در ـ جهان ـ بودن: شرحی بر قسمت نخست وجود و زمان هایدگر
در ـ جهان ـ بودن | |
---|---|
پدیدآوران | دریفوس، هیوبرت (نویسنده) آزادانی، زکیه (مترجم) |
ناشر | نی |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1399 |
شابک | 1ـ0335ـ06ـ622ـ978 |
کد کنگره | |
در ـ جهان ـ بودن: شرحی بر قسمت نخست وجود و زمان هایدگر تألیف هیوبرت دریفوس، ترجمه زکیه آزادانی؛ این کتاب شرح نخستین قسمت از کتاب «وجود و زمان» هایدگر است. دریفوس در این کتاب که حاصل بیستوپنج سال تدریس اوست، عناصر اصلی تحلیل بنیادین دازاین را بهدقت توضیح میدهد.
ساختار
کتاب از یک درآمد و پانزده فصل تشکیل شده است.
گزارش کتاب
آنچه هایدگر در کتاب «وجود و زمان» دنبال میکند، چیزی جز ژرفابخشیدن به فهم ما دربارۀ معنای بودن چیزها (اشیاء، مردم، انتزاعات، زبان و ....) نیست. او میخواهد انحای متفاوت وجود را از یکدیگر بازشناسد و آنگاه نشان دهد که چگونه این شیوههای مختلف با وجود انسان و نهایتاً با زمانمندی مرتبط هستند.
هایدگر ادعا میکند که سنت در توصیف و تفسیر وجود انسان دچار سوءفهم شده است؛ از همینروی او به عنوان نخستین گام طرحش میکوشد تا چیستی انسان را از نو تحلیل کند. روشن است که اگر نتایج این طرح ارائه شوند، برای هر کسی که میخواهد بداند خودش چه نحوهای از وجود است، اهمیت دارد. نتایجی که هایدگر به آنها دست پیدا میکند، برای علوم انسانی هم بسیار مهم و حیاتی است؛ زیرا روشن است که نمیتوان چیزی را فهمید مگر آنکه برداشت درستی از وجود چیزی داشته باشیم که میکوشیم آن را بفهمیم. بنابراین مثلاً اگر کسی تصور کند که انسان، حیوان ناطقی است که بر اساس باورها و تمایلات خود عمل کرده و مسائل را حل میکند، او نظریهای برای ذهن، تصمیمگیری، پیروی از قواعد و نظایر آن میپروراند تا این نحوۀ وجود را توجیه کند. اما اگر معلوم شود چنین توصیفی دربارۀ واقعیت انسان سطحی و کممایه است، آنگاه همۀ آن کوششهای سخت، بیهوده و بینتیجه خواهد بود.
او همچون شناختگرایان و ساختارگرایان میخواهد در تحلیل خود دربارۀ انسان، نقش سوژۀ آگاه را به حداقل برساند. به همین سبب، گاهی تمایز اندیشۀ او با تفکر ساختارگرایان تشخیص داده نمیشود. اما نقد او نسبت به هوسرل و سنت دکارتی بسیار ریشهایتر است. هایدگر برخلاف کسانی که به دنبال ایجاد ساختارهای مشخص هستند، تحلیلی از قصدیت یا معنا عرضه میکند که موجب میشود هم الگوهای صوری بیمعنا مورد تردید قرار گیرند و هم این مدعای سنتی که نسبت بنیادین میان ذهن و جهان، رابطهای بین سوژه و ابژهها از طریق معانی ذهنی است.
هایدگر در تلاش خود برای بازگشت به سوی پدیدارها میکوشد تا خود را از قید پنداشتهای سنتی و واژگان روزمره رها سازد. او از میان فلاسفۀ سنتی، بیش از همه ارسطو را تحسین میکند که به گفتۀ وی «آخرین نفر از فلاسفۀ بزرگی بود که چشمانی برای دیدن داشت و نیز چیزی پراهمیتتر، یعنی قدرت و سرسختی برای پیش رفتن به سمتی که جستار خود را وادار به بازگشت به جانب پدیدارها کند ..... و از اساس نسبت به همۀ گمانپردازیهای عنانگسیخته و بیاساس بیاعتماد باشد، هرچند عمیقاً به فهم متعارف نزدیک باشند». اما حتی ارسطو هم تحت تأثیر افلاطون بود و از اینرو به اندازۀ کافی به ریشهها نفوذ نکرد. به همین سبب هایدگر قصد داشت تا طرح خود را از نو با فهم فعالیتهای روزمرۀ مشترکی آغاز کند که در آنها سکنا داریم؛ یعنی فهمی که به گفتۀ او با این وجود که نزدیکترین چیز به ماست، دورترین هم هست. کتاب «وجود و زمان» او بنا دارد چیزی را آشکار کند که از پیش با آن آشنا هستیم و در این مسیر فهم ما دربارۀ خودمان را بپیراید و بدینسان نحوۀ وجود ما را دگرگون کند.
بسیاری از متفکرین برجستۀ علوم انسانی و علوم اجتماعی وامداری خود را به هایدگر تصدیق میکنند. حتی هابرماس که اندیشهورزی خود را تحت تأثیر هایدگر آغاز کرد؛ ولی بعدها از او فاصله گرفت و خط مشی فلسفی سنتیتری را شکل داد، دربارۀ «وجود و زمان» چنین قضاوت میکند: «احتمالاً عمیقترین نقطۀ عطف در فلسفۀ آلمانی از زمان هگل».
این کتاب شرح نخستین قسمت از کتاب «وجود و زمان» هایدگر است. دریفوس در این کتاب که حاصل بیستوپنج سال تدریس اوست، عناصر اصلی تحلیل بنیادین دازاین را بهدقت توضیح میدهد. او در این کتاب کوشیده با ارائۀ مثالهای متعدد و مقایسۀ آراء هایدگر با اندیشمندان همعصرش، مفاهیم پیچیدهای چون جهانمندی، دغدغه، تأثریافتگی، فهم، گفتار و نیز نقد عمیق و بنیادین هایدگر بر انتولوژی سنتی را با بیانی روشن و سلیس شرح دهد.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات