رسائل الجاحظ
رسائل الجاحظ، مجموعهای از نوشتههای ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (160-255ق)، متکلم و ادیب معتزلى، در موضوعات اخلاقی، اجتماعی، تاریخی و ادبی است که در چهار جلد منتشر شده است.
| رسائل الجاحظ | |
|---|---|
| پدیدآوران | جاحظ، عمرو بن بحر (نويسنده) هارون، عبد السلام محمد (محقق) |
| ناشر | مکتبة الخانجي |
| مکان نشر | مصر - قاهره |
| سال نشر | 1384ق - 1964م |
| چاپ | 1 |
| زبان | عربی |
| تعداد جلد | 4 |
| کد کنگره | /الف2ر5 3711 PJA |
| نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ویژگیهای کتاب
مجموعه رسائل جاحظ از ویژگیهایی برخوردار است که موجب اهمیت آن شده است:
- جامعیت و تنوع موضوعی: این مجموعه با در بر گرفتن طیف وسیعی از موضوعات، از تحلیلهای اخلاقی و فلسفی، مانند «المعاش و المعاد»[۱] تا مباحث اجتماعی و نژادی، چون «فخر السودان على البيضان»[۲] و مسائل سیاسی و نظامی، مانند «مناقب الترك»[۳]، بازتابی گسترده از اندیشه و دانش جاحظ و موضوعات متنوع مورد علاقه اوست. این گستردگی، کتاب را به منبعی جامع برای شناخت اندیشههای یک متفکر برجسته اسلامی تبدیل میکند.
- بازتاب مسائل اجتماعی و فرهنگی عصر: بسیاری از رسائل این مجموعه، بهطور مستقیم به جوانب گوناگون زندگی اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی در زمان جاحظ میپردازند؛ برای مثال، رسالههایی چون «ذم أخلاق الكتاب» «صناعات القواد»، «كتاب القيان» و «كتاب الحجاب»، اطلاعات ارزشمندی را درباره مشاغل، آداب و رسوم و هنجارهای اجتماعی آن دوران ارائه میدهند.
- نمونهای برجسته از نثر و سبک استدلالی عربی: این رسائل، مثالهای درخشانی از بلاغت و سبک نگارش منحصربهفرد جاحظ هستند. جاحظ در این آثار از شیوههای جدلی و استدلالی[۴] و توضیح مفاهیم و استفاده از حکایات و مثالها برای تبیین و اثبات دیدگاههای خود بهره میبرد. این ویژگیها، مجموعه را به منبعی مهم برای مطالعه ادبیات و فنون نگارش عربی تبدیل کرده است.
ساختار
مجموعه حاضر، به شکل زیر تنظیم شده است:
- جلد اول (ده رساله):
- مناقب الترك؛
- المعاش و المعاد؛
- كتمان السر و حفظ اللسان؛
- فخر السودان على البيضان؛
- في الجد و الهزل؛
- في نفي التشبيه؛
- في كتاب الفتيا؛
- إلى أبيالفرج بن نجاح الكاتب؛
- فصل ما بين العداوة و الحسد؛
- صناعات القواد.
- جلد دوم (هفت رساله):
- في النابتة إلى أبيالوليد؛
- كتاب الحجاب؛
- مفاخرة الجواري و الغلمان؛
- كتاب القيان؛
- ذم أخلاق الكتاب؛
- كتاب البغال؛
- الحنين إلى الأوطان[۵].
- جلد سوم (القسم الأول من الفصول المختارة من كتب الجاحظ):
- الحاسد و المحسود؛
- المعلمين؛
- التربيع و التدوير؛
- في مدح النبيذ و صفة أصحابه؛
- طبقات المغنين؛
- النساء؛
- مناقب الترك؛
- حجج النبوة؛
- خلق القرآن؛
- الرد علی النصاری[۶].
- جلد چهارم (القسم الثاني من الفصول المختارة من كتب الجاحظ):
- الرد علی المشبهة؛
- مقالة العثمانية؛
- المسائل و الجوابات في المعرفة؛
- المعاد و المعاش؛
- الجد و الهزل؛
- الوكلاء؛
- الأوطان و البلدان؛
- البلاغة و الإيجاز؛
- تفضيل البطن علی الظهر؛
- النبل و التنبل و ذم الكبر؛
- المودة و الخلطة؛
- استحقاق الإمامة؛
- استنجاز الوعد؛
- تفضيل النطق علی الصمت؛
- صناعة الكلام؛
- الشارب و المشروب؛
- الجوابات في الإمامة؛
- مقالة الزيدية و الرافضة[۷].
توجه: جلد سوم و چهارم، برخلاف رسالههای کامل در جلدهای قبل، برگرفته از نوشتههای مختلف نویسنده است. مطالب موجود در این دو جلد، بسیار متنوع بوده و شامل مباحث روانشناختی، اجتماعی، دینی و کلامی میشود[۸].
گزارش محتوا
جلد اول
- مناقب الترك: این متن در حقیت مشتمل بر دو بخش است. نویسنده، بخشی از آن را در دوره خلافت معتصم نوشته و ارسال کرده که به دست او نرسیده و بخش دیگر آن را در دوره خلافت متوکل و برای وزیر او فتح بن خاقان که او را در مقدمه نوشتار به حسن تدبیر و درایت توصیف نموده، نوشته و ارسال کرده است.
هدفی که جاحظ از نگارش آن دنبال میکرده، ایجاد همدلی و الفت میان دلهای مردمانی بوده که دولت عباسی را تشکیل داده بودند.
نویسنده در بخشی از متن به مفاخر هریک از ملتهای مزبور میپردازد و در بخش دیگر سیاستی را که باید برای نزدیک کردن آنها به یکدیگر و یکپارچه کردن کلامشان دنبال شود، مشخص میکند. او ضمن اشاره به ویژگیهای خراسانیان، از افتخارات عربها سخن به میان آورده است.
وی سپس از موالی که خود را به دلیل نصیحتپذیری و اخلاص در خدمت و عدم افشای راز و اطاعت، ستایش میکنند، یاد کرده است. همچنین از ابناء که معتقدند آنها از نژاد اصیلتری نسبت به موالی هستند و ستونهای حکومت محسوب میشوند، سخن به میان آورده است. سپس در ادامه، سخن را در مورد ترکها مطرح کرده و به ویژگیهایی که ترکها به آن افتخار میکنند، نظیر دلاوری و شجاعتشان و برتری آنها در جنگها بر سایر اقوام، اشاره کرده است. او پس از بیان افتخارات ملتهای مختلف، نظر شخصی خود را چنین ابراز میکند که دلیل تفاوت ملتها در ویژگیها، به طبایعی بازمیگردد که خداوند به آنها ارزانی داشته است. وی همچنین معتقد است که سیاست ایجاب میکند که از فخرفروشی پرهیز شود؛ زیرا افراط در آن به نزاع و کینهتوزی میان سپاهیان خلافت و میان ملتها و اقوام مختلف میانجامد. او بر این باور است که مردم، باوجود تفاوت در نژادها و ظاهرشان، در حقیقت خود یکسان هستند. همه آفریده خدا هستند، پس او میتواند هر که را از بندگانش بخواهد، عرب یا عجم یا... قرار دهد. همچنین مؤلف به موضوع یکپارچگی میان خراسانی، ابناء و موالی وعربها پرداخته و معتقد است که دلایل همبستگی و وفاق میان ملتها بیشتر از دلایل اختلاف است[۹].
- رسالة المعاش و المعاد أو الأخلاق المحمودة و المذمومة: این رساله به محمد بن ابیدؤاد، قاضی بغداد نگاشته شده است.
جاحظ تلاش کرد تا به دلیل سن کم محمد بن ابیدؤاد، او را ارشاد و راهنمایی کند. به همین دلیل چندین رساله به او نوشت که از جمله آنها رساله حاضر است[۱۰].
جاحظ این رساله را با مقدمهای آغاز میکند و ضمن ستایش هوش سرشار و کرم اخلاق ابن ابیدؤاد، کتابی را در زمینه ادب به او هدیه میدهد که مجموعهای از دانش فراوان درباره «معاد» و «معاش» و علل و اسباب پدیدهها را در بر دارد. به دنبال آن از موضوع کتاب سخن گفته و به آداب دین و دنیا بهعنوان قاعده کلی که ضروری است رعایت شود، اشاره نموده است[۱۱].
وی بعد از طرح مطالبی درباره آداب و اساس آنها که طبائع است، به رعایت عدالت در برخورد با مردم فرامیخواند. همچنین، او را به سخاوت همراه با رشد و افزایش مال و دوری از فقر توصیه میکند؛ چراکه معتقد است افزایش و ثمردهی مال، ابزاری برای کارهای نیک و یاریکنندهای در امور دین و دنیاست[۱۲].
نویسنده به محمد بن ابیدؤاد در مورد نحوه برخورد با دوست و دشمن توصیههایی میکند. او قاضی را از دروغ، خشم و بیتابی برحذر میدارد و از فخرفروشی به نسبها منع میکند. در پایان، قاضی را به استفاده از ادب و نصیحت در برخورد با سلطان عادل ترغیب میکند و توصیههایی را به او در خصوص مواجهه با سلطان مینماید[۱۳].
- كتمان السر و حفظ اللسان: این رساله در موضوع اهمیت نگهداری راز و کنترل زبان است. جاحظ سخن خود را متوجه شخصی میکند که نامش را نمیبرد، اما او را به اخلاق نیکو، کمال و فضیلت وصف میکند، لکن دو عیب را متوجه او کرده است که عبارتند از: افشای راز و گفتن سخن در جای نامناسب. گفته شده این شخص از صاحبان مقام و مراتب عالی و از جمله دوستان جاحظ که به آنها اهمیت میداده و بر راهنمایی و هدایتشان حرص میورزیده، بوده است.
جاحظ معتقد است که انسان بر افشای راز و بسیار سخن گفتن سرشته شده است و آنچه او را به این کار وامیدارد، هوس و ضعف عقل است. وی درباره معایب افشای رازها سخن گفته و به بدگمانی نسبت به همه مردم، حتی خانواده، اطرافیان و فرزندان در این خصوص دعوت میکند و معتقد است که این افراد بیشترین کسانی هستند که رازها را فاش میکنند[۱۴]. سپس انگیزههای افشای رازها را بیان میکند و درباره پیامدهای افشای آنها بحث میکند. به دنبال آن به عدل ترغیب کرده و ضمن ذکر اساس ظلم، از فضولی و پرسش از امور غیر مربوط پرهیز میدهد.
وی رساله را با دعوت به نگهداشتن زبان به پایان میرساند و به سخنان بسیاری که توصیه به سکوت میکنند و آنها را به پیامبر(ص)، علی بن ابیطالب(ع) و حکما نسبت میدهد، استناد میکند[۱۵].
- فخر السودان على البيضان: این رساله در بیان افتخارات و برتریهای سیاهان بر سفیدپوستان است و از جهت موضوع شبیه به رساله «مناقب الترك» است. نویسنده، این رساله را در اجابت به درخواست نگارش کتابی درباره افتخارات سیاهپوستان نوشته است. این نوشته جنبش شعوبیه را بهوضوح برای ما به تصویر میکشد.
ازآنجاکه وی در زمره سیاهپوستان بوده و با آنان قرابتی داشته، در این اثر با آنان همدردی آشکاری نشان داده است. او در این رساله، مردان بزرگی را که از سیاهپوستان برخاستهاند برمیشمرد و از جمله آنان لقمان حکیم و سعید بن جبیر را نام میبرد.
وی نام سیاهپوستانی را که به سوارکاری مشهور بودهاند (مانند خفاف بن ندبه و عباس بن مرداس)، ذکر میکند، سپس به ویژگیهای سیاهپوستان و مهمترین آنها به سخاوت که در میانشان غالب است، اشاره مینماید و از دیگر خصوصیات آنان نظیر قدرت بدنی، فصاحت زبان، خوشخلقی، نیکنفسی و... نیز یاد میکند. نویسنده سپس به سخن گفتن درباره رنگ سیاه، ارزش و زیبایی آن پرداخته و نظرات اجتماعی و روانشناختی جالبی را در این خصوص مطرح کرده است. او همچنین به جنبه اجتماعی دیگری که فراوانی تعداد سیاهپوستان و گستردگی سرزمینهایشان است، پرداخته است. او در نهایت به بررسی یک مسئله دقیق میپردازد و آن علت اختلاف مردم در رنگهایشان است[۱۶].
- في الجد و الهزل: این رساله به موضوع جدیت و شوخی در زندگی انسان میپردازد. نویسنده، این رساله را به جهت دلجویی از وزیر محمد بن عبد الملک زیات به نگارش درآورده است.
جاحظ در این رساله، به ابن زیات هشدار میدهد که از پیروی هوای نفس و تسلیم شدن در برابر خشم و غضب دوری کند؛ زیرا خشم آتشی است که صاحب خود را میسوزاند. همچنین از او میخواهد که میان نیکوکاران و بدکاران و نیز میان دوستان و دشمنان تمایز قائل شود و نباید دوست خود را مجازات کند و از آنچه از رفیق و همراهش سرمیزند، دلگیر شود و به ستوه آید...[۱۷].
- في نفي التشبيه: نویسنده، نامهای را به قاضی محمد بن ابیدؤاد نوشته و در آن از او درخواست کمک برای انتشار کتاب «الرد علی المشبهة» را کرده است. او در این نامه، هدف از تألیف کتاب و برخی ویژگیهای آن را برای قاضی شرح داده و بدین ترتیب، این نامه بهمنزله مقدمهای بر کتاب مزبور بشمار میرود.
جاحظ در ابتدا حمله شدیدی را بر کسانی که قائل به تشبیهاند (تشبیه خداوند به مخلوقات) نموده است و آنها را به این دلیل و همچنین دشمنیاشان با متکلمان معتزلی با اوصافی ناپسند خطاب کرده است. وی به فضیلت علم کلام اشاره میکند که آن را در کتابش «صناعة الكلام» بسط داده است و برخی از جملات و افکاری را که آن کتاب در بر دارد، تکرار نموده، سپس به مسئله خلق قرآن اشاره کرده است. او از ابن ابیدؤاد میخواهد که کتاب را بخواند و بر خواندن و نشر آن در میان مردم تشویق میکند و به چرایی نیاز به تأیید کتابش، توسط محمد بن ابیدؤاد اشاره مینماید[۱۸].
- رسالة إلی أبيعبدالله أحمد بن أبيدؤاد يخبره فيها بكتاب الفتيا:
موضوع این رساله، اهدای کتاب «أصول الفتيا»، به قاضی احمد بن ابیدؤاد است. نویسنده ضمن ستایش ابن ابیدؤاد، به هدف خود از این نامه اشاره نموده که همان طلب کمک و احسان و پاداش او برای کتاب و راهنمایی مردم است و در پایان نامه، دوباره به هدف اولیهای که او را به تألیف کتاب واداشته است، اشاره میکند[۱۹]. اما مسائلی که نویسنده در نوشته خود شرح میدهد، عبارتند از: معرفی کتاب «الفتيا» و فضیلت کتابها بهطور عام و این کتاب بهطور خاص. وی ضمن بیان فضیلت کتابها به پرفایدهترین کتابها که قرآن است، اشاره مینماید و این کتاب را به دلیل مضامین آن، با قرآن مرتبط دانسته است. کتاب «الفتيا»، اصول فتوا را از دیدگاه فرقههای مختلف گردآوری کرده است؛ ازاینرو جامع اختلاف نظرهاست و ادعاها را با تمام دلایلشان گرد آورده است. نویسنده آرای هر گروه را نقل کرده و دلایلشان را برمیشمارد، سپس به بررسی و نقد آنها میپردازد[۲۰].
- رسالة إلی أبيالفرج بن نجاح الكاتب: موضوع این نامه، ستایش ابوالفرج بن نجاح، بهمنظور طلب مال یا کمک یا عدم تأخیر ارزاق (به تعبیر نویسنده) است. شیوه نگارش آن، نثر و شعر است.
جاحظ در آغاز نوشته، درباره صاحب قصیدهای که در وصف ابوالفرج سروده شده، تجاهل میکند، ولی کنیهاش را ابوعثمان معرفی میکند. سپس نام کسانی را که این کنیه را داشتهاند برمیشمارد و نام خود را در میان آنها ذکر میکند، بدون آنکه اعتراف نماید که صاحب قصیده است. اما با توجه به یکی از ابیات آن میتوان دریافت که این قصیده سروده خود اوست[۲۱]. جاحظ سپس قصیده را آورده و در آن، حالت روحی خود را توصیف میکند و از برخی صفاتش، از جمله قناعت و رضایت به آنچه دارد، پرده برمیدارد. همچنین هدف خود را از نگارش رساله آشکار میسازد[۲۲].
- كتاب فصل ما بين العداوة و الحسد: این نوشته، خطاب به ابوالحسن عبیدالله بن یحیی بن خاقان، وزیر متوکل است. موضوع آن حسدورزان به نویسنده و دشمنان او هستند که در آن وزیر را علیه آنان تحریک میکند. وی همچنین به خصلت حسادت میپردازد و آن را از عداوت (دشمنی) جدا میسازد. وی کتاب را با تشویق وزیر به خواندن آن، شروع کرده است[۲۳].
جاحظ بر این باور است که در هر زمان علمایی بودهاند که کتابهای ارزشمندی را در زمینههای مختلف تألیف کردهاند، اما حسودان و مخالفانی نیز برایشان ظاهر شدهاند. وی نگرانی خود را ابراز میکند که مبادا برای کتابهای او نیز حسودانی باشند که دست به سرقت ادبی و تألیف آثاری مشابه کارهای او بزنند، یا به آنها طعنه زنند. او در این خصوص به محمد بن ابیالعباس طوسی استشهاد میکند که به نقد و طعنه زدن به کتابش در مورد حلال دانستن نبیذ برخاسته بود[۲۴]. علاوه بر مسئله نسبت دادن کتابهای جاحظ به دیگران و طعنه زدن به آنها، نویسنده به مسئله جدایی بین عداوت و حسادت میپردازد. او حسادت را نتیجه نعمتی میداند که به شخص مورد حسد عطا شده و حاسد از آن محروم گشته است، اما عداوت را دارای اسباب و دلایل متفاوتی دانسته است[۲۵].
- رسالة في صناعات القواد: عنوان این رساله با موضوع آن سازگاری ندارد. موضوع حقیقی آن، ادبیات، زبان و بلاغت است. نویسنده به این میپردازد که چه چیزی را باید از ادبیات و زبان بیاموزیم تا بتوانیم افکار خود را در موضوعات مختلف بیان کنیم. به همین دلیل، وی بهتفصیل، خوبیهای زبان را برمیشمارد و در این راستا به ده ویژگی اشاره کرده است؛ از جمله اینکه زبان، ابزار بیان، بازتابنده درون، منبع حکمت و... است. وی این فضیلتها را با اقوالی همراه میکند که اهمیت زبان را در زندگی انسان نشان میدهد[۲۶]. او به متوکل توصیه میکند که تمامی ادبیات را به فرزندانش بیاموزد و آنها را به واژگان و اصطلاحات گوناگون در هر علم مجهز سازد[۲۷]. جاحظ نمونههایی را برای اثبات درستی دیدگاه خود ارائه میدهد؛ مانند اینکه: فرمانده نظامی معانی خود را با الفاظ و تعابیری بیان میکند که از دانش جنگ و نبرد گرفته شدهاند و پزشک، الفاظ و تعابیری را بهکار میبرد که به دانش پزشکی مربوط میشوند و...[۲۸].
جلد دوم
- رسالة في النابتة إلى أبيالوليد: این رساله در مورد نابته است که در حقیت عنوانی برای گروهی از مردم است که در عصر جاحظ ظهور کردند و تأیید خود نسبت به بنیامیه و عدم جواز سب معاویه را اعلام نمودند. نویسنده به آرای این گروه (همچون: تجویر، تشبیه، قدم قرآن، مخلوق بودن کفر و ایمان، جبر، جسم بودن خدا و رؤیت او... اشاره کرده و با رویکردی اعتزالی به مخالفت با آرای آنان برخاسته است[۲۹].
در حقیقت این نوشته، تصویری از نزاع سختی را به ما ارائه میدهد که میان معتزله و پیروان احمد بن حنبل جریان داشت؛ کسانی که جاحظ آنها را «حشویه»، «نابتة»، «محدثین» و «مشبهه» و «عامه» مینامد. همچنین در این رساله، نزاعی از نوع دیگر نیز میان عرب و عجم و موالی دیده میشود که در قالب جنبش شعوبیه نمود پیدا کرده است. علاوه بر انتقاد از آرای نابته، این رساله شامل ارزیابی وقایعی تاریخی است که امت در صدر اسلام و دوران اموی از سر گذرانده است؛ نویسنده، عصر پیامبر(ص) تا شش سال از خلافت عثمان را دوره الفت و اتحاد کلمه میان امت دانسته است[۳۰].
- كتاب الحجاب: محتوای این رساله، مطالبی است که درباره حاجبان (کسانی که میان حاکم و رعیت حائل شده و باعث میشدند که حاکم از چشم رعیت پنهان بماند)، آمده است و شامل اخبار، شعر و سرزنش، تعریض و کنایه و... است. هدفی که نویسنده دنبال کرده، آگاهی دادن به معایب پردهداری است. هرچند که این کتاب، حاکی از افکار جاحظ در موضوع یادشده نیست، ولی خواننده را با دیدگاه عربها نسبت به این موضوع سیاسی آشنا میکند[۳۱].
نویسنده درباره وظایف حاجب سخن گفته است[۳۲]، سپس به شرایط حاجب پرداخته است. وی بخش پایانی کتابش را به بیان اخبار و اشعار فراوانی در مورد سرزنش، هجو و ستایش در مورد پردهداری، از شاعران متعددی از جمله ابوعلی البصیر، بحتری، دعبل خزاعی و دیگر شاعران گمنام اختصاص داده است[۳۳].
- كتاب مفاخرة الجواري و الغلمان: این نوشته به موضوعی اجتماعی، اخلاقی و روانی (لواط) اختصاص یافته که در دوران نویسنده بین برخی از طبقات جامعه ظهور یافته بود[۳۴].
نویسنده، نمونههای متعددی را ارائه میکند که نشان میدهد کاربرد کلمات جنسی از عصر پیامبر(ص) در زبان صحابه، تابعین و فقها رایج بوده است. مؤلف جواز استفاده از این الفاظ را با دلایل زبانی، فنی و طبیعی توجیه میکند[۳۵]. باوجود اینکه جاحظ مسئله لواط را در نوشته دیگر خود«رسالة تفضيل البطن علی الظهر» مورد بحث قرار داده و آن را حرام و مخالف شرع دانسته است، مجدداً بر تحریم زنا و لواط تأکید میکند و همچنین مجازاتهای سخت بر آنها را یادآور میشود[۳۶]. وی احادیث متعددی را که به ازدواج تشویق میکنند آورده و ضمن مقایسهای مفصل بین کنیزان و غلمان (پسران نوجوان) و استدلالهای طرفداران هر دو، در نهایت، به تفضیل کنیزان اشاره کرده است. وی همچنین اوصاف کنیز زیبا را ذکر میکند و به موضوع اخته کردن نیز پرداخته و ضمن ناپسند شمردن آن، از آن نهی کرده است[۳۷]. او اشعار فراوانی را در وصف کنیزان میآورد و رساله را با پارههایی از سخنان بطالین و ظرفاء در موضوع یادشده به پایان میبرد[۳۸].
- كتاب القيان: جاحظ در این کتاب به موضوع حجاب و بیحجابی زن از دو جنبه دینی و فلسفی میپردازد. او معتقد است که اسلام زن را از ظاهر شدن در برابر مرد منع نکرده و بر مرد نیز نگاه کردن به زن را حرام ندانسته است و برای این مدعا دلایل و شواهد مختلفی از قرآن و کلام صحابه و علمای اسلام ارائه کرده است. او از جنبه فلسفی لذت بردن مرد از زیبایی زن را امری طبیعی قلمداد کرده است[۳۹].
وی همچنین به موضوع زیبایی پرداخته و آن را به کمال و اعتدال تعریف کرده است و تلاش نموده این تعریف را بهویژه بر زن تطبیق دهد. در مورد هنر غنا نیز سخن گفته و تلاش کرده تا تحریم آن را در کتاب (قرآن) و در سنت پیامبر و از جهت عقل نفی کند[۴۰].
- كتاب ذم أخلاق الكتاب: جاحظ این نوشته را در رد بر رسالهای در ستایش از کاتبان، به نگارش درآورده، اما نام نویسنده آن رساله را ذکر نکرده است. او اشاره میکند که آن رساله را در مدح اخلاق کاتبان و اعمال و اخبار آنها خوانده، اما این تمجید و زیادهروی در مدح کاتبان را به دلیل لغزش در استدلال و دوری از حقیقت نپسندیده است؛ بنابراین، تصمیم گرفته تا پستی کاتبان و اعمال و لئامت طبع و اخلاق آنها را تبیین کند و این همان هدف و موضوع کتاب جاحظ است.
همچنین گفته شده است که عامل دیگر نگارش این کتاب، نفرت او از کاتبان به دلیل سخنانشان در مورد او و نیز تأثیرپذیری او از معتزله بوده است. در ابتدای رساله، نمونههایی از کاتبان مانند عبدالله بن سعد بن ابیسرح که او اولین مرتد در اسلام بود و همچنین معاویة بن ابیسفیان نیز که اولین کسی بود که به امام خود خیانت کرد، ذکر شده است. سپس نویسنده به بحث در مورد اخلاق کاتبان میپردازد و آنها را به تکبر، خودبینی و غرور توصیف میکند؛ تا جایی که خود را با شخصیتهای بزرگ در سیاست، تدبیر، تأویل قرآن، قضاوت، علم کلام و زبان مقایسه میکردند. او معتقد است که این غرور در تحصیل و دانش، آنها را به انتقاد و تحقیر هر صاحب معرفتی سوق داده بود. جاحظ عیوب دیگری را در کاتبان مانند جهلشان به قرآن، فقه و حدیث و نیز کمبود همدلی میان آنها ذکر میکند. نقد وی تا آنجا پیش رفته که آنها را نحس و بدشگون توصیف کرده است[۴۱].
- كتاب البغال: این کتاب، بهطور خاص به موضوع قاطرها (بغال) میپردازد. از مقدمه نویسنده روشن میشود که این کتاب را پیش از نگارش کتاب «الحيوان» به نگارش درآورده است[۴۲]. جاحظ بهتفصیل درباره ویژگیهای جسمانی و اوصاف قاطرها، انواع آنها و نیاز به آنها مینویسدو بخش قابل توجهی از کتاب را به اقوال، اشعار و حکایات مختلف از بزرگان، شعرا و مردم در وصف یا ذم قاطرها اختصاص داده است[۴۳]. در سراسر کتاب، داستانها و مثالهایی از تعامل انسانها با قاطرها، کاربرد آنها در سفر، حمل و نقل و مسائل مرتبط با آنها نقل شده است[۴۴].
- رسالة الحنين إلى الأوطان: نویسنده در این رساله به موضوع دلتنگی، علاقه و حب شدید انسان به زادگاه خود میپردازد و برای آن شواهدی را ذکر میکند[۴۵]. در سرتاسر کتاب، اقوال، حکایات و اشعاری با مضمون دوستی وطن و دلتنگی برای آن از زبان عوام و خواص آمده است[۴۶]. نکته قابل ذکر در مورد این رساله آن است که در انتساب این رساله به جاحظ تردید شده؛ چراکه در مراجع قدیمی نامی از آن دیده نشده است؛ ازاینرو، برخی از محققان به دلایلی این نوشته را از آن جاحظ نداستهاند. بااینوجود برخی دیگر بر اساس شواهدی از جمله موضوع و سبک نگارش و ویژگیهای مشترک کتاب با سایر تألیفات نویسنده، رساله یادشده را از آن وی دانستهاند[۴۷]
جلد سوم
- من كتابه في الحاسد و المحسود: این کتاب، پاسخی به پرسشی در مورد ماهیت حسد، منشأ آن، دلیل حسادت، چگونگی شناختن حالات آن، کیفیت شناخت ظاهر و پنهان آن، علت کثرت آن در میان جاهلان و نزدیکان، چگونگی دچار شدن نیکوکاران به آن بیش از فاسقان و چرایی و چگونگی وجود آن در میان همسایگان است[۴۸].
جاحظ، حسد را بیماریی مهلک میداند که درمان آن دشوار است. از نظر او این بیماری، جسم را فرسوده میکند و موجب ملال و سختی میشود. همچنین، صاحبش را به پایش (نظارت دقیق) دیگران وامیدارد تا از هیچیک از امورشان غافل نماند[۴۹]. نویسنده پس از توصیف و تصویر فرد حسود، به عواقب حسد، مانند دشمنی، کینه و تفرقه میان دوستان، خویشاوندان و همسایگان و... اشاره میکند[۵۰].
- من كتابه في المعلمين: جاحظ این نوشته را در مقابله با شخصی که معلمها را مسخره میکرد و آنها را به حماقت، نادانی و سفاهت متهم میساخت، نوشته است[۵۱]. او به تبیین فضایل علم پرداخته و تصریح میکند که آموزش نباید بر پایه تلقین و حفظ کردن باشد، بلکه باید توانایی استنباط و تفکر را در نسل جوان (یا نوآموزان) پرورش دهد. وی از اهمیت تفکر و استنباط و انکار بر حفظ و تکیه بر آن[۵۲]، صنوف معلمان در جامعه و انواع آموزشها[۵۳] و مطالبی پیرامون برترین معلمان و اصالت علم و فرع بودن ادب و آموزش کودکان و نیازهای آموزشی و مقدار آن سخن گفته است[۵۴]. وی به این نکته اشاره میکند که بیشترین نوابغ و بزرگان، معلم بوده و مصادیقی را ذکر مینماید. وی همچنین پیشنهادهایی تربیتی که مراعات آنها را ضروری دانسته، مطرح نموده است. علاوه بر آن، مطالبی تحت عنوان مذمت لواط که ارتباطی با موضوع ندارد، در این نوشته آمده است[۵۵].
- من كتابه في التربيع و التدوير: این رساله، مشتمل بر مسائل مشکلی است که نویسنده خطاب به احمد بن عبدالوهاب مطرح کرده و خود به آنها پاسخ داده است. این سؤالات، تمامی موضوعات را از رشتههای مختلف علوم در بر گرفته است. جاحظ در پایان مطرح کردن این مسائل پیچیده، تأکید میکند که احمد بن عبدالوهاب در پاسخگویی به آنها توانایی ندارد و از وی میخواهد که از تشیع دست بردارد و به مذهب اعتزال بپیوندد[۵۶].
در این رساله، جاحظ نویسنده همعصر خود، احمد بن عبدالوهاب را به تمسخر گرفته است. این تمسخر یا استهزا بر جنبههای جسمانی، اخلاقی و فکری او متمرکز است. او کاریکاتوری از احمد بن عبدالوهاب ارائه میدهد که باعث خنده میشود. این تصویر طنزآمیز، همچنانکه جنبههای مختلف جسمانی احمد بن عبدالوهاب را در بر گرفته، از منظر اخلاقی نیز به دو خصلت علاقه به مجادله و لافزنی و تظاهر در احمد بن عبدالوهاب تمرکز میکند و همچنین از منظر فکری، او را به نادانی و تنگنظری وصف مینماید[۵۷].
گفته شده است این رساله نمونهای از ادبیات جاحظ است که ویژگیهای هنری او را به بهترین شکل در آن نمایان ساخته است. در صدر این ویژگیها، استطراد قرار دارد؛ استطرادی که او را از یک موضوع به موضوعی دیگر میبرد و سپس دوباره به موضوع اول بازمیگرداند. از دیگر ویژگیها، آمیختن جدیت با شوخی، سبک جدلی بینظیر و عبارات کوتاه و متوازن است.[۵۸]
- من رسالته في مدح النبيذ و صفة أصحابه: نویسنده در این نوشته به شرح صفات و ویژگیهای نبیذ، مثل درمان بیماریها و شادیبخش بودن و... پرداخته است.
