داستان باریافتگان
داستان بار یافتگان | |
---|---|
پدیدآوران | قاضی عسکر، علی (به کوشش) هدایتی، احمد (نویسنده) |
ناشر | مشعر |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1384 ش |
چاپ | 4 |
موضوع | حج - خاطرات
سفر نامهها عربستان - سیر و سیاحت - قرن 20م. هدایتی، احمد، 1250 - 1334 - خاطرات |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DS 207 /ﻫ4د2 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
داستان باريافتگان (سفرنامه حج)، اثر سيد احمد هدايتى (1250-1344ش)، سفرنامه حج نویسنده مىباشد كه به زبان فارسى و به كوشش سيد على قاضى عسكر، تهيه و تنظيم شده است.
ساختار
كتاب با مقدمه سيد على قاضى عسكر آغاز و مطالب در ضمن عناوين متعدد، بدون تبويب يا فصلبندى خاصى، بهصورت روزشمار، ارائه شده است.
گزارش محتوا
در مقدمه، ضمن بيان خلاصهاى از شرح سفر نویسنده، به ويژگىهاى كتاب، اشاره شده است.[۱]
نویسنده در سال 1338ق1299/ش، پس از آنكه حدود پنج سال به دليل وقوع جنگ بينالمللى، راههاى مكه مسدود بوده، تصميم مىگيرد به حج مشرف شود، لذا نزد پدرش مير سيد هدايتالله رفته و اجازه سفر مىخواهد. او خود در اينباره مىنويسد: «به منزل خود آمدم، اتفاقاً خدايگانى آقاى والد تشريف آورده بودند. اجازه خواستم، مشاوره كرديم، فرمودند: ازآنجهت كه پنج سال است بهواسطه وقوع جنگ بينالمللى، طرق مسافرت مكه مسدود بوده و خاصه انقلابات در ممالك منتزعه از عثمانى، از عراق و حجاز و شامات هنوز برطرف نشده، نمىتوانم رأى موافقى بدهم، لكن ازاينجهت كه سفر مكه معظمه كمتر دست مىدهد و فعلاً رفيق خوب مهيا و اسباب فراهم است، نمىتوانم مانع شوم»[۲]
به دنبال اين مذاكره و گفتگو سرانجام تصميم را به استخاره موكول و نزد حجتالاسلام سيد محمد تنكابنى در مدرسه «خان مروى» تهران استخاره مىكند و اين آيه مىآيد: «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَك بِالْعُرْوَة الْوُثْقَى وَ إِلَى اللّهِ عَاقِبَة الْأُمُورِ»[۳]پس از موافقت استخاره به منزل برادرخانم خود آيتالله سيد احمد طالقانى كه عازم سفر حج بودند، رفته، قرار مسافرت را با ايشان مىگذارد و سرانجام روز شنبه 26 شعبان سال 1338ق، اين مسافرت را آغاز مىكند و در نيمه رجب سال بعد به تهران بازمىگردد. اين سفر نزدیک به ده ماه و نيم طول مىكشد و پر از خاطرات تلخ و شيرين است.[۴]
ايشان ابتدا از مسير كرج، قزوين، نهاوند، همدان، کرمانشاه، كرِند، سرپل ذهاب و قصر شيرين، به عراق رفته و پس از زيارت مشاهد مشرفه در عراق، به بصره مىآيد تا با كشتى به جده عزيمت كند؛ ليكن وقتى به شهر «عشّار» در نزدیکى بصره مىرسد و براى گرفتن بليط اقدام مىكند، معلوم مىشود كشتى سيار مابين بصره و جده يكى بيشتر نيست و عده كافى مسافر گرفته است و بايد بليط كشتى مابين جده و كراچى گرفته، از آنجا با كشتىهاى ديگر به جده بروند[۵]
مشكلات و اخبار ناگوار و وحشتناكى كه به ايشان و همراهانشان مىرسد، موجب مىشود تا برخى همسفران از ميانه راه به ايران بازگردند؛ زيرا از يكسو به دليل جنگ بينالملل حدود پنج سال تمام راههاى مكه مسدود گرديده و از سوى ديگر حجاز گرفتار جنگهاى داخلى ميان تركها و اعراب بوده است. در شهرهاى «موصل» و «كركوك» عراق نيز مردم با انگليسىها مىجنگيدند و در شام هم قيامهاى مردمى بر ضد استعمار فرانسه آغاز گرديده بود[۶]
مؤلف خود مىنويسد: «ما از جمله كسانى بوديم كه با استماع هرگونه اخبار وحشتناك، روى از مقصد خود برنگردانيديم و دست از عزم راسخ خود نكشيديم»[۷]
پس از رسيدن به كراچى، روز سيزدهم ذىالقعده خبر مىرسد كه ظرفيت كشتىِ عازم به جده، تكميل شده و اگر كسانى مىخواهند به مكه بروند، بايد هرچه سريعتر خود را از كراچى به بمبئى برسانند و از آنجا عازم مكه شوند. اين خبر، اضطراب عجيبى در كاروانيان ايجاد مىكند و از سوى ديگر آزادىخواهان و استقلالطلبان هندوستان در شهر شورش كرده، شهر را به حال تعطيل درمىآورند[۸]
مؤلف در اين زمينه مىنويسد: «شيخ عبدالقادر اعلام كرد كه اين هزار نفر كه بليط به آنها داده شده، عدد جمعيت معمولى كشتى همايون است، باقىماندگان... بايد به اوطان خود مراجعت كنند و كشتى ديگرى هم براى حركت به جده نداريم! اين بيان كه با كمال خونسردى و لاقيدى و بىاهميتى از طرف شيخ ادا شد، مثل يك صاعقه آسمانى بود كه بر سر ما فرود آمد؛ كأنّه خون در عروق ما منجمد شد و از حركت افتاد. ندانستيم ديگر چه بگوييم و چه بكنيم؟ و هرچند بعضى از مسافرين به عجز و لابه افتادند و بعضى از شدت غضب و اوقاتتلخى، شيخ را مورد شماتت و بدگويى قرار دادند، لكن شيخ ابداً متأثر نشد و باز تكرار كرد كه مسئلهاى نيست! باقىمانده بروند به اوطان خود و سال آينده بيايند به مكه بروند»[۹]
نویسنده درعينحال دست از تلاش برنداشته، با راهنمايى فردى به نام حاج سيد امين، نزد يكى از تجار شيعه در كراچى به نام حاج عبدالغنى رفته و همراه با او، نزد والىِ كراچى، كه يك نفر انگليسى است، مىروند. نویسنده با زبان فرانسه با او سخن گفته، پس از مدتى گفتگو، والىِ كراچى راضى مىشود ايشان و دو سه نفر از همراهانشان را به جده اعزام نمايد؛ ليكن نویسنده قبول نكرده و مىگويد: «گفتم هيچكدام راضى نيستند و تمناى اعزام تمام را مىنمايند». سرانجام به مسافرخانه بازمىگردد و درحالىكه از رفتن به مكه مأيوس شده، به ساحت مقدس حضرت سيدالشّهدا(ع) و ائمه(ع)متوسل مىشود و با ضجه و ناله و گريه، مشغول خواندن حديث كسا مىگردد[۱۰]
مؤلف مىنويسد: «درست در خاتمه روضه آقاى آقا سيد احمد، جناب آقا ميرزا محمدعلى طهرانى عينكچى، از در، درآمد و با كمال عجله پاکتى به من داد و گفت ببينيد چه نوشته؟ من بدون آنكه عنوان پاکت را ملاحظه كنم، فوراً آن را باز كردم، به زبان انگليسى، كه فقط خواندن آن را مىدانستم و از تكلّم عاجز بودم، نوشته بود: آقاى «شيخ عبدالقادر»، موافق تلگراف واصله، «حجاز نورانى» براى باقىماندگان حجاج معين شده، آنها را به اسرع اوقات به بمبئى حركت دهيد كه با دويست نفر باقىماندگان حجاج آنها به طرف جده حركت كنند. يكمرتبه صداى خنده و فريادهاى مسرتآميز از جمعيت بلند شد و يك محفل گريانِ نالان محزون و ماتمزده، مبدل به يك محيط خنده و فرح و شادمانى گرديد»[۱۱]
سرانجام به «بمبئى» آمده و از آنجا با كشتى نورانى عازم جده مىشوند. لحظهها بهسرعت سپرى مىشود. توفان و بارانهاى شديد هر لحظه جان آنان را به خطر مىاندازد. گهگاهى تعدادى از همسفران مىميرند و جنازه آنان به آب انداخته مىشود: «ماهىهاى عظيمالجثه و حيوانات عجيبالشكلِ دريايى، دستهدسته كشتى را تعقيب مىكنند»[۱۲]
در همين حال يكى از خدمه كشتى كه فارسى مىدانسته، اظهار مىدارد: «اين كشتى در ايام برسات، بيست روزه به «جده» مىرود و ما حساب كرديم درست روز «عيد اضحى» به جده خواهيم رسيد». نگرانى جديدى شكل مىگيرد و دهنبهدهن به گوش كشتىسواران مىرسد. نویسنده، مأمور مذاكره با كاپيتان كشتى مىشود و با وعده يك قاليچه ايرانى، كاپيتان بر سرعت كشتى مىافزايد و درست مقابل كوه «يلملم» در داخل دريا به مسافران با شيپور اطلاع داده، از همان جا احرام مىبندند و سرانجام روز چهارشنبه سوم ذيحجه وارد جده مىشوند[۱۳]
