. املاک و موقوفه‌های رشیدالدین را پس گرفتند، اما بیشتر افرادى که در مرگ او تلاش کرده بودند، در همان سال کشته شدند. بعدها به دستور میرانشاه، پسر تیمور گورکان، بقایاى جسد رشیدالدین را از مقبره‌اش بیرون کشیدند و در گورستان یهودیان به خاک سپردند.

    آثار

    رشیدالدین فضل‌الله کتاب‌های بسیارى نگاشته است، اما مشهورترین آنها جامع التواریخ است. شهرت وى بیشتر از وزارتش، به سبب نگارش این کتاب است. دیگر آثار او عبارتند از:

    1. مجموعه رشیدیه، مجموعه‌ای از چهار کتاب رشیدالدین در علوم عقلی (توضیحات رشیدى، مفتاح التفاسیر، سلطانیه، لطایف الحقایق)؛
    2. بیان الحقایق؛
    3. آثار و احیاء (یا آثار و اخبار)؛
    4. تَنْکسوق نامه، یا، طب اهل خَتا، در فنون و علوم چینى است که رشیدالدین از زبان چینى به دستور غازان به فارسى ترجمه کرد؛
    5. مکاتیب، یا، سوانح الافکار؛
    6. وقفنامه ربع رشیدى؛
    7. اسئله و اجوبه، یا، فوائد الرشیدیه[۱].

    پانویس

    1. رجب‌زاده، هاشم، ج20، ص3-7


    منابع مقاله

    رجب‌زاده، هاشم، دانشنامه جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، چاپ اول، 1394.

    وابسته‌ها