این رساله از شاهکارهای ادبیات شمرده شده است؛ چراکه جاحظ از فلسفه، کلام، سیاست و اخلاق فاصله گرفته و نبیذ را بهدقت توصیف میکند؛ چنانکه خواننده را به یاد توصیف ابونواس از شراب میاندازد. بااینحال، او اعتراف میکند که هرچقدر هم در توصیف نبیذ تلاش کند، باز هم نمیتواند حق آن را ادا کند...[۵۹].
- من كتابه في طبقات المغنين: از این رساله تنها مقدمهای به دست ما رسیده که از چند صفحه تجاوز نمیکند، اما همین مقدمه، باوجود کوتاهیاش، روشنگر محتوای اصلی رساله است. این رساله حول موضوع موسیقی و آواز میگردد و به شرح حال خوانندگانی میپردازد که در دوران جاحظ زندگی میکردهاند و فقط در بغداد حضور داشتهاند. اطلاعات مربوط به آنها تا سال ۲۲۵ق، که تاریخ تألیف این رساله است، ذکر شده است[۶۰].
نویسنده در مقدمه این رساله به سه مسئله مهم میپردازد: اولین مسئله، تصنیف و طبقهبندی علوم است که نویسنده آن را به فیلسوفان متقدم (پیشین) نسبت میدهد، بدون آنکه نامی از آنها ببرد. دومین مسئله که درباره آن بحث شده، ریشه موسیقی عربی است. جاحظ، خلیل بن احمد فراهیدی را بنیانگذار این علم (موسیقی) دانسته است. مسئله سوم، شرح روش تألیف این کتاب یا رساله است. نویسنده خوانندگان (آوازهخوانان) را به طبقههایی دستهبندی کرده و شرح حال آنها را آورده است. هدف از این کار، جاودانه کردن نام و افتخار آنها بوده است. اهل هر طبقه را با اوصاف، سازها، ابزارها و مکتبهایی که خود را به آنها منتسب میکردند، نام برده است. سپس در هر طبقه جایگاهی خالی گذاشته است تا در آینده، شرح حال کسانی که از قلم افتادهاند، به آن اضافه شود[۶۱].
- من كتابه في النساء: در این کتاب به موضوع زن پرداخته شده است. نویسنده این کتاب را در دوره کهنسالی زمانی که بیماری بر او چیره شده و قوای او تحلیل رفته، نوشته است؛ ازاینرو، مجبور شده آن را مختصر کند و گفتار را تنها به مسائل میان مرد و زن محدود سازد و برخی از فصول (یا بخشها) را کنار بگذارد. او در تألیف این کتاب، همان شیوه همیشگی خود در دیگر آثارش را رعایت کرد که شامل کوتاه و مفید بودن، پرهیز از اطناب و آمیختن جدّ با شوخی میشود. همچنین در کتاب، بهمانند «كتاب القيان» مسئله زیبایی زن و لذت بردن از زیبایی او را مطرح کرده است، اما با نگاهی تقدیرآمیزتر و بالابرنده شأن زن. همچنین، او معتقد است که زن در چندین مورد از مرد برتر است؛ چنانکه مرد نیز در چندین مورد بر زن برتری دارد. در نهایت جاحظ به تسویه بین آنها قائل میشود. جاحظ کسانی که زن را تحقیر میکنند و حقوق او را پایمال میسازند، مورد انتقاد قرار میدهد. بخشی از کتاب حول محور لذتی میچرخد که زن برای مرد فراهم میکند. او معتقد است که زن برای مرد از موسیقی جذابتر است. همچنین، او به موضوع عشق میپردازد و بر این باور است که عشق دارای انواع و درجات است و عشق به زن، برترین درجه است. نویسنده در ادامه مطالب به موضوع زیبایی زن بازگشته و تلاش میکند تا کاربردها و مصادیقی برای آن ارائه دهد. او همچنین توصیفی از زن زیبا ارائه کرده است[۶۲].
- من رسالته في مناقب الترك و عامة جند الخلافة: پیشتر این رساله معرفی شده است.
- من كتابه في حجج النبوة: نویسنده در این کتاب به یک موضوع کلامی جالب توجه و فراگیر میپردازد. او تلاش میکند تا دلایلی را که بر پیامبری دلالت دارند، برشمارد و برای این کار، با تعریف حجت و انواع آن زمینهسازی میکند. مؤلف از غفلت پیشینیان از این موضوع، که منجر به شک و تردید در دین و نبوت توسط زندیقان، دهریون، کمخردان و جوانان مغرور شده، ابراز تأسف میکند[۶۳].
او در راستای استدلال بر نبوت، موضوع نیاز مردم به اخبار را مطرح کرده و ضروری دانسته؛ زیرا خبر، اساس استدلال است. وی در مورد صحت اخبار و نحوه اعتماد به آنها درنگ کرده و مطالبی را در این خصوص آورده است. وی همچنین دلایل دیگری بر نبوت، از جمله دعای مستجاب پیامبر، ناتوانی اعراب از مقابله با قرآن و.... را مطرح کرده است[۶۴].
- من كتابه في خلق القرآن: در این رساله، نویسنده به مسئله خلق قرآن میپردازد و تصویری از محنت خلق قرآن را برای ما روشن میسازد. او این رساله را با گزیدههایی از نامهای آغاز میکند که از فردی بینام دریافت کرده است و در آن از او خواسته شده تا کتابی بهمنظور برآوردن نیازهای روحی، اصلاح قلبها و گرهگشایی از شک و تردید و اوهام بنویسد. نویسنده دراین نوشته به ردّ دیدگاه برخی از فرقهها نظیر حدیثگرایان، حشویه و برخی از عالمان همچون نظام و پیروان او درباره قرآن پرداخته است. همچنین نویسنده از نظّام و فرقه او و برخی دیگر از شیوخ معتزله مانند معمر بن عباد و ثمامة بن اشرس و... به جهت باور به خلق قرآن بهصورت مجازی، نه حقیقی، انتقاد کرده است[۶۵]. بخشی از رساله بهطور خاص به محاکمه احمد بن حنبل اختصاص یافته است[۶۶]. وی ضمن اشاره به ماجرای محاکمه در اثنای مطالب خود اقرار احمد بن حنبل به خلق قرآن را مطرح کرده و بر این باور است که اقرار او از روی تقیه نبوده و برای آن دلایلی را آورده است[۶۷].
- من كتابه في الرد علی النصاری: نویسنده در این کتاب حوزه مباحث خود را گسترش داده تا ادیان دیگری غیر از اسلام را نیز در بر بگیرد. او به دین مسیحیت پرداخته و در چارچوب رد خود بر نصاری، به دین یهود و مجوسیت (زرتشتیگری) نیز اشاره میکند. علاوه بر مقدمه، این کتاب به سه بخش تقسیم شده است. در مقدمه کتاب، جاحظ خداوند را به دلیل اصل توحید که خود و فرقهاش به آن هدایت شدهاند و همچنین اصل عدل - که هر دو از اصول اصلی معتزله هستند - ستایش میکند. در پایان، او نصاری را در کنار یهود و فرقههای مختلف اسلامی، مانند شیعه، حشویه و نابته قرار میدهد و آنها را به تشبیه (انگارش خداوند به مخلوقات) متهم کرده و مذاهب همگی را تقبیح میکند. در بخش اول، ایرادات مسیحیان بر مسلمانان ذکر شده است. در بخش دوم، دلایلی که باعث شده نصاری جایگاهی بالاتر از یهودیان نزد مسلمانان داشته باشند، بیان شده است و در بخش سوم، به ادعاها و ایرادات نصاری پاسخ داده شده است. جاحظ بیش از هرچیز بر دو مسئله تمرکز کرده است: سخن گفتن عیسی در گهواره و بنوت او (فرزند خدا بودن او) و بنوت عزیر (فرزند خدا بودن عزیر). او در پاسخ به مسائل دیگر بهصورت مختصر عمل کرده است[۶۸]. وی تنها به طرح ادعاها و پاسخ دادن به آنها از سوی مسیحیان و یهودیان بسنده نکرده، بلکه به جنبه مهم دیگری نیز پرداخته که شایان توجه است و آن رابطه میان مسلمانان، یهودیان و مسیحیان در عصر عباسی و اوضاع اجتماعی آنهاست[۶۹]. این کتاب از نظم و ترتیب خوبی برخوردار است و در آن آشفتگی نگارشی که در دیگر آثار جاحظ نمایان است، به چشم نمیخورد[۷۰].