پس از ورود به جده، به دليل گرماى فوقالعاده و عفونت هوا و ازدحام، تعدادى جان داده، جنازه آنان در كنارى روى زمين مانده و برخى نيز در حال جاندادنند و نویسنده نيز، پس از ديدن اين صحنه بىهوش مىشود و زمانى به هوش مىآيد كه مىبيند چند نفر از همراهان بر بالين او نشسته، به او آب هندوانه مىخورانند[۱۴]
پس از بهبودى، بههمراه ياران و همسفران به مكه عزيمت و اعمال و مناسك حج را بهجا مىآورند و پس از پايان اعمال بهسوى مدينه حركت مىكنند. در ميان راه دزدان به آنان حمله كرده، اموال برخى كاروانيان را مىدزدند. در مدينه نيز حوادث عجيبى رخ مىدهد؛ عزادارى شیعیان نظر قائممقام مدينه را به خود جلب مىكند و پيغام مىفرستد كه: «هرچند ديشب خودم در بقيع بودم و در عزادارى با شما شركت داشتم و خيلى مستفيض شدم، لكن براى توسل به حضرت سيدالشهدا(ع) و فيضمندى كامل، امشب و دو شب ديگر مجلس عزادارى در خانه شخصى خودم تهيه ديدهام؛ خواهشمندم اين شب را زودتر از بقيع مراجعت نماييد، در خانه مشتركاً عزادارى كنيم. ضمناً تقاضا نموده بود كه روضهخوان هم از خودمان همراه ببريم و شام هم در آنجا صرف كنيم»[۱۵]
با پايان يافتن حضور در مدينه، به طرف جده حركت كرده و از «يَنْبُع» با كشتى به جده مىآيند و پس از بيست روز معطلى، بار ديگر با كشتى معروف به «شجاع»، از جده به طرف بمبئى حركت مىكنند و اين مسافت، حدود نُه روز و ده شب طول مىكشد[۱۶]
پس از چند روز ماندن در بمبئى، از آنجا به بصره و سپس به ايران مىآيند. در نزدیکىهاى تهران، به او خبر مىدهند كه دختر شش سالهاش از دار دنيا رفته است و پس از ده ماه و نيم دورى از خانواده، به شهر رى بازمىگردد و در اينجا آخرين خبر ناگوار به او داده مىشود: «از ديدار خانواده كه مدّت ده ماه و نيم از آنها بهكلّى دور و بىخبر بودم، بهرهمند و محظوظ و مشعوف شدم و پس از تفتيشات و تحقيقات مكشوف شد كه آقا ابراهیم، طفل هفت ساله من نيز در مفارقت پدر بدرود زندگانى گفته و داغى بر داغ من افزوده؛ خداوند خودش باز هم توفيق صبر و شكيبايى و تسليم عنايت فرمايد»[۱۷]
ويژگىهاى اين سفرنامه پرفراز و نشيب را مىتوان در امور زير، خلاصه نمود:
- مؤلف با نثرى شيوا و روان، گزارش جامع و مفيدى، از آغاز تا پايان سفر، به خواننده ارائه داده است.
- به دليل طولانى بودن سفر و بازديد از چند كشور و شهرها و مناطق مختلف، اطلاعات فراوان و جامعى از وضعيت آن روز اين مناطق و كشورها گزارش مىكند.
- احاطه علمى مؤلف و روحيه كنجكاو او، موجب گرديده تا در هر منطقه، از آثار تاريخى بازديد و گزارش آن را بهدقت ارائه كند.
- وقوع قيامها و انقلابهاى مردمى در عراق، حجاز و هندوستان و ارائه اخبار و اطلاعات آن، اين سفرنامه را خواندنىتر كرده است.
- تبيين اوضاع فرهنگى - اجتماعى آن روز نيز، از ديگر ويژگىهاى اين سفرنامه است.
- آثار اسلامى و تاريخى مكه و مدينه در آن دوران و چگونگىِ آن قبل از سلطه وهابيان، از ديگر جاذبههاى خواندنى اين سفرنامه است.
وضعيت كتاب
اين كتاب يك بار درسال 1343ش، به همت فرزند مؤلف، دكتر محمدعلى هدايتى به چاپ رسيده است و بار ديگر با ويرايش و پارهاى اصلاحات و توضيحات همراه با فهرست جامع آيات، اعلام و اماكن براى مرتبه دوم به زيور طبع آراسته گرديد.
فهرست مطالب در ابتدا و فهرست آيات، اعلام و اماكن مذكور در متن، در انتهاى كتاب آمده است.
در پاورقىها علاوه بر ذكر منابع[۱۸]، به توضيح و تشريح برخى از واژهها و عبارات ديرياب، پرداخته شده است.[۱۹]
پانويس
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.