جلد چهارم
- من كتابه في الرد علی المشبهة: این کتاب، در رد بر مشبهه به نگارش درآمده است و با تعریف معنای توحید آغاز میشود[۷۱]. مؤلف میکوشد تا از طریق رد خود بر مشبهه، مهمترین اصول توحید را روشن سازد. وی به ادله قرآنی که مشبهه به آنها در مسئله تشبیه استناد کردهاند، پرداخته و به اشکال استدلال آنها اشاره نموده است. وی همچنین بر دلیل عقلی در این راستا تکیه نموده است. نیز درباره تجسیم و ادله آن سخن به میان آورده و با استناد به قرآن و ادله عقلی آن را رد نموده است[۷۲].
- من كتابه في مقالة العثمانية: جاحظ این رساله طولانی را برای تبیین استدلالهای عثمانیه در تأیید خلافت ابوبکر و ترجیح او بر حضرت علی(ع) نوشته است[۷۳].
او در این زمینه، دلایلی را ذکر میکند؛ از جمله برتری ابوبکر در اسلام، همراهی او با پیامبر و هجرتش با ایشان و صرف مالش در راه اسلام. او همچنین دلایل دیگری را نیز ذکر میکند که ابوجعفر اسکافی در کتاب خود با عنوان «نقض كتاب العثمانية» آنها را رد کرده است[۷۴]. وی پس از فراغت از بیان استدلالهای شیعه و عثمانیه در اینباره، نظریه اصلی خود را در مورد امامت در پایان رساله روشن میسازد[۷۵].
- من كتابه في المسائل و الجوابات في المعرفة: در این کتاب، نظریههای مختلفی درباره معرفت مطرح شده است. بخشی از آن به نظریه بشر بن معتمر معتزلی که معتقد است تقریباً تمام معرفتها اکتسابی هستند و نه اضطراری، اختصاص یافته است. سپس به نظریه استادش نظام که او بر این باور است که معرفت هشت نوع دارد، اشاره شده و در ادامه نظریه معمر بن عباد سلمی که تعریف معرفت را گسترش داده و آن را به ده نوع تقسیم میکند، بیان شده است. مؤلف پس از ارائه این نظریات از معتزلیان که پیش از او بودهاند یا همعصر او، موضع خود را اعلام میکند. او دیدگاههای آنها را فاسد میداند و بهویژه بر این قولشان که معرفت خدا اکتسابی است، ایراد میگیرد[۷۶].
علاوه بر این، موضوع دیگری نیز به نام اختیار در این کتاب مطرح شده است. جاحظ نظریه خود را درباره آزادی عمل مطرح میکند[۷۷].
- من رسالته في المعاد و المعاش: توضیح آن پیشتر گذشت.
- من رسالته في الجد و الهزل: توضیح آن پیشتر گذشت.
- من كتابه الوكلاء: این رساله به نقد نویسندهای که در کتاب خود از وکلا انتقاد کرده، اختصاص یافته است. جاحظ در این راستا دلایل ارزشمندی را ارائه میدهد که میتوان آنها را بهعنوان اصول کلی در اخلاق، اندیشه و نگارش بشمار آورد[۷۸]. وی نویسنده کتاب را به جهت عدم دقت در حقیقتیابی و عدم بازنگری کتاب پیش از انتشار آن، مورد نقد و عیبجویی قرار داده است. وی دلیل این نواقص را به شتابزدگی در نگارش کتاب برای برآورده کردن اصرار درخواستکنندگان، کوتاهی دوران تحصیل علم و ...نسبت میدهد. وی همچنین به عیب دیگری در میان پژوهشگران و نویسندگان اشاره میکند که همان خشم و گرایش به هوا و هوس است و توضیح میدهد که همین عامل، موجب ارتکاب خطاهایی غیر قابل اغماض توسط نویسنده درباره وکلا شده است[۷۹]. وی ضمن ارائه توصیههایی به نویسنده و ضمن اشاره به پرهیز دادن از عجله در صدور احکام یا ابراز عقاید، اصل دیگری را نیز مطرح میکند و آن عدم تعمیم احکام است. او برای اثبات صحت این اصل خود، چندین دلیل را ارائه میدهد و در نهایت، به عدم اکتفا به دستاورد دیگران و به ضرورت پژوهش برای دستیابی به دانشهای جدید فراخوانده است[۸۰].
- من كتابه في الأوطان و البلدان: این نوشته در مورد شهرها و سرزمینها و برتری آنهاست. نویسنده در مقدمه کتاب ادعا کرده این اثر را به درخواست شخصی مبنی بر نگارش کتابی درباره برتری شهرها نوشته است[۸۱]. وی بخش زیادی از نوشته را به بحث درباره مکه اختصاص میدهد و در این میان درباره ویژگیهای قریش و سپس بنیهاشم میپردازد[۸۲] و بدون زیادهگویی در خصوص بنیهاشم مهمترین خصلتهای آنها را بازگو میکند[۸۳]. پس از آن، درباره مدینه و ویژگیهای آن، از جمله پاکیزگی و خوشبویی خاک و هوای آن، عاری بودن آن از برخی بیماریها مانند طاعون و شهرت آن در فقه سخن میگوید. در ادامه به مصر و شهرت آن به دلیل مهارت مردمانش در سحر و جادو و شهرتش به خاطر قصر فرعون و... اشاره میکند. همچنین درباره بصره و کوفه صحبت کرده و به توصیف آن دو اشاره نموده است. اوضاع اقتصادی آن دو شهر و مقایسه آنها با اوضاع شام و مصر و بغداد از دیگر مطالب است[۸۴].
- من رسالته في البلاغة و الإيجاز: از این رساله تنها سطرهای اندکی باقی مانده است که در آن، نگاه جاحظ به بلاغت و ارتباط آن با ایجاز بیان شده است. وی، بلاغت را عبارت از رسیدن به معنا و توجه به حجت، بدون هیچگونه زیادهروی یا کوتاهی دانسته است که همان مساوات و میانهروی است[۸۵]. وی در توجیه این تعریف گفته است هر چیزی که از حد خود بگذرد، به ضد طبیعتش تبدیل میشود. نویسنده برای هر چیزی در جهان، از جمله زیبایی و هنر، تفسیری طبیعی ارائه میدهد[۸۶].
- من كتابه في تفضيل البطن علی الظهر: این رساله، به بحث از مسئله لواط و نکاح اختصاص یافته است. ازآنجاکه جاحظ بر خود لازم دانسته که عصرش را از تمامی جوانب به تصویر بکشد، به این موضوع پرداخته و این رساله را به آن اختصاص داده است. وی برای ورود به موضوعی نامتعارف، به خلق شخصی خیالی که در مورد موضوع یادشده به او نامه نوشته است، پرداخته است. وی از همان ابتدا اعلام میکند که با نویسنده آن نامه مخالف است و دلایل متعددی را برای تأیید موضع خود ارائه میدهد. او ادله شرعی در تحریم لواط را ذکر میکند، سپس به جمعآوری دلایل بسیاری بر فضیلت نکاح در معنای طبیعی و زیباییشناختی پرداخته است. جاحظ این رساله خود را با این سخن به پایان میبرد که: کسی که پسران را بر زنان ترجیح دهد، از حلال دوری کرده و حرام را میپذیرد. بر این اساس، این رساله دارای هدف فقهی و اخلاقی است. نویسنده این موضوع را در رسالهای دیگر با عنوان "الجواري و الغلمان" نیز مورد بررسی قرار داده است و این دو رساله در حقیقت مکمل یکدیگر محسوب میشوند[۸۷].
- من كتابه في النبل و التنبل و ذم الكبر: این نوشته به بحث از دو موضوع «بزرگواری و نجابت» و «نکوهش تکبر»، اختصاص یافته است.
نویسنده ذکر میکند که نامهای را از شخصی (که نامش را ذکر نمیکند) دریافت کرده که در آن از تکبر برخی افراد گله کرده است. وی، «نبل» را که فضیلت و کرامت نفس است، امری میداند که مردم بر آن سرشته شدهاند و اکتساب یا تکلف آن امکان ندارد؛ بنابراین، این کرامت نفسانی (نبل) با «تنبل» حاصل نمیگردد؛ چنانکه بزرگی و عظمت با تعظم (اظهار بزرگی کردن و خود را بزرگ جلوه دادن) به کف نمیآید. نویسنده در بخشی از کتاب به موضوع تکبر پرداخته و آن را صفتی ناپسند در انسان دانسته است و تنها در سه مورد آن را نیکو شمرده است. سپس به صفات متکبر و عواقب تکبر اشاره کرده است[۸۸].
- من رسالته في المودة و الخلطة إلی أبيالفرج: این نوشته، نامهای از نویسنده به ابوالفرج محمد بن نجاح بن سلمه کاتب است.
جاحظ از او، ضمن ستایش وی و اظهار دوستی با او، درخواستهایی مینماید. وی در این رساله به اصول فن مدح که از جمله آنها پرهیز از اصرار و سماجت، رعایت تعادل میان وظایف ستایشگر و ستایششونده است نیز اشاره میکند.
پس از بیان این اصول زیباییشناختی مدح، جاحظ به هدف اصلی خود میپردازد که درخواست هدیه یا عطا از ابوالفرج است. وی به شیوهی ستایشگران، این رساله را با شمردن فضایل و مزایای ابوالفرج، به پایان میرساند؛ یعنی هیچ منقبت و فضیلتی را وانمینهد جز آنکه به وی نسبت میدهد[۸۹].
- من كتابه في استحقاق الإمامة: این کتاب، به موضوع امامت میپردازد و ضمن تقسیم شیعیان به زیدیه و رافضه، دیدگاه آنان را در این خصوص مورد بررسی قرار میدهد. نویسنده چهار ویژگی اصلی را که علمای زیدیه برای یک شخص جهت تصدی امامت در اسلام ضروری میدانند، مطرح میکند و به بیان دیدگاه گروههای مختلف آنان پیرامون خلافت میپردازد[۹۰]. وی دیدگاه شیعه را که مبتنی بر نص بر حضرت علی(ع) است، رد کرده و دلایل خود را بر آن ذکر نموده است. همچنین با زیدیه در صفات امام مخالفت ورزیده است. وی بر این باور است که امام حتیالامکان باید شبیه پیامبر(ص) باشد و به سیره ایشان عمل نماید[۹۱].
- من صدر رسالته في استنجاز الوعد: این رساله در موضوع مدح و ستایش است. جاحظ از ستایششده خود نام نبرده است، اما او به احتمال زیاد ابوالفرج محمد بن نجاح کاتب است. او همان کسی است که جاحظ رساله "المودة و الخلطة" را به او فرستاده بود و همچنین یک رساله سوم نیز به نام او (یا خطاب به او). این رسالهها از نظر موضوع، رویکرد و هدف، مکمل یکدیگر محسوب میشوند. نویسنده در ابتدای رساله، هدف خود را آشکار کرده و میگوید «نیازهای خود را از نیکورویان بخواهید». او بدون مقدمه به موضوع خود میپردازد و حاجت خود را ذکر کرده و شروع به ستایش ابوالفرج میکند و در این راستا بیشتر بر زیبایی چهره ابوالفرج تمرکز دارد. او در این رساله حملهای نیز علیه ستایش دروغین کرده است و توصیههایی به ستایششوندگان کرده است. جاحظ تنها به ستایش ابوالفرج اکتفا نکرده، بلکه والدین او را نیز ستوده و در پایان ابوالفرج را به قاعده توازن که در رساله "المودة و الخلطة" شرح داده، یادآوری کرده است[۹۲].
- من رسالته في تفضيل النطق علی الصمت: موضوع رساله برتری سخن گفتن بر سکوت است. به نظر میرسد که جاحظ نوشتهای دریافت کرده یا رسالهای در ستایش سکوت و ترجیح آن بر سخن گفتن خوانده است که نویسنده در آن مزیتهای سکوت و مذمت سخن گفتن را مطرح کرده و به اقوال کسری انوشیروان (پادشاه ایران)، اشعار و سخنان بزرگان ادب استشهاد کرده است. ازآنجاکه نوشته یادشده به دلایلی مورد پسند جاحظ نبوده، بر آن شده تا در این رساله آن را به نقد کشیده و رد کند[۹۳]. مؤلف ذکر کرده است که سخن گفتن (کلام) به دلایل متعددی بر سکوت برتری دارد؛ از آن جمله به ضرورت ابراز وجود (بیان از نفس) و بیان نیازها اشاره کرده است و اینکه کلام چیزی است که انسان را از حیوان متمایز میکند و... همچنین برای استدلال بر فضیلت کلام، به قرآن تکیه میکند و از آیاتی که در آنها به سخن گفتن (نطق) اشاره شده، دلیل میآورد[۹۴].
- من كتابه في صناعة الكلام: نوشته حاضر در موضوع کلام است. جاحظ در آغاز آن در مورد رسالهای از یک عالم سنی که کلام را ترجیح داده و به نظام اظهار ارادت نموده، سخن گفته و مناسبت نگارش رساله خود را آن دانسته است[۹۵]. نویسنده ضمن برشمردن فضایل علم کلام، آن را گنجی گرانبها میداند که باید بر آن حریص بود. وی علم کلام را به ترازو تشبیه میکند و آن را مانند علم منطق نزد فلاسفه میداند[۹۶]. بااینوجود، معتقد است که علم کلام با تمام فضایلش، خالی از آفتها نیست، که به آنها اشاره میکند. سپس به دشمنان علم کلام اشاره مینماید؛ مانند اهل حرفهها (صناعات) و صاحبان فتوا و احکام. در پایان رساله، مؤلف معنی "متکلم" را ذکر میکند و بیان میدارد که کلمه "متکلم"، شامل خوارج، شیعه، معتزله و صاحبان مذاهب شاذ میشود، لکن اهل سنت را استثنا میکند[۹۷].
- من رسالته في مدح التجارة و ذم عمل السلطان: این اثر در حقیقت مقایسهای است بین بازرگانان و خادمان سلطان. از این نوشته تنها صفحات کمی باقی مانده است. بااینوجود آنچه باقی مانده، تصویری واضح از محتوای آن را به دست میدهد. جاحظ، طبق عادت خود، شخصی را تصور میکند که از خادمان سلطان حمایت و تمجید میکند و در این رساله به نقد و رد او میپردازد[۹۸]. وی معتقد است که بازرگانان از خادمان سلطان گرامیتر، دینشان سالمتر، غذایشان پاکیزهتر، زندگیاشان راحتتر و از نظر روحی ایمنتر هستند. آنها در رفتارهایشان آزادند و به دیگران نیاز ندارند، بلکه مردم به آنها نیاز دارند.
او برای اثبات شرافت تجارت، به کار پیامبر(ص) استناد میکند؛ زیرا ایشان خود بازرگان بودند. وی لباس خادمان سلطان را ذلت و نشانه آنها را تملق توصیف میکند. همچنین بیان میدارد که آنها همواره در ترس از تغییر حکومتها و دائماً در معرض بحرانها و سختیها هستند[۹۹]. نویسنده این ادعا را که تجارت، مانع کسب علم و ادب میشود، رد میکند و به بازرگانان بزرگی که در علم و فقه برجسته شدند، از جمله سعید بن مسیب، محمد بن سیرین و مسلم بن یسار... اشاره مینماید[۱۰۰].
- من كتابه في الشارب و المشروب: این رساله به موضوع نبیذ اختصاص یافته و در آن از انواع نبیذ و حلال یا حرام بودن آن سخن به میان آمده است. مؤلف، طبق معمول خود، در مقدمه ادعا میکند که شخصی از او درباره انواع نبیذ و تفاوتهای میان آنها پرسیده است و اینکه آیا شرع باوجود فوایدی که نبیذ دارد، آن را حلال دانسته یا حرام کرده است؟ سپس پرسشکننده فوایدی را برای نبیذ برمیشمارد که جاحظ در رسالهای دیگر با عنوان «مدح النبيذ و أصحابه» ذکر کرده است. این امر نشان میدهد که این پرسشکننده خود جاحظ است. چیزی که این نکته را تأیید میکند، اقرار او در پایان رساله است که او همان کسی است که انواع نوشیدنیها و سرزمینهای آنها را شرح داده است[۱۰۱].
جاحظ در توصیف نبیذ و ذکر فواید آن زیادهروی نکرده است؛ زیرا پیشتر در رسالهای که اشاره شد به آن پرداخته است، اما او در کتاب حاضر به دو مسئله که میرسد، توقف میکند و مطلب را با طول و تفصیل بیان مینماید: انواع نبیذ و حلال بودن آن. جاحظ معتقد است که شرع، نبیذ را حرام نکرده است. او برای اثبات این موضوع، دلایل مختلفی را ارائه میدهد؛ از جمله عدم تحریم توسط شارع و اختلاف صحابه در مورد حرمت آن و دلایل دیگر[۱۰۲].
- من كتابه في الجوابات و اسحقاق الإمامة: در این رساله جاحظ به بیان دیدگاه خوارج و شیعیان غیر زیدی در مورد خلافت و امامت پرداخته است. وی نظرخوارج درباره امامت را که در آن از تعدد امام و عدم نیاز به آن سخن رفته، رد کرده و وجود یک امام را ضروری دانسته است[۱۰۳]. نویسنده پس از نقد دیدگاهای مختلف و بیان ضرورت وجود امام و استدلال بر آن و لزوم یکی بودن امام، مطالبی را پیرامون صفات امام مطرح کرده است[۱۰۴].
من كتابه في مقالة الزيدية و الرافضة: محتوای این رساله از ص309 تا ص318 جز در برخی مواضع که اختلافات جزیی در آن دیده میشود، تقریبا مطابق با رساله استحقاق الامامة در صفحات205 -215 جلد چهارم کتاب است؛ البته در پایان، مطالبی به آن افزوده شده که متعلق به ضرورت وجود امام و درجات او و مطالب مرتبط دیگر است[۱۰۵].
در این رساله، نویسنده به بحث درباره شیعه پرداخته است و ضمن تقسیم آنها به زیدیه و رافضه، دیدگاه آنان را پیرامون امامت و استحقاق آن ذکر کرده است[۱۰۶]. او چهار ویژگی اصلی را که علمای زیدیه برای یک شخص جهت تصدی امامت در اسلام ضروری میدانند، مطرح میکند. این ویژگیها به نظر آنان تنها در امام علی(ع) جمع شده بود؛ بااینوجود به خلافت نرسیدند. وی به نظریه زیدیه در این مورد اشاره کرده است و برخی از دیدگاه گروههای مختلف آنان را پیرامون خلافت مطرح نموده است[۱۰۷]. وی با زیدیه در صفات امام مخالفت ورزیده است. او بر این باور است که امام حتیالامکان باید شبیه پیامبر باشد و به سیره ایشان عمل نماید[۱۰۸].
پانویس
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ج۱, ص88
- ↑ ر.ک: همان، ص۱76
- ↑ ر.ک: همان، ص2
- ↑ ر.ک: همان، ص11
- ↑ ر.ک: همان، ج2، ص496
- ↑ ر.ک: همان (فهرس الكتب و الرسائل)، ج3، ص352
- ↑ ر.ک: همان، ج4، ص424
- ↑ ر.ک: تقدیم، ج3، ص4
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل السياسية»، ص45-49
- ↑ ر.ک: همان، ص9
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص10-11
- ↑ ر. ک: همان، ص11
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص11-12
- ↑ ر.ک: همان، ص13-14
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل السياسية»، ص51-54
- ↑ ر.ک: همان، ص63-64؛ متن کتاب، ج1، ص227
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل الكلامية، ص31-33
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص41-42
- ↑ ر.ک: همان، ص42-43
- ↑ ر.ک: همان، ص73؛ متن کتاب، ج1، ص332
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص74-75
- ↑ ر.ک: همان، ص67
- ↑ ر.ک: همان، ص67-68
- ↑ ر.ک: همان، ص69
- ↑ ر.ک: همان، ص59
- ↑ ر.ک: همان، ص59؛ متن کتاب، ج1، ص381
- ↑ ر.ک: همان، ص60؛ همان، ص381-383
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل الكلامية»، ص36-37
- ↑ ر.ک: همان، ص37
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل السياسية»، ص55
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص57
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص21؛ متن کتاب، ج2، ص95
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص21
- ↑ ر.ک: همان، ص22-23
- ↑ ر.ک: همان، ص23
- ↑ ر.ک: همان، ص24
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الكلامية»، ص11
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل السياسية»، ص59-61
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ج2، ص213
- ↑ ر.ک: همان، ص216، 228، 234، 244، 255، 288، 293 و 342
- ↑ ر.ک: همان، ص236، 265 و 278
- ↑ ر.ک: همان، ص383 و 385-388
- ↑ ر.ک: همان، ص389-390، 399، 407-408 و ص411
- ↑ ر.ک: همان، ص380-381
- ↑ ر.ک: همان، ج3، ص3
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص15
- ↑ ر.ک: همان، ص15-16
- ↑ ر.ک: همان، ص27
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ج3، ص31-32
- ↑ ر.ک: همان، ص34
- ↑ ر.ک: همان، ص43-44؛ ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص28-29
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص82
- ↑ ر.ک: همان، ص79 و 81
- ↑ ر.ک: ر.ک: همان، ص82
- ↑ ر.ک: همان، ص45-46
- ↑ ر.ک: همان، ص31
- ↑ ر.ک: همان، ص31-32
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الكلامية»، ص13-15؛ متن کتاب، ج3، ص143 و 146
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ، الرسائل الكلامية»، ص20
- ↑ ر.ک: همان، ص20-21
- ↑ ر.ک: همان، ص23-24
- ↑ ر.ک: همان، ص25
- ↑ ر.ک: همان؛ متن کتاب، ج3، ص295
- ↑ ر.ک: همان، ص40-42؛ همان، ص324 و 329
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل الكلامية»، ص45
- ↑ ر.ک: همان، ص40
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ج4، ص3-5
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل الكلامية»، ص33-35
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل السياسية»، ص21
- ↑ ر.ک: همان، ص21-22
- ↑ ر.ک: همان، ص27
- ↑ ر.ک: همان، ص18
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص35
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص36-37
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل السياسية»، ص13؛ متن کتاب، ج4، ص109
- ↑ ر.ک: همان، ص14؛ همان، ص114
- ↑ ر.ک: همان، ص15؛ همان، ص121
- ↑ ر.ک: همان، ص17-18؛ همان، ص128-130
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص53
- ↑ ر.ک: همان، ص54
- ↑ ر.ک: همان، ص25-26
- ↑ ر.ک: همان، ص17-18
- ↑ ر.ک: همان، ص77-78
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الكلامية»، ص28
- ↑ ر.ک: همان، ص29
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص71-72
- ↑ ر.ک: همان، ص55
- ↑ ر.ک: همان، ص55-56
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الكلامية»، ص8
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص9-10
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص39
- ↑ ر.ک: همان، ص40
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص49
- ↑ ر.ک: همان، ص50-51
- ↑ ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الكلامية»، ص29-30
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ج4، ص299-303
- ↑ ر.ک: همان، ص321
- ↑ ر.ک: همان، ص311-312
- ↑ ر.ک: ابوملحم، علی، «رسائل الجاحظ: الرسائل الكلامية»، ص28
- ↑ ر.ک: همان، ص29
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- ابوملحم علی، مقدمه بر «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، اثر عمرو بن عثمان جاحظ، تحقیق: علی، ابوملحم، بیروت، دار و مكتبة الهلال، 2002م.
- همان، مقدمه بر «رسائل الجاحظ: الرسائل السياسية»، اثر عمرو بن عثمان جاحظ، تحقیق: علی، ابوملحم، بیروت، دار و مكتبة الهلال، 2002م.
- همان، مقدمه بر «رسائل الجاحظ: الرسائل الكلامية»، اثر عمرو بن عثمان جاحظ، تحقیق: علی، ابوملحم، بیروت، دار و مكتبة الهلال، 2002م.